خلاصه کتاب ” اقتصاد رِوایی ” اثر ” رابرت جی. شیلر ”
Narrative Economics by Robert J. Shiller
این کتاب درباره چیست؟
کتاب اقتصاد رِوایی (منتشرشده در سال 2019) توضیح می دهد که چگونه روایتهای محبوب، بر نحوه رفتار اقتصادها تأثیر می گذارد. از رشد ناگهانی بیت کوین تا سقوط بازار سهام، اقتصاد روایتی فراتر از آمار به داستانهای انسانی جمعی که این رویدادها را هدایت می کنند، نگاه میکند.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- تحلیلگران مالی که به دنبال گسترش افقهای خود هستند
- هر کسی که در هر زمینهای کار پیشبینی انجام میدهد
- هر کسی که به اقتصاد و رویدادهای جهانی علاقهمند است
نویسنده این کتاب کیست؟
رابرت جی شیلر یک اقتصاددان برنده جایزه نوبل و نویسنده کتاب پرفروش نیویورک تایمز یعنی سرخوشی غیر عقلائی Irrational Exuberance و بسیاری از عناوین دیگر است. او استاد اقتصاد در دانشگاه ییل Yale و کسی هست که همکاریهای متعددی داشته با نیویورک تایمز.
چگونه روایتهای عامه بر روی رخدادهای اقتصادی تاثیر میگذارد؟
جهان امروز، ما را با آمارها و اعداد و ارقامی مبهم احاطه کرده است؛ آمار مرگ و میر، امید به زندگی، شاخص سهام بورس و غیره. با این حال چیزی که این آمار قصد نشان دادن آن را دارد چندان ملموس نیست؛ گویی تمام آنها حقیقتی آشکار را از ما پنهان نگاه میدارد!
بااینوجود بدون توجه به اینکه چه عاملی باعث بهوجود آمدن این اعداد شده، نمیتوان درک درستی از واقعیات داشت. درواقع نگاه کردن به آمار بدون درنظر گرفتن چرایی و ماهیتش مانند آن میماند که از پشت یک تلسکوپ به نقطهای بسیار دور خیره شوید و تصور کنید که چقدر اشیا به شما نزدیک هستند؛ درحالیکه در واقعیت ممکن است ماهیت بسیاری از چیزها از شما مخفی مانده باشد.
رابرت شیلر نویسنده این کتاب در مورد روایتهایی تأثیرگذار صحبت میکند که نقش زیادی در شکلگیری رویدادهای اقتصادی و سیاسی موجود دارد؛ همان عواملی که نسبت به آمارها چندان مورد توجه قرار نگرفته و یا شاید تحلیلگران، حوصله کافی برای پرداختن به آن را ندارند!
درواقع داستانهای عوام پسند همانند محرکی قوی بر تصمیمگیری کل یک جامعه تأثیر گذاشته و به آن سمت و سو میدهد.
بیشک اعداد و ارقام به اندازه باورها و داستانهایی که باعث شکلگیری رویدادی خاص میشوند، چندان مهم تلقی نشدهاند. کتاب اقتصاد روایی به بررسی همین موضوعات پرداخته و به شما یادآوری میکند که بررسی روایتها میتواند مهارت ما را در تصمیمگیری و پیشبینی رویدادهایی که در آینده اتفاق میافتند، افزایش دهد. بنابراین اگر بدانیم که روایتهای اقتصادی چقدر مهم هستند آمادگی بیشتری در مقابل رخدادها و تحولات غیرقابل پیشبینی آینده خواهیم داشت.
با مطالعه این کتاب به درک متفاوتی از تحولات اقتصادی و تصمیمگیریهای سرمایهگذاران و سیاستمداران خواهید رسید و در نتیجه آن خواهید توانست تا بهگونهای بسیار متفاوت عمل کنید.
در این خلاصه کتاب، به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- چگونه ارزش بیت کوین ظرف 40 ساعت 40 درصد افزایش پیدا کرد؟
- چرا زمانی در هلند، قیمت پیاز گل لاله، به اندازه ارزش یک خانه شد؟
- چرا روایتهای اقتصادی هرگز پایانی ندارد؟
- بیت کوین، روایتی که خیلی زود مسری شد
- عاملی که بیت کوین را مشهور ساخت، مبهم بودن داستانش بود!
- مطالعه اپیدمیها میتواند بیانگر حقایقی در مورد آنها باشد
- یک روایت اغلب در ارتباط با روایتهای دیگر در جوامع انتشار پیدا میکند
- روایتهای اقتصادی با جزئیات و تصویری واضح، باورپذیرتر میشوند
- روایتهای اقتصادی معمولا هر چند سال تکرار شده و ماهیتی همیشگی دارند
- تأثیر اقتصادی روایتها در طول زمان تغییر میکند
- مطالعه روایتهای اقتصادی ما را نسبت به مدیریت روایتهای اقتصادی آینده آماده میکند
- پیام کلی کتاب
بیت کوین، روایتی که خیلی زود مسری شد
یکی از روایتهای مشهور اقتصادی داستان شکلگیری بیت کوین و تحولاتی است که بهواسطه آن روی داد. اهمیت و ارزش بیت کوین به دلیل روایتهایی بود که توسط سرمایهگذاران در جامعه به اشتراک گذاشته شده بود؛ نه بهخاطر ارزش ذاتی آن. در حقیقت، اهمیت اقتصاد روایی هم به همین دلیل است زیرا در این نوع مطالعه، بیشتر به دنبال تأثیراتی هستیم که رفتارهایی همهگیر روی تحولات اقتصادی برجای میگذارد.
اولین بار در سال 2008 شخصی بهنام ساتوشی ناکاماتو (Satoshi Nakamoto) مقالهای با عنوان «بیت کوین، سامانه وجه نقد الکترونیکی» نوشت که از طریق ایمیل به شدت ویروسی شد؛ بدین ترتیب اولین رمز ارز، به جامعه جهانی معرفی گردید.
توضیح آنکه رمز ارز (Cryptocurrency)، به دستهای از ارزهای دیجیتال گفته میشود که در آن از رمزنگاری برای تراکنشهای مالی استفاده شدهاست؛ به طوری که رمزگشایی آنها بسیار دشوار و یا غیرممکن است.
بیت کوین به منزله پولی بود که میتوانست همانند پول نقد در خرید و فروش به کار گرفته شود و به همین دلیل خیلی زود، داستان جذابی در بین عموم افراد شروع به ویروسی شدن کرد.
بااینحال چیزی که بیت کوین را محبوب ساخت نه بهخاطر ارزش وجودی آن، بلکه بهدلیل استقبال و اشتیاق طرفدارانی بود که به شهرت آن دامن زدند. در یک دوره، ارزش بازار بیت کوین از مرز 300 میلیارد دلار هم فراتر رفت اما این جهش، بیشتر بهخاطر طرفدارانی بود که ارزش آن را جهانی ساختند.
بیت کوین، بعنوان شبکهای غیرمتمرکز شناخته میشود زیرا افراد در هنگام باز کردن حساب نیاز به وارد کردن هیچ مشخصاتی ندارند و همانند دیگر سیستمهای مشابه، روال قانونی مشخصی ندارد. درواقع میتوان گفت که کسی مسئول بیت کوین نبوده و این شبکه توسط کامپیوترها و سختافزارهایی که در سراسر دنیا وجود دارند، مدیریت میشود.
بااینحال بیت کوین مخالفان زیادی داشته و دارد و افرادی مانند وارن بافت آن را تنها نوعی سفتهبازی قلمداد میکنند. بسیاری از افراد، همهگیری بیت کوین را شبیه به رویداد جنون گل لاله (Tulip Mania) که در هلند اتفاق افتاد، میدانند.
سفتهبازها در آن دوره توانسته بودند ارزش پیاز گل لاله را آنقدر بالا ببرند که روی تصمیمگیری دیگر سرمایهگذاران نیز تأثیر بگذارند! مخالفان بیت کوین این رویداد را بیشباهت به داستان شهرت بیت کوین نمیدانند. آنها معتقدند که ارزش بیت کوین، در نتیجه افزایش هیجان عامه مردم به سرمایهگذاری در آن بوده نه چیزی بیشتر. درمقابل اما طرفداران بیت کوین اینگونه فکر نمیکنند. آنها بر این باورند که ارزش بیت کوین درست به اندازه موضوعات دیگری است که عموم مردم به آن اهمیت میدهند برای مثال ارزش طلا.
بااینحال حبابهایی که بهواسطه نوسانات در ارزش بیت کوین ایجاد میشود، میتواند تا مدتها ادامه داشته باشد. برای مثال در پدیده جنون گل لاله، تا مدتهای طولانی پیاز این گل بسیار ارزشمند و کمیاب محسوب میشد و این اتفاق در مورد بیت کوین هم میتواند تکرار شود.
بیت کوین دارای ارزش ناپایداری است که گاه نوسان آن موجب شگفتی تحلیلگران میگردد. برای مثال در یک دوره، ارزش آن تنها در 40 ساعت به میزان 40 درصد افزایش پیدا کرد! متأسفانه این بیثباتی میتواند باعث افزایش بیدلیل نرخ بیت کوین و تشکیل حباب گردد.
عاملی که بیت کوین را مشهور ساخت، مبهم بودن داستانش بود!
همانطور که در قسمت قبل توضیح دادیم، تب بیت کوین بیشتر بهخاطر افزایش هیجانات طرفداران آن بود که بعدها باعث ایجاد حباب در آن سیستم شد. متأسفانه اکثر کسانی که در کار خرید و فروش بیت کوین هستند، فاقد دانش اقتصادی بوده و حتی هیچ درکی نسبت به مفاهیم پایهای این سیستم هم ندارند!
صاحبان اصلی بیت کوین کسانی هستند که سیستم بلاکچِین (Blockchain) را طراحی کردند. آنها سیستمی طراحی کردند که بدون نظارت دولت میتوانند مدیریت و نقل و انتقال رمز ارزها را انجام دهند. فعالیت آنها نیز بهصورت ناشناس و مردمی انجام میشود و این موضوع ما را به روایتی دیگر سوق میدهد.
بیت کوین با چنین فلسفهای و با قصد مبارزه علیه مؤسسات مالی فاسد پایهگذاری شد و با آنارشیسمی که اغلب آن را سبب هرج و مرج میدانند، بسیار متفاوت است.
علاوه بر داستان آنارشیسم، دلیل مهم دیگری نیز وجود دارد که سبب محبوبیت بیت کوین شده است. طراح بیت کوین یعنی ساتوشی ناکاموتا تبدیل به شخصیتی افسانهای شده که هیچکس او را از نزدیک ندیده است. حتی کسی که در آغاز کدنویسی بیت کوین با ناکاموتا همکاری میکرد گفته بود که هرگز از نزدیک با او ملاقات نداشته و ارتباط آنها تنها از طریق ایمیل بوده است!
انسانها عاشق چنین داستانهایی هستند. در دوره مسری شدن داستان بیت کوین، روایتی بر سر زبانها افتاد که باعث محبوبیت بیشتر آن شد. گفته میشد که کاراگاهی برای شناسایی و یافتن ناکاموتا اقدام کرده اما هرگز موفق به پیدا کردن او نشده است. این روایت باعث شد که بیت کوین جنبه رمزآلودی برای طرفدارانش پیدا کند و به تدریج آتش تعلق داشتن به این سیستم در بین مردم شعلهور شد.
بااینحال این تمام داستان نبود. در دورانی که بیم تسلط رباتهای هوشمند و جایگزینی آنها با نیروی انسانی وجود دارد، داستان بیت کوین همانند نوشدارویی است که میتواند چنین بیمی را از ذهن انسانها دور کند. انسانها در اخبار و رسانهها، مدام اخبار متنوعی راجع به فناوری میشنوند و هر روز منتظر این هستند که روزی یک ربات عهدهدار وظایف آنها در محل کارشان شود. بنابراین وجود چنین بیمی باعث میشود که خود را وقف کارهایی کنند که مدیریت و اختیار مطلقی بر روی آن داشته باشند. این هم روایت سومی بود که باعث محبوبیت بیت کوین شد.
اقتصاد روایی به بررسی همین موضوعات میپردازد؛ اینکه چه عامل و عواملی باعث شهرت یک روایت و یا بالعکس، فراموشی آن در بین عامه مردم میشود. بنابراین با بررسی روایتها میتوان بهدرستی تشخیص داد که موج بعدی چه زمانی و چگونه اتفاق خواهد افتاد.
مطالعه اپیدمیها میتواند بیانگر حقایقی در مورد آنها باشد
همانطور که در قسمت قبل توضیح دادیم، مبهم بودن یک روایت و افزایش هیجانات عمومی نسبت به موضوعی خاص میتواند باعث مسری شدن یک روایت شود. اقتصاد روایی به دنبال الگویی است که در تمامی روایتها تکرار میشود تا با شناسایی آن بتوان مانع از تصمیمات اشتباه سیاسی و اقتصادی شد. برای رسیدن به چنین هدفی نیاز به مطالعات متنوعی است که از طریق علوم مختلف کسب میشود.
همانطور که میدانید دانشگاهها از بخشهای مختلفی تشکیل شدهاند که هر کدام بر روی حوزهای خاص متمرکز است؛ برای مثال مردمشناسی، ادبیات، فیزیک، ریاضیات، اقتصاد و غیره. هر کدام از این بخشها بهصورت اختصاصی بر روی موضوعی خاص به تحقیق و آموزش مشغول بوده که چشمانداز و بینش منحصر به فرد خود را پیرامون آن موضوع داراست. چنین چیزی بههیچ عنوان بد نیست اما تصور کنید اگر تمامی اینحوزهها به ارتباطی هماهنگ و معنادار با یکدیگر برسند، چه بینش عمیقتری را به ما خواهند داد.
تمرکز محدود بر روی یک حوزه خاص، درک انسانها را از ارتباطات بین رشتهای محروم خواهد کرد.
برای مثال در حوزهای مانند پزشکی رویدادی مانند یک اپیدمی میتواند حقایق فراوانی در مورد اقتصاد به ما ارائه داده و دیدگاه کلی ما را نسبت به رخدادهای اقتصادی دگرگون کند. شاید برایتان عجیب بهنظر برسد اما با ذکر یک مثال این ارتباط را برایتان روشنتر خواهیم کرد.
همانطور که میدانید در ابتدای شیوع یک اپیدمی مانند بیماری اِبولا، آمار مبتلایان، یعنی کسانی که به این بیماری مبتلا شدهاند و یا بهتازگی تحت تأثیر ویروس قرار گرفتهاند، بسیار بالاست؛ به عبارتی سادهتر اخبار کمی در مورد تعداد بهبود یافتگان و یا کسانی که جانشان را از دست دادهاند، منتشر میشود. بهتدریج همزمان با کاهش روند فراگیری، این آمار برعکس میشود؛ یعنی آمار تلفات و کسانی که بهبود یافتهاند بیشتر از تعداد کسانی است که بهتازگی مبتلا به این بیماری میشوند. چنین الگویی در مورد اقتصاد نیز میتواند صدق کند.
بهتدریج که انتشار اخبار، مرحله ویروسی شدن را پشتسر گذاشت، روند نشر داستان آهسته شده و اغلب افراد آن را فراموش میکنند. درواقع تعداد کسانی که اقدام به نشر آن روایت خاص میکنند بسیار کمتر شده و در نتیجه رویداد مورد نظر اهمیتش را از دست خواهد داد. برای مثال کلمه بیت کوین طی 10 سال گذشته در رسانهها و توسط افراد مختلف به صورت مکرر استفاده شده است. بااینحال استفاده از این کلمه در سال 2013 بسیار مسری بود؛ درست همانند یک اپیدمی. سپس در سال 2018 مسری شدن بیت کوین به نقطه اوج خود رسید. در نهایت هم داستان بیت کوین از تب و تاب افتاد و بهتدریج کمرنگتر شد. همانطور که میبینید، این رویداد شباهت بسیار زیادی به فراگیری یک اپیدمی و خاموش شدن آن دارد.
بنابراین با مطالعه الگوهایی که در یک اپیدمی وجود دارد میتوانیم از نشر برخی داستانهای مسری در اقتصاد جلوگیری کرده و با آگاهی بیشتری نسبت به آنها واکنش نشان دهیم.
یک روایت اغلب در ارتباط با روایتهای دیگر در جوامع انتشار پیدا میکند
همانطور که در قسمت قبل توضیح دادیم روایتها هرچند هم که درست و منطقی به نظر نرسند، بهدلیل نشر توسط افراد و مسری شدن، توسط جامعه پذیرفته میشوند. نکته دیگری که در تأثیرپذیری و مسری شدن روایتها موثر است، ارتباط آن با داستانهای مشابه است که باعث باورپذیرتر شدن آن میگردد. برای مثال تصور کنید که یکی از همسایگان شما به شدت از حیوانات خصوصا گربهها متنفر است. آن شخص برای اینکه هیچ گربهای وارد محوطه خانهاش نشود دورتادور محوطه سکونت خود را با حصار پوشانده است. همه اهالی محله شما هم بهخوبی با این ویژگی آن فرد آشنا هستند و از آن اطلاع دارند. در همین حین گربه خانگی یکی از همسایهها ناگهان مفقود میشود و یا شاید کسی جسد بیجانش را در گوشهای از خیابان پیدا کند. در این شرایط بیشتر افراد بدون اینکه بهدنبال دلیل اصلی مرگ آن گربه بیچاره باشند، تمامی حدس و گمانهایشان به همان فردی ختم میشود که دل خوشی از گربهها ندارد! از این مثال بهخوبی میتوان فهمید که هیچ داستانی به تنهایی مسری نمیشود و قطعا داستانی دیگر در پشت آن وجود دارد.
برای مثال منحنی لافر (Laffer Curve) را درنظر بگیرید. منحنی لافر توسط اقتصاددانی بهنام آرتور لافر (Arthur Laffer) ابداع شد و بیانگر ارتباط بین نرخ مالیاتی و درآمد دولت از محل جمعآوری مالیات است.
این بدان معناست که همزمان با افزایش مالیات، علاقه افراد و سازمانهای مختلف به سرمایهگذاری و یا درآمدزایی کمتر میشود. در واقع نرخ سنگین مالیات باعث کاهش انگیزه آنها شده و درنتیجه درآمد مالیاتی دولت نیز کاهش پیدا میکند.
براساس منحنی لافر، مالیات کمتر، باعث افزایش درآمد مالیاتی دولت خواهد شد. این ایده وقتی برای اولین بار مطرح شد توجه چندانی به آن نشد و در بین افراد سرایت نکرد. بااینحال این داستانی بود که شکل گرفته بود و مستعد مسری شدن بود.
در سال 1974 لافر به همراه دو سیاستمدار جمهوریخواه بهنامهای دونالد رامسفلد (Donald Rumsfeld) و دیک چِینی (Dick Cheney) مشغول صرف شام بود که ایده خود را روی یک دستمال برایشان کشید. داستان لافر از طریق این 2 سیاستمدار بهتدریج بر سر زبانها افتاد و خیلیها از آن آگاه شدند.
ایده لافر بسیار منطقی به نظر میرسید و با گذشت زمان در بین افراد آن جامعه سرایت کرد. شهروندان متوجه شدند که دولت در مدیریت مالیاتها بسیار ناکارآمد عمل کرده و این فرصتی درخشان برای سیاستمداران محافظهکاری مانند رونالد ریگان و مارگارت تاچر بود. آنها از این فرصت استفاده کردند و بر طبل ناکارآمدی دولت بیشتر از همیشه کوبیدند.
در همان زمان نویسندهای بهنام آین راند (Ayn Rand) رمانی نوشت که بسیار مشهور شد. نام این رمان اطلس نام داشت که در آن داستان سرمایهگذارانی به تصویر کشیده شده بود که بهخاطر مالیات بالا نتوانستند کسبوکار خود را ادامه دهند و بهتدریج محو شدند. داستان سرمایهگذارانی که بهخاطر محدودیتهای دولت نتوانستند دست به نوآوری بزنند به مذاق خیلیها خوشایند رسید و با منحنی لافر ادغام شد. در واقع منحنی لافر، روند باورپذیری خطی مشی سیاسی ریگان و تاچر و همچنین رمان آین راند را آسانتر ساخته بود.
بنابراین وقتی با رویدادی مواجه میشویم همواره باید تصویر بزرگتری را درنظر بگیریم. تصویر بزرگتر همان داستانهایی است که قبل یا همزمان با آن رویداد در جریان است و روی داستان اصلی تأثیر زیادی میگذارد.
روایتهای اقتصادی با جزئیات و تصویری واضح، باورپذیرتر میشوند
ژان پاول سارتر، فیلسوف معروف زمانی گفته بود: «ما تا جایی که ممکن باشد داستانپردازی میکنیم. انسان همیشه راوی داستانهایی است که تمام جزئیات اطرافش را با توجه به آن شکل میدهد.» سارتر درست میگفت؛ چراکه ذهن انسان همیشه به دنبال داستان سرایی است و اغلب از طریق مشاهده جزئیات به داستانگوییاش معنا و باور بیشتری میبخشد.
در سال 1985 چند روانشناس آزمایشی را بر روی گروهی از افراد انجام دادند و از آنها خواستند که بهعنوان قاضی دادگاه، بر روی چند پرونده حکم کنند. روانشناسان بهدنبال درک این بودند که جزئیات تا چه اندازه میتواند روی حکم نهایی آنها تأثیر بگذارد. به همین منظور آنها پروندهایی ساختگی ترتیب دادند و از شرکتکنندگان خواستند تا براساس شواهد موجود در آن پرونده حکم نهایی را صادر کنند. در بعضی از پروندهها، هیچ نشانه و ردپای خاصی وجود نداشت؛ اما در برخی دیگر نشانههایی وجود داشت که جزئیات صحنه جرم را به تصویر میکشید. در یکی از پروندهها به قاضی گفته شد که متهم در حین ارتکاب جرم، ظرف غذایی را به زمین ریخته بود؛ درحالیکه این موضوع هیچ ربطی به جرمی که او مرتکب شده بود نداشت. بااینحال شرکتکنندگان تنها از طریق همین جزئیات ساده، حکمی دادند که اصلا منصافانه و درست نبود. این در حالی بود که پروندههای بدون جزئیات نتوانسته بودند باعث شکلگیری داستان جرم در ذهن شرکتکنندگان شوند.
رویدادهای اقتصادی نیز به همین صورت عمل میکند.
براساس اقتصاد روایی، جزئیات میتواند تأثیر زیادی روی باورپذیری داستانها و مسری شدن آن داشته باشند.
برای مثال فاجعه 11 سپتامبر را در نظر بگیرید. در آن سال اقتصاد آمریکا در میانه رکود اقتصادی بود و همه چیز نوید گذر از یک دوره و شروع دوره بهبود اقتصادی را میداد. اما بااینوجود داستان متفاوتی رقم خورد!
بسیاری از اقتصاددانان با مشاهده حادثه 11 سپتامبر، اعتماد به نفس خود را از دست دادند و از همین رو، داستان فروپاشی اقتصاد، خیلی آسان در ذهنشان جای گرفت. در آن دوره هر شاخصی که در بازار بورس وجود داشت روایتگر داستان تلخ رکود اقتصادی بود. شهروندان، اقتصاددانان و سرمایهگذاران داستان 11 سپتامبر را که در نهایت وضوح در مقابلشان قرار داشت باور کردند و با دستان خودشان آن را بر سر زبانها انداختند.
بااینوجود داستان بحران اقتصادی از طریق داستان جدیدی که توسط جرج دابلیو بوش روایت شد، شکل دیگری گرفت.
او در سخنرانی الهامبخش خود از مردم آمریکا خواست تا بار دیگر فعالیتهای تجاریشان را از سر بگیرند و به مکانهای دیدنی و شگفتانگیزی که در آمریکا بود، سفر کنند. او با این جملات میخواست به مردم نشان دهد که میتوانند معنا و تفسیر خود را از حادثه 11 سپتامبر تغییر دهند. در نهایت همین اتفاق هم افتاد. بعد از آن سخنرانی، آمریکاییها در برابر رکود اقتصادی که بهنظر گریزناپذیر بود مقاومت کردند تا داستان جدیدی را شکل دهند.
بنابراین نتیجه میگیریم که جزئیات واضح و شفاف میتواند روی نحوه تصمیمگیری هرکدام از ما تأثیر به سزایی داشته باشد.
روایتهای اقتصادی معمولا هر چند سال تکرار شده و ماهیتی همیشگی دارند
یکی از روایتهای اقتصادی بسیار معمول و رایج، دو کلمه «وحشت» و «اعتماد بهنفس» است. احتمالا از زبان سیاستمداران، روزنامهنگاران و اقتصاددانان بارها در مورد تأثیر اعتماد بهنفس و یا وحشت در رویدادهای اقتصادی شنیدهاید. آنها از بانکها و کسبوکارها میخواهند که اعتماد بهنفس خود را در شرایط بحرانی اقتصادی حفظ کنند و هرگز نترسند. در واقع برای پیشرفت اقتصادی، وجود اعتماد بهنفس در افراد بسیار ضروری است.
نویسندهای بهنام کریستوفر بوکر (Christopher Booker) اعتقاد دارد که تمامی داستانها دارای چند قالب هستند که یکی از مهمترین آنها، تقابل میان عناصر مختلف است؛ برای مثال حرکت از فقر به سمت ثروت و یا غلبه بر هیولاها برای پیروزی قهرمانان یک داستان. به همین صورت نیز در روایتهای اقتصادی، مفاهیمی مانند اعتمادبهنفس و یا وحشت، برای همیشه وجود خواهند داشت و همواره از یک الگو پیروی میکنند. این مفاهیم و یا الگوها هرسال تکرار شده و متعلق به شرایطی خاص نیستند.
برای مثال روایت اقتصادی وحشت (Panic) دربرابر اعتماد بهنفس را درنظر بگیرید. ریشه این دو عبارت به سال 1857 برمیگردد. در آن زمان آمریکا در آستانه جنگهای داخلی بود و استفاده از مفهوم وحشت مالی، محبوبیت زیادی پیدا کرد. واژه وحشت مالی به بحرانهای مالی آمریکا اشاره میکند که نقطه اوج آن در سال 1907 اتفاق افتاد. در آن سال یک بانکدار مشهور بهنام جی پی مورگان (J.P. Morgan) از سرمایه خود برای نجات سیستم بانکی استفاده کرد، وحشت مالی در آن سال به اوج خود رسیده بود و از همان زمان، واژه وحشت بارها و بارها برای توصیف رویدادهای اقتصادی بهکار گرفته شد.
همانطور که وحشت مالی باعث بروز اتفاقات غیرقابل جبران در اقتصاد میشود، برای بازگرداندن این موج هراس میتوان از توصیفی بهنام اعتماد بهنفس استفاده کرد.
اهمیت اعتمادبهنفس جمعی، در رویدادهای اقتصادی را میتوان در سخنان کالوین کولیج (Calvin Coolidge) سیامین رئیس جمهور آمریکا بهخوبی مشاهده کرد. او برای تقویت اعتماد به نفس جمعی، برای از سرگرفتن معاملات بورس از شهروندان خواست تا متوجه تأثیر منفی وحشت مالی در رویدادهای اقتصادی باشند.
هرچند کولیج به ملت آمریکا نوید چیزی را میداد که در شرایط نابسامان آن دوره واقعیت نداشت اما تقویت اعتماد به نفس، چیزی بود که او آن را درک کرده بود. بدین ترتیب تقابل وحشت و اعتماد بهنفس از زمانهای بسیار دور همچنان در روایتهای اقتصادی دیده شده و هر ساله در رویدادی جدید بارها و بارها بر سر زبانها میچرخد.
علاوهبراین واژههای دیگری نیز وجود دارند که اشاره به رویدادی تاریخی، در شکلگیری آن مفاهیم دارند. برای مثال به بحران اقتصادی سال 2008 توجه کنید. در آن سال نیز داستانهای اقتصادی که در خصوص وحشت مالی در ذهن افراد مانده بود، بار دیگر در رویدادی جدید خود را نشان داد. این بار خاطره سقوط بازار سهام که در سال 1929 رخ داد باعث پدید آمدن واژههایی مانند بوم (Boom) و کرش (Crash) به معنای سروصدای مهیب شد. قبل از آن، این دو واژه برای توصیف صدایی مانند رعد و برق یا موسیقی دراماتیک آهنگساز معروف، ریچارد واگنر بهکار گرفته میشد، بااینحال پس از بحران سال 1929 تقریبا کسی نبود که از آن رویداد به عنوان بوم یا کرش یاد نکند. به همین صورت در بحران مالی سالهای 2007 تا 2009 بار دیگر این دو واژه تکرار شد که بیانگر شرایط بحرانی آن دوره بود.
بنابراین تمامی توصیفاتی که برای رویدادهای اقتصادی بهکار گرفته میشود پیشینهای تاریخی داشته که باعث شکل دادن به حوادث جاری میگردد. درواقع رویدادهای اقتصادی پیشین و خاطرهای که از آن دوران در ذهن افراد باقی مانده، جامعه را به توصیفی تکراری از وضعیت موجود هدایت میکند.
اگر میخواهید درک درستی از شرایط فعلی جامعه خود داشته باشید، ابتدا باید پیشینه تاریخی هرکدام از رویدادهای فعلی را درنظر بگیرید. بهعبارت سادهتر تنها با استناد به گذشته و خاطرهای تاریخی نباید رویدادهای جاری را تفسیر کرد. این موضوع کمک میکند که چشمانداز و برداشتی واقعی و درعینحال متفاوت با گذشته داشته باشیم؛ چرا که تمام رویدادها شبیه به هم نیستند.
تأثیر اقتصادی روایتها در طول زمان تغییر میکند
همه ما خاطراتی از دوران گذشته در ذهنمان داریم که بهتدریج تغییر میکند. خاطرات سفر، ازدواج و یا مشاجراتی که در گذشته با دیگران داشتهایم، با گذشت زمان مفهوم متفاوتی برایمان پیدا میکند. ممکن است گاهی اوقات به دلتنگیها و ناامیدیهای گذشتهمان بخندیم و یا حادثهای ناگوار را به گونهای دیگر تعبیر کنیم؛ این ماهیت خاطرات است که در گذر زمان ما را به روشنبینی و درک متفاوتی از رویدادهای زندگیمان میرساند. روایتهای اقتصادی نیز همین خاصیت را داشته و در طول زمان، مفهومی متفاوت پیدا میکنند. برای مثال خاطره 19 اکتبر 1987 و سقوط بازار سهام، هنوز در ذهن سرمایهگذاران و تحلیلگران اقتصادی باقی مانده است. در آن روز بازار سهام شاهد بزرگترین سقوط تاریخی خود، آن هم تنها در یک روز بود!
یادآوری آن خاطره و روایت مجدد آن، باعث از بین رفتن اعتماد بهنفس بسیاری از سرمایهگذاران شده و حتی تصور آن هم باعث ایجاد رعب و وحشت در آنها میشود! حتی هنوز هم روزنامهنگاران بسیاری در مقالات خود پیرامون شرایط بحرانی آن سالها و احتمال وقوع فاجعهای مجدد به خوانندگان هشدار میدهند.
بااینحال آن اتفاق تاریخی نمیتواند دقیقا به همان صورت تکرار شود اما اگر درک خود را نسبت به آن تغییر ندهیم، احتمال وقوع آن بسیار است!
در آن زمان بحث زیادی پیرامون ایجاد یک سیستم تجارت رایانهای وجود داشت تا همانند روندی خودکار مانع ضرر بیشتر سرمایهگذاران گردد. در آن برنامه قرار بود با ایجاد الگوریتمهایی مشخص ضرر سرمایهگذاران را در هنگام سقوط سهام کاهش دهند. این خاطره باز هم در زمانی دیگر به سراغ سرمایهگذاران آمد و روی تصمیمگیری آنها تأثیر گذاشت.
آنها به این نتیجه رسیدند که در هنگام سقوط سهام در حد امکان سهام خود را بفروشند تا ضرر کمتری متحمل شوند. بااینوجود اتفاقی که در آن سال افتاد هیچ ارتباطی با شرایط فعلی ندارد و این تفسیر اشتباه باعث تصمیمگیری نادرستی از سوی سرمایهگذاران شده است.
بااینحال گاهی یادآوری خاطرات، میتواند منجر به اتخاذ تصمیماتی درست شده و از اشتباهات فاحش افراد جلوگیری کند.
با نگاهی به جنگ جهانی دوم و واکنش سرمایهگذاران، میتوان شیوه درست استفاده از خاطرات تاریخی را بهخوبی درک کرد. در جنگ جهانی اول سرمایهگذاران دچار وحشت شدند و همین ترس آنها باعث شد که دست به تصمیماتی غیرمنطقی بزنند! در آن سال سرمایهگذاران اروپایی همزمان با جنگ جهانی اول، مقادیر زیادی از طلا را از آمریکا خارج کردند. این درحالی بود که آمریکا هنوز درگیر جنگ نشده بود اما با این اقدام، قیمت سهام به شدت پایین آمد.
یادآوری این خاطره در جنگ جهانی دوم و تعبیر درست آن باعث شد که اینبار سرمایهگذاران متفاوت عمل کنند. آنها متوجه شدند که سرمایهگذاری در هنگام جنگ، نه تنها ضرری بهدنبال ندارد بلکه میتواند باعث رشد و سود بیشتر هم بشود. سرمایهگذاران با تفسیر متفاوتی که از وقایع جنگ جهانی اول داشتند، توانستند متفاوت عمل کنند و به همین دلیل شاخص بازار سهام آمریکا در جنگ جهانی دوم افزایش یافت.
بنابراین یادآوری خاطرات در روایتهای اقتصادی اگر همراه با تفسیری متفاوت و البته درست باشد، میتواند از بروز اشتباهات تکراری جلوگیری کرده و نتیجه ای درخشان بههمراه داشته باشد.
مطالعه روایتهای اقتصادی ما را نسبت به مدیریت روایتهای اقتصادی آینده آماده میکند
همانطور که در قسمتهای قبل آموختیم وقتی در مورد اقتصاد صحبت میکنیم، تأثیر روایتهای اقتصادی بیشتر از آمار و اعداد و ارقام اهمیت پیدا میکند. برای پیشبینی دوران رکود و رونق اقتصادی و تفسیر درست بحرانها، اقتصاددانان باید بیشتر از همیشه روایتهای اقتصادی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهند.
امروزه به مدد اینترنت و فضاهایی که فناوری برایمان ایجاد کرده، آگاهی از روایتهای اقتصادی رایج کار چندان پیچیدهای نیست. امروزه با یک کلیک ساده میتوان به اطلاعات زیادی راجع به مفهومی خاص و دیدگاههای غالب افراد، پیرامون آن دست پیدا کرد.
در هیچ دورهای از تاریخ ما به این اندازه در معرض نظرات دیگران قرار نگرفتهایم؛ در نتیجه بهراحتی میتوانیم از عقاید و باورهای عامه مردم در سراسر جهان باخبر شویم.
متأسفانه اقتصاددانان به روایتهای اقتصادی توجه زیادی نکرده و تنها به اعداد و ارقام اکتفا میکنند. چنین روندی اجازه درک درست از رویدادهای اقتصادی را از ما سلب کرده و در نتیجه آن، پیشبینی منطقی و قابل قبولی هم انجام نخواهد شد.
برای مطالعه بیشتر روایتهای اقتصادی میتوان از سایر رشتهها خصوصا رشتههای علوم انسانی کمک گرفت چرا که از این طریق شناخت بیشتری از طبیعت انسان و باورهای او بهدست خواهد آمد.
با درک بهتر روایتهای اقتصادی، نه تنها اقتصاددانان بلکه سیاستمداران نیز قادر خواهند بود تأثیر بهتری بر روی عموم جامعه بگذارند. چنین شناختی به آنها این قدرت را خواهد داد که در مواقع بحرانی از بروز هرج و مرج جلوگیری کرده و ترس مردم را در جهتی مثبت سوق دهند.
روزولت رئیس جمهور آمریکا زمانی این موضوع را به خوبی درک کرد. او حتی در دهه 1930 که جامعه جهانی شاهد رکود بزرگی بود، از عموم مردم خواست که بر روی تقویت اعتماد به نفس خود متمرکز شوند.
روزولت از سرمایهگذاران خواست که ترس خود را کنار بگذارند و مجددا در حوزههای مورد علاقهشان سرمایهگذاری کنند. هر زمان که او صحبت الهام بخشی به زبان میآورد، وضعیت بازار سهام نیز ثابت میشد و این موضوع نشان میداد که یک روایت خوب تا چه اندازه میتواند روی تصمیمگیری افراد تأثیری مثبت برجای بگذارد.
بنابراین اگر سیاستمداران و اقتصاددانان بتوانند تأثیر روایتهای اقتصادی بر روی تصمیمگیریهای افراد جامعه را به خوبی درک کنند، میتوانند نقش پررنگی در شکلگیری رویدادهای مهم سیاسی و اقتصادی داشته باشند.
پیام کلی کتاب اقتصاد روایی
متأسفانه امروزه تمامی تحلیلهای اقتصادی و پیشبینیها بر پایه اعداد و ارقام بنا شده و هیچ تفسیر درستی از ماهیت رویدادها انجام نمیشود. همانطور که در این خلاصه کتاب آموختیم در پشت پرده آمارها، روایتهایی وجود دارد که دلیل اصلی رویدادهای اقتصادی و حوادث آینده محسوب میشود. روایتهای اقتصادی، شبیه یک بیماری همهگیر هستند که در ابتدا توسط افراد زیادی دهان به دهان سرایت پیدا میکند اما کمی بعد داستان اصلی فراموش شده و دیگر کسی به نشر آن نمیپردازد. برای مثال بیت کوین در یک دوره زمانی به شدت بر سر زبانها افتاد و بعد از مدتی به تدریج از تب و تاب اولیهاش کاسته شد.
در طول تاریخ رویدادهای مختلفی در بازار سهام و شرایط اقتصاد جهانی رخ داد که باعث شد بیشتر افراد آن را بهخاطر بسپارند. بااینوجود همانطور که در این خلاصه کتاب ذکر شد یادآوری بحران اقتصادی باید در جهتی باشد که ما را به درکی متفاوت سوق دهد. همانطور که با یادآوری خاطرات گذشتهمان به درکی بهتر از آنها میرسیم در مورد رویدادهای اقتصادی نیز باید اینگونه عمل کنیم. انسانها عاشق داستان پردازی هستند و این ویژگی بدی نیست. اقتصاددانان و سیاستمداران باید از این ویژگی بهگونهای درست استفاده کنند تا در شرایط بحرانی قادر به کنترل افکار جامعه باشند. به همین دلیل اهمیت دادن به روایتهای اقتصادی و نظرات رایج در بین افراد یک جامعه میتواند بیشتر از آمار خشک و گاه غیرمنطقی به بهبود شرایط کمک کند.
سلام،به نظرتون میشه گفت موجودات (که شامل انسان هم مشه) هر چقدر سیستم عصبیشان پیچیده باشه از اجتماعی بودنشون کاسته میشه؟
یعنی انسان هایی که فردگرا و تنها هستن ،باهوش ترند؟