خلاصه کتاب ” با هوش تر، سریع تر، بهتر ” اثر ” چارلز داهیگ ”
Smarter Faster Better by Charles Duhigg
این کتاب درباره چیست؟
کتاب با هوش تر، سریع تر، بهتر (نوشتهشده در سال 2016) تجربیات شخصی و تحقیقات مربوط به کسبوکار را با یکدیگر ادغام میکند تا به ما نشان دهد پربازده بودن فقط به انجام وظایف روزانه منتهی نمیشود و به معنای داشتن انتخاب و ذهنیتی درست است.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- رهبرانی که به دنبال انگیزه دادن به تیم خود هستند.
- تاجرانی که به دنبال سرزنده کردن کارکنان خود هستند.
- افرادی که اهداف جدی و بلندمدت دارند.
نویسنده این کتاب کیست؟
چارلز دوهیگ، خبرنگار برندهی جایزهی پولیتزِر مجلهی نیویورکتایمز است. اولین کتاب او که قدرتِ عادت نام دارد، به مدت شصت هفته در صدر جدول پرفروشترین کتاب مجله تایمز قرار گرفته بود.
به اهداف خود بچسبید و فرد کارآمدتری باشید.
همه ما افرادی را میشناسیم که در هر شرایطی، برنامه کارهای خود را سفتوسخت دنبال میکنند و حتی باوجود کسالت و مریضی هم بهموقع کارهایشان را انجام میدهند. البته که بسیاری از ما اینگونه نیستیم و باوجود داشتن ایدههای بکر، اغلب زمانی برای عملی کردن آنها نداریم و حتی اگر هدف خاصی را دنبال کنیم، بهراحتی آن را رها میکنیم.
خبر خوب اینکه راهی برای دنبال کردن برنامهها و اصطلاحاً چسبیدن به آن، علیرغم مشغلهها و موانع زندگی وجود دارد. این خلاصه کتاب به شما راههایی ساده و کارآمد را میآموزد که با استفاده از آن میتوانید در مسیر درست حرکت کنید و هوشمندانهتر، سریعتر و بهتر، اهداف والای خود را محقق کنید.
مطالب این خلاصه کتاب:
- چگونه حتی بدون یک کیلومتر دویدن، به دونده ماراتن تبدیل شویم.
- چرا دو محقق هفده میلیون مقاله برای درک خلاقیت خواندند.
- چگونه داستانسرایی به شما کمک میکند به اهدافتان برسید.
- با تصمیمگیری و یادآوری اهدافتان به خود، پرانگیزه بمانید
- هدف بلندپروازانِ تعیین کنید و آن را به بخشهای کوچک و دستیافتنی تقسیم کنید
- تمرکز خود را با پیشبینی حواسپرتیهای احتمالی، حفظ کنید
- عملکرد تیم خود را با دادن حس ارزشمند بودن به اعضای آن، بهبود بخشید
- تعهد، عامل موفقیت شرکت شما خواهد بود
- برای ایدههای قدیمی جا بازکنید و از احساسات برای هدایت خلاقیت خود استفاده کنید
- پیام کلی کتاب
با تصمیمگیری و یادآوری اهدافتان به خود، پرانگیزه بمانید.
حتماً برایتان پیشآمده که برای شروع پروژهای بهشدت هیجانزده بودید اما هیجانتان بهمرور و با گذر زمان از بین رفته است. بیاید نکاتی را بررسی کنیم که با استفاده از آنها، میتوانید روحیه خود را حفظ کنید و دلسرد نشوید.
با استفاده از تصمیمگیریهایی که به شما سود میرساند، میتوانید انگیزه خود و تیمتان را بالا نگهدارید. محققان دانشگاه کلمبیا دریافتند افراد هنگامیکه کنترل بیشتری بر شرایط دارند، انگیزهمندترند. پس اساساً وقتی مسئول تصمیمگیری باشید، هیجان بیشتری دارید.
این حس کنترل و مسئولیت، حتی به پشت سر گذاشتن عقبگردها در حین انجام پروژه نیز به شما کمک میکند. مائوریتسیو دلگادو، متخصص اعصاب و روان دانشگاه کلمبیا متوجه شد هربار که به یک فرد فرصت تصمیمگیری داده میشود، مرکز انگیزه مغز او فعال میشود؛ اصلاً هم مهم نیست این تصمیمگیری چقدر کوچک یا کماهمیت باشد.
حال وقت آن است که ازین پدیده به نفع خود استفاده کنید. اگر انجام کاری برایتان تبدیل به معضل شده است، به خود اجازه تصمیمگیری دهید. حتی تصمیمهای پیشپاافتاده هم میتوانند در از سرگیری آن کار به شما کمک کند. برای مثال اگر چهل ایمیل برای خواندن دادن، تنها چهارتا را بخوانید و بقیه را برای بعداً بگذارید.
البته که تصمیمگیری همیشه بهتنهایی برای بالا بردن انگیزه کافی نیست. شما باید به خود یادآوری کنید که چگونه این تصمیمگیریها در پیشبرد پروژه و رسیدن به اهدافتان به شما کمک میکنند. به یاد داشتن هدف نهایی، یکی از اصلیترین عاملان بالا نگهداشتن انگیزه است. حتی اگر انجام کاری برایتان جذاب نیست، به خاطر آوردن هدف نهایی که برای آن در حال انجام این کار خستهکننده هستید، حس خوبی به شما خواهد داد.
تصور کنید میخواهید یک پهباد بسازید و شروع به خواندن مقالهای درباره نحوه ساخت پهبادها میکنید. کمی که میگذرد متوجه میشوید این مقاله بهشدت خستهکننده و حوصله سر بر است؛ تا حدی که حاضرید بیخیال خواندن آن شوید و کار دیگری انجام دهید.
در این شرایط چهکاری انجام میدهید؟ چگونه دوباره توجه و تمرکزتان را بر روی هدفتان قرار میدهید؟
این ترفند را به یاد داشته باشید: در بالای مقاله، این جمله را بزرگ بنویسید: «خواندن این مقاله در ساختن پهباد به من کمک میکند.» بهطور خلاصه، چیزی که میخواهید را به خود یادآوری کنید. خواندن آن مقاله خستهکننده، شما را یک قدم به هدفتان نزدیکتر میکند و همین نگرش، باعث میشود آن مقاله دیگر خستهکننده به نظر نرسد.
هدف بلندپروازانِ تعیین کنید و آن را به بخشهای کوچک و دستیافتنی تقسیم کنید.
حالا که قدرت تصمیمگیری را مرور کردیم، وقت آن است به سراغ عملی کردن ایدههایتان برویم. با بلندپروازانِ ترین هدف و رویای خود شروع کنید. از رؤیاپردازی نترسید. تحقیقات ثابت کردهاند آنان که اهداف و رؤیاهای بلندپروازانِ دارند، افراد خلاقتری هستند.
در سال 1997، تحقیقاتی درباره شرکت موتورولا نشان داد هنگامیکه این شرکت اهداف بلندپروازانِ را وارد سیستم مدیریتی خود کرد، مهندسان آن توانستند 10 برابر سریعتر از گذشته محصولات جدید خود را توسعه دهند.
چنین فلسفهای در اهداف شخصی نیز میتواند بهکار برده شود. برای مثال فردی که اضافهوزن دارد و به دنبال کاهش وزن است، اگر هدف خود را کاهش وزن 40 کیلوگرمی قرار دهد، بااینکه این هدف کمی دور از دسترس به نظر میرسد، به او کمک میکند تا نتایج بسیار بهتری بهدست آورد؛ تا به نسبت زمانی که هدفش تنها کاهش 10 کیلوگرم بوده است.
اهداف بلندپروازانِ، ازآنجاییکه کمی دور از دسترس به نظر میرسند، ممکن است کمی مأیوسکننده باشند و شما را تحتفشار قرار دهند. اگر هدف شما زیادی بزرگ و دور از دسترس به نظر میرسد، بهتر از که از اهداف هوشمندانه استفاده کنید.
اهداف هوشمندانه، هدف بلندپروازانه شما را به بخشهای مهارپذیر تبدیل میکنند. چنین اهدافی مشخص، قابلاندازهگیری، دستیافتنی، واقعگرایانه هستند و از نظر زمانی محدودند.
فرض کنید هدف بلندپروازانِ شما، شرکت در ماراتن است. ابتدا باید این هدف را به گامهای مشخصتری تقسیم کنید: بتوانید بدون توقف ده کیلومتر بدوید. حال، به سراغ اندازهگیری این گام بروید: برای طی کردن این ده کیلومتر، ده دور در پارک نزدیک به خانهتان بدوید.
حال از خود درباره دستیافتنی بود هدفتان سؤال کنید. اگر در کنار دویدن، به باشگاه نیز بروید، این هدف دست یافتنیتر میشود. واقعگرایانه بودن را فراموش نکنید. به خود یادآوری کنید این هدف دشوار و زمانبر است اما من میتوانم انجامش بدهم.
حال، مؤثرترین راه را برای برنامهریزی زمانی در جهت رسیدن به هدف خود پیدا کنید. برای مثال، هفته اول را با دویدن چهار کیلومتر شروع کنید و هر هفته یک کیلومتر به آن اضافه کنید.
نکته مثبت دیگری که در اهداف هوشمندانه وجود دارد، دو چندان شدن انگیزهتان، با گذر از هر مرحله هست. بدان معنا که هر چه در رسیدن به این اهداف پیشروی میکنید، انگیزه و هیجانتان افزایش مییابد.
تمرکز خود را با پیشبینی حواسپرتیهای احتمالی، حفظ کنید.
زندگی غیرقابل پیشبینی است و حتی اگر اهداف هوشمندانه خود را از همه جهات بررسی کرده باشید، همیشه اتفاقات پیشبینینشده هستند که بر مسیرتان ظاهر میشوند و تمرکزتان را از بین میبرند.
پس چگونه میتوان متمرکز ماند؟ با ساختن مدلهای ذهنی مانند داستانهایی که جنبه مثبت دارند، از حواسپرتی جلوگیری کرده و هیجانتان برای آینده را حفظ میکنند. این مدلهای ذهنی شما را برای پروژه و گفتوگوهای آینده آماده میکنند. فرض کنید هفتهای پراسترس را پیش رو دارید. با تصور عملکردتان و اینکه قدمبهقدم چهکارهایی میخواهید انجام دهید، از این هفته دشوار عبور کنید.
تصور کنید روزنامهنگار هستید و باید یک مقاله درباره سه دوربین دیجیتالی برتر جهان برای مجله سیروسفر بنویسید. اول از همه، باید یک لیست از ده دوربین دیجیتالی باکیفیت تهیه کنید که بعداً بتوانید از این ده مورد، سه مورد را انتخاب کنید.
برخی حواسپرتیها مانند دریافت ایمیل، پیامک و تماس قابل جلوگیری هستند و بهراحتی میتوانید گوشی خود را در حالت سکوت و یا نرمافزار دریافت ایمیل را در حالت غیرفعال قرار دهید.
پسازاینکه از لیست اولیه پنج دوربین را انتخاب کردید، خود را در حال کار کردن با آنها تصور کنید و بعد، سه دوربینی که به نظرتان بهتر آمدند را انتخاب کنید و نتیجه مشاهدتان را یادداشت کنید.
حال که کل مقاله را از صفر تا صد تصور کردید، میتوانید نوشتن آن را در کمتر از چند دقیقه تمام کنید. بهطور خلاصه، هر زمان بتوانید نحوه گذشتن روزهای هفتهتان را تصور کنید، گذراندن آن هفته برایتان بسیار آسانتر میشود.
البته فراموش نکنید که در بهترین و بینقصترین برنامهها نیز احتمال وقفه افتادن وجود دارد. پس، سعی کنید از قبل نحوه پرداختن به این وقفهها را پیشبینی کنید و به حواسپرتیهای احتمالی و میزان احتمال اتفاق افتادن هرکدام در طول یک روز کاری فکر کنید.
برای مثال، همکارتان شما را به نهار دعوت کرده است. چگونه میتوان هم با او نهار خورد و هم طبق زمانبندی برنامه خود پیش رفت؟ خب، شما میتوانید به رستوران سلفسرویس نزدیک به محل کارتان بروید یا از خانه، نهار را آماده کنید. اینگونه، صرف نهار بهجای دو ساعت، تنها چهل و پنج دقیقه طول میکشد.
عملکرد تیم خود را با دادن حس ارزشمند بودن به اعضای آن، بهبود بخشید.
فرمول داشتن یک تیم عالی چیست؟ اینکه همه اعضای آن به شدت افرادی موفق و فوق ستاره باشند؟ لزوماً نه!
پروژه ارسطو تیم گوگل، دو سال را صرف پاسخ به این سؤال کرد و به این نتیجه رسید که حتی تیمی از افراد معمولی نیز میتوانند دستاوردهای بزرگی داشتند اگر پر اشتیاق و پرانرژی باشند. اعضای یک تیم اگر بدانند بابت اشتباهات سهوی یا به اشتراک گذاشتن ایدههایشان، تحقیر و سرکوب نمیشوند، احساس امنیت خواهند کرد. پروژه ارسطو متوجه شد تیمهایی که حس امنیت در آنها وجود دارد، عملکرد بهتری دارند، محصولات نوآورانهتری توسعه میدهند و میزان فروش بالاتری دارند.
امنیت روانی باعث پیشرفت عملکرد تیم میشود زیرا به اعضای تیم اجازه میدهد اشتباهات خود را بپذیرند؛ به این معنی که هر مشکلی را میتوان بهسرعت حل کرد. اعضای تیم همچنین در به اشتراک گذاشتن ایدههای غیرمتعارف احساس راحتی بیشتری میکنند که باعث میشود تیم بهعنوان یک کل واحد، خلاقتر عمل کند.
تیمهایی که امنیت روانی دارند، در محیطهای مملو از احترام و محبت پیشرفت میکنند. پروژه ارسطو دریافت که امنترین تیمها، آنهایی هستند که اعضایشان را افرادی بامحبت که یکدیگر را درک میکنند، تشکیل دادهاند. در چنین تیمی، اعتماد بسیار بیشتری نیز وجود دارد چراکه هر فرد برای دیگری ارزش قائل است.
همچنین اعضای تیم هنگامیکه تشویق شوند در موفقیت پروژه شرکت کنند، احساس امنیت میکنند. چنین تشویقی، به آنها این حس را میدهد که نظراتشان در تیم اهمیت دارد و از جایگاه ارزشمندی برخوردار هستند. این رهبران تیم هستند که وظیفه ایجاد امنیت روانی اعضای تیم را بر عهده دارند. پس اگر رهبر تیمی هستید، اطمینان حاصل کنید که در هر جلسه، به حرفهای کارکنان خود با دقت گوش میدهید.
اگر متوجه شدید یکی از اعضای تیم ناراحت است، از او بخواهید ناراحتیاش را با دیگران در میان بگذارد و حتماً توجه داشته باشید که دیگر اعضاء نیز به ناراحتی او توجه کنند. بحث و مشکلات را بهطور واضح حل کنید و هیچگاه صحبت یکدیگر قطع نکنید تا همه احساس احترام و ارزشمندی پیدا کنند.
تعهد، عامل موفقیت شرکت شما خواهد بود.
در دهه 1990 میلادی که دوران رونق سیلیکون ولی بود، بسیاری از مدیران اجرایی، بخشهای مربوط به منابع انسانی و فرهنگ شرکتی را نسبت به دنیای شرکتهای نوپا (استارتاپی) بیربط میدانستند. در آن زمان، توسعه ایدهها و محصولات نوآورانه، حرف اول را میزد.
آیا حق با آنها بود؟ بههیچوجه! یک تحقیق جامع نشان داده است که موفقیت یک شرکت ریشه در فرهنگ آن شرکت دارد و فرهنگ تعهد، مهمترین فرهنگی است که میتواند در هر شرکتی پرورش داده شود.
در فرهنگ تعهد، مدیریت بر ساخت اعتماد و تعلق به شرکت تمرکز میکند. فرهنگ تعهد به اعتماد، اهمیت دادن و روابط گرم میان شرکت و کارکنانش تکیه دارد و شرکتهایی که فرهنگ تعهد را جلوتر از همهچیز قرار میدهند، به سراغ استخدام باهوشترین یا موفقترین افراد نمیروند. آنها به دنبال افرادی میروند که نگرش مشترکی باهم داشته باشند.
در سال 1994، جیمز بارون و مایکل هانان، استادان دانشگاه بازرگانی استنفورد مطالعهای بر 200 شرکت نوپای سیلیکون ولی در حوزه فناوری انجام دادند تا رابطه میانه فرهنگ شرکتی و میزان سوددهی را درک کند.
آنها دریافتند میان پنج فرهنگ شرکتی متفاوتی که وجود دارد، شرکتهایی با فرهنگ تعهد موفقترین بودهاند، سریعتر از بقیه معروف شده اند و بیشترین میزان سوددهی را داشتهاند. اینگونه شرکتها، حتی یکبار هم درخطر ورشکستگی قرار نگرفته بودند.
داشتن فرهنگ تعهد، یک مزیت دیگر نیز دارد؛ فرهنگ تعهد، به یک شرکت اجازه میدهد تا مدیران میانی کمتری داشته باشد. چنین شرکتهایی، مدیران میانی باکیفیتی را استخدام میکنند که باعث میشود از فاصله میان لایههای مختلف شرکت کاسته شود.
شرکت شما هنگامیکه متخصصان آن بتوانند مستقیماً به مشکلات رسیدگی کنند، موفقتر خواهد بود. یک مدیر میانی سطح متوسط، ممکن است نداند از کدام منبع برای تشخیص ایراد استفاده کند اما یک متخصص IT این کار را در کسری از ثانیه انجام میدهد.
برای ایدههای قدیمی جا بازکنید و از احساسات برای هدایت خلاقیت خود استفاده کنید.
نوآوری همیشه به معنای شروع از صفر نیست و نمیتوان دائماً چیز جدیدی اختراع کرد که در صنعت اتومبیل انقلاب کند! پس بجای اینکه سعی کنید چیزی را از نو شروع کنید، از ایدههای قدیمی خود به روشهای جدید استفاده کنید.
اقتصاد رفتاری، نمونه خوبی برای این پدیده به شمار میرود. پایهگذاران اقتصاد رفتاری، مدلهای روانشناسی و اقتصادی را باهم ترکیب کردند تا بفهمند چرا انسانها اغلب تصمیمهایی خلاف علایق خود میگیرند. آدمها معاملاتی که سودشان نباشد را به هم میزنند. پس از مدتی، اقتصاددانان رفتارگرا، با یافتن کاربردهای جدید برای ایدههای قدیمی، توانستند تحول بزرگی در حوزه خود ایجاد کنند.
برایان اوزی و بن جونز، استادان دانشگاه بازرگانی نورث وسترن در سال 2011 تعدادی از مقالات خلاقانه دانشگاهی را تجزیهوتحلیل کردند. با استفاده از الگوریتمی خاص، آنها هفده میلیون مقاله را ارزیابی کردند و متوجه شدند که مطالبی که در 90 درصد از آنها وجود دارد، قبلاً جایی دیگر منتشره شده است!
مقالات نوآورانه ازاینجهت اهمیت داشتند که ایدهها و مفاهیم قدیمی را از زاویه جدیدی بررسی میکردند؛ نه صرفاً اینکه بهتنهایی مفاهیم جدیدی بسازند.
یک راه دیگر نیز برای تقویت قوه خلاقیت وجود دارد: به احساسات خود اعتماد کنید و بگذارید آنها شما را هدایت کنند. اینکه درباره یک پروژه چه حسی داشته باشید، برای شما مشخص میکند که آیا آن پروژه موفق خواهد بود یا فقط اتلاف وقت است.
رئیس تیم انیمیشنسازی دیزنی، ادوین کتمول از این استراتژی برای نویسندگان خود استفاده کرد. هنگامیکه تیم او در حال کار بر روی انیمیشن Frozen بود، از آنها خواست تا روابط عاطفی خود را با خواهر و برادرانشان بررسی کنند. اینگونه، نویسندگان انیمیشن توانستند رابطه میان شخصیتهای آنا و السا را به شیوهای خام، واقعی و مرتبط به تصویر بکشند و نتیجه کارشان را در شهرت جهانی کار خود دیدند.
پیام کلی کتاب باهوشتر سریعتر بهتر
پربازده، انگیزهمند و رقابتی ماندن، در انتها به گرفتن تصمیم درست در زندگی و کار مربوط میشود. برای خود اهداف بلند پروازانِ تعیین کنید و آنها را به بخشهای کوچک و دستیافتنی تقسیم کنید. با آماده بودن، از حواسپرتیها دوریکنید. گرفتن تصمیمات درست، نه فقط به شما بلکه به همکاران، تیم و شرکتتان سود میرساند.
دفعه بعدی که مطلب جذابی میخوانید، آن را برای دوستانتان تعریف کنید یا بهطور خلاصه بر روی کاغذ بنویسید. مغز شما هنگامیکه با یک موضوع ارتباط برقرار کنید، عمیقتر آن را موردبررسی قرار میدهد. اگر بتوانید ایدهای را به یادآورید، بهتر آن را متوجه خواهید شد.
کارآمد و عالی