خلاصه کتاب ” بافِت ” اثر ” راجر لاونستاین ”
Buffett by Roger Lowenstein
این کتاب درباره چیست؟
کتاب بافت (نوشتهشده در سال 1995) داستان زندگی وارِن بافِت از شروع بهعنوان یک روزنامهفروش پایینشهری تا موفقیتش در مقام یکی از بزرگترین سهامداران واشنگتن پُست را برایمان تعریف میکند. البته که این تمام ماجرا نیست و امروزه، وارن بافِت بهعنوان یکی از ثروتمندترین و نیکوکارترین افراد جهان شناخته میشود. در این کتاب یاد میگیرید چگونه بافِت به این مقام رسیده و ترکیب منحصربهفردی از سختکوشی، ثبات و صرفهجویی را در زندگی و کار خود استفاده میکند.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- سرمایهگذاران و تاجرانی که به دنبال الگو هستند.
- معتادان بازار سهام
- دانشجویان بازرگانی و مدیریت
نویسنده این کتاب کیست؟
راجر لاونستاین، روزنامهنگار و فارغالتحصیل دانشگاه کُرنِل است. مقالات او در مجلات نیویورکتایمز و والاستریت ژورنال به چاپ رسیده است و کتابهای پرفروشی مانند پایان والاستریت و بانک آمریکا: مبارزه برای ایجاد بانک مرکزی را نوشته است.
چگونه بافِت به یک سرمایهگذار نامدار تبدیل شد؟
در کنار بیل گِیتس و مارک زاکِربِرگ، وارِن بافِت احتمالاً یکی از شناختهشدهترین میلیاردرهای جهان است. او شخصیت کم سروصدا و سبک زندگی بومی دارد و خودش مالیاتش را پرداخت میکند. بافِت فردی بسیار دوستداشتنی و به «حکیمِ اوماها» معروف است. او حتی میان کسانی که علاقهای به ثروتمندان ندارند هم محبوب است!
پس، وارِن بافِت کیست؟
در این خلاصه کتاب، او را خواهید شناخت و داستان او را از بزرگ شدن در اوماها تا روزهای ابتدایی در تجارت و رسیدن به مقام ثروتمندترین فرد جهان دنبال خواهیم کرد. همچنین، نگاهی کوتاه به توانایی منحصربهفرد او در تجارت میندازیم.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- اینکه بافِت، اولین معاملهی سهام خود را در کودکی انجام داد
- کدام فلسفهی سرمایهگذاری در تصمیمات تجاری بافِت بیشترین تأثیر را داشته است؟
- چرا شرکت بِرکشِر هاتاوِی بیشترین ارتباط را با بافِت داشته است؟
- وارِن بافِت در نِبراسکا، واقع در میانهی غربی شهر اوماها بزرگ شد و اغلب به پول فکر میکرد
- در دانشکدهی کسبوکار کُلُمبیا، بافِت با اُستاد خود آشنا و وارد حرفهی سرمایهگذاری شد
- در سن 26 سالگی، بافِت به نبراسکا برگشت و کسبوکار خود را بنا کرد
- در سال 1962، همکاری بافِت با کارخانهی معروف خود بِرکشِر هاتاوِی آغاز شد
- ثروت بافِت به طرز چشمگیری در دههی 1980 افزایش یافت
- علیرغم ثروتش، بافِت مانند دیگر میلیاردرهای کلیشهای وال استریت نیست
- پیام کلی کتاب
وارِن بافِت در نِبراسکا، واقع در میانهی غربی شهر اوماها بزرگ شد و اغلب به پول فکر میکرد.
وارِن اِدوارد بافِت در 30 آگوست سال 1930 چشم به جهان گشود و در آن زمان والدینش هاوارد و لِیلا بافِت، مانند بسیاری از خانوادهها نسبت به آینده مطمئن نبودند.
بزرگ شدن در دوران رکود بزرگ، ارزش پول را به بافِت جوان فهماند.
در سال 1932، رکود بزرگ به زادگاه وارِن یعنی نِبراسکای اوماها رسید و باعث شد پدرش شغل خود را بهعنوان فروشندهی تجهیزات امنیتی در یک بانک محلی از دست بدهد. البته، پدر وارِن مرد دانایی بود و خیلی زود شرکت خود را تأسیس و شروع به فروش سهام و اوراق قرضهی قابلاعتماد کرد.
درآمد آنها بهقدری ناچیز بود که تنها میتوانستند مقدار کمی غذا بخرند و مادر وارِن سهم خود را به هاوارد میداد تا او بتواند بهقدر کافی غذا بخورد.
اوقات سخت، تأثیر قابلتوجهی بر روی وارِن بافِت و اشتیاقش برای رسیدن به ثبات و امنیت مالی گذاشت. اگرچه کسبوکار پدرش وقتی او شش ساله بود رونق گرفت، او هیچگاه سالهای ابتدایی رکود بزرگ را از یاد نبرد.
طولی نکشید که علاقهی وارِن به سرمایهگذاری و کارآفرینی، خود را آشکار کرد. او همیشه به حضور در دفتر کار پدرش علاقه داشت و در ده سالگی، پدرش او را همراه خود به سَفرهای کاری برای بازدید از بازار سهام نیویورک میبرد.
یک سال بعد، وقتی وارِن یازده ساله شد، اولین سود خود را از طریق خریدوفروش سهام به همراه خواهرش دوریس بهدست آورد.
او برای خرید این سهام، فعالیتهای انفرادی زیادی مانند گشتن زمینهای گلف، پیدا کردن توپهای گلف گمشده و فروختن آنها به صاحبانشان انجام داد.
در 14 سالگی، وارِن مسئول پنج روزنامهفروشی مستقل بود و هرروز صبحِ زود برای تحویل روزنامه و دریافت هزینهی اشتراک از خواب پا میشد.
با پسانداز هر سِنتی که بهدست میآورد، وارِن توانست 16 هکتار زمین را قبل از پانزده سالگی به قیمت 1,200$ خریداری کند.
وارِن در مدرسه نیز بسیار موفق و جزو دانش آموزان برتر بود. او نهایتاً وارد دانشکدهی مدیریت مالی و بازرگانی وارتُن در پِنسیلوانیا شد؛ جایی که پول بسیاری بهدست آورد!
در دانشکدهی کسبوکار کُلُمبیا، بافِت با اُستاد خود آشنا و وارد حرفهی سرمایهگذاری شد.
بافِت که بالاترین نمرات را در دورهی کارشناسی دریافت کرده بود، با رد شدن تقاضایش برای ورود به دورهی کارشناسی ارشد دانشگاه هاروارد، حسابی شگفتزده شد. البته این موضوع به نفع او تمام شد؛ زیرا دانشگاه کلمبیا با پذیرش او، با استادش که تأثیر قابلتوجهی بر زندگی او گذاشت آشنایش کرد.
آن استاد، بِنجامین گراهام نام داشت؛ یکی از پایهگذاران تحلیلِ بازار سهام که رویکرد خاصی برای یافتن سرمایهگذاریهای درست داشت.
بنای فلسفهی گراهام، اجتناب کامل از معامله با سهام پرخطر بود. او چنین سهامی را از طریق مقایسهی ارزش ذاتی یک شرکت با ارزش بازار، یعنی قیمتی که سهام، فروش میرفت شناسایی میکرد.
شناسایی ارزش ذاتی یک شرکت نیازمند تحقیقات جدی است و یک نفر باید تمام داراییها ازجمله جریان درآمدی و مشتریان احتمالی یک شرکت در آینده را کنار هم بگذارد؛ کاری که زمان زیادی میبرد اما بدون شک ارزشش را داشت.
وقتی ارزش ذاتی از ارزش بازار بالاتر باشد، میدانید که با یک سرمایهگذاری امن روبرو هستید و طولی نخواهد کشید که قیمت سهامهای دست پایین با ارزش بازار یکی شود. از طریق این استراتژی خرید، گراهام به یکی از اسطورههای خرید سهام کمخطر و کسب سودِ بالا تبدیل شد.
بافِت عاشق فلسفهی گراهام بود و از آن در کار خود استفاده میکرد. رابطهی او با گراهام در دوران تحصیل و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه کلمبیا حسابی شکوفا شد.
در طول 22 سال تدریس گراهام، او هیچگاه شاگردی به ممتازی بافِت ندیده بود. گراهام پسازاینکه بافِت مدرک ارشد خود را دریافت کرد، او را به استخدام شرکت سرمایهگذاری خود در والاستریت به نام Graham-Newman Corp درآورد.
برخی از پیشنهادهای اولیهی بافِت به علت پرخطر بودن رد شدند اما او نهایتاً به یک کارمند نمونه تبدیل شد.
یکی از به یادماندنیترین معاملات او شامل یک کارخانهی شکلاتسازی و پیدا کردن راهی برای کسب سود از افزایش نجومی قیمت کاکائو در سال 1954 بود. هنگامی که یک شکلاتسازی محلی از شرکت گراهام-نیومَن تقاضای کمک کرد، او میلیونها پوند کاکائو را نقد کرد و دانههایش را به سهامداران فروخت. بر اساس قیمت آینده کاکائو، شرکت به سود بالایی رسید و بافِت با هر تراکنش پاداش خوبی دریافت میکرد.
در سن 26 سالگی، بافِت به نبراسکا برگشت و کسبوکار خود را بنا کرد.
بافِت هیچگاه به سبک زندگی پرجنبوجوش نیویورکی علاقهمند نبود و حالا که پدر شده بود، میخواست فرزندانش را در محیط آرام اوماها بزرگ کند.
با بازگشت بافِت به زادگاه خود، شرکت سرمایهگذاری Buffett Associates, Ltd پایهگذاری شد.
در کمتر از یکسال، او 500 هزار دلار از خانواده و دوستان خود جمع کرد و با استفاده از فلسفهی گراهام و سرمایهگذاری در شرکتهایی با سهام دست پایین، آرامآرام به سودی پایدار رسید.
او در سال اول کار خود بهقدری موفق بود که ارزش سهام اولیهی 500 هزار دلاری را ده درصد افزایش داد و تا آخر همان سال، این مقدار دو برابر شد! قابلتوجه است که در همان مدت، این جوان اوماهایی از میانگین صنعتی داو جونز بهتر عمل میکرد.
نهایتاً در سال 1961، بافِت گام بزرگِ بعدی را برداشت و سهام مدیریتی یک شرکت را خرید.
این بزرگترین سرمایهگذاری او تا به آن زمان بود؛ یک میلیون دلار در شراکت Dempster Mill Manufacturing که یک کارخانهی آسیاب بادی بود و تا فروپاشی هیچ فاصلهای نداشت؛ همچنین هیچ سرمایهگذاری حاضری نبود نزدیکش شود!
اما بافِت از ارزش ذاتی این کارخانه به خوبی آگاه بود و سرمایهگذاریاش او را به مقام رئیس هیئتمدیره رساند و شروع به گرهگشایی امور مالی کارخانه کرد.
یک سال بعد، کارخانه به سودآوری رسید و دو میلیون دلار سهام به دو برابر قیمتی که بافِت بابت آن پرداخت کرده بود معامله شد.
در سال 1963، این عدد به سه برابر ارزش اولیه رسید و وقت آن بود که بافِت به سراغ پروژهی دیگری برود؛ پس کارخانه را فروخت و برای شریکانش سود 2.3 میلیون دلاری کسب کرد.
به طرز شگفتانگیزی، ارزش سهام سال 1965 بافِت تنها در 35 سالگی به 22 میلیون دلار رسیده بود و خودش نزدیک به 4 میلیون دلار دارایی خالص داشت.
در سال 1962، همکاری بافِت با کارخانهی معروف خود بِرکشِر هاتاوِی آغاز شد.
در سال 1964، بافِت سهام مدیریتی کارخانهی بِرکشِر هاتاوِی که امروزه بیشترین همکاری با او دارد را خریداری کرد.
این کارخانه کار خود را در سال 1839 با تولید پارچه آغاز کرد اما در اوایل دههی 1960، بسیاری از کارخانههای آمریکایی تولید پارچهT در حال از دست دادن کسبوکار خود به لطف محصولات ارزانتر آسیایی و آمریکای جنوبی بودند. پس، وقتی بافِت تصمیم به سرمایهگذاری در این کارخانه گرفت، هر سهم آن تنها 7.6 دلار ارزش داشت.
البته که بافِت تحقیقات خود برای تخمین ارزش ذاتی این کارخانه را انجام داده بود و میدانست که ارزش هر سهم آن بهجای 7.6 دلار، باید 16.5 دلار باشد. پس میدانست که با یک سرمایهگذاری پرسود طرف است و تمام سهامی که در دسترس بود را خرید و نهایتاً به سهامدارِ اَعظم این کارخانه تبدیل شد.
اگرچه این کارخانه همیشه در بخش نساجی درگیر مشکل بود، اما نقش او بهعنوان شرکت مادر برای دیگر شرکتهای موفق بافِت بسیار ارزشمند حساب میشد. برای مثال این کارخانه، بهعنوان شرکت بیمهی National Indemnity Co که بافِت در سال 1967 با 8.6 میلیون دلار خرید بهکار میرفت.
پس، اگرچه بِرکشِر سالانه تنها 45 هزار دلار از صنعت نساجی بهدست میآورد، سهام آن به عنوان شرکت مادر برای National Indemnity Co مقدار 2.1 میلیون دلار سود در فروش سهام کسب کرد.
تا سال 1969، بِرکشِر به یکی از اولویتهای بافِت تبدیلشده بود و تصمیم گرفت شراکت اولیهی خود با اوماها در Buffett Associates, Ltd که 13 سال به طول انجامید و ارزشش از نیم میلیون دلار به 104 میلیون دلار رسیده بود را مُنحل کند.
در مقام رئیس هیئتمدیرهی بِرکشِر هاتاوِی، بافِت شرکتهای دیگری را به زیرمجموعهی آن اضافه کرد و درنتیجهی اینکار، ارزش سهام بِرکشِر افزایش باورنکردنی پیدا کرد و از 7.62 دلار بابت هر سهم در 1962 به 95 دلار بابت هر سهم در سال 1976 رسید!
در این مقطع، بافِت اعتبار زیادی برای خود کسب کرده بود و توانست کاری که همیشه میخواست یعنی خرید یک شرکت روزنامه را انجام دهد.
در دههی 1970، بافِت به بزرگترین سهامدار واشنگتن پُست تبدیل شد؛ همان روزنامهای که بافِت در کودکی برایش کار میکرد.
در این مدت، بافِت به خود، حقوق استاندارد و سالیانهی 50 هزار دلاری میداد.
ثروت بافِت به طرز چشمگیری در دههی 1980 افزایش یافت.
در سال 1979، بافِت هنوز هم عملکرد بهتری نسبت به میانگین صنعتی داو جونز داشت؛ دارایی خالصش به 140 میلیون دلار رسیده بود و هر سهم از بِرکشِر به قیمت 290 دلار فروخته میشد.
همینطور که اقتصاد آمریکا وارد دههی 1980 شد، فلسفهی سرمایهگذاری بافِت نیز در مسیر جدید قرار گرفت.
با شروع این دهه، استاد او بِن گراهام از دنیا رفته بود و دیگر بافِت علاقهای به سرمایهگذاری در شرکتهای کوچک و کمخطر نداشت و شروع به خرید کسبوکارهای بزرگ و معروف مانند روزنامهی واشنگتن پست و شرکت بیمهی گایکو GEICO کرده بود.
اگرچه دیگر فلسفهی گراهام برایش کارایی نداشت، هنوز هم از اصول اولیهی او در سرمایهگذاری استفاده میکرد. بهجای تکیهبر دارایی مالی یک شرکت برای تخمین ارزش ذاتیاش، حال بافِت دیدگاه خود را گسترش داده بود و ارزش کلی برند را نیز در نظر میگرفت.
ترکیب توانایی او در انجام سرمایهگذاریهای بزرگ با وضعیت بازار در آن دهه، ثروت عظیمی برایش به ارمغان آورد.
در دههی 1980، رئیسجمهور جدید ایالاتمتحده رونالد رِیگان قسم خورد که اوضاع اقتصاد را بهبود میبخشد. برای انجام این کار، رِیگان نرخ بهره را پایین آورد که هِنری کافمَن، اقتصاددان برجستهی آن زمان پیشبینی کرد این نرخ، پایینتر هم میرود. مردم در این محیط جدید شروع به ولخرجی کردند.
با نرخ بهرهی پایین، تمایل برای خرید سهام بالا رفت و امتیاز داو به 38.81 رسید که رکوردی جدید محسوب میشد.
هیچکدام از این اتفاقات صبر و فلسفهی سرمایهگذاری را تغییر نداد و بِرکشِر هاتاوِی به سودآوری ادامه داد.
امتیاز داو به بالاترین حد ممکن رسیده بود و سهام بِرکشِر نیز با آن بالا رفت. تا پایان سال 1983، ارزش هر سهم آن به 1,310 دلار رسید و ارزش کلیاش 1.3 میلیارد دلار برآورد شده بود.
خود بافِت نیز طی چهار سال ابتدایی دههی 1980 دارایی خالص خود را از 140 میلیون دلار به 620 میلیون دلار رساند و در سال 1985 بالاخره نامش وارد لیست سالیانهی میلیاردرها در مجلهی Forbes شد.
علیرغم ثروتش، بافِت مانند دیگر میلیاردرهای کلیشهای وال استریت نیست.
بافِت سالیان بسیاری است که در خانهی سادهای که در 27 سالگی به ارزش 32 هزار دلار خرید زندگی میکند. اما این تنها تفاوت او با دیگر میلیاردرهای کلیشهای نیست.
برای شروع، بافِت هیچگاه ایدهی طبقهی اشرافی آمریکا را دوست نداشته است.
در اوایل دههی 1960 که هنوز جداسازی نژادی پابرجا بود، بافِت باشگاه روتاری که ورود افراد غیر سفیدپوست را ممنوع کرده بود را بایکوت کرد و بسیاری از همکاران خود را به چالش کشید.
چنین درگیریهایی او را بهسوی دموکراسی کشاند؛ علیرغم اینکه پدر او در تمام عمر خود جمهوریخواه و به مدت هشت سال عضو کنگرهی واشنگتن بود. بافِت پس از مرگ پدرش شروع به اعطای کمکهای مالی هنگفت به کمپینهای سیاسی دموکراتیک کرد.
و برخلاف بسیاری از افراد ثروتمند، او آشکارانه مخالفت خود را در برابر کاهش مالیات ثروتمندان یا به قول خودش «خیریه برای ثروتمندان» اعلام کرده است؛ علی رغم اینکه این موضوع به نفع کسبوکار خودش هم بود!
ازآنجاییکه او هیچگاه علاقهای به سبک زندگی پرزرقوبرق با خانهها و خودروهای گرانقیمت نداشت، پس از پایان دههی دوم زندگیاش دیگر نمیدانست با ثروت خود چه کند.
البته که او نمیخواهد فرزندانش به ثروت او متکی باشند و در عوض به آنها یاد داده مسیر زندگی و ثروت خود را بسازند.
پس هنگامیکه همسرش سوزان در سال 2006 از دنیا رفت، او تصمیم گرفت بیشتر ثروت خود را به خیریه ببخشد.
یکششم ثروت او میان بنیادهای مختلف خانوادهی بافِت تقسیمشده و مابقی بهمرور به موسسهی بیل و مِلیندا گیتس که با بیماریهای کشورهای درحالتوسعه مبارزه میکند، اختصاص خواهد یافت.
تا سال 2015، میزان دارایی خالص او 64 میلیارد دلار بوده و هنوز هم تعهد او به موسسهی بیل و ملیندا پابرجاست و همین موضوع او را به یکی از بزرگترین خیّرین جهان تبدیل میکند.
پیام کلی کتاب بافِت
وارِن بافِت با کمک استادش بِن گِراهام، درس مهمی بابت تفاوت ارزش واقعی یک شرکت با قیمت فروش آن یاد گرفت. این استعداد در تشخیص تفاوتها، درک خوب آمار و ارقام و اجتناب از درگیر شدن در زندگی تجملاتی، چیزی است که او را به ثروت 66 میلیون دلاری رسانده است.
ممنون از وقتی که میزارید