خلاصه کتاب ابر قدرت های خلاق اثر لورا جردن بامباچ

خلاصه کتاب ابر قدرت های خلاق

خلاصه کتاب ” ابر قدرت های خلاق ” اثر ” لورا جُردَن بامباچ، مارک اِرلز، دَنیِله فیانداکا و اِسکات موریسون ”
Creative Superpowers by Laura Jordan Bambach, Mark Earls, Daniele Fiandaca and Scott Morrison

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

این کتاب درباره چیست؟

کتاب ابر قدرت های خلاق (نوشته شده در سال 2018) یک راهنمای تک‌مرحله‌ای برای هک کردن خلاقیتتان است که توسط تیمی متشکل از افراد موفق و کارآمد که نصایح خود را عملی کرده‌اند ساخته‌شده است. این کتاب با نکات آموزشی و بینشی بی‌شمار خود، همان آتشی است که برای برافروختن خلاقیت خفته‌ی خود نیاز دارید.

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • کارشناسان بازاریابی
  • طراحان دیجیتالی
  • کارآفرینان

نویسنده این کتاب کیست؟

لارا جُردَن بامباخ طراح دیجیتال و یکی از پایه‌گذاران موسسه‌ی فِمینیستی SheSays است.

مارک اِرلز نویسنده‌ی عنوان‌دار و کارشناس بسیار موفق حوزه‌ی بازاریابی می‌باشد.

دَنیِله فیانداکا یکی از مؤسسان شرکت مشاوره‌ی Utopia محسوب می‌شود و پیشتازِ حوزه‌ی فعال‌سازی پتانسیل خلاقانه‌ی شرکت‌های مختلف است.

اِسکات موریسون کارشناس بازاریابی در زمینه‌ی روند کار و جوّ محل کار است.

از راهنمایی یک هکر برای فعال‌سازی پتانسیل خلاقانه‌ی خود استفاده کنید.

ما در عصر دیجیتالی و جهانی‌شدن زندگی می‌کنیم؛ عصری که نوآوری، هنجارِ جدید آن است. اگر می‌خواهید از پیشرفت‌های تکنولوژیکی جدید عقب نمانید، باید آماده‌ی دویدن شوید.

در این عصر که توسط میل بی‌پایانش برای چیزهای جدید و منحصربه‌فرد تعریف می‌شود، خلاقیت در بالاترین مقام ممکن خود قرارگرفته و همه به دنبال آن هستند. همچنین، خلاقیت تنها چیزی است که انسان‌ها هنوز در آن بهتر از ماشین‌ها و روبات‌ها هستند.

مشکل اینجاست که ارتباط گرفتن با جنبه‌ی خلاقانه‌ی خود می‌تواند دشوار باشد. چگونه می‌توان تفکر خلاقانه داشت؟

خب، تیم نفوذ که می‌خواهد در این کتاب یادتان دهد چگونه خلاقیت خود را هک کنید، جای خوبی برای حذف یک تصور غلط محسوب می‌شود: خلاقیت درباره‌ی اصیل بودن نیست و به معنای ارزش بخشیدن است.

اگر به تاریخچه‌ی اختراعات برجسته‌ی انسان نگاه کنید، می‌فهمید که مخترعان بزرگ یک ویژگی مشترک دارند: ایجاد پیوندهای شگفت‌انگیز و به شکل غیرمنتظره میان چیزهایی که از قبل وجود داشته‌اند!

یادگیری انجام این کار نیازمند پرورش رویکردی روشنفکرانه و آزادانه است که نکات، فرصت‌ها و اکتشافات اتفاقی و تصادفی را با آغوش باز می‌پذیرید و این چیزی است که همه می‌توانند یاد بگیرند.

در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • چرا سریع یادگرفتنِ یک مهارت، مهم‌تر از کسب دانش است؟
  • چگونه یک آژانس تبلیغاتی در دهه‌ی 1930 چیزبرگر را اختراع کرد؟
  • چرا میز کار اِستیو جابز آن‌قدر به هم ریخته بود و چرا برای شما نیز باید این‌گونه باشد؟

کلید دستیابی به خلاقیت، یادگیری اطلاعات جدید نیست؛ بلکه یادگیری همکاری با دیگران است.

مدرسه در یادگیری و حفظ کردن اطلاعات خلاصه می‌شود و این‌گونه شما را برای زندگی آماده می‌کند!

اما یک روش بسیار بهتر وجود دارد که می‌توانید استفاده کنید: با دقت به حرف‌های اطرافیانتان گوش دهید، نکاتی که به دلتان می‌نشیند را یادداشت کنید و به حس خلاقانه‌تان اعتماد کنید.

خلاقیت درباره‌ی اندوختن اطلاعات نیست و نه تنها اطلاعات زیاد قرار نیست شما را خلاق‌تر کند، بلکه ممکن است از خلاقیتتان بکاهد! چگونه؟ هرچه بیشتر درباره‌ی یک موضوع بدانید، محدودیت‌های بیشتری درباره‌ی نحوه‌ی تفکر راجع به آن دارید. برای مثال صنعت تاکسیرانی را در نظر بگیرید.

مدت‌ها است شرکت‌های تاکسیرانی در تلاش برای نوسازی صنعت خود هستند اما نوآورانه‌ترین تغییر خارج از بخش آن‌ها به وجود آمد. اوبِر، شرکت جدیدی که در تلاش بود درب بازار را بر روی مالکان خودرو و مسافران باز کند، با نوآوری خود محدودیت‌ها را کنار زد.

بخشی از آن به خاطر جدید بودن ایده‌ی اوبِر بود. استراتژی‌های اوبِر محدود به ایده‌های قدیمی نحوه‌ی اداره‌ی یک شرکت تاکسیرانی، محدود نمی‌شد و همین نکته به آن‌ها اجازه‌ی تفکر خلاقانه داد. نتیجه چه شد؟ یک سرویس کاملاً جدید به وجود آمد.

دومین راه رسیدن به خلاقیت، یافتن کسی است که به ایده‌هایتان بازخورد می‌دهد. به این جمله توجه کنید: موضوع برنامه‌ریزی‌تان هرچه هم که باشد، دو نفر همیشه بیشتر از یک نفر ایده خواهند داشت و این بدان معناست که باید هنگام انتخاب همکارِ خود بسیار دقت کنید.

فرض کنیم به یک ویدیو برای وب‌سایت جدیدتان نیاز دارید. اگر فرد ماهری را در این حوزه می‌شناسید، حتماً با او همکاری کنید. به‌محض اینکه دریافتید چه کسی در راه رسیدن به موفقیت می‌تواند به شما کمک کند، با او تماس بگیرید و او را در پیوستن به پروژه‌تان متقاعد کنید.

البته همیشه استثنائاتی وجود دارد اما تعدادشان بسیارکم است و در اکثر اوقات، متوجه می‌شوید زمانی که با دیگران همکاری می‌کنید، بسیار خلاق‌تر هستید. به این حالت، مدل جعبه شنی خلاقیت میگویند.

فرض کنید چند کودک در یک جعبه‌ی شنی با یکدیگر تعامل دارند: هنگامی‌که یک کودک شروع به کندن گودال کند، به‌احتمال‌زیاد یکی از همبازی‌هایش نیز شروع به کندن گودال در سمتی دیگر از جعبه شنی می‌کند و به همین راحتی یک تونل درست می‌شود!

این نمونه‌ای خوب از نحوه‌ی کار خلاقیت در یک تیم بود.

با بی‌خیال شدن ایده‌های قدیمی و استراحت به‌اندازه‌ی کافی، خلاقیت خود را تقویت کنید.

همه دارایی‌های موردعلاقه‌شان را ارزشمند می‌شمارند و کمتر چیزی وجود دارد که ارزشمندتر از آنچه خودتان ساخته‌اید باشد. البته که کودکتان را میگویم!

اما خب چنین ذهنیتی اشتباه و اکثراً بی‌فایده است. بهترین چیزی که ساخته‌اید، درنتیجه‌ی رها کردنش به وجود می‌آید. در مورد ایده‌ها نیز چنین چیزی صدق می‌کند. تفکر خلاقانه یعنی راه‌حل‌های جدید و برای رسیدن به راه‌حل‌های جدید باید ایده‌های قدیمی که بیهوده هستند را دور بریزید.

به این قضیه مانند یک کمد نگاه کنید: اگر می‌خواهید برای چیزهای جدید فضا باز کنید، باید برخی از وسایل قدیمی‌تان که در داخل کمد قرار دارد را دور بریزید.

تبلیغ مشهور سال 2016 شرکت تلفن Docomo که توسط گروهی از هنرمندان ژاپنی خلق‌شده بود و «سنتور چوبی در جنگل» نام داشت را در نظر بگیرید.

در این تبلیغ، یک توپ از روی سنتور چوبی به طول 44 متر که بر فراز تپه‌ای در جنگل بنا شده، به پایین می‌غلتد. همین‌طور که به گام آخر سنتور می‌رسد، یکی از قطعات معروف باخ را می‌نوازد و آوایی زیبا خلق می‌کند.

اما چنین چیزی ایده‌ی اولیه‌شان نبود. در حقیقت، آن‌ها به دنبال چیزی بسیار پیچیده‌تر بودند؛ چیزی شبیه به ماشین‌های روب‌گُلدبِرگ که یک عملیات ساده را به پیچیده‌ترین شیوه‌ی ممکن انجام می‌دهد.

هنرمندان در نظر داشتند به‌جای اینکه توپ به‌سادگی بر روی سنتور چوبی رو به پایین غلت بخورد، در یک مسیر بسیار پیچیده‌تر با پیچ‌ها و تغییر جهت‌ها و اهرم‌ها با جلوه‌های ویژه حرکت کند.

این یک ایده‌ی وسوسه‌برانگیز بود که باعث شد گروه، زمان بسیاری را بابت عملی کردن آن صرف کند. اما درنهایت، رهبر پروژه “موریهیرو هارانو”، کارشناس تبلیغات و رسانه ایده‌ی آن‌ها را رد و درخواست کرد نسخه‌ای بسیار ساده‌تر بسازند.

درنهایت این تبلیغ به موفقیت بزرگی در ژاپن تبدیل شد و چشم‌های بسیاری را نیز در سطح بین‌الملل به خود جلب کرد. کاری که هارانو انجام داد، یک پاداش مناسب برای تصمیمی دشوار بود: رد کردن ایده‌ی اصلی هنرمندان.

البته به جریان انداختن خلاقیت فقط به معنای جسور بودن نیست و به آماده کردن خود برای موفقیت نیز مربوط می‌شود که یعنی باید به‌اندازه‌ی کافی استراحت کنید و آرامش بگیرید.

مغز فقط در حالت خواب خاموش نمی‌شود و درواقع بسیار هم بیدار است. هنگام خواب، مغز فرصت می‌کند کارهای مهمی مثل مرتب کردن خاطرات و ساختن رؤیاها را انجام دهد؛ دو کاری که از مهم‌ترین منابع ایده گرفتن هستند!

اما چون این ایده‌ها به‌صورت خودآگاهانه پردازش نمی‌شوند، نمی‌توان بلافاصله به آن‌ها دسترسی داشت. به همین خاطر است که وقت گذاشتن برای استراحت و تفریح بسیار مهم است؛ زیرا در این لحظات ایده‌های جدیدی به سراغتان می‌آیند.

جونا لِهرِر که از موفق‌ترین و پرفروش‌ترین نویسندگان این دوره است، گفته که مانند بسیاری از افراد اخلاق، بهترین ایده‌ها را در غیرمنتظره‌ترین لحظات مانند حمام کردن یا پینگ‌پونگ بازی کردن دریافت کرده است.

با ترکیب صداقتِ محض با ارزش‌های عشق و احترام، خلاق بمانید.

خلاقیت معانی بسیاری دارد و بدون شک دیپلماتیک بودن و اولویت قرار دادن پول جزو آن‌ها نیست. می‌خواهیم نگاه دقیق‌تری به برخی ارزش‌های بنیادی خلاقیت داشته باشیم.

یک راه خوب برای شروع، گفتن نظر واقعیتان است؛ یعنی کاملاً صادق باشید.

در یک حوزه‌ی خلاقانه، چنین کاری ضروری است. برای مثال، فرض کنید در بازاریابی هستید؛ حوزه‌ای که در آن بدون شک با مشتریانی که از شما می‌خواهند برای پروژه‌های نه چندان خوبشان تبلیغ کنید، روبرو خواهید شد.

اگر به فکر سود خود باشید، احتمالاً با دریافت کمیسیون موافقت خواهید کرد و بسیاری از آژانس‌های تبلیغاتی نیز این کار را می‌کنند. هرچه نباشد محصولات ناسالم، بی‌مصرف و غیر جالب هم می‌توانند پول‌سازهای خوبی باشند. اما نکته‌ی اینکار چیست؟ هدر رفتن منبع خلاقیت انسانی شما!

اگر نظرتان را درباره‌ی پروژه‌ی نه چندان جالب مشتری صادقانه بیان کنید، احتمالاً آن پروژه گیرتان نخواهد آمد اما در عوض از دردسرهای بالقوه در بلندمدت در امان خواهید بود. همچنین، پاداش این کار در این است که می‌توانید بر روی چیزی که واقعاً برایتان معنادار باشد کار کنید.

دو ارزش بنیادی دیگر که افراد خلاق باید آن را جدی بگیرند: عشق و احترام.

هنگام خلق یک برند، محصول، چیدمان‌های هنری یا فیلم، هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی عشق و احترام در تحت تأثیر قرار دادن مخاطبتان به شما کمک نمی‌کند.

انسان‌ها با ستایش چنین ارزش‌هایی زاده شده‌اند و بقای بشریت به آن بستگی دارد! ازآنجایی‌که ما به نیرومندی دیگر حیوانات نیستیم، به کمک دیگران احتیاج پیدا می‌کنیم و در شناسایی این ارزش‌ها وقتی ظاهر می‌شوند بسیار خوب هستیم.

فرض کنیم شما به‌قصد سودآوری، در حال ساختن یک انیمیشن هستید. احتمالش وجود دارد انیمیشنتان معروف شود اما اگر هنگام ساخت آن عشق و احترام داشته باشید، نهایتاً چیزی خواهید ساخت که دیگران دوستش دارند و برایش ارزش قائل‌اند.

به خلاقان پیشگامی مثل اِستیو جابز، رولینگ اِستونز و اِستیوِن اِسپیلبِرگ نگاه کنید. آن‌ها مورداحترام همه‌اند؛ چون چیزی که ساختند نتیجه‌ی عشق و احترام عمیقی بوده است. شما نیز همین راه را باید دنبال کنید و این دو ارزش بنیادی را در مرکز کار خود قرار دهید.

خلاقیت، ثمره‌ی فعالیت‌های خلاقانه و خودآگاهانه نیست؛ بلکه ثمره‌ی خوش‌اقبالی است.

تاریخ پر از نمونه‌هایی است که در آن افراد زمانی ایده گرفتند که دست از تفکر راجع به آن مشکل برداشتند. پُل مَک‌کارتنی برای مثال، ملودی آهنگ معروفش به نام «دیروز» را در خواب کشف کرد!

این مثال چه چیزی راجع به خلاقیت به ما می‌گوید؟ خب، برای خالصانه خلاق بودن، باید دست از تلاش برای خلق کردن بردارید.

به نظر می‌رسد خلاقیت در اصل پارتو(قانون 80/20) قرار داشته باشد. بر اساس این اصل، 20 درصد از کار شما تولیدکننده‌ی 80 درصد از نتایج است. مابقی کار زمان زیادی از شما می‌گیرد و نتیجه‌ی خاصی برای تلاش‌هایتان به ثمر نمی‌آورد.

شاید چنین چیزی عجیب به نظر برسد. مگر خلاقیت خودش نوعی از کار نیست؟

نه واقعاً! چون شما با خاموش کردن قشر پیش پیشانی که مسئول انجام کارهای منطقی مانند حسابداری و مدیریت است، به خلاقانه‌ترین حالت خود می‌رسید.

دلیلِ اینکه چنین بخشی مناسب کارهای خلاقانه نیست، فیلتر کردن دائمی اطلاعاتی است که آن‌ها را نامربوط می‌داند؛ دقیقاً همان اطلاعاتی که خلاقیت به کمک آن پیشرفتی می‌کند!

درواقع، هیچ‌چیز مانند اجازه دادن به افکار بیهوده برای ترکیب شدن با یکدیگر نمی‌تواند آتش خلاقیت را شعله‌ور کند و به همین خاطر است که «هیچ کاری» نکردن بسیار اهمیت دارد. چه بادبادک هوا کردن باشد یا لم دادن بر روی مبل، خاموش کردن قشر پیش پیشانی اولین گام در خلاق شدن است.

در تضاد با دستورالعمل‌ها و نظمی که برای اداره کردن حساب‌های یک شرکت وجود دارد، خلاقیت عاشق به هم ریختگی و شلوغی است. به همین خاطر است که میگوییم اگر می‌خواهید خلاق باشید باید چیزهای تصادفی را جدی بگیرید.

استیو جابز را در نظر بگیرید. پس از انصراف از دانشگاه، در کلاس‌های خوشنویسی ثبت‌نام کرد و هنگامی‌که مشغول طراحی نبود، وقت خود را با پرسه زدن در قسمت وسایل آشپزخانه برند Cuisinart در فروشگاه Macy می‌گذراند.

اگر مطمئن نیستید خوش‌نویسی و وسایل خانه چه ارتباطی با یکدیگر دارند، نگاهی به محصولات اپل بیندازید.

حروف و فونت منحصربه‌فرد اپل به لطف کلاس‌های خوش‌نویسی استیو جابز خلق‌شده است. سپس، با نگاه کردن به طراحی زیبا و شیک لپتاپ‌ها و تلفن‌های همراه او، به‌راحتی متوجه می‌شوید که دقیقاً به چه نوع لوازم آشپزخانه دقت بیشتری می‌کرده است.

به کمک خستگی یا شلوغ‌کاری در محل کارتان، به خلاقیت برسید.

دسترسی به خلاقیت کار آسانی نیست و اغلب مانند هک کردن یک سیستم قفل‌شده می‌ماند. از شانس خوبتان، تکنیک‌های آزمایش شده‌ای وجود دارد که از همین امروز می‌توانید شروع به استفاده‌شان کنید.

اولِ راه برای رسیدن به پتانسیل خلاقانه، بی‌حوصلگی است! کمی متناقض به نظر می‌رسد، نه؟ خب، بی‌حوصلگی درواقع یکی از بهترین روش‌های تحریک کردن غرایز خلاقانه‌تان است. هرچه مغزتان کمتر تحریک‌شده باشد، تمایل بیشتری برای حواس‌پرتی دارد.

گروهی از محققان در دانشگاه مرکزی لَنکشایر آزمایشی انجام دادند. آن‌ها به دو گروه از شرکت‌کنندگان چند لیوان دادند و از آن‌ها خواستند به خلاقانه‌ترین شیوه‌ی ممکن از آن‌ها استفاده کنند. اولین گروه تنها همین وظیفه را داشت اما گروه دوم باید یک سری اعداد را از یک لیست بی‌انتها کپی می‌کرد و همزمان به آن چالش نیز فکر می‌کرد.

گروه دوم روش‌های بسیار خلاقانه‌تری در استفاده از لیوان ارائه کرد. دلیلش؟ کپی کردن آن اعداد به‌قدری برایشان خسته‌کننده بود که مغز هر کاری می‌کرد تا چیز دیگری برای پرت کردن حواس خود پیدا کند.

یکی از راه‌های دیگر تحریک خلاقیت خود، ایجاد یک به هم ریختگی در محل کارتان است.

البته منظورمان این نیست که محتوای سطل زباله را بر روی میزتان خالی کنید! کافی است چند شئ که به نظرتان جالب‌اند را کنار هم قرار دهید. مانند تابلو، مجله، آثار هنری و …

با نگاه کردن به اشیاء، مغزتان شما را به فکر کردن وامی‌دارد؛ پروسه‌ای که به‌صورت ناخودآگاهانه انجام می‌شود و ایده‌های جدیدی به وجود می‌آورد که حتی نمی‌دانستید وجود داشته‌اند.

مطالعاتی که توسط نیویورک‌تایمز در دانشگاه نورث‌وِستِرن واقع در ایلینوی انجام شد، دریافت افرادی که در یک اتاقِ به هم ریخته کار می‌کردند، نقاشی‌های خلاقانه‌تری نسبت به افرادی که در اتاق‌های منظم کار می‌کردند، کشیدند.

اگر باورتان نمی‌شود، در گوگِل عکس میز کار استیو جابز یا مارک زاکِربِرگ را جست‌وجو کنید!

حتی قدم زدن هم می‌تواند به خلاقیت کمک کند.

یک درمان ساده و کارآمد برای وقت‌هایی که حس می‌کنید گیرکرده‌اید یا شک دارید وجود دارد: کامپیوتر را خاموش‌ کنید و بروید یک قدمی بزنید! هرچه نباشد خیابان‌ها از زمان‌های قدیم منبع ایده و الهام گرفتن بوده‌اند.

به فیلسوفانی مانند نیچه و روسو نگاه کنید. روسو باور دارد تفکر مؤثر تنها زمانی اتفاق می‌افتد که پاهایتان در حال حرکت باشد. نیچه نیز به بیشترِ ایده‌هایش هنگام راه رفتن رسید.

البته لازم نیست بر روی یک نظریه‌ی بزرگِ دانش کار کنید اما ذهنیت فیلسوفانه، بهترین‌ها را هنگام راه رفتن برایتان به ارمغان می‌آورد.

قرارگیری در وضعیت ذهنی درست، مستلزم توجه به این است که در اطرافتان چه می‌گذرد. پس به‌جای اینکه باعجله خیابان‌ها را یکی پس از دیگری هنگام گوش دادن به موسیقی پشت سر بگذارید و نگران مشکلاتتان باشید، نگاهی عمیق به اطرافتان کنید.

استفاده از محیط اطراف به‌عنوان منبع الهام و ایده گرفتن، سنتی قدیمی به شمار می‌رود؛ کاری که شاعر فرانسوی چارلز بودلِر و دوستانش در شهرهای صنعتی در قرن 19 انجام می‌دادند.

آن‌ها خودشان را پرسه‌زن صدا می‌کردند و همین‌طور که در خیابان‌ها سرگردان بودند و به دنبال ایده می‌گشتند، از مناظر و صداهای مختلف در گذرگاه‌های شلوغ لذت می‌بردند.

قدم زدن همچنین راه خوبی برای تحریک پروسه‌ی خلاقیت است. فیلسوف بزرگ اِمانوئِل کانت به پیاده‌روی‌های طولانی و روزانه‌اش معروف بود و عمیق‌ترین بینش‌های خود را هنگام پرسه زدن در زادگاهش پروس دریافت کرده بود.

حالا در این قسمت چند نکته‌ی عملی برای بهره‌وری حداکثری از پیاده‌روی‌هایتان را شرح می‌دهیم:

اول از همه، باید از خانه بیرون بروید. به‌محض اینکه قدم در پیاده‌رو گذاشتید بر روی حواس مختلف تمرکز کنید: چه چیزی می‌بینید؟ چه چیزی می‌شنوید؟ چه بویی حس می‌کنید؟ بعدازاینکه هشیاری نسبت به اطراف را تمرین کردید، به سراغ مرحله‌ی بعدی بروید.

در این قسمت، پیاده‌روی هدفمندانه را داریم. هدف چیست؟ یافتن پاسخ برای سؤالی که فکرتان را مشغول کرده است. فرض کنیم به دنبال آغاز یک پروژه‌ی بازاریابی جدید هستید و هنگام قدم زدن به حواس خود تکیه کرده‌اید؛ حواسی که تصورات شما را در ادامه شگفت‌زده خواهد کرد.

گام نهایی، به اشتراک گذاشتن دیدگاهتان با دیگران است. برای آن‌ها از تجربیات، دیدنی‌ها، مکالمات و صداهایی که در اطراف شنیدید تعریف کنید. گاهی حتی کوچک‌ترین جزئیات هم می‌توانند شما را به پاسخ چیزی که دنبال آن بودید برسانند.

سریع یادگرفتنِ مهارت بهتر از کسب دانش است.

یک گفته‌ی قدیمی هست که می‌گوید: «هرچه مسن‌تر، عاقل‌تر» خب، در مقایسه با استانداردهای امروز، چنین چیزی دیگر صحت ندارد و در اصل دنیا به‌گونه‌ای تغییریافته که باید بگوییم: «هرچه جوان‌تر، عاقل‌تر»

یکی از تغییراتی که در جامعه‌ی امروزی مشاهده می‌شود، کاهش اهمیت دانش است. دلیل اینکه با بالا رفتن سن عاقل‌تر می‌شویم، این است که دانش بیشتری کسب می‌کنیم.

اما همان‌طور که تام گودمَنِ نویسنده در مقاله‌ی سال 2016 خود اشاره‌کرده، دانشی که در مغز انسان ذخیره می‌شود دیگر آن‌قدر ارزشمند نیست. به لطف اینترنت، ما تنها یک کلیک با دنیای وسیع اطلاعات فاصله‌داریم و گاهی به لطف اَلِکسا که دستیار مجازی آمازون است، حتی به آن کلیک هم نیازی نداریم!

امروزه گوگل، توییتر، ویکی‌پدیا و حتی انجمن‌هایی مانند رِدیت و کورا که وب‌سایت‌های تجربه‌محور با دسترسی همیشگی هستند، به منبع اصلی اطلاعات تبدیل‌شده‌اند. پس نکته‌ای که ما را از دیگران متمایز می‌کند، ندانسته‌هایمان نیست؛ بلکه توانایی ما در به‌سرعت یادگرفتن مهارت‌های جدید است.

مطالعه‌ی سال 2006 دانشگاه آکسفورد را در نظر بگیرید که در آن محققان دریافتند افراد جوان در یادگیری مهارت‌های جدید بسیار بهتر از افراد پا به سن گذاشته‌اند. تحقیق جدیدتری از دانشگاه کلمبیا در سال 2016 نیز صحت چنین یافته‌ای را تأیید کرد.

البته که ما نیازی به یافته‌های علمی برای دانستن این موضوع نداریم. به تفاوت زمانی که می‌خواستید به پدربزرگ و برادر کوچکتان نحوه‌ی کار با کامپیوتر را یاد دهید، نگاه کنید. انگار که برادر کوچکتان به‌صورت غریزی می‌دانست چگونه باید با کامپیوتر یا یک گوشی آیفون کار کند.

در عصری که توسط پیشرفت‌های تکنولوژیکی پرسرعت تعریف‌شده، سریع یادگرفتن یک مهارت ضروری است. زمانی که همه‌چیز دائماً در حال جدید شدن و تغییر کردن است، باید بتوانید خودتان را همراه آن نگه‌دارید و در این بخش، افراد جوان، برتری قابل‌توجهی نسبت به دیگران دارند.

خلاقیت لزوماً به معنای اِصالت نیست و باید به چیزی که از قبل وجود داشته ارزش ببخشد.

در دنیایی که همه‌چیز باید منحصربه‌فرد و نوآورانه باشد، عجیب نیست که خیلی‌ها به دنبال اصالت در خلاقیت باشند.

تلاش زیاد برای اصالت، اشتباه است و مانند یک تله می‌ماند. یکی از بزرگ‌ترین موانعی که مقابل پتانسیل خلاقیت شما وجود دارد، این ایده است که همه‌چیز به‌طور 100 درصدی باید اصیل باشد. اما معنای واقعی اصالت چیست؟

خب، اساساً اصالت خرافه است! افراد خلاق اغلب مانند پیامبرانی دیده می‌شوند که ایده‌های جدید را به‌صورت وحی دریافت کرده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، این باور وجود دارد که آن‌ها می‌توانند از هیچی، چیزی بسازند.

خب این انتظار بزرگی است و انسان مانند خدا نیست که بتواند از خلاء چیزی را بسازد. در حقیقت، خلاقیت یک پروسه‌ی اجتماعی و فرهنگی است و هرزمان که یک نفر چیزی را خلق می‌کند، از دنیایی که در آن زندگی می‌کند ایده گرفته است.

به‌عبارت‌دیگر، خلاقیت یعنی بتوانید تغییرات خود را به چیزی که از قبل وجود داشته اضافه کنید.

به مصاحبه‌ی مجله‌ی Milk Magazine با آدام مورگان که در حوزه‌ی تبلیغات فعالیت می‌کند دقت کنید. او از مصاحبه‌کننده پرسید که آیا می‌داند چه کسی چیزبرگر را اختراع کرده؟ بنا بر گفته‌ی او، آژانس تبلیغاتی والتِر تامپسون این کار را انجام داده است.

در دهه‌ی 1930، این شرکت در تلاش برای بازاریابی پنیرهای ورقی Kraft بود و به نظر می‌رسد اضافه کردن این پنیر به همبرگر، ایده‌ی نابی برای جذب مشتری بود!

این داستان واقعی باشد یا نه اهمیتی ندارد؛ زیرا مثال خوبی برای نحوه‌ی کار خلاقیت در دنیای واقعی است. تنها کاری که باید انجام دهید ترکیب کردن دو چیز به شیوه‌ای متفاوت است و اگر به تاریخچه‌ی اختراعات نگاه کنید، متوجه می‌شوید که بسیاری از ایده‌های خلاقانه و موفق همین‌گونه خلق‌شده‌اند.

برای مثال جُرج دی میسترال، Velcro (زیپ چسبی) را پس از برخورد با گیاه زردینه اختراع کرد؛ گیاهی پوشیده شده از خارهای سفت و قلاب‌شکل که خودش را به پر و لباس می‌چسباند. او از خود پرسید اگر چنین چیزی در کفش استفاده شود چه اتفاقی می‌افتد؟ این یعنی خلاقیت!

پس، خبر خوب اینجاست: خلاقیت به معنای خسته کردن خود برای حل یک مشکل نیست؛ بلکه به معنای اعتماد به غریزه‌های خود و ایجاد کردن شرایطی برای ایده گرفتن است.

اتاق کار خود را به هم بریزید، پیاده‌روی کنید و فضای اطرافتان را جذب خود کنید. بدون شک از تعداد ایده‌های غیرمنتظره‌ای که به سراغتان می‌آید شگفت‌زده خواهید شد.

پیام نهایی کتاب ابرقدرت‌های خلاق

Creative Superpowers by Laura Jordan Bambach, Mark Earls, Daniele Fiandaca and Scott Morrisonخلاقیت در دنیای مدرن ضروری است. ما به راه‌حل‌های نوآورانه و ایده‌های بِکر جهت مقابله با مشکلات جهانی و همچنین خلق آثار هنری الهام‌بخش نیاز خواهیم داشت و دسترسی به خلاقیت آن‌قدر که هم فکر می‌کنید دشوار نیست. بی‌حوصلگی چیزی است که همه‌ی افراد روزانه با آن درگیر هستند و راه خوبی برای رسیدن به خلاقیت است. همچنین، می‌توانید با قدم زدن و به اطراف نگاه کردن، هزاران شئ بیابید که شعله‌ی خلاقیتتان را در هرلحظه فوران می‌کند.

به لحظاتی که ایده به ذهنتان می‌آید دقت کنید.

هرکس شیوه‌ی کار متفاوتی دارد و شما نیز از طریق راه‌حل‌های مخصوص به خود به خلاقیت دست خواهید یافت. هنگامی‌که به آن لحظه‌ی طلایی رسیدید، حتماً یادداشت کنید در آن لحظه مشغول انجام چه‌کاری بودید. آیا هنگام خواب دیدن بود؟ یا دوش گرفتن؟ اگر بتوانید این لحظات را شناسایی کنید و به خاطر داشته باشید، یک میان‌بر مطمئن برای دسترسی به خلاقیت خواهید داشت.

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن😍

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

1 دیدگاه برای “خلاصه کتاب ابر قدرت های خلاق اثر لورا جردن بامباچ

  1. محمدصادق حیدریان گفته:

    بسیار برنامه راهبردی برای استفاده از قابلیت های ذهن و نظرات و ایده های خلاقانه است

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image