خلاصه کتاب ” ذن و فن نگهداشت موتورسیکلت ” اثر ” رابِرت پیرسیگ ”
Zen and the Art of Motorcycle Maintenance by Robert Pirsig
این کتاب درباره چیست؟
کتاب ذن و فن نگهداشت موتورسیکلت یا (ذِن و هنر نگهداری موتورسیکلت) (نوشتهشده در سال 1974)، با استفاده از حکایت یک سفر جادهای با موتورسیکلت، شما را در پرسشهای یک مرد از اصول فلسفی و متافیزیکی جهان همراهی میکند.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- کسانی که به دنبال کلیدی برای زندگی بهتر هستند.
- طرفداران جَک کِرواَک و نسل بیت
- افراد هنرمند و خلاقی که احساس میکنند با بقیه سازگار نیستند.
نویسنده این کتاب کیست؟
رابِرت پیرسیگ، نویسنده و فیلسوف آمریکایی است و به گفتهی روزنامهی بریتانیایی گاردیَن، بزرگترین و معروفترین فیلسوف زنده میباشد. ذِن و هنر تعمیر و نگهداری موتورسیکلت، یکی از تأثیرگذارترین آثاری است که بر اساس تجارب شخصی پیرسیگ نوشتهشده است.
بین ذهن رُمانتیک و ذهن کلاسیک تعادل ایجاد کنید و به هماهنگی و نظم در زندگی و شُغل خود برسید.
ارتباط بین یک مراقبهی ذهنی، معنوی و فکری مانند ذن، با چرخ دندهها و اجزای یک موتورسیکلتِ سیاه و روغنی چیست؟ متوجه میشوید که اگر بخواهید زندگی متعادلی داشته باشید، اتفاقاً ارتباط بسیاری با هم دارند.
اگر شما فردی با ذهنیت کلاسیک هستید، بیشتر به سمت دانش پیشروی میکنید و در مقابل مشکلات به دنبال راهحلی معقول میگردید و میخواهید در این دنیای پر از هرجومرج، نظم ایجاد کنید. اما اگر ذهنیت رمانتیک دارید، هرجومرج این دنیا را میپذیرید، از طریق احساسات درکش میکنید و به دنبال یک نمای کلی هستید و به جزئیات توجهی نمیکنید.
افراد بسیارکمی میتوانند به خوبی، تعادلی بین این دو ذهنیت و تفکر را درون خود ایجاد کنند. درواقع، بسیاری از مشکلات و کشمکشهای جهان از شکاف بین این دو ذهنیت رمانتیک و کلاسیک نشأت میگیرد.
و چطور ما این شکاف را پشت سر بگذاریم و یک زندگی متعادل و هماهنگ داشته باشیم؟؟ قرار است به یک سفر جادهای برویم؛ سفری که میتواند به ما بیاموزد که چگونه میانهرو باشیم.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- چگونه فلسفه با تعمیر موتورسیکلت ارتباط پیدا میکند؟
- چرا افرادِ احساسی نمیتوانند بهتنهایی موتورسیکلت را تعمیر کنند؟
- چرا کیفیت، تعادل کامل عقلانی و معنوی است؟
- تفکر غربی به دو نیم تقسیمشده که نیمی از آن حالت عقلانی و غیر عاطفی یا همان «کلاسیک» است
- راز نوشتن با سبک و استایل خودتان این است که صدای معتبر خود را پیدا کنید
- ماهیت دوگانهی فایدروس یا «دیوانگی» که اکنون درمان شده، ذهن کلاسیک راوی را آزار میدهد
- «کیفیت»، یک راهحل نظری برای آشتی دادن شکاف بین کلاسیک و رمانتیک است
- زندگی بر اساس اصل کیفیت کار آسانی نیست و غم همراه با شادی را در خود دارد
- پیام کلی کتاب
تفکر غربی به دو نیم تقسیمشده که نیمی از آن حالت عقلانی و غیر عاطفی یا همان «کلاسیک» است.
ماجراجویی راوی با یک سفر جادهایی با موتورسیکلت به همراه پسرش “کریس” و یک زوج به نام “جان” و “سیلویا ساترلند” آغاز میشود.
در سطح فلسفی، راوی نمایانگر شیوهی تفکر کلاسیک است، درحالیکه ساترلندها نمایانگر تفکر رمانتیک هستند.
با استفاده از استعارهی تعمیر و نگهداری موتورسیکلت، طرز فکر کلاسیک خود را در دانش و تخصص منطقی یک مهندس یا مکانیک مییابد.
یک متفکر کلاسیک مانند یک مکانیک، تمام جزئیات فنی را که باعث عملکرد ماشین میشود، نحوهی هماهنگی همهی آنها باهم و مهمتر از همه، چگونگی پیدا کردن مشکل و رفع آن در صورت خرابی دستگاه را میداند.
برای مثال وقتی متفکر کلاسیک با یک موتور مواجه میشود، مجذوب الگوها و عملکرد غنی و بنیادی آن و تمام چرخدندهها، تسمهها، پیستونها و فعلوانفعالات پیچیدهای که یک موتور را تشکیل داده است میشود.
با نگاهی فراتر از نگهداری موتورسیکلت، نمونههای دیگر تفکر کلاسیک شامل مواردی مانند روش علمی، منطق و ریاضیات است.
همهی این زمینهها بر پایهی سیستمهای بسیار منظم، منطقی و قابلاعتماد بناشدهاند. آنها به مجموعهای از قوانینی که آزمایش و تأیید شدهاند، پایبند هستند. هر نوآوری جدید در یک سیستم بر اساس هنجارهای از پیش موجود ساختهشده است؛ که خود بر اساس استانداردها و قوانین یکسان ساختهشدهاند؛ بنابراین شیوهی تفکر کلاسیک را قابل پیشبینی، مستقیم و غیر عاطفی میکند.
بهطورکلی، افراد با تفکر کلاسیک به دنبال کنترل و ایجاد نظم در جهانی پر از هرجومرج هستند.
ذهن رمانتیک، نقطهی مقابل ذهن کلاسیک: اندیشهای که توسط انگیزههای احساسی و خلاقانه هدایت میشود.
در نقطهی مقابل تفکر کلاسیک راوی، جان و سیلویا ساترلند، همسفران وی بیانگر طرز فکر “رُمانتیک” هستند.
ساترلندها از تعمیر موتورسیکلت اجتناب میکنند؛ درحالیکه این کار میتوانست خیلی به صرفهتر باشد و میتواند آنها را با دانستن اصول اولیهی نحوهی عملکرد دستگاه، به موتورسوارانی متکیبهخود و مستقل تبدیل کند.
برای مثال، وقتی موتورسیکلت آنها خراب شد، راوی به آنها پیشنهاد داد که خودشان موتور را با استفاده از جایگزین کردن یک قوطی نوشابه بهجای قطعهی خرابشده تعمیر کنند. اما این ایده جان را به وحشت میاندازد؛ زیرا زیبایی شیک و رمانتیک موتورسیکلت گرانقیمت بی ام دابلیوی او را به خطر میاندازد. جان، نظر دوستش را نپذیرفت و اصرار داشت که موتورسیکلت را به تعمیرگاه ببرد.
راوی بهعنوان فردی با تفکر کلاسیک اصلاً این هدر دادن وقت و پول برای چیزی که بهسادگی قابل تعمیر بود را درک نمیکرد.
بااینحال، راوی بهزودی متوجه میشود که دلیل اینکه ساترلندها از یادگیری یا درک عملکرد موتور خود امتناع میورزند این است که از قدرت ترسناک فناوری در زندگی خود خشنود نیستند. امتناع آنها از ارتباط برقرار کردن با فناوری صرفاً راه مبارزهی آنها با آن است.
بهطورکلی، متفکران رمانتیک توسط حالتهای احساسی، الهامبخش، خلاق، تخیلی و ذاتی زندگی هدایت میشوند. نقطه قوت افراد با ذهنیت کلاسیک، ازنظر متفکران رمانتیک نقطهی ضعف تلقی میشود. آنها تجربهی انسانی را غیرقابل پیشبینی و غیر قابل کنترل میدانند. در عوض زندگی را سرشار از هرج و مرج و احساسات میبینند؛ نیرویی که متفکران کلاسیک سعی در نادیده گرفتن یا کنترل کردن آن دارند.
اینکه دوستانِ راوی از زیبایی موتور خود تعریف میکنند و قدرت مکانیکی آن را نادیده میگیرند، او را سردرگم میکند. بااینحال متفکران رمانتیک اغلب زیباییشناسی را بر کاربرد عملی ارج مینهند. برای ساترلندها، درک موتورسیکلت خود، زیبایی آن را تضعیف میکند!
ماهیت دوگانهی فایدروس یا «دیوانگی» که اکنون درمان شده، ذهن کلاسیک راوی را آزار میدهد.
در هنگام سفر، راوی شروع به یادآوری بخشی از هویت گذشته خود میکند که خود او را فایدروس مینامد؛ “دیوانگیای” که توسط الکتروشوک درمانی معالجه شد.
فایدروس یک دانشجوی فلسفه و استاد انگلیسی بود که با چالشهای میان سبکهای فکری کلاسیک و رمانتیک دستوپنجه نرم میکرد.
او ابتدا علوم میخواند، اما بهسرعت به خاطر تمرکز بر عقلانیت و از بین بردن قطعیتبهنفس از این رشته فاصله گرفت. فایدروس متوجه این مسئله شد که پشت هر تعریفی میتواند تعداد نامحدودی تعاریف وجود داشته باشد. بنابراین او شروع به جستجوی راههای دیگر برای درک جهان کرد.
بااینحال، وقتی به چالش کشیدن و زیر سؤال بردن سیستمهای فکری موجود را شروع کرد، بهطور دائم نشانههای رفتارهای ضداجتماعی و حتی بیماری روانی در او آشکار شد. در ادامه، فایدروس در بیمارستان روانی بستری و برای درمان او الکتروشوک درمانی تجویز شد.
وقتی بعد از چند ماه بیدار شد، چیز زیادی از فایدروس و افکارش را به یاد نداشت. او سِمَتِ تدریس خود را در دانشگاه رها کرد و همراه با همسر و پسرش ازآنجا نقلمکان کردند.
به گفتهی راوی، برخی افراد ممکن است تجربهای مانند فروپاشی ذهنی فایدروس را بهعنوان یک بیماری که نیاز به درمان دارد در نظر بگیرند، درحالیکه فرهنگهای دیگر ممکن است آن را متفاوت و بهعنوان یک لحظه یا دورهی عمیق روشنگری ببینند.
راوی بین جنگیدن با خاطرات در حال ظهور فایدروس و پذیرفتن آنها سرگردان است. تضاد بین دیدگاه او در مورد زندگی و دیدگاه فایدروس، در پایان داستان آشفتگی ایجاد میکند.
درحالیکه به نظر میرسد راوی به ذهن کلاسیک خود وابسته میباشد، بهزودی مشخص میشود که فایدروس توانایی ترکیب هر دو شیوهی تفکر کلاسیک و رمانتیک را داشته است.
«کیفیت»، یک راهحل نظری برای آشتی دادن شکاف بین کلاسیک و رمانتیک است.
فایدروس در حین تحصیل، در فلسفه شروع به توسعهی فلسفه خود کرد که هم منجر به “دیوانگی” او شد و هم درنهایت آن را درمان کرد. فایدروس معتقد بود که دوگانگی کلاسیک در مقابل رمانتیک که در تفکر غربی یک مشکل اساسی محسوب میشود، عامل نارضایتی، سردرگمی و فقدان خِرَد در جامعه مدرن است.
وقتی جان ساترلند نتوانست موتورسیکلت خود را روشن کند، این موضوع بهشدت او را ناراحت کرد زیرا این یک مداخله و نفوذ در واقعیت او بهحساب میآمد. این اتفاق باعث یادآوری حضور همهجانبهی فناوری در زندگی او میشد، نیرویی که ذهن رمانتیک او سعی در فرار از آن داشت.
فایدروس معتقد بود که اگر بخواهیم به گونهای زندگی کنیم که رفاه و خِرَد را ارتقاء دهد، باید راهی با مفهوم کیفیت برای تسکین تنش بین ذهنیت کلاسیک و رمانتیک پیدا کنیم.
کیفیت رویکردی فلسفی است که هر دو شیوه تفکر کلاسیک و رمانتیک را با ادغام جنبهی رمانتیک در قانون عقلگرایی در بر میگیرد. فایدروس در تفکرات خود روشهایی را توصیف میکند که در آن ما بهطور آگاهانه و ناخودآگاه از بین میلیونها محرک ممکن چیزهای خاصی را که توجهمان را در بر میگیرد انتخاب کنیم.
کسانی که دارای تفکر کلاسیک هستند، تمایل دارند ادراک خود از جهان را تصدیق و سپس آنها را بر اساس ویژگیهای فردی طبقهبندی و تقسیم کنند؛ که درنهایت نظمی را از هرجومرج ایجاد میکنند.
در مقابل، رمانتیکها تمایل دارند که هرجومرج و غنای تجربیات زندگی را تحسین کنند و به آنها تعالی بخشند.
کیفیت، هیچیک از رویکردها را مستقیماً رد نمیکند، اما در عوض، هر دو را با تأمل بر وسعت مخزن اصلی محرکها، که تعابیر «واقعیت» و «حقیقت» خود را از آن جمعآوری میکنیم، در برمیگیرد.
زندگی بر اساس اصل کیفیت کار آسانی نیست و غم همراه با شادی را در خود دارد.
گرچه هدف از فلسفهی کیفیت، آشتی دادن سبکهای فکری کلاسیک و رمانتیک است، اما بدون شک این کار برای راوی دشوار بود.
علیرغم انتقادات فایدروس از عقلانیت، تعاریف و تعصبات کورکورانه، او همه این عناصر را در نقد خود بهکار میگیرد.
برای مثال، زمانی که دانشگاهی که او در آن تدریس میکرد، تحت تأثیر سیاستهای دولت راستگرا قرار گرفت، فایدروس احساس کرد که درستکاری و آزادی آکادمیک به خطر افتاده است و در اعتراض به لغو اعتبار دانشگاه فشار آورد.
فایدروس در توجیه اعمال خود دانشگاه را با کلیسا مقایسه میکند. او میگوید که افرادی که سازمانی مانند کلیسا را اداره میکنند باید از استانداردهایی پیروی کنند که توسط “ذهنیت” آن سازمان ایجادشده است.
اساساً، یک کلیسا مانند دانشگاه، مکانی برای سکونت یا موقعیت شغلی نیست؛ بلکه روحیه و انرژی ایدههای پشت آن است که اهمیت دارد.
با رسیدن به این درک، فایدروس خود را مورد سرزنش قرار میدهد که برای مدت طولانی فقط عقلانیت را دنبال کرده است؛ علیرغم اینکه میدانست توضیحات عقلانی نمیتوانند تنها راه فهم را فراهم کنند. سپس متوجه شد که نسبت به جنبهی «عاشقانه» یا معنوی زندگی کور بوده است.
تلاش برای سازگار کردن افکار کلاسیک و رمانتیک – یا تلاش برای داشتن “کیفیت” و تعادل در زندگی، منجر به درگیری شخصی و درنهایت “دیوانگی” فایدروس شد.
این اتفاق باعث رنج زیادی برای خانوادهی او شد. راوی در حین سفر نگران این است که نشانههایی از عدم سلامت روان در کریس دیده میشود. «ناراحتی معده و وجود اختلالات دو قطبی» و راوی خودش را سر این موضوع سرزنش میکند.
گر چه بحران روانی فایدروس باعث از دست دادن شغل راوی و نقلمکان او و خانوادهاش به شهر دیگر شد، پسرش همچنان دلتنگ فایدروس و ویژگیهای شخصیتی وی میشود.
باوجوداینکه فایدروس هم عامل غم و هم شادی بود، در پایان داستان، راوی میتواند هویت قدیمی خود را بپذیرد و پدر و پسر خوشحال با موتورسیکلت خود به سفر ادامه میدهند.
پیام کلی کتاب ذن و هنر نگهداری موتورسیکلت
اگرچه ممکن است شکاف بین علم و علوم انسانی گسترده به نظر برسد، اما این بدان معنا نیست که این دو باهم سازگار نیستند. درواقع، اگر بخواهیم پیچیدگیهای شرایط انسانی را بهتر درک کنیم، پل زدن بر این شکاف کاملاً ضروری است.
افق دید خود را گسترش دهید.
اگر شما یک “دنبال کنندهی علوم انسانی” هستید که اولین چیز را در مورد نحوهی عملکرد چیزهای اساسی نمیدانید؛ مانند لولهکشی ظرفشویی یا موتور ماشین شما، به خودتان فشار بیاورید تا در مورد مکانیک پشت فنآوریهای روزمره بیاموزید. بااینحال، اگر بیشتر به دنبال جنبهی علمی مسائل میگردید و کمتر با علوم انسانی درگیر هستید، شعر بخوانید یا خاطرات خود را در دفتری یادداشت کنید.
عالی
بسیار زیبا و مفید از این نوع کتابها بیشتر کار کنید سپاس