خلاصه کتاب ” آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند ” اثر ” کال نیوپورت ”
So Good They Can’t Ignore You by Cal Newport
این کتاب درباره چیست؟
کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند به جای توصیه معمول “به دنبال علاقه خود بروید“، از طرز فکر “استادکاری | craftsman mind-set” حمایت میکند که شامل پرورش صبورانه مهارتهاست. این رویکرد به شما کمک میکند تا شغلی پیدا کنید که در آن مهارت دارید و از آن لذت میبرید. این کتاب راهحلهای عملی برای کسب و حفظ رضایت شغلی ارائه میدهد.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- هر کسی که میخواهد بداند چرا توصیه “به دنبال علاقهات برو” مشاورهای نامناسب است.
- هر کسی که به مسیرهای جایگزین برای دستیابی به رضایت شغلی و موفقیت علاقهمند است.
نویسنده این کتاب کیست؟
کال نیوپورت در سال ۲۰۰۹ دکترای علوم کامپیوتر گرفت. او پسادکتری خود را در MIT گذراند و در مسیر تبدیل شدن به یک استاد دانشگاه بود که متوجه شد جستجوی شغل آکادمیک چقدر میتواند ناامیدکننده باشد. او به دلیل مسائل خانوادگی میخواست در ایالات متحده بماند، اما متوجه شد که این تصمیم ممکن است به معنی شروع دوباره از صفر باشد. این کتاب درباره پاسخهایی است برای این سؤال : چگونه میتوانید عاشق کاری شوید که انجام میدهید؟
چگونه کسب مهارت در شغلتان به دوست داشتنِ آن میچربد؟
این روزها صفحات هر کتاب انگیزشی و الهامبخشی را که باز میکنید، از شما میخواهد که تنها به دنبال شغلی باشید که با همه وجودتان به آن عشق میورزید. تمام کسانی که به موفقیتهای چشمگیری هم رسیدهاند، به شما پیشنهاد میدهند که عشق به کار را سرلوحه زندگیتان قرار دهید.
استیو جابز در سال ۲۰۰۵ در یک سخنرانی الهامبخش گفت که همه ما موظف هستیم تنها بهدنبال چیزی باشیم که عاشقانه دوستش داریم و اشتیاق خود را دنبال کنیم، به هنر عشقورزی به کار و پشتکار برای یافتن شغل مورد علاقه تأکید کرد؛ سپس در ادامه صحبتهایش از حضار خواست مادامی که علاقه قلبیشان را نیافتند، دست از تلاش برندارند.
این سخنرانی آتشین میتوانست هر کسی را سر ذوق آورد، نانواها را از شانه زنی خمیر نان مأیوس کند و جوشکارها را در پی پیدا کردن شغلی کند که همیشه آرزویش را داشتهاند. با این وجود اگر کاری که به آن عشق میورزید را بیابید و بعد از مدتی شور و هیجان اولیهتان، جای خود را به تکرار و روزمرگی دهد تکلیف چیست؟ اگر حتی در آن شرایط باز هم از خود بپرسید که آیا انتخاب اشتباهی مرتکب شدهاید، چه؟ آیا باز هم دست از کار میکشید و به سراغ شغل آتشین دیگری خواهید رفت؟
تابهحال از خودتان پرسیدهاید که چرا بعضی از افراد حتی کارهایی که علاقهای به انجامش ندارند را با عشق و اشتیاق انجام میدهند؟ چرا آنها باوجود اینکه همانند ما زمان زیادی را صرف کاری کردهاند، همچنان شور و اشتیاق خود را برای انجام کارشان حفظ کردهاند؟
کال نیوپورت نویسنده این کتاب برخلاف همه کسانی که شما را به یافتن شغل مورد علاقهتان ترغیب میکنند، حرف جدیدی برای گفتن دارد.
درعوض بهجای گوش دادن کورکورانهی سخنان رهبران الهامبخش باید اعمال آنها را مورد بررسی قرار داد. در این خلاصه کتاب خواهید آموخت که چگونه وقت خود را صرف شغل فعلیتان کرده و با همه وجود به آنچیزی که انجام میدهید عشق بورزید. نیوپورت عقیده دارد که در هر شغلی باید آنچنان عالی و برجسته عمل کرد که هیچکس جسارت نادیده گرفتنتان را نداشته باشد. تنها در سایه کار متمرکز و کسب مهارت حرفهای است که هر شغل سادهای را تبدیل به یک فعالیت بینظیر خواهید کرد. فرقی نمیکند در چه جایگاهی هستید، چه شاطر یک نانوایی ساده باشید و چه کارمند پشت میز نشین یک شرکت بزرگ، کسب مهارت و درخشیدن در جایگاه فعلیتان همه چیزی است که به آن نیاز دارید.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- چگونه همانند یک صنعتگر به شغلتان نگاه کنید؟
- چگونه کنترل شغلتان را در دست بگیرید؟
- و چطور در هر شغلی که هستید، مأموریت و رسالت واقعیتان را بیابید؟
- استیو جابز؛ از حرف تا عمل!
- مانند ذهنیت یک صنعتگر عمل کنید
- چگونه کارتان را بهبهترین نحو ممکن به انجام برسانید
- تمرینات آگاهانه منجر به افزایش سرمایه شغلیتان میگردد
- قانون ۱۰ هزار ساعت بهتنهایی کافی نیست
- بر روی کاری که انجام میدهید، کنترل داشته باشید
- مراقب تله دوم کنترل باشید
- مأموریت شغلیتان را شناسایی کنید
- قانون شرطبندی کوچک را در زندگیتان بهکار گیرید
- پیام کلی کتاب
استیو جابز؛ از حرف تا عمل!
استیو جابز در سخنرانیهای خود همیشه بر اهمیت عشق و علاقه به کاری که انجام میدهید، تأکید میکرد. با این حال بیایید نگاهی به زندگی او بیاندازیم تا ببینیم آیا خود جابز نیز عملا زندگی شغلی خود را بر همین اساس دنبال کرده بود؟
وقتی استیو جابز پسربچهای بیش نبود، شور و اشتیاق او ارتباطی به دنیای تجارت و حوزه الکترونیک نداشت. جابز علاقه زیادی به تاریخ و البته رقص داشت. علاوهبراین او برای مدتی به صورت بسیار جدی در یکی از مراکز تحت تعلیم آیین ذِن قرار گرفت تا به اصول خودآگاهی و روشنبینی برسد. قدم آغازین او برای وارد شدن در صنعت الکترونیک تنها زمانی بود که بوی پول به مشامش رسید. یکی از دوستان جابز به او پیشنهاد داد تا در اوقات فراغتشان به کار ساخت بوردهای الکترونیکی برای کامپیوتر بپردازند. این فرصت عالی و درخشانی برای جابز محسوب میشد که در کنار تحصیل به کسب درآمد هم بپردازد؛ هر چند اشتیاق و علاقهای به آن کار نداشت. بعد از مدتی یک شرکت کامپیوتری از استیو جابز خواست که بهجای تولید بورد، بر روی مونتاژ کامپیوتر متمرکز شود. این پیشنهاد خوبی برای جابز بود چرا که طبق برآورد میتوانست درآمد بیشتری نصیبش کند.
با مطالعه داستان زندگی استیو جابز، میتوان به تضاد بین صحبتهای انگیزشی او و زندگی واقعیاش پی برد. جابز در ابتدا بهدنبال روشنگری معنوی بود اما کمی بعد تنها انگیزه پولسازی بود که او را وارد حوزهای جدید و ناشناخته کرد. کامپیوترهای اپل حاصل شور و اشتیاق جابز برای پیگیری شغل رویاییاش نبود بلکه تبعات کار مشترکی بود که او و دوستش در اوقات فراغتشان انجام میدادند. سیب اپل تصادفی روی سر جابز افتاد و او را از مسیری که تصور میکرد تنها اشتیاق زندگیاش بود، جدا ساخت.
بنابراین طرز فکر استیو جابز و تمام کسانی که داشتن عشق و علاقه برای انجام کاری را ملاک موفقیت میدانند، چندان قابل اعتماد بهنظر نمیرسد. شعارهایی مثل رؤیای خود را دنبال کنید و تنها کاری را انجام دهید که دوست دارید، بسیار سطحی است و مورد موشکافی قرار نمیگیرد.
در دیدگاه عشق به کار با 2 فرضیه روبهرو هستیم. فرضیه اول داشتن عشق و علاقهای همیشگی است که بتوان تا پایان عمر آن را در خود احساس کرد. فرضیه دوم بر روی شغلی تأکید میکند که با شور و احساساتتان هماهنگ باشد. این دو فرضیه در دنیای واقعیت چندان دستیافتنی نیست و چنانکه مبنای انتخابهایتان را بر این اساس بگذارید، نتیجه جز دلسردی و ناامیدی نخواهد بود.
در سال 2001 گروهی از فارغالتحصیلان یک کالج راهی سفری جادهای شدند تا از افراد مختلف راجع به رؤیای شغلیشان سؤال کنند. آنها با افراد زیادی که در شغل و حرفهشان موفق بودند روبهرو شدند و نظرشان را در مورد تأثیر عشق در کار جویا شدند. نتایج مصاحبهها بسیار جالب بود. تقریباً بیشتر افراد بر این باور بودند که هیچکس نمیتواند در مورد اینکه چه رؤیاهایی ارزش دنبال کردن را دارد، بهصورت قطعی پیشبینی کند.
در تحقیقی دیگر که بر روی ۵۳۹ دانشجو در دانشگاههای مختلف انجام شد، بیهوده بودن فرضیه عشق در کار بهخوبی نشان داده شد. وقتی از دانشجویان راجع به چیزهایی که واقعا دوست داشتند سؤال پرسیده شد، بیشتر آنها به مواردی مانند هنر، نواختن ساز، رقص و یا ورزش اشاره کرده بودند. با این وجود تنها ۴درصد از مواردی که آنها نام برده بودند مربوط به رشتهای بود که در آن تحصیل کرده بودند و در باقی موارد آنها علاقهای به کارکردن در حوزه مورد علاقهشان نداشتند.
بنابراین یافتن شغلی که دقیقا مطابق با علایق شما باشد، ممکن نیست و دلایل زیادی وجود دارد که خود شما راضی به انجام این کار نیستید. داشتن علاقه به یک کار و پرداختن به شغلی که در عین درآمدزایی با خصوصیات روحی و جسمی شما هماهنگ باشد، دو مقوله کاملا جداست.
مانند ذهنیت یک صنعتگر عمل کنید
در بخش قبل به این نتیجه رسیدیم که داشتن شور و اشتیاق برای انجام شغلتان نمیتواند ضامن موفقیت شما باشد و در عین حال تقریباً غیرممکن است. با این حال ممکن است از خود بپرسید که چگونه میتوان شغل فعلیتان که چندان علاقهای به آن ندارید را با کمال اشتیاق به انجام برسانید.
برای دوست داشتن شغل فعلیتان، هرچه که باشد، از طرز فکر یک صنعتگر پیروی کنید. تا به حال به کاری که یک صنعتگر انجام میدهد، دقت کردهاید؟ برای مثال یک مجسمهساز را در نظر بگیرید که در حال شکل دادن به یک تخته چوب است. او قبل از هر چیز عینکش را میزند و سپس با دقت و تمرکز بالا به کندهکاری بر روی چوب مشغول میشود. او هرازگاهی دست از کار میکشد و از پشت عینکش با دقت مراحل طی شده را بررسی میکند. مجسمهساز تنها بر روی خروجی کار خود متمرکز بوده و بر اساس نتیجهای که مدنظرش است به کارش ادامه میدهد. آنچه که در پایان کار انتظار مجسمهساز را میکشد نتیجهای است که ساعتها وقت برایش صرف کرده و ازینرو عاشقانه به خروجی کارش نگاه میکند. او از یک قطعه چوب ساده اثری هنری و زیبا خلق میکند که هر بینندهای با دیدنش به وجد میآید.
زمانی که مشغول کاری هستید نگران این موضوع نباشید که به کارتان علاقه ندارید. در عوض به این فکر کنید که کارتان را به بهترین شکل ممکن انجام دهید و در آن بدرخشید.
در هر شغلی که هستید باید طوری عمل کنید که مهارت و تخصص شما توسط هیچکسی نادیده گرفته نشود. در واقع کسی که کارش را در نهایت دقت و تمرکز به انجام میرساند با یک خروجی فوقالعاده، اثر خود را از دیگران متمایز خواهد کرد. این همان چیزی است که سرمایه شغلیتان را میسازد و شما را در حرفهتان توانمند و منحصربهفرد میکند.
سرمایه شغلی شما هرچقدر نادرتر و متعالیتر باشد، امکان رشد و شکوفایی بیشتری در انتظارتان خواهد بود و در عین حال از نگاه تیزبین همکاران و کارفرماهایتان دور نخواهد ماند.
همه افرادی که موفقیت بزرگی را در حرفهشان کسب کردهاند، ۳ ویژگی بارز و حیاتی در عملکردشان دارند. این ویژگیها عبارتند از خلاقیت، تأثیرگذاری و کنترل.
این ۳ ویژگی باعث میشود که در هر کاری بهدنبال ایجاد نوآوری و خلاقیت بیشتری باشید تا از این طریق دیگران را تحتتأثیر نتایج کارتان قرار دهید. درعینحال کنترل و مدیریت دقیق بر روی کارتان دستآوردی بهنام سرمایه شغلی برایتان به ارمغان خواهد آورد. در نهایت سرمایه شغلی همان چیزی است که باعث ایجاد شور و هیجان نسبت به انجام معمولیترین و سادهترین کارها خواهد شد.
میتوان نتیجه گرفت که سرمایه شغلی پیشنیاز عشق و علاقه شما به انجام شغلتان است و تا به آن نرسید، احساس رضایت نیز نخواهید داشت.
آیرا گِلَس زمانی که مسیر شغلیاش را آغاز کرد، در یک مجموعه رادیویی بهعنوان ادیتور مشغول بهکار شد. برای آیرا ادیت کردن، شغلی معمولی و روزمره بود که هیچ هیجان و شوقی برایش نداشت. بااینحال آیرا نسبت به انجام وظایف خود بسیار دقیق و متمرکز عمل کرد و بعد از مدتی باعث توجه سایرین به خود شد. آیرا با تعهد کاری و انجام بینقص وظایفش توانست از همکاران دیگرش پیشی بگیرد و بعد از مدتی سمت بهتری به او پیشنهاد شد. اصول اخلاقی آیرا سرمایه شغلی او بود و با این سرمایه با ارزش توانست بعد از مدتی بهعنوان میزبان برنامه پربیننده «زندگی آمریکایی» مشغول بهکار شود. او از یک ادیتور ساده توانست خود را به جایگاهی برساند که حاصل تلاش فراوان و ذهنیت صنعتگرش بود.
بنابراین حتی در انجام کارهای ساده و کوچک نهایت دقت و تمرکز خود را بهکار بگیرید تا بهتدریج سرمایه شغلیتان را افزایش دهید. با انجام اینکار میتوانید نسبت به انجام کارتان علاقه پیدا کرده و فرصتهای شغلی بهتری را نصیب خود کنید.
چگونه کارتان را بهبهترین نحو ممکن به انجام برسانید
برای داشتن طرز فکر صنعتگر، نیاز به تمریناتی آگاهانه و متمرکز دارید تا بتوانید نسبت به کارتان شور و علاقهای عمیق ایجاد کنید. نویسنده کتاب با شرح تجربه خود در زمان کودکیاش، چگونگی سود جستن از طرز فکر صنعتگر را بهخوبی بیان میکند.
او از سن ۱۲ سالگی علاقه و اشتیاق سوزانی برای نواختن گیتار داشت و بهدنبال چیزی رفت که همیشه قلبش برای آن میتپید؛ یعنی نواختن! او همچنان که به نواختن گیتار میپرداخت، در طول سالیان سال تکنیکهای بیشتری آموخت و بعد از مدتی توانست با تشکیل گروه کوچکی، به اجرای موسیقی در محلههای کوچک بپردازد؛ در آن سالها کاملا به تواناییهای خود باور داشت و تصور میکرد که یک گیتاریست حرفهای است. یکی از روزها او تصادفی با یکی از دوستانش بهنام جُردن برخورد کرد که از مدتها قبل او را میشناخت. جردن همزمان با او شروع به یادگیری گیتار کرده بود اما در طی سالها توانسته بود گروهی متشکل از نوازندگان حرفهای تشکیل دهد و در مکانهای بزرگ بهاجرا بپردازد. در آن زمان جردن اولین قرارداد بزرگش را بسته بود.
کال از موفقیت جردن خوشحال بود اما با مقایسه کار او با کار غیرحرفهای خود سؤالی بزرگ ذهنش را مشغول ساخت. او با خود فکر کرد چطور امکان دارد کسی درست به اندازه او برای کاری وقت بگذارد اما نتایج کاملا متفاوتی کسب کند. از یک طرف سالها در یک سطح بدون رشد باقی مانده بود اما از طرف دیگر دوست او به رشد چشمگیری دست یافته بود.
کال نیوپورت متوجه شد که سالها تکنیکهای قدیمی را تکرار میکرد و هرگز بهدنبال یادگیری مهارتهای چالشبرانگیز نرفته بود. در واقع سرمایه شغلی نویسنده در یک روند ایستا و ثابت باقی مانده بود اما جردن در طول همان مدت مدام به آگاهی و دانش خود افزوده بود؛ یعنی همان سرمایه شغلیاش.
در حقیقت سرمایه شغلی شما در همین نقطه متوقف شده و رشد فزایندهای نخواهد داشت. ممکن است در این مواقع با خود بگوییم که بهاندازه کافی خوب هستیم و دیگر بهدنبال توسعه مهارتهایمان نباشیم. این همان نکتهای است که به سادگی از آن رد میشویم و بهجای رشد تدریجی همواره در یک نقطه ثابت باقی میمانیم.
در فرایند کسب سرمایه شغلی همواره موانعی وجود دارد که تنها عدهای قادر به عبور از آن هستند. این دسته از افراد برای خارج شدن از منطقه آرامششان هیچگونه ترسی ندارند و از به چالش کشیدن خود خرسند هستند.
بهخاطر داشته باشید که هیچ رشدی بدون درد امکانپذیر نیست، تنها با خارج شدن از منطقه آرامش و رویارویی با چالشهای جدید است که میتوانید سرمایه شغلیتان را بیشتر و بیشتر کنید.
در بخش بعد توضیح خواهیم داد که چگونه میتوانید از منطقه امن خود خارج شده و قدم در مسیر متفاوتی بگذارید.
تمرینات آگاهانه منجر به افزایش سرمایه شغلیتان میگردد
همانطور که در بخش قبل توضیح دادیم، برای افزایش سرمایه شغلی باید از مرز ترسهای خود عبور کرده و با روی باز از چالشهای جدید استقبال کنید. برای اینکار در قدم اول نیاز به مهارتهایی دارید که باید با تمرین آگاهانه آن را توسعه دهید. همه ما در حوزهای خاص مشغول به فعالیت هستیم که نویسنده آن را بازار سرمایه شغلی نام میبرد.
در بازارهای سرمایه شغلی، مهارتهای زیادی وجود دارد که با یادگیری آن میتوان سهمی در این بازار داشت. ۲ نوع بازار سرمایه شغلی وجود دارد.
در نوع اول مهارتی اصلی و هستهای وجود دارد که با کسب آن هر شخصی میتواند در حوزه مورد نظرش موفق شود.
برای مثال شغل نویسندگی را درنظر بگیرید. مهارت اصلی برای پرداختن به این شغل هنر نوشتن است. با داشتن این مهارت پایهای میتوان در بازاری که برای این شغل تعریف شده، بهخوبی موفق شد. برای موفقیت در این شغل لازم است که اصول ضروری برای نوشتن در حوزهای که مدنظرتان است را بهخوبی آموخته و آن را بهکار گیرید.
درعینحال بازار سرمایه شغلی دیگری نیز وجود دارد که مشارکت در آن باعث درخشش و متمایز شدن شما نسبت به رقیبانتان میگردد. در این بازار رقیبان بیشماری وجود دارند که تنها شرط دیده شدن شما منحصر بهفرد بودن مهارتهایتان است. برای ماندگاری در این بازار شما به مهارتهای رقابتی نیاز دارید که تسلط بر آن شما و کارتان را ارزشمندتر جلوه میدهد.
برای مثال تجارت الکترونیک را درنظر بگیرید. برای موفقیت در این حوزه شما نیاز به مهارتهایی مانند مهارتهای ارتباطی، مهارتهای اجرایی و مدیریت صحیح دارید. برای متمایز شدن از دیگر رقیبانتان در این بازار پررقابت به طیف وسیعی از مهارتها نیاز است تا فرصتهای شغلی بهتری را از آن خود کرده و به سرمایه شغلیتان بیافزایید.
بعد از مشخص کردن حوزه انتخابیتان، نیاز به انجام تمرینات آگاهانه دارید. روانشناسی بهنام کِی. اندرس اریکسون (K. Anders Ericsson) معتقد است که اگر هر شخصی برای حوزه مدنظرش ۱۰ هزار ساعت آموزش ببینید، تبدیل به یک استعداد جهانی خواهد شد. با این تعریف اگر روزانه تنها ۳ ساعت بر روی یادگیری مهارت دلخواهتان زمان صرف کنید، طی ۱۰ سال تبدیل به یک اعجوبه خواهید شد.
زندگی هنری موتسارت بهخوبی گواه بر این موضوع است. او از سن ۳ سالگی تمرینات حرفهای خود را در موسیقی شروع کرد و در سن ۲۱ سالگی توانست یکی از قطعات شاهکار خود را خلق کند. کنسرت پیانوی شماره ۹ موتسارت حاصل ۱۸ سال تمرین آگاهانه او بود که او را تبدیل به یک نابغه موسیقی کرد.
رشد شغلی ما همانند یک درخت است. درخت یک ساله تنها بهعنوان هیزم و برای سوزاندن استفاده میشود درحالیکه درختی ۳ یا ۵ ساله میتواند برای ساخت میز و صندلی مورد استفاده قرار گیرد؛ اما درختی که ۱۰ یا ۱۰۰ سال عمر دارد، درختی است که میتواند تکیهگاه و سایهبانی همیشگی باشد. تمامی این مراحل برای رشد و شکوفایی شما ضروری است و باید با صبر و حوصله همه توانتان را بر روی تمرینات آگاهانه بگذارید.
قانون ۱۰ هزار ساعت بهتنهایی کافی نیست
در بخش قبل توضیح دادیم که از طریق قانون ۱۰ هزار ساعت میتوان تبدیل به یک استعداد جهانی شد. با این حال بسیاری از ما سالهاست که دوچرخهسواری میکنیم، پس چرا تبدیل به یک دوچرخهسوار حرفهای نشدهایم؟ همه ما از کودکی با زبان مادریمان بزرگ شدهایم اما چرا نمیتوانیم از مهارتهای ارتباطی جهت ایجاد روابطی بهتر سود ببریم؟ آیا قانون ۱۰ هزار ساعت هم یک شعار توخالی است؟
موضوع مهم خارج شدن از منطقه امن است. دانشآموزانی که بهعنوان استعدادهای درخشان شناسایی میشوند، وقت خود را صرف یادگیری موضوعات تکراری نمیکنند. همانطور که در بخشهای قبل هم توضیح دادیم، هرگاه وارد چالش جدیدی شدید و همچنان به مسیرتان ادامه دادید، امکان رشد بیشترتان فراهم خواهد شد.
اگر وقت خود را برای یادگیری موضوعاتی که قبلا آموختهاید هدر دهید، هرچقدر هم زمان برای اینکار صرف کنید، باز هم نتیجه خوبی دریافت نخواهید کرد.
با این دیدگاه نمودار رشد شما همچنان روی نقطهای ثابت باقی مانده و با رضایت نسبی که از خودتان دارید، فقط خودتان را فریب خواهید داد.
اگر همچنان به یادگیری موضوعات تکراری علاقه دارید و حاضر به خارج شدن از منطقه امنتان نیستید، فرصت تمرین آگاهانه و مشاهده نتایج درخشان را از خود دور کردهاید.
تنها با آموختن مهارتهای چالشبرانگیز و استمرار در یادگیری خواهید توانست سرمایه شغلیتان را افزایش داده و بدرخشید.
اگر با چنین تفکری تمرینات آگاهانهتان را شروع کنید، آنوقت است که قانون ۱۰ هزار ساعت میتواند شما و مهارتهایتان را به تمام جهان معرفی کند؛ آنزمان است که دیگر تبدیل به یک استعداد جهانی شدهاید.
بر روی کاری که انجام میدهید، کنترل داشته باشید
کنترل و مدیریت شغلی که در آن فعالیت میکنید، عنصر کلیدی موفقیت شماست. کنترل شغل به معنای تسلط شما بر چگونگی انجام کاری است که میکنید. برای مثال انتخاب اینکه بهجای حاضر شدن در محل کار، در خانه کارهایتان را انجام دهید و از وقت آزاد خود لذت ببرید، بیانگر کنترل شما بر روی شغلتان است، و یا اگر بهعنوان معلم از تکنیکهای منحصر بهفردی استفاده کنید که تنها مختص خودتان است این هم نشاندهنده آزادی عمل و تسلط شما بر حوزهای است که در آن فعالیت میکنید.
مطالعات روانشناسی بیانگر این است که هرچقدر دانشآموزان کنترل بیشتری بر روی نحوه یادگیری خود داشته باشند، نمرات بهتری کسب خواهند کرد. همچنین در محیطهای کاری که کارمندان میتوانند آزادانه در مورد نحوه انجام فعالیت خود دست به انتخاب بزنند، بهرهوری بیشتری رقم میخورد.
برای دست یافتن به چنین کنترلی ابتدا باید سرمایه شغلیتان را افزایش دهید. برای مثال اگر بهعنوان یک دانشجو در جایی استخدام شدهاید که باید مهارت جدیدی را کسب کنید، نمیتوانید کنترل کافی بر روی کارتان داشته باشید. اگر از کارفرمایتان درخواست کار کمتر کنید و ترجیح دهید که بیشتر وقتتان را بهصورت دورکاری فعالیت کنید، قطعا به شما پاسخ منفی خواهد داد. او در جواب پیشنهادتان خواهد گفت که نیازی به حضور شما نیست و بهتر است فکر کار کردن را از سرتان بیرون کنید. این پاسخ بسیار طبیعی است چون سرمایه شغلی شما در آغاز کارتان بسیار اندک بوده و نمیتواند به آزادی عملتان منجر شود. بااینحال مهندس ارشدی را درنظر بگیرید که سالها تجربه و مهارت را در سرمایه شغلیاش جمعآوری کرده است. قطعا اگر با چنین اندوخته ارزشمندی از کارفرما بخواهد که بیشتر وقتش را در خانه سپری کند، بدون شک جوابی مثبت خواهد شنید.
بنابراین برای کنترل بیشتر بر روی شغلتان باید بهدنبال افزایش سرمایه شغلیتان باشید. افرادی که بدون افزودن سرمایه شغلی بهدنبال کنترل بر روی شغلشان هستند موفقیت پایداری بهدست نخواهند آورد.
دانشجویی را درنظر بگیرید که تنها آرزویش سفر به دور دنیا با دوچرخه است. او قصد دارد با تور دور دنیا و نوشتن خاطرات سفرش در یک وبلاگ به ماجراجویی بپردازد و از این راه درآمدی هم کسب کند. شاید این فرد تحت تأثیر سخنان افراد موفق ترجیح داده که از دانشگاه انصراف دهد و به دنبال کاری برود که همیشه عاشقش بوده است. قطعا خواندن داستان زندگی افرادی موفقی مانند بیل گیتس که از دانشگاه انصراف داده، او را برای اینکار مصممتر میکند. بااینوجود این دانشجو وقتی بیشتر بر روی تصمیمش متمرکز میشود، متوجه حقایقی خواهد شد. تور دور دنیا و کسب درآمد از طریق وبلاگ جوابگوی نیازهای او نخواهد بود و بدون دانشگاه هم شغل خوبی در انتظارش نیست. شاید این سؤال برایتان بهوجود بیاید پس چرا فردی مانند بیل گیتس روزی با جسارت تمام از دانشگاه انصراف داد؟ نکته پنهان داستان زندگی این دسته از افراد موفق چیست؟
بیل گیتس دانشگاه را ترک کرد تا رؤیای خود را دنبال کند. اما او در سن ۱۳ سالگی شروع به یادگیری برنامهنویسی کامپیوتر کرد و در سن ۱۷ سالگی اولین برنامه کامپیوتری خود را با قیمت ۴.۲۰۰ دلار فروخت.
بیل گیتس قبل از اینکه از دانشگاه انصراف دهد، دورههای آموزشی خود را بهصورت مستقل آموخته بود. او قبل از اینکه قدم در مسیر رویاهایش بگذارد، وقت کافی برای افزایش سرمایه شغلیاش داشت.
این نکتهای است که بسیاری از افراد آن را در نظر نمیگیرند و در تله کنترل میافتند. بدون افزایش سرمایه شغلی امکان کنترل بر کارتان را نخواهید داشت. کسب دانش و داشتن سرمایه مالی کافی، از شروط کنترل بر شغلتان بوده و بدون آن هیچ رؤیایی تحقق نخواهد یافت.
مراقب تله دوم کنترل باشید
همانطور که در بخش قبل توضیح دادیم، یکی از تلههایی که کنترل شغل، بر سر راهتان قرار میدهد، پیگیری رؤیاها بدون سرمایه شغلی است. با مثال دانشجویی که رؤیای تور دوچرخه سواری را در ذهنش داشت، متوجه شدیم که کنترل بر روی کارهایمان بدون داشتن سرمایه شغلی کافی امکانپذیر نیست. یکی دیگر از تلههای کنترل شغل زمانی است که شما سرمایه شغلی قابل توجهی در اختیار دارید.
تصور کنید که شما عضو هیئت مدیره یک شرکت بسیار بزرگ هستید و کاملا بر روی شغلتان کنترل دارید. درآمد بالا، امنیت شغلی و رشد قابل توجهی در شرکت مورد نظرتان کسب کردهاید و سرمایه مالیتان هر روز در حال پیشرفت است. بااینوجود شما رؤیای دیگری در سر دارید و دوست دارید کسبوکار مستقل خودتان را تأسیس کنید. بهمحض اینکه تصمیمتان را با همکاران و یا اعضای هیئت مدیره مطرح میکنید، بیشتر آنها شما را منصرف خواهند کرد. احتمالا به شما خواهند گفت که ریسک زیادی در این کار وجود دارد و ممکن است سرمایهتان را از دست بدهید. این موانع که توسط اطرافیان به شما دیکته میشود، دومین تله کنترل است.
نویسنده کتاب راه حل رهایی از این دام را در قانون توانایی مالی میبیند.
ابتدا به ارزیابی این موضوع بپردازید که آیا در کار جدید امکان افزایش درآمد مالی شما و رشدی که مدنظرتان بوده، وجود دارد یا خیر.
برای مثال اگر تصمیم دارید یک نویسنده فریلنسر شوید، بهصورت آزمایشی چند مطلب بنویسید و آن را به اشتراک بگذارید. بر اساس قانون توانایی مالی ابتدا باید بفهمید که کار جدید شما امکان کسب درآمد را به شما خواهد داد یا نه.
بعد از اینکه مطمئن شدید که دیگران بابت نوشتههایتان حاضر به پرداخت پول هستند، آنوقت است که میتوانید شغل قبلیتان را رها کنید. بنابراین هرچند کنترل بر کار ، باعث کسب لذت بیشتر و موفقیت درخشانتری خواهد شد اما باید مراقب تلههای کنترل هم بود.
کنترل در سایه افزایش سرمایه شغلی و سپس ارزیابی توانایی مالی شما در کار جدیدتان بهدست خواهد آمد. بدون در نظر گرفتن این دو عامل، کنترل و آزادی عمل در شغلتان پایدار نخواهد بود.
مأموریت شغلیتان را شناسایی کنید
افزایش سرمایه شغلی آخرین قدم برای لذت بردن از کاری که انجام میدهید نیست. حتی اگر در حوزه تخصصیتان مهارت و دانش کافی کسب کرده باشید، بعد از مدتی از انجام کارهای یکنواخت و تکراری خسته و دلزده خواهید شد. در این شرایط افزایش سرمایه شغلی هم نمیتواند باعث لذت و خشنودی از انجام کارها شود. در اینجا به عنصر ارزشمند دیگری نیاز دارید؛ آن هم یافتن مأموریت بخصوصتان از انجام کار است.
یافتن معنا و هدفی متعالی از انجام کارهایتان، قادر است تکراریترین وظایف دنیا را تبدیل به فرایندی دلپذیر کند.
نویسنده به داستانی تمثیلی اشاره میکند که در خلال آن میتوان به ارزش معنا در انجام کارها پی برد. در یک روز گرم تابستانی، مردی فرزانه از کنار یک ساختمان ناتمام عبور میکرد. او کارگرانی را دید که زیر نور شدید آفتاب در حال عرق ریختن و چیدن آجرها روی یکدیگر بودند. به اولین کارگر نزدیک شد و از او پرسید در حال چهکاری هستی؟ کارگر اول با اکراه جواب داد: «خب معلوم است؛ در حال چیدن آجرها روی هم هستم.» مرد فرزانه نزدیک کارگر دوم رفت و همین سؤال را از او پرسید. کارگر در جواب گفت: «در حال ساختن یک دیوار هستم.» مرد خردمند به کارگر سوم نزدیک شد و مجددا همین سؤال تکراری را پرسید اما جواب مرد سوم کاملا متفاوت بود. او در جواب گفت: «من در حال ساخت یک کلیسای بزرگ هستم.»
مرد فرزانه بعد از ۱۰ سال دوباره گذرش به آن منطقه افتاد. او پس از تحقیق در مورد آن ۳ کارگر متوجه شد که کارگر اول پس از گذشت ۱۰ سال همچنان به کار چیدن آجرها مشغول است. بااینحال کارگر دوم توانسته بود مدیریت یک بخش از شهر را برعهده بگیرد. شرایط کارگر سوم بسیار حیرتانگیز بود؛ او مدیریت برنامهریزی و نظارت شهری را در دست گرفته بود چراکه از آغاز به ارزش کاری که انجام میداد، واقف بود. کارگر سوم از همان لحظهای که آجرها را را روی هم قرار میداد، چشمانداز بزرگتری در ذهنش داشت. او زندگی را با شور و اشتیاق کاری که انجام میداد در آغوش کشیده بود و همین دیدگاه باعث ایجاد فرصتهای بزرگی در زندگیاش شد.
درست است که زندگی ما را با چیزهای بیاهمیت و گاه کمارزش احاطه کرده اما این نگاه ماست که به هرکدام از آنها معنا و مفهومی باارزش میبخشد.
بنابراین اگر اهمیت و ارزش آنچه که انجام میدهیم را درک کنیم، میتوانیم شغل خود را همانند مأموریتی بدانیم که در نهایت رضایت و خشنودی را بهدنبال دارد. شاید با کار زیاد، در دراز مدت خسته و بیرمق شوید اما اگر اینکار باعث رفاه خانواده و یا نجات یک فرد شود، آنوقت داستان متفاوتی رقم خواهد خورد. در این لحظه دیگر خستگی کار نمیتواند شما را از پای درآورد و حتی ممکن است آنچنان انگیزهای پیدا کنید که بعد از کار به ورزش هم بپردازید. این معجزه معنا و یافتن ارزش در کارهایتان است که گرد خستگی را از روی ذهن و جسم شما پاک میکند.
برای پیدا کردن معنا و ارزش در کارتان، ابتدا باید شغلی را بیابید که بتوانید در آن ارزش و معنایی متعالی کشف کنید.
ایدههای بسیاری در جهان وجود دارد که با انتخاب هرکدام از آنها میتوان کاری ارزشمند انجام داد. بااینوجود بسیاری از ما در انتخاب ایدهها احساس سردرگمی کرده و نمیدانیم کدامیک از آنها میتواند رسالت شغلیمان باشد.
در بخش بعد راجع به اینکه چگونه رسالت و مأموریت شغلیتان را از میان صدها ایده شناسایی کنید، توضیح بیشتری خواهیم داد.
قانون شرطبندی کوچک را در زندگیتان بهکار گیرید
اغلب ما درک نادرستی از مفهوم نوآوری در ذهنمان داریم؛ بدین معنا که تصور میکنیم اختراعات حاصل معجزه و نبوغ افرادی بسیار خاص و فراانسانی هستند.
نوآوری بهمعنای پردازش و سازماندهی مجدد ایدههایی است که در حال حاضر وجود دارد. استیو جانسون در کتاب ایدههای خوب از کجا میآیند، به این موضوع اشاره میکند که چرا بعضی از اختراعات دوبار و توسط دو شخص متفاوت اختراع شدند؟ برای مثال اولین باتری الکتریکی دوبار اختراع شد. علاوهبراین محققان دانشگاه کلمبیا تقریبا ۱۵۰ مورد از دستاوردهای علمی برجستهای را شناسایی کردند که توسط چندین محقق در دورههای زمانی مشابه انجام شده است. این موضوع نشان میدهد که همه ما به ایدههای خامی دسترسی داریم که از زمان پیدایش بشر وجود داشته است. بنابراین هیچ ایده بکری وجود ندارد و ایدهها برای همه و به شکل مواد خام در دسترس است. کاری که باید انجام داد پردازش این ایدهها با نگاه منحصر به فردتان است که در نهایت به نوآوری منجر میشود.
برای یافتن شغلی که بتوانید معنا و مفهومی نو در آن خلق کنید، همه چیز کاملا آماده است؛ تنها کار شما داشتن نگاهی متفاوت به ایدههای موجود است. قبل از هرچیز بهدنبال افزایش مهارت و دانش در شغل فعلیتان باشید. در حین یادگیری و افزایش سرمایه شغلی، باید ایدهها و افکاری که به ذهنتان میرسد را یادداشت کنید. ایدهها و افکار خلاقانهای که در طول کسب مهارت به سراغتان میآید شما را با فرصتهای جدیدی مواجه خواهد ساخت.
بااینوجود ایدههای خام بسیاری در ذهنمان وجود دارد که انتخاب از میان آنها کمی دشوار بهنظر میرسد. نویسنده برای غلبه بر این سرگردانی، استراتژی شرطهای کوچک را پیشنهاد میکند.
بر اساس این استراتژی وقتی ایدهای بهذهنتان رسید ابتدا در مورد مثبت بودن کلی آن ایده به بررسی بپردازید. اگر از مثبت بودن و نتیجهبخش بودن ایدهتان مطمئن شدید، دیگر منتظر بهترین زمان ممکن برای انجامش نباشید.
اغلب ما آنقدر انجام یک ایده را به تأخیر میاندازیم تا همه شرایط به بهترین و ایدهآلترین شکل ممکن برایمان فراهم باشد. در راه عملی ساختن ایدهتان از قدمهای کوچک و محتاطانه شروع کرده و در طول کار مدام نتایج را بررسی کنید. بررسی نتایج شما را قادر خواهد ساخت که در قدمهای بعدیتان موفقتر عمل کنید.
کریس راک (Chris Rock) کمدین معروفی بود که از استراتژی شرط بندیهای کوچک در حرفهاش استفاده کرد. او قبل از اجرای نمایشهای بزرگ، ابتدا در میان جمعیت کوچکتر نمایش خود را اجرا میکرد. در حین اجرای برنامه کمدیاش او به واکنش تماشاچیان دقت میکرد و تمامی بازتابهای رفتاری آنها را در دفتر یادداشتش مینوشت. با آگاهی از نتیجه کارهای کوچکی که انجام میداد، او می توانست در نمایشهای بزرگتر موفقتر عمل کند چرا که قبلا شرطبندی کوچکش را انجام داده بود.
حتی اگر در انجام کاری دچار شکست شدید آن را به منزله عقبنشینی فرض نکنید. تمامی اشتباهات و موانعی که بر سر راهتان قرار میگیرید را بهعنوان بازتاب و نتیجه قابل تأملی بدانید که باعث تجربه و مهارت بیشترتان خواهد شد.
شرطبندیهایتان را کوچک شروع کنید و با کسب تجربه و درس گرفتن از اشتباهاتتان خود را برای شرطبندیهای بزرگتر آماده کنید.
پیام کلی کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند
خواندن کتابهای الهامبخش و شرح داستان زندگی افراد موفق میتواند انگیزهای برای تلاش و رشد بیشترمان باشد؛ بااینوجود گاهی حتی افراد موفق نیز شعارهایی را تبلیغ میکنند که در زندگی شخصی خود به آن عمل نکردهاند. همانطور که در این خلاصه کتاب عنوان شد، استیو جابز باوجود اینکه همیشه به عشق و علاقه ورزیدن به کار اعتقاد داشت، اما در زندگی واقعیاش هرگز بهدنبال رویایش نرفت. او در ابتدا به تاریخ، رقص و بعدها به یادگیری اصول معنوی آیین ذن علاقه نشان داد. چیزی که استیو جابز جوان را برای وارد شدن در حوزه کامپیوتر علاقهمند کرد، پول بود نه شور و اشتیاق سوزان!
بااینحال استیو جابز فقط شعار نمیداد، او درست میگفت. داشتن عشق و علاقه در کار میتواند باعث موفقیت و شکوفایی بیشتر ما گردد اما یافتن کاری که همیشه متناسب با شور و اشتیاقتان باشد، کار سختی است.
برای ایجاد عشق و علاقه در کار باید از ذهنیت یک صنعتگر سود جست. او کارش را با دقت و تمرکز شروع کرده و در هرلحظه نتیجه کار را با چشمان نکتهسنجش وارسی میکند. صنعتگر یک شبه به چنین مهارتی دست نیافته و هنر او حاصل سالها تجربه و کسب مهارت بوده است. افزایش دانش و مهارت همان سرمایه شغلی شماست که بهمرور باعث ایجاد شعله اشتیاق در قلب و روحتان خواهد شد. هرچقدر سرمایه شغلیتان را افزایش دهید، به تناسب آن قادر خواهید بود که کنترل بیشتری بر روی کارتان داشته باشید. کنترل و آزادی عمل بیشتر باعث رضایت شغلیتان خواهد شد اما در این مسیر باید مراقب دامهای کنترل نیز باشید.
هرگز بدون پشتوانه مالی لازم و یا بدون افزایش سرمایه شغلی به دنبال رؤیاهایتان نروید. فراموش نکنید که حتی بیل گیتس نیز قبل از ترک دانشگاه مهارت و دانش کافی در حوزه مورد نظرش را کسب کرده بود. اگر فکر کنترل بیشتر بر روی کار و راهاندازی کسبوکار مستقل خودتان را دارید، ابتدا همه جوانب را بررسی کنید. برای اینکار ابتدا بهصورت آزمایشی ایده مورد نظرتان را به مرحله اجرا بگذارید تا متوجه بازتاب آن شوید. بعد از اینکه از کارایی ایدهتان مطمئن شدید، آنگاه دست به کارهای بزرگتری بزنید.
درنهایت شغل خود را با معنا و مفهومی ارزشمند ارتباط دهید. فراموش نکنید که ارزش نهادن برای کاری که انجام میدهید، حتی سادهترین و تکراریترین کارها را نیز بااهمیت جلوه میدهد.
بنابراین داشتن عشق و علاقه به شغلتان نمیتواند ضامن موفقیت شما در حرفه مورد نظرتان شود. پیشنیاز عشق و علاقه به شغلتان، افزایش سرمایه شغلی و کسب تخصص و مهارتی است که در بازار سرمایه شغلی، شما را از میان رقیبانتان جدا کند. اگر سرمایه شغلی منحصر بهفردی دراختیار داشته باشید، هیچ کس نمی تواند شما و مهارتهایتان را نادیده بگیرد، چراکه هرکسی بهخوبی میداند شما یک سرمایهگذاری بزرگ برای کسبوکارشان محسوب خواهید شد.
معرکه بود این کتابش