خلاصه کتاب « جایزه بزرگتر| A Bigger Prize » اثر « مارگارت هافرنان | Margaret Heffernan »
چگونه از رقبایمان بهتر باشیم؟
این کتاب درباره چیست؟
کتاب جایزه بزرگتر (2014) به ما نشان میدهد چگونه رقابت باعث عدم پیشرفت ما میشود. مدارس، اقتصاد و جامعه رقابتی که در آن نمرات بالاتر، قیمتهای پایینتر و نتایج بهتر حرف اول را میزنند، در اصل قدرت همکاری ما با یکدیگر و رسیدن به پتانسیل نهاییمان را گرفتهاند.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- متخصصان و همکاران
- علاقمندان به ورزش
- علاقمندان به دانستن معایب رقابت
نویسنده این کتاب کیست؟
مارگارت هافرنان کارآفرین اینترنتی میباشد که وبلاگ نویسی را بسیار قبلتر از آموزش و نویسندگی کتاب آغاز کرد. کتاب جایزه بزرگتر، چهارمین اثر پرفروش او میباشد.
از خطرات رقابت آگاه باشید.
در سال 1984، محققی به نام رابرت گلدمن از 198 ورزشکار برتر سؤالی پرسید: آیا آنها حاضرند داروی تقویتی که قهرمانی آنها تا پنج سال آینده را تضمین میکند و نسبت به تستهای دوپینگ غیرقابلشناسایی است مصرف کنند؟ بیش از نیمی از آنها جواب مثبت دادند.
البته فقط ورزشکاران نیستند که شیفته رقابت میشوند. بسیاری از ما عاشق پیروزی هستیم و خودمان را فقط بهعنوان برنده یا بازنده میبینیم. بسیار مهم است که باهوشترین فرزند، بامزهترین گربه، بهترین ماشین، بیشترین دنبال کننده در اینستاگرام و چشمگیرترین رزومه را داشته باشیم. همهچیز در زندگی ما به بهترین بودن ختم میشود، نه عضوی از تیم بودن!
در این خلاصه کتاب یاد میگیرید که چرا فرهنگ همیشه پیروز بودن، به ما و فرزندانمان و حتی به اقتصاد کشور آسیب میزند.
دیگر مطالب این خلاصه کتاب:
- چگونه سیستم آموزشوپرورش فنلاند، خالی از رقابت است.
- چرا جایزه به خلاقیت کودک آسیب میزند.
- چرا تمرینات شدید با لباسهای ورزشی جذب، خطرناک است؟
اگر زندگی را به رقابت تبدیل کنیم، باختمان قطعی است.
ستاره شدن در دنیای ورزشی چه چیزی را میطلبد؟
مشخصاً تمرینات بسیار و استعداد. اما نوربرت تریپلت، روانشناسی در قرن نوزده متوجه شد که رقابت نیز تأثیری مثبت دارد. برای مثال، دوچرخهسواران در مسابقه سریعتر از تمرین رکاب میزنند.
هرچند که زندگی، مسابقه دوچرخهسواری نیست و اگر همهچیز را با دیدگاه بردوباخت در نظر بگیریم، بهاحتمال بسیار بالا درنهایت ناامید میشویم. چراکه در یک رقابت، تنها تعداد کمی پیروز میشوند.
برای مثال، در المپیک لندن تنها 8.8 درصد از شرکتکنندگان در آخر مسابقات مدال گرفتند. در جامعه نیز، تنها تعداد کمی ثبات اقتصادی والایی دارند. بهعبارتدیگر، اکثر رقابت کنندگان درنهایت علیرغم تمام تلاشهایشان، شکست میخورند.
پس اگر ما هدف زندگی را رقابت تعریف کنیم، در آخر شکست میخوریم و به بدبختی دچار میشویم.
با این حال، گفتههای بالا تنها بخشی از معایب رقابت بودند. یک عیب بزرگ دیگر رقابت، آسیب جسمی است که به خاطر اضطراب و استرس به ما وارد میکند. اگر همیشه حس کنیم باید تمام توانمان را بگذاریم و نتوانیم به کس دیگری تکیه کنیم چون آنها رقیبانمان هستند، مجبور میشویم تمامکارها را خودمان انجام دهیم. همین موضوع، باعث خستگی و بیخوابی میشود.
اینکه باور داشته باشیم زندگی یک مسابقه است و همه رقیب ما هستند، باعث میشود سطح استرس ما چند برابر شود و درنهایت همان استرس ما را زمینگیر کند.
علاوه بر این، افراد بیشازاندازه رقابتی همیشه در حال انجام کارهای ریسکی اما غیرضروری هستند. برای مثال، برخی کشتی گیران برای رسیدن به وزنی خاص، با لباسهای ورزشی پلاستیکی و بسیار تنگ، تمرینات شدید انجام میدهند تا وزن کم کنند. آنها نمیدانند گرمازدگی شدیدی که براثر این فعالیت به وجود میآید، میتواند باعث مرگ آنها شود.
در آخر نیز، رقابت باعث میشود افراد از انجام کارهایی که برایشان سودمند است، دلسرد شوند. برای مثال، اگر یک فرد باور داشته باشد که نمیتواند در بازی پینگپونگ پیروز شود، برای جلوگیری از باخت های بیشتر، این ورزش را کنار میگذارد. هرچقدر هم که این ورزش برای سلامتی جسمانی او مفید بوده باشد!
رقابت شدید در مدرسه، خلاقیت را از بین میبرد و تقلب کردن را رواج میدهد.
تابهحال در مسابقه املا یا چیزی شبیه به آن شرکت کردهاید؟ در کودکی قطعاً از چنین مسابقههایی لذت بردهاید و حتی برای موفق شدن، بیشتر هم مطالعه داشتهاید.
در مدرسه اما، سطح رقابت فراتر از این مسابقههای تفریحی میرود. دانش آموزان بر اساس عملکردشان در سیستم رقابتی که آنها را به سخت تلاش کردن وادار میکند، رتبهبندی میشوند.
هنگامیکه رقابت به معنای مقایسه دائمی دانش آموزان با یکدیگر باشد، دیگر از حالت بازی خارج میشود و تحصیلات را به موضوع بردوباخت تبدیل میکند. تا زمانی که در مدرسه به این اندازه بر اهمیت رقابت تأکید شود، رقابت تبدیل به تنها منبع انگیزه دانشآموز تبدیل میشود.
دانش آموزان سخت تلاش میکنند تا رتبه خود را بالا ببرند و از بغلی دستی خود عملکرد بهتری داشته باشند. چنین انگیزههای خارجی مانند رتبه و نمره، انگیزههای داخلی دانش آموزان را تضعیف میکند. در مثال از انگیزههای داخلی، میتوان به علاقه یک دانشآموز به درس زیستشناسی اشاره کرد. علاقهای که باعث شده او بیشتر درس بخواند.
انگیزه داخلی، چیزی است که در غیاب رقابت و نمره، دانش آموزان را بهسوی یادگیری بیشتر و عملکرد بهتر میبرد و محرک قوه خلاقیت دانش آموزان است.
علاوه بر این، اگر یک دانشآموز پایین رتبه بهواسطه رقابت انگیزه نگیرد، بهسادگی روی به تقلب میآورد. چنین دانشآموزی که نسبت به رقابت بیتفاوت است، تمایلی برای بالا بردن نمراتش ندارد. اما اگر همین دانشآموز، انگیزه داخلی داشته باشد، باعلاقه درس خود را مطالعه میکند و دیگر به سراغ تقلب کردن نمیرود.
رقابت باعث از بین رفتن روابط میشود.
اگر خواهر یا برادر دارید، حتماً با رقابت داخلی که همیشه بینتان وجود داشته آشنا هستید. بههرحال، رقابت بین خواهران و برادران عادی است، اما اگر از حد خاصی خارج شود، میتواند برای خانوادهها دردسرساز شود.
مشکلی اصلی این است که والدین، فرزندان خود را مقابل یکدیگر قرار میدهند. آنها با این کار، میخواهند فرزندانشان عملکرد بهتری داشته باشند یا بهتر رفتار کنند. وقتیکه فرزندان حس میکنند برای جلب رضایت یا علاقه والدینشان با یکدیگر در رقابت هستند، خودخواه و نسبت به یکدیگر بی اعتماد میشوند.
برای مثال، شما هرچقدر هم که خواهر کوچولوی خود را دوست داشته باشید، زمانی که حس کنید برای داشتن توجه پدر با او در رقابت هستید، دیگر برادر یا خواهر بامحبت و دوستداشتنی سابق نخواهید بود و حسادت، چنین حسهایی را از شما میگیرد.
چنین واکنش مشابهی برای دیگر روابط نیز بکار میرود. اگر بیشازحد رقابتی باشید، روابط خود را تنها با چشم مقایسه و عملکرد خواهید دید. فرض کنید تازه با فردی آشنا شدهاید و از اینکه قرار است او را بیشتر بشناسید، خوشحال و هیجانزدهاید.
حال اگر قرار گذاشتن با دیگر افراد را مانند یک رقابت ببینید، متوجه میشوید که انگار به دنبال گرفتن جایزه هستید تا شناخت خود آن فرد. همین موضوع، ارتباط شما با آن شخص را تبدیل شرایطی که میکند که در آن به دنبال کسب رضایت فرد مقابل هستید تا احساس خوبی درباره خود داشته باشید.
در شرایطهای بدتر، زوجهایی هستند که با یکدیگر در رقابتاند. امیلی براون، مشاوره زوجدرمانی میگوید که خیانت، تقریباً همیشه ناشی از جنگ قدرت میان زوجین است و شریک شکست خورده از طریق خیانت انتقام میگیرد. پس رقابت، عامل مرگ یک رابطه است و در مطلب بعدی متوجه میشوید که اوضاع از این هم بدتر میشود.
رقابت با کنار زدن تعامل و همکاری، به ما آسیب میزند.
ملزومات ورزش چه چیزهایی هستند؟ منصفانه بازی کردن؟ همکاری کردن؟ نزدیک شدن به دوستانتان؟ متأسفانه در دنیای امروزی، هیچیک از موارد ذکرشده دیگر در ورزش وجود ندارند و تنها تمرکز و توجه ورزشها، بر روی رقابت و پیروز شدن است. دلیل چیست؟
مشکل اول رقابت، جلوگیری از همکاری، تعامل و حمایت دو طرفه است. هنگامیکه در یک ورزش همه را به چشم رقیب ببینید، خودبهخود این نگرش در ذهنتان به وجود میآید که برای پیروز شدن شما، همه باید بازنده باشند. تحت تأثیر همین نگرش، شما از کمک کردن به دیگران و حمایت از آنها خودداری میکنید.
برای مثال، دانشمندان برای پاداش، موقعیتهای شغلی و رتبهبندی با یکدیگر رقابت میکنند و علم را بهعنوان یک مسابقه میبینند تا صرفاً تلاش تیمی. بدان معنا که از به اشتراک گذاشتن دانستهها و کشفیات خود با یکدیگر امتناع میکنند و میترسند که کس دیگری نتایج تلاشهایشان را به اسم خود بزنند.
در هیچ زمینهای بهاندازه علم، همکاری اهمیت ندارد؛ جایی که پیشرفت با تعامل و به اشتراک گذاشتن کشفیات و ایدهها ممکن میشود. حتی آلبرت انیشتین نیز هنگام توسعه نظریه نسبیت عام، از دوست ریاضیدان خود به نام مارسل گروسمن برای ارائه مدلهای صحیح ریاضی کمک گرفت.
رقابت حتی در تجارت نیز، نتایج خوبی ندارد.
همه ما میدانیم که بازارهای اقتصادی بهواسطه رقابت شرکتها با یکدیگر بر سر جذب مشتری، پابرجا اند. شاید چنین چیزی خوب به نظر برسد اما حقیقت چیز دیگری است. برای باقی ماندن در عرصه رقابت، شرکتها تلاش میکنند تا توسعه خود را به میزان حداکثری برسانند. سرانجام هنگامیکه آنها بر دیگر رقبایشان چیره شدند، کنترل بیشتری بر قیمتها خواهند داشت و بیشتر مورداحترام قرار میگیرند.
بااینحال، چنین رویکردی اغلب مشکلات جدی به همراه خود دارد. برای مثال، وقتی شرکت نفت و گاز BP کار خود را با خرید شرکتهای آموکو، ریچفیلد و کاسترول توسعه داد، دچار بدهیهای بسیار سنگینی شد.
مدیریت BP برای جبران این ضررها، بودجه کمتری را به نگهداری از برخی پالایشگاههای قدیمی خود اختصاص داد. نتیجه چه بود؟ انفجار پالایشگاهی در شهر تگزاس در سال دو هزار و پنج و فوت پانزده کارکن و زخمی شدن صد و هشتاد و نه نفر.
این توسعه یافتنهای بیاندازه، به ضرر مردم نیز هست. تا جایی که برخی از بانکهای آمریکا بهقدری بزرگ شدند که اگر سقوط میکردند، سرمایه اکثر مردم آمریکا همراه با آنها سقوط میکرد. در این شرایط دولت مجبور بود بهطور مستقیم از این بانکها حمایت مالی کند تا از فروپاشی آنها جلوگیری کند.
در چنین شرایطی، اگر یک بانک بداند که احتمال فروپاشیاش وجود ندارد و مستقیماً از طرف دولت حمایت میشود، شروع به سرمایهگذاری ریسکی میکند. یعنی میلیونها دلار مالیات توسط مردم پرداخت میشود تا چنین سازمانهای خصوصی بهکار خود ادامه دهند.
شاید از خود بپرسید مگر رقابت شرکتها و برندهای بزرگ با یکدیگر، باعث کاهش قیمتها نمیشود؟ لزوماً نه! چراکه چنین شرکتهایی، هزینههای زیادی را به جامعه تحمیل میکنند. برای مثال، آنها برای کاهش قیمتهایشان، حقوق کارکنانشان را کاهش میدهند. تا جایی که این کارکنان برای تأمین خرج و مخارج خود، از دولت درخواست کمک میکنند.
یا مثلاً وقتیکه قیمت گوشت کاهش مییابد، سطح کیفی زندگی دامها نیز به دلیل پرورش انبوه، به میزان چشمگیری کاهش مییابد. بهطور خلاصه، توسعه بیشازحد شرکتها و کارخانهها باعث خراب شدن بازار، به وجود آمدن فساد مالی و در کل بدترین شدن شرایط اقتصادی جامعه میشود. اما نگران باشید، راهحلی وجود دارد.
میتوانیم بر رقابت غلبه کنیم.
دیدیم که رقابت تا چه حد میتواند آسیبزا باشد. البته که این مفهوم کاملاً هم بد نیست و اگر بهدرستی استفاده شود، میتواند منبع خوبی برای ایجاد انگیزه باشد. متأسفانه، جامعه رقابت شدید را به همکاری کارآمد ترجیح میدهد. خوشبختانه ما قدرت تغییر شرایط را داریم.
اول از همه، نحوه مدیریت کارکنان شرکتها باید تغییر کند. اگر تمام کارکنان یک شرکت هدفی یکسان داشته باشند، همکاری بهحداعلای خود میرسد. پس، با دادن سهام شرکت به کارکنان، میتوانید شرکتی سود ساز داشته باشید.
یا اینکه به روشی دیگر، میتوان با حذف سلسلهمراتب و یکسان کردن اهمیت تمام مقامها و پستها، رقابت ناسالم کارکنان برای رسیدن به جایگاههای بالاتر را از بین برد. برای مثال، شرکت W. L. Gore & Associates توسط مدیریت خاصی اداره نمیشود و کارکنان آن دستورات فرد خاصی را اجرا نمیکنند. در این شرکت، هر فرد برای انجام پروژه، از همکاران خود درخواست همکاری میکند و آنها را برای پیوستن به پروژهاش متقاعد میکند.
در بحث تحصیلات، فنلاند الگوی خوبی برای کاهش رقابت است. مدارس فنلاندی از سیستم نمره دهی سنتی برای رتبهبندی دانش آموزان استفاده نمیکنند و بهجای آن، هر دانشآموز بر اساس فعالیتهای انفرادیاش ارزیابیشده و هیچگاه با دیگر دانش آموزان مقایسه نمیشود. شاید جالب باشد که بدانید این کشور در آزمونهای بینالمللی پیشرفت تحصیلی یا PISA، رتبه اول را دارد.
پس، میتوانیم ببینیم که دانش آموزان تا حد بیشتری میتوانند انگیزه درس خواندن داشته باشند اگر هیچ رقابتی بینشان وجود نداشته باشد. البته که کمی رقابت میتواند جالب باشد اما در کل، اگر تمرکز فرهنگی مدارس از روی رقابت برداشته و بر روی همکاری گذاشته شود، قطعاً نتایج بهتری خواهیم گرفت.
پیام کلی کتاب جایزه بزرگتر
از خانه تا محل کار، رقابت محرک فرهنگ زندگی ما میباشد اما بهجای اینکه در ثروتاندوزی، خلاقیت و پیشرفت به ما کمک کند، بدتر ما را از آن دور کرده است. رقابت مانع پیشرفت ما بهعنوان یک جامعه میشود و وقت آن است که به خاطر خودمان هم که شده، سیستم مشارکتیتری را انتخاب کنیم.
رقابت باعث پیشرفت میشه حتی اگر تو اون رقابت شکست بخوری ، میتونی از او شکستت درس بگیری و در رقابت بعدی پیروز شوی
ببخشید
بالاخره رقابت باعث پیشرفته و مفیده یا ضرر داره تو زندگی؟؟