خلاصه کتاب درباره خوب نوشتن

خلاصه کتاب درباره خوب نوشتن اثر ویلیام زینسر

زمان مطالعه: 22دقیقه

خلاصه کتاب ” درباره خوب نوشتن ” اثر ” ویلیام زینسِر ”
On Writing Well by William Zinsser

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده

این کتاب درباره چیست؟

کتاب درباره خوب نوشتن (منتشر شده در سال 1976) و نوشته‌ی ویلیام زینسِر، راهنمای ضروری برای هنر و صنعت نویسندگی غیرداستانی است.

این کتابِ راهنما که از دوره‌ی نویسندگی زینسِر در دانشگاه ییل اقتباس شده است، اصول خوب نوشتن را به شکلی ساده و مختصر معرفی می‌کند. علاوه بر این، مملو از نکات، ترفندها و ابزارهایی برای پیشرفت هنز نثر به سوی کمال نیز هست.

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • نویسندگان مبتدی که از صفحه‌ی خالی احساس ترس می‌کنند.
  • داستان‌نویسانی که می‌خواهند جملات خود را زیباتر و مهارت‌هایشان را پخته‌تر کنند.
  • افراد حرفه‌ای که می‌دانند خوب نوشتن یک الزام است.

نویسنده این کتاب کیست؟

ویلیام زینسِر، روزنامه‌نگار و مقاله‌نویس تحسین‌شده آمریکایی قرن بیستم، 19 کتاب در موضوعات مختلف از بیس‌بال گرفته تا جَز jazz، تألیف کرده است. در دهه‌ی 70 میلادی، زینسِر ریاست کارگاه نویسندگی تأثیرگذار دانشگاه ییل را برعهده داشت. کتاب‌های مهارتی او، ازجمله درباره‌ی نوشتن خوب و نوشتن برای یادگیری، به‌عنوان آثار کلاسیک این ژانر شناخته می‌شوند.

مهارت های نوشتاری خود را تقویت کنید.

تابه‌حال شده که در مقابل صفحه‌ی کاغذ خالی روبرویتان خشکتان زده باشد؟

در این حین است که شروع به ور رفتن با وسایل اطرافتان، گشت‌وگذار در اینترنت و هر کار دیگری می‌کنید تا نوشتن را به تعویق بیندازید. حس می‌کنید که توی ذهنتان یک کتاب و داستانی است که ارزش به قلم درآوردن دارد اما نمی‌دانید که چگونه نوشتنش را آغاز کنید.

نوشتن همیشه در ابتدا سخت به نظر می‌رسد اما سختی ابتدای کار به این معنا نیست که شما نمی‌توانید به یک نویسنده‌ی قوی تبدیل شوید؛ این خلاصه کتاب با مجموعه‌ای از نکات کاربردی و تجربیات مهم، به شما کمک می‌کند تا به این هدف برسید.

در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • رازهای خوب نوشتن
  • چگونگی ایجاد گشایش‌ها و نتیجه‌گیری‌های قانع کننده
  • چرا لذت، کلیدِ نوشتن خوب است؟

برای خوب نوشتن، ساده بنویسید.

“آیا متمایلید که امکان دسترسی به اطلاعات پر ارزش و محرمانه که نویسندگی شمارا متبحرانه، تنیده و مرموز می‌سازد، برایتان میسر شود؟”
– شما متوجه منظور شدید؟

“آیا میخواهید که راز خوب نوشتن را بیاموزید؟”
– حالا چطور؟ متوجه شدید؟

راز اولی که با شما درمیان می‌گذاریم، سادگی است.

بیشتر اوقات نویسندگان تازه‌کار می‌خواهند که با استفاده از کلمات قلمبه و سلمبه و پیچیدگی نوشتار، خوانندگان را تحت تأثیر قرار دهند و برای این کار عجیب‌ترین مترادف‌های ممکن را برای کلمات ساده به‌کار می‌برند، بندها را درهم‌تنیده، اسامی را همراه با کلی صفت و افعال را در قیدها، پیچیده شده به‌کار می‌گیرند.

حاصل چنین نوشتاری، متنی است که نوشتنی است اما خواندنی نیست.

پیچیدگی و درهم تنیدگی بندها درواقع ارزش نوشته را کم می‌کنند، برای رسیدن به یک نوشته‌ی خوب، نوشته‌ی خود را بخوانید، هر جمله را به ساده‌ترین حالت خود خلاصه کنید و هر کلمه‌ای که نقش کاربردی ایفا نمی‌کند را حذف کنید و هدفتان را ساده‌سازی متن قرار دهید.

انجام این کار البته به آسانی گفتن آن نیست.

نوشتن یک متن خوانا و منسجم، نیازمند ذهنی متین و منسجم است.

اگر افکار شما درهم‌تنیده و به هم ریخته باشد، نتیجه‌ی نوشته نیز همان‌گونه از آب در می‌آید. استفاده از عبارات و مفاهیم غریب و مبهم درواقع راهبردی است که انسان‌ها در نبود درک کامل و دانش کافی نسبت به آنچه در خصوصش اظهار نظر می‌کنند پیش می‌گیرند.

برای مشاهده‌ی نمونه‌هایی از این‌کار کافیست به سیاستمداران دور و اطرافتان نگاهی کنید که با لفاظی و به‌کار بردن اصطلاحات عجیب‌وغریب سعی در پنهان‌سازی جهل خود دارند. اما یک نوشته‌ی ساده و خوانا، جایی برای قایم شدن را برای نویسنده باقی نمی‌گذارد.

برای رسیدن به این هدف نویسنده باید همواره از خود بپرسد که: “من چه می‌خواهم بگویم؟” پاسخ دادن به این سؤال به‌خصوص در حین نوشتن، سخت‌تر از آن است که فکر می‌کنید.

در مرحله‌ی بعد و پس از نوشتن متن، نویسنده باید از خود بپرسد، “آیا آن چیزی که می‌خواستم بگویم را گفتم یا نه؟” سپس باید اضافات متن که باعث دور شدن خواننده از منظور اصلی می‌شود را از مطلب خارج کند.

نمونه‌هایی از اضافات که کمکی به محتوا نکرده باید حذف شوند:

مترادف‌ها: “علی با دوست و رفیق هایش به سراغ خروس‌ها رفتند.”

حروف اضافه، قید و افعال اضافی: “علی متمایل بود به باورپذیری بیشتر سخنان دور از ذهن.”

لفاظی هایی که بیشتر در نوشته های خیلی رسمی جا دارند: “در حال حاضر و شرایط کنونی فرصت کافی برای شرح حوادث گذشته وجود ندارد.”

خب حالا که با سادگی، یکی از خصوصیات مهم یک نویسنده‌ی خوب آشنا شدید؛ برای اینکه از یک نویسنده‌ی خوب، پا به مرحله‌ی بعد گذاشته و به یک نویسنده‌ی عالی تبدیل شوید، باید سبک نگارش خاص خود را پیدا کنید.

راز نوشتن با سبک و استایل خودتان این است که صدای معتبر خود را پیدا کنید.

راز خوب نوشتن در سادگی است. اما اگر شما نه فقط به خوب نوشتن، بلکه به عالی نوشتن علاقه دارید، باید با کمی استایل نوشته‌هایتان را مزه دار کنید. با ادویه‌هایی مثل یک صفت مناسب، یک چرخش کنایه‌آمیز و امثال این‌ها.

نوشتن مانند ساختن خانه است؛ عناصر زیبایی که در پایان کار اضافه می‌کنید، همچون نمای ساختمان، اغلب چشم‌نوازترین هستند.

اما پیش از اینکه به زیباسازی و دکوراسیون فکر کنید، به یک پایه‌ی محکم نیاز دارید. اگر نتوانید بتن بریزید، فونداسیون خانه‌ی شما به‌سرعت فرو می‌ریزد و اگر به جملاتِ واضح و ساده تسلط نداشته باشید، سبک و سیاق، نوشته‌تان را نجات نخواهد داد.

پس بعدازاینکه ساده‌نویسی را کاملاً فراگرفتید، آنگاه وقت آن است که به دنبال سبک و صدای خاص خودتان در نوشته‌هایتان بگردید.

همه‌ی نویسندگان بزرگ، سیاق خاصی در نوشتارشان دارند که باعث می‌شود نوشته‌هایشان در هر قالبی قابل‌تشخیص باشد.

نکته‌ی کلیدی این است که: برای یافتن سبک نویسندگی خوب، باید خودتان باشید.

تلاش نکنید کسی که نیستید باشید و به‌زور سبکی را به خود تحمیل کنید؛ بلکه با سبک نوشتن، همچون سبک لباس خودتان برخورد کنید.

همه‌ی ما وقتی سبک پوششمان را پیدا و انتخاب می‌کنیم که چندین لباس، شلوار و کلاه مختلف را در ترکیب‌های متفاوت پوشیده و جلوی آینه برویم.

برای یافتن سبک نوشتار هم، اگرچه ممکن است کمی زمان ببرد ولی باید شروع به نوشتن کنید. به صفحه‌ی خالی خیره نشوید و به این فکر نکنید که آیا نتیجه‌ی نهایی انتظاراتتان را برآورده خواهد کرد یا نه. این کار تنها شما را متشنج‌تر خواهد کرد. در عوض با شروع به نوشتن سبک خود را پیدا کنید.

منتظر رسیدن متن ایده‌آل به ذهنتان نباشید، صفحه‌ی اول را باز کرده و قلم را به کاغذ ببرید و هر چه که می‌خواهید بنویسید.

شاید بندهای اول متن شبیه دست‌نوشته‌های یک ربات انسان‌نما باشد، مهم نیست! بدون فشار به خود و در آرامش به نوشتن ادامه دهید تا اندک‌اندک سبک و سیاق خاص خود را پیدا کنید.

یک میانبری که در مسیر سبک‌یابی می‌توانید به‌کار بگیرید، استفاده‌ی بیشتر از حالت اول شخص است.

با عباراتی مثل: به نظر من، فکر می‌کنم که و عقیده دارم جملات را آغاز کنید؛ چراکه وقتی از زبان خودتان چیزها را بیان می‌کنید، خیلی راحت‌تر صدای درونیتان خودش را آشکار می‌کند.

کلمات ابزار یک نویسنده هستند؛ بنابراین انتخاب کلمات را با دقت در نظر بگیرید.

یک نویسنده باید مثل یک معمار، ابزار کارش را مناسب کار پیش رو انتخاب کند. در نویسندگی ابزار ما لغات هستند؛ پس باید توجه خاصی به انتخاب لغاتمان داشته باشیم.

بدیهی به نظر می‌رسد، این‌طور نیست؟ اما کافیست هر روزنامه یا مجله‌ای را بردارید و احتمالاً متوجه می‌شوید که متن‌هایشان پر از انتخاب‌های اشتباه لغات است؛ مثل: کلیشه‌ها، عبارات پیش‌پاافتاده و بیش‌ازحد استفاده‌شده یا به‌اشتباه استفاده‌شده.

در نثر خود، فارغ از بعضی نقاط خاص در نوشته‌ها که حضور کلیشه‌ها را طلب می‌کنند، تا حد امکان از آنها دوری کنید. کلیشه‌هایی مثل: همچون ابر بهاری گریه می‌کرد، مثل آب خوردن، مار خوش خط‌و‌خال و…

خواننده‌های متن شما با این کلیشه‌ها آشنا هستند و به‌محض دیدن آن‌ها ادامه‌ی متن را حدس می‌زنند که بدترین چیز برای یک نویسنده است.

یک متن جذاب باید برای خواننده مرموز و با قابلیت غافلگیری باشد؛ هرچه متن شما حتی فقط در سطح جمله، قابل‌پیش‌بینی باشد، برای خواننده خسته‌کننده خواهد بود.

به جای این کلیشه‌ها با تعریف داستان به سبک خودتان و با لغات خودتان، اجازه ندهید که مغز خواننده جلو جلو کلمات شما و نهایتاً مضمون شما را حدس بزند.

حال چطور با دوری از کلیشه‌ها، از لغات مناسب در متن استفاده کنیم؟ با استفاده از فرهنگ لغت

یک نویسنده‌ی خوب، مثل یک مترجم حرفه‌ای باید به‌کارگیری فرهنگ لغت را بخشی از نوشتنش قرار دهد.

گاهی اوقات جملاتمان برایمان چندان جالب به نظر نمی‌آیند و انگار یک جای کار می‌لنگد. این لنگ زدن، معمولاً با انتخاب صحیح یکسری لغات جایگزین برطرف می‌شود، تنها کافیست با مراجعه به فرهنگ لغت، مترادفی را برای کلمات کلیدی درون متنمان پیدا و استفاده کنیم که از نظر معنایی و آوایی با متن ما بهترین هماهنگی را داشته باشند.

درست شنیدید، تنها شعرها نیستند که نیاز به هماهنگی آوایی دارند، بلکه در بین انواع نثر نیز آن‌هایی خواندنشان دل‌نشین‌تر است که از هماهنگی و ریتم مناسبی با دیگر لغات برخوردار باشند.

برای تشخیص این موضوع نیز کافیست یک‌بار متن نوشته‌شده‌ی خود را نه فقط در ذهن؛ بلکه با صدای بلند بخوانید تا به خوبی متوجه همخوانی بهتر برخی لغات نسبت به دیگر جملاتتان شوید.

فقط در راه انتخاب لغات فراموش نکنید که اصل اول سادگیست و قلمبه سلمبگی لغت مترادف، لزوماً به معنای مناسب بودن آن لغت برای متن ما نیست.

این خوانایی و هماهنگی نه تنها بین لغات درون یک جمله، بلکه بین همه‌ی بندهای نوشته باید رعایت شود؛ پس، از تغییر لحن خود از یک بند به بند دیگر پرهیز کنید.

لحن را متمرکز و ثابت نگه دارید.

یکی از نکات همیشه جالب و خنده‌دار در خصوص انشاهای کودکان دبستانی، تغییر لحن‌های شدیدی است که از یک جمله تا جمله‌ی دیگر صورت می‌گیرد.

مثلاً می‌نویسند که: با اجازه‌ی آقا معلممان از کلاس خارج شدیم. بیرون از کلاس اکبر یقمو گرفت و پرسید مدادش کجاس؟

خیلی اوقات این تغییر لحن‌ها با شدتی کمتر اما کماکان، بسیار بارز و قابل‌توجه در نوشته‌های ما صورت می‌گیرند.

البته کمی تغییر لحن چیز بدی نیست و در راستای کمتر قابل‌پیش‌بینی‌سازی متن و در تناسب با محتوا می‌تواند به بهتر شدن متن ما نیز کمک کند. ایراد آنجاست که گاهی خواننده یک صفحه را ورق میزند و پس از مواجهه با متن از خود می‌پرسد که آیا این همان کتاب است؟

نکته‌ی کلیدی در اینجا، حفظ یک‌دستی متن است.

برای اینکه دچار چنین مخمصه‌ای نشویم، بهتر است دوباره از تکنیک پرسش از خود استفاده کنیم. از خود بپرسید که برای چه مخاطبی این متن را می‌نویسید؟ مخاطب عام یا مخاطبی خاص؟ می‌خواهید لحنی عامیانه داشته باشید یا رسمی؟ دوستانه یا حرفه‌ای؟ کنایه‌آمیز یا جدی؟ فعل‌هایتان چطور، از مصدر افعال استفاده می‌کنید یا مضارع، ماضی یا آینده؟

با تعیین پاسخ به این سؤالات، روندی هماهنگ و یکنواخت را در لحن متن خود پیدا خواهید کرد که تا وقتی عامدانه قصد تغییر آن را نداشته باشید، تغییری نکند.

پس بعدازاینکه پاسخ‌های خود به این سؤالات را مشخص کردید، سعی کنید به آنها پایبند باشید. در نیمه‌ی راه نوشته، راوی را از اول شخص به سوم شخص تغییر ندهید. نوشتن را با لحن شوخ و کنایه‌آمیز شروع نکنید و پس از گذشت چند پاراگراف به صدایی خشن و آکادمیک تبدیل نشوید.

بدنه‌ی متن ما با رعایت این اصول خواننده را غرق در نوشته‌ی ما نگه داشته و در خود فرو می‌برد، اما برای این اغراق موفق ابتدا باید با آغازی جذاب پای خواننده را به دریای نوشته‌مان باز کنیم.

آیا می‌خواهید خواننده‌ی خود را درگیر کنید؟ شروع و پایان خود را قوی بنویسید.

خانه‌ای که از بیرون خرابه به نظر برسد، مهمان را برای لذت بردن از طراحی زیبای داخلی، مبلمان راحت، نقاشی دلنواز و تهویه‌ی مناسبش به داخل نمی‌کشد.

در یک جلسه‌ی تماشای فیلم و تناول تخمه نیز، یک تخمه‌ی تلخ آخر کار، مزه‌ی 100 تخمه‌ی خوشمزه‌ی پیش از خود را از بین می‌برد.

در نوشتن، برداشت اول بسیار مهم است. شما می‌توانید مقاله‌ای پر از استدلال‌های درخشان، چرخش‌های هوشمندانه‌ی عبارات و پاراگراف‌های تأمل‌برانگیز بنویسید؛ اما با یک جمله‌ی آغازین ضعیف، شاهکار ادبی‌تان را یک خرابه جلوه می‌دهید.

برای جذب مخاطب در ابتدای متن، روش‌های مختلفی وجود دارند. می‌توانید در همان بند اول با یک جمله‌ی قوی خواننده را زمین‌گیر کنید یا اینکه آهسته و پیوسته حس کنجکاویش را بر انگیزید تا به دنبال اطلاعات بیشتر در ادامه‌ی متنان باشد. درهرصورت در همان ابتدا باید آنچه که درنهایت خواننده از متن شما به دست خواهد آورد را به او نشان دهید.

جذاب‌ترین موضوع درون متن شما، بهترین دیدگاهتان بر یک مورد یا گوشه‌ای از حس شوخ‌طبعی یا هوش شما در برهان‌هایی که به‌کار خواهید برد. یکی از چنین مواردی را با هنر خود باید به‌کار بگیرید تا مزه‌ی نوشته‌تان در دهان خواننده باقی‌مانده و او را گرسنه‌تر کند.

به‌عنوان نمونه، نویسنده‌ی این کتاب، ویلیام زینسِر، یکی از مطالب جذاب خود را این‌گونه آغاز می‌کند: “اینکه چه چیزی در درست کردن یک هات‌داگ به‌کار می‌رود همیشه ذهنم را مشغول کرده بود، اکنون پاسخ آن را می‌دانم اما آرزو می‌کنم که هرگز نمی‌دانستم.”

در همین چند جمله، نویسنده گوشه‌ای از شوخ‌طبعی خود، سؤالی که در خصوص موضوع مطرح است و پاسخ غافلگیرکننده که در انتظار خواننده است را به نمایش می‌گذارد که ادامه دادن به خواندن این متن را به کاری آسان تبدیل می‌کند.

در نتیجه‌گیری نوشته‌ی خود اما، از پیچیده کردن بیش‌ازحد آن پرهیز کنید.

بخشی از زیبایی خواندن، آن است که خواننده خود به نتیجه‌گیری از نوشته‌های شما برسد؛ پس خلاصه‌سازی دوباره‌ی همه‌ی نوشته‌هایتان و هول دادن بیش‌ازاندازه‌ی آن‌ها به سمت تنها یک نتیجه که درنهایت خیلی ساده و بدیهی به نظر خواهد رسید، از ارزش نوشته‌تان کم خواهد کرد.

پس هر جا که به نظرتان همه‌ی مواردی که در نظر داشتید را منتقل کرده‌اید، به دنبال راه خروج برای خودتان از متن باشید تا خواننده بی آنکه متوجه شود، خودش نتیجه بگیرد که “شب‌ها باید مسواکش را بزند”.

نویسندگان ماهر به طور کلی نثر خود را صیقل می‌دهند و از چاله‌های رایج اجتناب می‌کنند.

در فیلم و سریال‌ها و فرهنگ عامه، نویسنده‌ها معمولاً به شکل نوابغ گوشه‌گیر و رمانتیکی نمایش داده می‌شوند که با دفترچه‌ای زیر بغلشان در کوچه‌های تاریک و فضایی مرموز قدم می‌زنند تا در لحظه‌ای که الهامی پیدا می‌کنند، آن را به قلم درآورند.

این تصویر اگرچه دل‌نشین است اما با واقعیت فاصله‌ی زیادی دارد.

نویسنده‌های واقعی می‌دانند که مهم‌ترین موارد در جزئیات ریز نوشته پنهان شده‌اند و جلا دادن به متن با توجه به آن‌ها با تمرکز و دقت بالا امکان‌پذیر است؛ نه با نوشتن فقط زمانیکه حس و الهامی در فرد دمیده شود.

نوشتن نثرهایی صیقل‌خورده و روان به زمان و تمرین نیاز دارد و البته می‌طلبند که از افتادن در چاله‌های متداول خودداری کنیم.

در اینجا تعدادی از این چاله‌ها را مرور می‌کنیم:

استفاده از جملات مجهول در اکثر جاها کمکی به متن نمی‌کنند: «پنجره توسط علی بسته شد.» جمله‌ مجهول است که به‌راحتی می‌شود «علی پنجره را بست» را به جای آن استفاده کرد. گاهی اوقات ما ناخودآگاه به استفاده از این جملات مجهول در متن روی می‌آوریم، غافل از آنکه تنها فایده‌شان پایین آوردن خوانایی و زیبایی نوشته‌ی ما خواهد بود.

انتخاب فعل مناسب به نوشته عمق می‌دهد. افعال به جملات قدرت می‌دهند، بنابراین مطمئن شوید که آنها قوی، خاص و محکم هستند. مثلاً ممکن است بنویسید «عجیب بود» جایی که می‌توانید بگویید «حیرت‌آور بود» یا «تکان‌دهنده بود». با انتخاب صحیح این افعال می‌توان حس هیجان و اغراق قوی‌تری را به خواننده منتقل کرد.

از سوی دیگر، قیدها به‌ندرت کار خاصی در جملات انجام می‌دهند. درواقع، نویسنده معتقد است که بیشتر قیدها فقط اتلاف فضا هستند. برای مثال، نیازی نیست بگوییم «او به‌آرامی زمزمه کرد.» فعل «زمزمه» خود مفهوم سکوت و آرامش را با خود به همراه دارد و «به‌آرامی» تنها جمله‌مان را شلوغ می‌کند.

صفات نیز اغلب غیرضروری هستند. بسیاری اسم‌ها به‌خودی‌خود بسیار طنین‌انگیز هستند. چرا عبارت یک «صخره‌ی شیب‌دار» را برای توصیف به‌کار ببریم، وقتی‌که یک صخره به‌طورکلی شیب‌دار است. یا وقتی خاک معمولاً سیاه است بنویسید «خاک سیاه»؟ اگر خاک مدنظر قرمز باشد، پس رنگ آن ارزش توجه دارد. در عبارت «خاک قرمز»، صفت «قرمز» کاری را انجام می‌دهد که اسم به‌تنهایی نمی‌تواند انجام دهد.

جنبه‌ی مثبت دیگری از حذف قید و صفت‌های ضعیف این است که وقتی از قید و صفت‌های قوی و به‌جا استفاده می‌کنید، اثرشان در متن دو چندان خواهد بود.

در آخر هر چه می‌نویسید را یک‌بار بازنویسی کنید!

صفت‌های ضعیف و قیدهای بی‌فایده گاهی در پیش‌نویس قوی‌ترین و باتجربه‌ترین نویسنده‌ها نیز نفوذ می‌کنند. این بخشی از تمرین یک نویسنده‌ی حرفه‌ای است که نوشته‌اش را بارها بازنویسی کند.

اگر می‌خواهید الهام‌بخش خواننده‌ی خود باشید، با الهام گرفتن از خودتان شروع کنید.

خب خبر خوب را می‌خواهید بشنوید یا خبر بد؟

خبر خوب این که اگر راه مطالعه‌ی زیاد، نوشتن مداوم و دوری از چاله‌های راه را دنبال کنید، صد در صد توانایی نوشتن متونی قوی را خواهید داشت.

اما خبر بد این است که بدون اطمینان به توانایی‌هایتان، مهم نیست که چقدر در نوشتن توانمند شوید، شما از فرایند نوشتن لذت نخواهید برد و اگر از فرایند کار لذت نبرید، بعید است که آثاری الهام‌بخشی را پدید بیاورید.

نکته‌ی کلیدی در اینجا این است که برای الهام بخشی به خوانندگان متن، ابتدا به خودتان الهام‌بخش باشید.

از ابتدای کار، شرایط علیه ما نویسنده‌ها می‌باشد؛ از زمانی که مدرسه رفتن را آغاز می‌کنیم به ما می‌آموزند که از نوشتن بترسیم. ما نه برای لذت بردن، بلکه برای نمره گرفتن می‌نویسیم. به جای تشویق به دنباله‌روی از غریزه‌مان، مجبور به پیروی از یک چهارچوب خشک می‌شویم. مدرسه، لذت نوشتن را برای بسیاری از افراد از بین می‌برد و باعث ترس ما از صفحه‌ی خالی می‌شود.

اگر که شما هم دچار این مشکل شده‌اید، می‌توانید با تمرین کردن، این آموزه‌ها را از یاد برده و لذت بردن از نوشتن را به خود بیاموزید. البته نوشتن همواره لذت‌بخش نخواهد بود. وقتی آثار نویسندگانی مثل تونی موریسون و هانتِر اِستاکتون تامسون را می‌خوانید، حس می‌کنید که جریان لغات، شما را با خود همراه می‌کنند اما یافتن چنین جریان روانی به‌عنوان یک نویسنده کار زیادی می‌طلبد. پایداری در لحظات شک و قفل ذهن را بیاموزید و شما هم جریان روان نویسندگی‌تان را خواهید یافت.

به یاد داشته باشید که نوشتن، از زندگی نشأت می‌گیرد. ماجراجویانه، کنجکاو و صمیمانه زندگی کردن به شما همه نوع موضوع جذابی برای نوشتن می‌دهد. این نوع زندگی افراد جالب زیادی را نیز در مسیر شما قرار می‌دهد و داستان‌های زندگی آنها جرقه‌های داستانی در شما ایجاد می‌کنند.

برای اینکه واقعاً از نوشتن خود لذت ببرید، علایق خود را صرف نظر از اینکه چقدر عجیب و غیرمعمول هستند، دنبال کنید؛ با این کار نثر بهتری خواهید نوشت. اشتیاق چیزی مُسری است و از نویسنده به خواننده انتقال پیدا می‌کند.

البته گاهی اوقات شما مجبور به نوشتن در خصوص موضوع خاصی هستید که به شما داده شده و ممکن است چندان برایتان جالب نباشد. اما مشکلی نیست، کمی در آن موضوع بگردید و بخش‌هایی را پیدا کنید که با آن احساس نزدیک‌تری می‌کنید. موضوع نوشته‌ی شما هرچه که باشد، از سیاست‌های اقتصادی گرفته تا ژانرهای موسیقی، متن با خوانندگان ارتباط خوبی برقرار نخواهد کرد؛ مگر آنکه از قبل با نویسنده ارتباط برقرار کرده باشد.

شاید نوشتن هر جمله، انتخاب تک‌تک لغات و تحلیل هر ویرگول متن برایتان جالب نباشد، اما اگر لذت بردن از فرایند را در کل مسیر تقسیم کنید، این لذت درنتیجه‌ی نهایی‌تان مشهود خواهد بود.

روی محصول نهایی متمرکز نشوید؛ از مسیرتان لذت ببرید.

آیا تابه‌حال برایتان پیش آمده که بعد از مدت‌ها شروع به نوشتن کتابی می‌کنید که سال‌ها ایده‌ی آن را در نظر داشته‌اید، اما تنها پس از چند دقیقه و با نوشتن چند خط از این کتاب، حواستان به رؤیای محصول نهایی پرت می‌شود؟

جلد کتابتان را تصور می‌کنید و آن را در قفسه‌های کتاب‌فروشی محله‌تان می‌بینید؛ عناوین نقدهای منتقدین بر روی کتابتان مثل «فوق‌العاده!»، «خیره‌کننده!» را رؤیا پردازی می‌کنید و شروع به نوشتن تقدیر و تشکرهایتان از کسانی که با زحماتشان باعث این موفقیت شما شده‌اند می‌کنید.

رؤیای کتاب نهایی واضح و آماده است اما خود کتاب نصف و نیمه بر روی میز کار رها شده است.

نکته‌ی کلیدی این است که به جای گیرکردن بر روی ایده‌ی محصول نهایی، فرایند نوشتن را در آغوش بگیرید.

اگر در حین مسابقه همه‌ی نگاهتان به جایزه باشد، حواستان به مسیر مسابقه نخواهد بود، حقیقت این است که کتاب، مقاله یا حتی مطلب کوتاه وبلاگی که در آخر می‌نویسید، به‌احتمال‌زیاد فاصله‌ی بسیار زیادی با آنچه پیش از نوشتن تصور می‌کردید خواهد داشت. اگر بر روی آنچه که می‌خواهید نتیجه‌ی نوشته‌تان باشد بیش‌ازحد تمرکز کنید، توجهتان از نحوه‌ی پیشرفت حقیقی نوشته‌تان را از دست خواهید داد.

یکی از بهترین روش‌ها برای از بین بردن یک داستان این است که خیلی زود اصل مفهوم را مکتوب کنید.

مثلاً فرض بگیرید که می‌خواهید در خصوص نابودی پوشش گیاهی سنتی منطقه‌ای بنویسید؛ این مفهوم به‌خودی‌خود مشکلی ندارد، اما به‌عنوان یک داستان؟ خب خیلی جذاب به نظر نمی‌رسد. با کمی بهبود اما، می‌توان از آن مطلب خوبی بیرون کشید. دیدگاه خود را به یک روستای کشاورزی در منطقه محدود کنید، حالا که گرم کردید، باز هم ریزتر شوید. در مورد یک زمین کشاورزی، یک خانواده، یک نفر. داستانی که از دید یک انسان، بیانگر تغییر پوشش گیاهی یک منطقه است.

به این می‌گویند یک داستان جذاب. اما برای رسیدن به این مرحله باید دست از ایده‌ی اولیه بکشید و مدام داستان را غربال کنید.

همین موضوع بر همه‌ی جوانب دیگرِ داستان شما نیز صادق است. ازجمله فرم، استایل و ساختار آن. تأکید زیاد بر ایده‌ی اولیه‌ی یک نوشته می‌تواند پتانسیل آن را مخدوش کند. به جای تعلق‌خاطر پیدا کردن به رؤیاهای نتیجه‌ی نهایی کتاب که در ذهن دارید، به خودتان زمانی برای جستجوی حقایق داستان، آزمودن و شکست خوردن بدهید، تا درنهایت داستانی که می‌خواهید تعریف کنید را پیدا کنید.

فرآیند نوشتن به همان اندازه‌ی نتیجه نهایی حائز اهمیت است. پس سعی کنید که صرفاً بر روی محصول نهایی تکیه نکنید. به فرایند فرصتی بدهید و از آن لذت ببرید و با این کار نویسنده‌ی بهتری بشوید.

پیام کلی کتاب درباره خوب نوشتن

On Writing Well by William Zinsser

هر کسی می‌تواند خوب بنویسد. به یاد داشته باشید که نوشته‌هایتان را ساده نگه‌دارید، به سبک خاص خودتان اطمینان کنید و لغات و ایده‌های غیرضروری را از نثرتان حذف کنید. از این اصول پایه‌ای پیروی کنید و شما قطعاً هنر نوشتنتان را بهبود خواهید بخشید.

یک نکته‌ی کاربردی

نه به «اما نداریم»!

احتمالاً شما هم آموخته‌اید که نباید ابتدای جملاتتان را با «اما» آغاز کنید، اما این قانون را بهتر است به فراموشی بسپارید. «اما» یک تغییر جهت در حس و حال متن را به خواننده القا می‌کند. وقتی‌که با جمله‌ای قصد تغییر مسیر در نوشته‌تان را دارید، با به‌کارگیری «ولی» و «اما» می‌توانید خواننده را راهنمایی کنید تا بهتر جریان متن را دنبال کند.

1 دیدگاه برای “خلاصه کتاب درباره خوب نوشتن اثر ویلیام زینسر

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *