خلاصه کتاب رمز اعتماد به نفس

خلاصه کتاب رمز اعتماد به نفس اثر کاترین کی و کلر شیپمن


خلاصه کتاب ” رمز اعتماد به نفس ” اثر ” کاترین کِی و کِلِر شیپمَن ”
The Confidence Code by Katty Kay and Claire Shipman

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده

این کتاب درباره چیست؟

کتاب رمز اعتماد به نفس (یا اصول اعتماد به نفس) توضیح می‌دهد که زنان در مقایسه با مردان، اعتماد به نفس کمتری دارند. این کتاب همچنین به تأثیرات این کمبود اعتماد به نفس بر زنان در جنبه‌های مختلف زندگی، به‌ویژه در دنیای کسب‌وکار می‌پردازد و راهکارهایی برای افزایش اعتماد به نفس زنان ارائه می‌دهد.

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • زنانی که می‌خواهند اعتماد به نفس خود را افزایش دهند
  • والدین دختران جوانی که می‌خواهند اعتماد به نفس را در آن‌ها پرورش دهند
  • زنانی که می‌خواهند در دنیای کسب‌وکار پیشرفت زیادی داشته باشند

نویسنده این کتاب کیست؟

کاترین کی یک خبرنگار و گوینده در شبکه BBC World News America در واشنگتن دی‌سی است. کلر شیپمن نیز خبرنگار و گزارشگر برای ABC News و Good Morning America است. علاوه بر “رمز اعتماد به نفس“، آن‌ها به‌طور مشترک کتاب “زنان‌اقتصاد | Womenomics” را نیز تألیف کرده‌اند.

چرا زن‌ها همیشه یک‌قدم عقب‌تر می‌ایستند؟

پیداکردن آدم‌هایی با اعتمادبه‌نفس کاذب اصلاً سخت نیست، امّا چیزی که ما نمی‌دانیم این است که اعتمادبه‌نفس دروغین با جبر جامعه منحرف می‌شود و از بین می‌رود. شما نمی‌توانید همیشه ادای یک فرد با اعتمادبه‌نفس را دربیاورید. مثلاً امکان ندارد که بتوانید اعتمادبه‌نفس دروغین را در زمین بسکتبال به نمایش بگذارید. شما برای برنده‌شدن باید خودتان را باور داشته باشید.

باوجود این، بعد از شنیدن صحبت بازیکنان زن متوجه می‌شوید که حتی آنها هم به‌طور کامل اعتمادبه‌نفس ندارند. مسائل زیادی وجود دارد که اعتمادبه‌نفس زنان را به هم می‌زند، درحالی‌که به نظر نمی‌رسد روی مردان تأثیری داشته باشد.

یکی از بازیکنان زن می‌گوید: «فرض کنید من بازی بدی داشتم؛ در این حالت تا روزها خودم را سرزنش می‌کنم.» ولی یک بازیکن مرد اگر بد بازی کند، فقط با خود فکر می‌کند: «بازی بدی داشتم و سریع و بی‌اعتنا از کنار آن می‌گذرد.»

مایک ثیبالت در 10 سال گذشته مربی تیم بانوان بوده است. او فکر می‌کند تمایل زیاد بازیکنان زن به فکرکردن به اشتباهات، باخت‌ها و ناتوانی آنها در پذیرفتن شکست، یک مانع روان‌شناختی است که مستقیماً بر عملکرد و اعتمادبه‌نفسشان در زمین تأثیر می‌گذارد.

اکنون ممکن است با خود فکر کنید: اگر اعتمادبه‌نفس خالص در ورزش حرفه‌ای هم نیست، پس کجاست؟

بیایید سراغ یکی از قدرتمندترین زنان جهان برویم. کریستین لگارد رئیس صندوق بین‌المللی پول است. او در بزرگ‌ترین شرکت مالی جهان، جایی که بیشتر اعضای آن را مردان تشکیل می‌دهند، پست مهمی دارد و تلاش می‌کند که دولت‌ها را تحت‌فشار بگذارد تا زنان را در رأس قرار دهند. او فکر می‌کند این مسئله برای بهبود اقتصاد دنیا مفید است.

او در نشست‌ها کنار قدرتمندترین مردان جهان می‌ایستد و به آنها توصیه می‌کند تا روششان را تغییر بدهند و اقتصاد را به شکل دیگری برنامه‌ریزی کنند، اما باوجود این، هنوز هم از غافلگیر شدن می‌ترسد. به گفته‌ لگارد: زمان‌هایی بود که برای اظهارنظرکردن، مجبور بودم در اعماق ذهنم قدرت، سابقه، تجربه و چیزهای دیگرم را به یاد بیاورم.

او بارها با آنجلا مرکل درباره این مسئله صحبت کرده است. به گفته او: «من و آنجلا مرکل دو ویژگی مشترک داریم. وقتی روی مسئله خاصی کار می‌کنیم، آن را از درون، بیرون، از لحاظ تاریخی، ژنتیکی و جغرافیایی بررسی می‌کنیم. ما می‌خواهیم کاملاً بر همه‌چیز مسلّط باشیم و همه‌چیز را بفهمیم تا مورد تمسخر شخص دیگری قرار نگیریم.»

لگارد به شکل داوطلبانه به چیزی اشاره می‌کند که بیشتر مردان هیچ‌وقت درباره‌اش حرف نمی‌زنند. او می‌گوید: «ما تصور می‌کنیم آن‌قدر تخصص نداریم که به همه‌چیز اشراف داشته باشیم

کمبود اعتماد‌به نفس در زنان چیزی فراتر از چند داستان واقعی و نقل‌قول‌های دردناک و آشناست.

دیوید دانینگ، روان‌شناس دانشگاه کورنل و جویس ارلینگر، روان‌شناس دانشگاه واشنگتن در یک بررسی از دانشجویان دختر و پسر درخواست کردند که میزان مهارت‌های علمی خودشان را دسته‌بندی کنند.

در این آزمایش، زنان در زمینه توانایی علمی، بیشتر از مردان به خودشان نمره منفی داده بودند. وقتی از آنها امتحان گرفته شد، زنان تصور می‌کردند که درنهایت، 5 تا از 10 سؤال را درست جواب داده باشند. درحالی‌که مردان فکر می‌کردند نزدیک به 7 تا از پاسخ‌هایشان درست است. امّا نتیجه واقعی چه بود؟ معدل عملکرد زنان و مردان تقریباً یکی بود!

در مرحله آخر، وقتی از آنها خواسته شده در یک رقابت علمی واقعی شرکت کنند، زنان مایل بودند که از این موقعیت فرار کنند و تنها 49 درصد آنها برای این رقابت اعلام آمادگی کردند. درحالی‌که این آمار برای مردان 71 درصد بود.

یک تحقیق در مدرسه کسب‌وکار کلمبیا نشان داده است که مردان به طور متوسط توانایی‌های خود را 30 درصد بیش از آنچه هست تخمین می‌زنند. ممکن است از خود بپرسید، یعنی مردان به خودشان شک نمی‌کنند؟ البته که شک می‌کنند، ولی آن را کالبدشکافی نمی‌کنند و مطمئناً به‌ اندازه زنان اجازه نمی‌دهند این تردیدها فعالیت‌هایشان را متوقف کند.

زنان همیشه نوعی دودلی، ترس از شکست یا علاقه زیاد به کامل انجام‌دادن کارها دارند و این باعث می‌شود معمولاً عقب‌تر بایستند. ممکن است این احساس نتیجه عادت‌هایی باشد که در طول دهه‌ها کسب کرده‌اند. علت هرچه که باشد، این دودلی و شکْ هزینه‌های سنگینی دارد. ما بدون اعتمادبه‌نفس نمی‌توانیم با سیستمی که به‌شدت نیازمند رهبران زن است، به طور کامل همکاری کنیم.

این مشکلات عجیبْ ما را وادار می‌کند پیش از هرچیز به یک سؤال اساسی پاسخ بدهیم: اعتمادبه‌نفس دقیقاً چیست؟

در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • آیا اعتماد به نفس یک مسئله ذاتی و ژنتیکی است؟
  • چگونه می توان ساختار مغز را در بزرگسالی تغییر داد؟
  • چرا مردها بیشتر از زنان ریسک می کنند و کمتر تسلیم می شوند؟

اعتمادبه‌نفس در حرکت معنا پیدا می‌کند

حالا زمان آن است که به سراغ روان‌شناسان حرفه‌ای برویم و از یک سؤال ساده شروع کنیم: اعتمادبه‌نفس را چگونه تعریف می‌کنید؟ کریستی گلس از دانشگاه ایالتی یوتا می‌گوید: «اعتمادبه‌نفس، اعتقاد شما به این است که می‌توانید کاری را که در نظر دارید انجام دهید. این مسئله محدود و مختص یک حوزه است؛ مثلاً من ممکن است در سخنرانیْ اعتمادبه‌نفس داشته باشم، ولی در نویسندگی نه.»

نظر گلس به ما کمک می‌کند تا درک کنیم چرا اعتمادبه‌نفس تا این حد ناپایدار است؟ چرا بعضی اوقات اعتمادبه‌نفس داریم و بعضی اوقات نه؟ و اینکه چرا زنان در زندگی خصوصی اعتمادبه‌نفس دارند، ولی در محل کارشان نه؟

کارولین میلر نویسنده کتاب‌های پرفروش در زمینه روان‌شناسی هم نظر جالبی دارد، او می‌گوید: «اعتمادبه‌نفس عمومی، نوعی رویکرد است؛ یعنی نگاهی که به جهان دارید؛ درحالی‌که اعتمادبه‌نفس تخصصی بیشتر به معنای حس تسلط بر موضوعات است.»

اشاره کارولین میلر به فاکتور تسلط در اعتمادبه‌نفس بسیار جالب است. تسلط به‌هیچ‌عنوان به معنای کمال‌گرایی نیست.

تسلط به معنای رویارویی با موانع است.

شاید همیشه نتوانید بر موانع غلبه کنید؛ اما اجازه نمی‌دهید که شما را از تلاش بازدارند. شاید هیچ‌وقت یک شناگر برتر در جهان نشوید؛ ولی یاد می‌گیرد که در دریاچه شنا کنید. به‌عنوان‌مثال، کتی در چهل‌سالگی تصمیم گرفت کایت‌سواری یاد بگیرد. او به دلیل استرس زیاد، شب‌ها خواب می‌دید که از روی تخت به درون آب می‌افتد و بعد از بیدار شدن شروع می‌کرد به گریه کردن. این مسئله برایش تحقیرآمیز و دردناک بود؛ ولی تسلیم نشد و ادامه داد. حالا با اینکه جوانی را پشت سر گذاشته، اما می‌تواند کایت سواری کند. فرزندانش که مدت‌ها بعد از او این ورزش را شروع کردند، از او خیلی بهتر هستند؛ ولی مهم این است که کتی به یک ورزش نفس‌گیر تسلط پیدا کرده.

یکی دیگر از اشتباهاتی که ما در مورد اعتمادبه‌نفس مرتکب می‌شویم، اشتباه گرفتن مفهوم آن است. هم‌خانواده‌های اعتمادبه‌نفس، همگی ارزشمندند؛ ولی تفاوت مهمی بین اعتمادبه‌نفس و دیگر خصوصیات مثبتی که بسیاری از ما تمایل داریم به‌جای آن به کار ببریم وجود دارد؛ خصوصیاتی مثل عزت‌نفس، خوش‌بینی، خودرحمی و خودکارآمدی

برای مثال، اگر با جمله من یک انسان ارزشمند هستم و راجع به خودم خوب فکر می‌کنم موافق باشید، به‌احتمال زیاد از عزت‌نفس بالایی برخوردارید.

عزت‌نفس معیاری است که به ما کمک می‌کند باور کنیم که دوست‌داشتنی هستیم و به‌عنوان یک انسان ارزشمندیم. عزت‌نفس در بهتر زیستن ما به لحاظ احساسی مؤثر است، ولی با اعتمادبه‌نفس فرق دارد؛ اعتمادبه‌نفس با احساسات فرد نسبت به آنچه که می‌تواند به دست بیاورد ارتباط دارد.

یکی دیگر از هم‌خانواده‌های اعتمادبه‌نفس، خوش‌بینی است. فرد خوش‌بین کسی است که از هر شرایطی، انتظار مطلوب‌ترین نتیجه را دارد. خوش‌بینی نوعی تعبیر است. یک‌جور دیدن نیمه پر لیوان. ما می‌توانیم تجربه‌ یکسانی داشته باشیم، امّا اینکه واقعیت را چطور می‌بینیم به دیدگاه خوش‌بینانه یا بدبینانه ما بستگی دارد.

خوش‌بینی برخلاف عزت‌نفس، قضاوت درباره ارزش درونی شما نیست؛ بلکه ایده شما بر اساس دیدگاهتان به دنیای خارج است. شما خوش‌بین هستید چون دنیا را مثبت می‌بینید.

خوش‌بینی باعث حرکت نمی‌شود؛ درحالی‌که اعتمادبه‌نفس باعث عمل‌کردن می‌شود. خوش‌بینی یعنی حس می‌کنم که همه‌چیز خوب پیش خواهد رفت؛ درحالی‌که اعتمادبه‌نفس یعنی می‌توانم کاری کنم که همه‌چیز خوب پیش برود.

یکی دیگر از همه خانواده‌های اعتمادبه‌نفس، خودرحمی است. خودرحمی یعنی اینکه با خودمان مهربان‌تر باشیم. ما باید همان‌طور که با دوستانمان رفتار می‌کنیم با خودمان رفتار کنیم. اگر دوستتان بگوید: «من شکست‌خورده‌ام.» شما چه می‌کنید؟ سعی می‌کنید مهربان و حمایتگر باشید و شرایط او را درک می‌کنید.

در نگاه اول، شاید فکر کنید خودرحمی ارتباطی با اعتمادبه‌نفس ندارد و حتی مخالف آن است. خودرحمی از ما می‌خواهد خود را سرزنش نکنیم و شکست‌هایمان را بپذیریم. اما این به آن معنا نیست که خود رحمیْ سستی و بی‌حرکت بودن را تشویق می‌کند. اگر درست به آن نگاه کنیم خودرحمی می‌تواند یک محرّک برای اعتمادبه‌نفس باشد. خودرحمی اجازه می‌دهد ریسک کنیم و از آنجایی‌ که شکست را قابل‌تحمل می‌کند، انگیزه را افزایش می‌دهد و درواقع به ما توانایی می‌بخشد که مسائل بیشتر و سخت‌تری را امتحان کنیم.

ما در جهان مقایسه‌های دائم زندگی می‌کنیم.

او لاغرتر، پول‌دارتر، موفق‌تر از من است و ازدواج بهتری دارد؛ اما این مقایسه دائمی توهمی بیش نیست. همیشه کسی هست که کارها را بهتر از شما انجام دهد. خودرحمی کمک می‌کند جنبه احمقانه مقایسه کردن را ببینیم و بفهمیم که برای خطر کردن نیازی نیست همیشه برنده باشیم.

تمام هم‌خانواده‌های اعتمادبه‌نفس به‌نوعی از آن حمایت می‌کنند. اگر شما نسبت به نتایج کارهایتان خوش‌بین باشید، راحت‌تر پیشروی می‌کنید؛ اگر در یک زمینه واجد خودکارآمدی باشید و از آن استفاده کنید، اعتمادبه‌نفس عمومی بیشتری در خود ایجاد می‌کنید، اگر عزت‌نفس بالایی داشته باشید و باور کنید که ذاتاً ارزشمند هستید، فکر نمی‌کنید که رئیستان شما را لایق ترفیع نمی‌داند و درنهایت، اگر شکست بخورید، خودرحمی کمک می‌کند خود را سرزنش نکنید و راحت‌تر با آن کنار بیاید.

یکی از عناصر لازم برای اعتمادبه‌نفس، حرکت است. باور به اینکه می‌توانیم در کارها موفق شویم یا آنها را اجرا کنیم. اعتمادبه‌نفس این تمایل را در شما به وجود می‌آورد که از محدوده امن خود خارج شوید و کارهای سخت انجام دهید. ما حالا مطمئن هستیم که اعتمادبه‌نفس با سخت‌کوشی رابطه مستقیم دارد؛ همچنین با تسلط، برگشت‌پذیری و تسلیم نشدن.

درحقیقت، اعتمادبه‌نفس ابزاری است که فکر را به عمل تبدیل می‌کند. البته فاکتورهای دیگری هم در حرکت ما نقش دارند. اگر شرایط ترسناک باشد، آنگاه به جز اعتمادبه‌نفس به‌جرئت هم نیاز داریم؛ اگر خیلی سخت باشد، به اراده و ایستادگی نیاز داریم تا بتوانیم از پس آن برآییم.

عصبانیت، زیرکی و خلاقیت هم می‌توانند در حرکت ما نقش داشته باشند، اما اعتمادبه‌نفس همچنان مهم‌ترین فاکتور است، زیرا افکار ما را به سمت قضاوت درباره توانایی‌هایمان هدایت می‌کند و سپس آن قضاوت‌ها را به عمل تبدیل می‌سازد.

بیایید با یک مثال واقعی، این حقیقت را بهتر لمس کنیم؛ چند سال پیش در جریان یک تحقیق، محققان متوجه شدند که زنان در حل کردن پازل‌های فضایی به‌شدت ضعیف‌تر از مردان عمل می‌کنند و این ناتوانی علت بسیار عجیبی داشت. زنان سعی نکرده بودند به‌تمامی سؤال‌ها جواب بدهند. آن‌ها فقط به‌خاطر این که به توانایی‌هایشان اطمینان نداشتند، تست‌ها را کامل انجام نداده بودند.

سپس به زنان گفته شد که باید همه پازل‌ها را حل کنند و حدس بزنید نتیجه چه تغییری کرد؟ نمره زنان به‌شدت افزایش یافت و با مردان مساوی شد.

این تحقیق یک نکته بسیار جالب دارد: نتیجه طبیعی عدم اعتمادبه‌نفس، عدم حرکت است. وقتی زنان حرکت نمی‌کنند، وقتی به دلیل عدم اطمینان فرار می‌کنند، حتی در حد پاسخ ندادن به چند سؤال، باعث عقب ماندن خودشان می‌شوند. این مسئله بسیار مهم است؛ چون وقتی که حرکت کنیم، حتی اگر مجبور باشیم، درست مثل مردان عمل می‌کنیم.

حالا بهتر است فارغ از بحث جنسیتی به یک موضوع مهم بپردازیم: میزان بهینه اعتمادبه‌نفس چقدر است؟ آیا اصلاً می‌توان این میزان را مشخص کرد؟

باتوجه‌به چیزهایی که تا این لحظه درک کردیم، به نظر می‌رسد بهتر است کمی بیش از حد نیاز، توانایی‌هایمان را باور داشته باشیم؛ چون در این صورت به‌جای فکرکردن به عمل، به حرکت و انجام عمل تمایل خواهیم داشت.

اعتمادبه‌نفسْ حلقه گمشده زن‌هاست و افرادی را که فقط فکر می‌کنند، از کسانی که حرکت می‌کنند جدا می‌کند. 

اکنون ممکن است از خود بپرسید آیا به‌دست‌آوردن اعتمادبه‌نفس یک‌ جور انتخاب است؟ یا یک ویژگی ذاتی و ژنتیکی است؟ این پرسشی است که باید عمیقاً به آن فکر کنیم، برای شروع یک تفکر عمیق، قسمت بعدی را از دست ندهید.

آیا همه‌ ما با اعتمادبه‌نفس به دنیا آمده‌ایم؟

برخی افراد با اعتمادبه‌نفس متولد می‌شوند؛ کسانی که به نظر می‌رسد به همه دست‌اندازهای زندگی مسلّط هستند، انسان‌هایی که هیچ کاری برایشان سخت نیست، هیچ موقعیتی به نظرشان آن‌قدر دردناک و هیچ چالشی آن‌قدر بزرگ نیست. آنها به طور حسادت‌برانگیز و حتی آزاردهنده‌ای راحت هستند.

اکنون سؤال اصلی این است که آیا نوع تربیت آنها این اعتمادبه‌نفس را ایجاد کرده است؟ یا یک زنجیره دی‌ان‌ای باعث این اعتمادبه‌نفس شده؟ استیو سوئومی، روان‌شناس عصبی از مؤسسه ملی سلامت، سال‌هاست که همین سؤالات را در ذهن داشته و سعی می‌کند با مطالعه روی شخصیت میمون‌ها پاسخی برای آن پیدا کند.

او بر اساس مطالعاتی که داشته به این نتیجه رسیده که بعضی از میمون‌ها از بدو تولد مستعد کسب اعتمادبه‌نفس هستند. استیو متوجه شده که میمون‌هایی که دارای ژن‌های خاصی هستند، انعطاف‌پذیرتر و آرام‌تر برخورد می‌کنند. همچنین، مشتاق‌ترند که با دیگران ارتباط برقرار کنند، ریسک کنند و رهبر گروه باشند.

اکنون باتوجه‌به نتیجه این تحقیق، بار دیگر به پرسش اصلی خود بازمی‌گردیم: آیا اعتمادبه‌نفس در ژن‌های ما کدگذاری شده است؟ بله! همه ما کم یا زیاد با تمایل به اعتمادبه‌نفس، پا به این جهان می‌گذاریم. درحقیقت، بخش مهمی از شخصیت انسان منشأ زیستی دارد و دو مقوله طبیعت و تربیت به‌وضوح در آن دیده می‌شود.

صدها مطالعه وجود دارد که نشان می‌دهد بخش مهمی از شخصیت ما در رحم مادر شکل می‌گیرد.

ژن‌ها می‌توانند بر همه‌چیز تأثیر بگذارند، از کمرویی گرفته تا انگیزه رفتارهای جنایی و حتی خوب رقصیدن! البته تابه‌حال کسی نمونه‌های دی‌ان‌ای متکی‌به‌نفس‌ترین مردم دنیا را استخراج نکرده است.

این‌طور به نظر می‌رسد که اعتمادبه‌نفس مثل بسیاری از ویژگی‌های پیچیده شخصیتی، تحت‌تأثیر تعداد زیادی از ژن‌هاست که مخلوطی از هورمون‌ها و فعالیت‌های عصبی را به وجود می‌آورند. حالا یک پرسش مهم‌تر به میان می‌آید: دقیقاً چه چیزی مغز انسان را در چهارچوب مناسب برای اعتمادبه‌نفس قرار می‌دهد؟

تحقیقات نشان می‌دهد که چند انتقال‌دهنده عصبی در ایجاد حرکت دخالت دارند؛ انتقال‌دهنده‌هایی که وظیفه آن‌ها پیام‌رسانی مثبت در مغز است.

سروتونین یکی از آن‌هاست. سطح مناسب سروتونین در قشر جلویی مغز، باعث می‌شود منطقی تصمیم‌گیری کنیم. سروتونین باعث آرامش می‌شود و وقتی در قشر جلویی مغز، یعنی مرکز فرماندهی، عملیات اجرایی و منطق و تصمیم‌گیری، سروتونین وجود داشته باشد، با کاهش استرس در تصمیم‌گیری، به ما اعتمادبه‌نفس می‌دهد. درحقیقت، سروتونین با آرام‌کردن بادامه مغزی، یک ارتباط سالم بین بخش‌های منطق و ترس در مغز برقرار می‌کند.

یکی دیگر از انتقال‌دهنده‌های عصبی، اکسی‌توسین است که مستقیماً بر اعتمادبه‌نفس تأثیر می‌گذارد. اکسی‌توسین بر اشتیاق ما به در آغوش گرفتن دیگران، برقراری رابطه جنسی، خوش‌رویی با دوستان، مشارکت، اتخاذ تصمیمات اخلاقی و وفاداری تأثیر می‌گذارد.

اکسی‌توسین با تشویق به تعاملات بیشتر اجتماعی و کاهش افکار منفی درباره دیگران و جهان، مسیر را برای فعالیت و ریسک‌پذیری افراد هموار می‌کند. اکسی‌توسین شبیه به سروتونین عمل می‌کند و به فعالیت قشر جلویی مغز، یعنی مرکز تفکر و عملیات اجرایی کمک کرده و بادامه مغزی را که به‌سادگی در حالت آماده‌باش قرار می‌گیرد، آرام می‌کند.

ما می‌توانیم با زایمان یا در آغوش گرفتن بیشتر اطرافیانمان، اکسی‌توسین تولید کنیم، ولی برخی از ما از ابتدا با میزان بیشتری از آن متولد می‌شویم؛ بنابراین، پایه رفتاری و دیدگاه‌های مرتبط با اعتمادبه‌نفس در ما قوی‌تر است.

و البته نباید دوپامین را فراموش کنیم. دوپامین تحریک‌کننده حرکت و اکتشاف است. این هورمون با کنجکاوی و ریسک‌پذیری در ارتباط است. کمبود دوپامین باعث عدم فعالیت، بی‌حوصلگی و افسردگی می‌شود.

در مواقع بروز استرس، بدن به‌سرعت دوپامین ترشح می‌کند. این هورمون مثل یک سیل با شدت به کورتکس مغز می‌ریزد. حجم زیاد دوپامین باعث تمرکز بیشتر یا توانایی ریسک‌پذیری نمی‌شود، بلکه مغز ما را به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث کاهش شدید استرس می‌شود.

در حقیقت، این هورمون‌ها هستند که زمینه لازم برای تجربه اعتمادبه‌نفس را فراهم می‌کنند. وقتی دوپامین که ما را به حرکت وامی‌دارد با سروتونین که موجب آرامش فکر می‌شود و اکسی‌توسین که دیدگاه مثبت و صمیمانه نسبت به دیگران ایجاد می‌کند در هم می‌آمیزند، اعتمادبه‌نفس به‌مراتب آسان‌تر در ما نهادینه می‌شود.

به‌احتمال زیاد اکنون این پرسش در مغز شما هم شکل‌گرفته است: «اگر بخش عمده‌ای از اعتمادبه‌نفس ژنتیکی باشد، این نظریه که اعتمادبه‌نفس ممکن است انتخابی باشد، چگونه تعریف می‌شود؟» درواقع، این تأثیر تربیت بر طبیعت است که ما را به شکل کنونی درآورده است. در بسیاری از موارد، تربیت آن‌قدر قدرتمند است که می‌تواند برنامه‌ریزی اولیه طبیعت را تغییر داده و ژن‌ها را فعال یا غیرفعال کند. درحقیقت، اهمیت انتخاب‌ها در زندگی اگر بیشتر از سرشت و طبیعت ما نباشد کمتر هم نیست.

بعضی از ویژگی‌ها مثل قد یا رنگ چشم تقریباً ثابت هستند و به‌سختی تغییر می‌کنند، ولی ویژگی‌های شخصیتی مثل اعتمادبه‌نفس، خیلی پیچیده‌تر و انعطاف‌پذیرند. برای مثال، دوقلوهای همسان از لحاظ دی‌ان‌ای به هم شباهت دارند، اما از نظر شخصیت و سلامت متفاوتند؛ به این دلیل که ژن ها شیوه متفاوتی برای بروز دارند.

فعال یا غیر فعال شدن ژن‌ها به شدت از محیط اطراف تأثیر می‌گیرد.

چنین تغییراتی می‌تواند به‌سرعت به فرزندان ما منتقل شود. تغییرات ژنتیکی به‌جای چند نسل می‌تواند تنها در یک دوره زندگی اتفاق بیفتد.

سوئومی که روی رفتار میمون‌ها مطالعات گسترده‌ای داشته است، متوجه شده که میمون‌های مادر در شکل‌گیری دیدگاه و رفتارهای فرزندانشان نقش مهمی دارند. او میمون‌هایی را که به طور ژنتیکی مضطرب و نگران بودند در بدو تولد در اختیار مادرانی قرار داد که شخصیت حمایت‌کننده داشتند. در نتیجه، فرزندان آن‌ها در هنگام بلوغ کاملاً اجتماعی بار آمدند و عادت کردند که به دیگران کمک کنند. درحقیقت، میمون‌های مضطرب توانسته بودند با پرورش، بر الگوی ژنتیکی خود چیره شوند.

اما مسئله فقط به ژنتیک و سال‌های اولیه تولد ختم نمی‌شود. ما چه مادر خوبی داشته باشیم و چه بد، وقتی طرز تفکرمان را تغییر دهیم و عادات فکری جدید برای خود ایجاد کنیم، می‌توانیم تغییرات فیزیکی تاره‌ای هم در مغزمان ایجاد کنیم.

ربکا الیوت محقق برتر در زمینه تصویرسازی شناختی ذهنی در دانشگاه منچستر است. او تحقیقات گسترده‌ای در مورد شکل‌پذیری مغز انجام داده است و اعتقاد دارد که آموزش نسبتاً ساده یا روش‌های ساده تفکر می‌تواند مسیرهای تازه‌ای در مغز بزرگسالان ایجاد کند. مسیرهایی که ما را به انعطاف‌پذیری، تفکر با اعتمادبه‌نفس ترغیب می‌کند و سپس به بخشی از ساختار وجودی ما تبدیل می‌شود.

مطالعاتی که قبل و بعد از مدیتیشن بر روی افراد انجام شده، نشان می‌دهد که پس از هشت هفته مدیتیشن، بادامه مغزی یا آمیگدال که مرکز ترس است، فعالیت کمتری دارد. آزمایشی که اخیراً بر روی افراد با مشاغل پراسترس انجام شده نشان داده است که پس از مدیتیشن، نه‌تنها فعالیت بخش ترس در مغز این افراد کم می‌شود، بلکه فعالیت قشر جلویی مغز، یعنی مرکز منطق آرام بیشتر می‌شود.

عنصر دیگری که بر شکل‌پذیری مغز تأثیر می‌گذارد، همه چیزهایی هستند که ما ناخودآگاه ذخیره و استفاده می‌کنیم. حافظه، همان مخزن تجارب زندگی، نقش مهمی در اعتمادبه‌نفس ما بازی می‌کند. نوع برخورد ما با محیط، بستگی به ‌پیش‌فرضمان از نوع رفتار جهان دارد که آن هم وابسته به‌خاطرات ما از تجربه‌های گذشته است.

خاطرات ما آگاهانه یا ناخودآگاه، تصمیمات را شکل می‌دهند. خاطرهٔ یک نظر منفی که چهار سال پیش از سوی یک همکار در نشستی اعلام شده، هنوز هم می‌تواند باعث سکوت ما بشود. در مقابل، چند سخنرانی موفق در کالج می‌تواند به ما اعتمادبه‌نفس بدهد تا در نشست سالیانهٔ شرکت سخنرانی کنیم.

واضح است که هیچ‌کس نمی‌تواند جلوی طردشدن خود را بگیرد یا از سرخوردگی حاصل از یک اجرای ناشیانه فرار کند. ما نمی‌توانیم به طور کامل، تجربیاتی را که درنهایت به‌خاطرات ناخودآگاه و آزاردهنده تبدیل می‌شوند کنترل کنیم، ولی می‌توانیم جایگزین‌های مثبت برای آنها داشته باشیم.

فرض کنید بخشی از کمبود اعتمادبه‌نفس شما ناشی از تربیت باشد، الگوهایی که در کودکی و باتوجه به رفتار والدین و برخورد دیگران با شما ساخته شده است؛ درست مانند یک بزرگراه سیمانی که در آینده می‌تواند مسیر رفتاری و تصمیم‌گیری‌هایتان را تعیین کند.

ولی اگر شما شبکه‌هایی از خاطرات جدید روی آن تعیین کنید می‌توانید مسیر بزرگراه را تغییر بدهید یا بر روی آن پل‌هایی بسازید. شما نمی‌توانید از دست بزرگراه راحت شوید، چون مدت‌ها قبل ساخته شده است، ولی می‌توانید روی آن کار کنید و مسیرهای دیگری بسازید. ما در این مسئله قدرت انتخاب داریم و می‌توانیم چارچوب اعتمادبه‌نفسی را که با تولد ایجاد شده به‌کلی تغییر بدهم.

اما هنوز یک مسئله برای ما آشکار نشده است. یک مدرک غیرقابل‌انکار ژنتیکی. ما تا کنون هیچ مدرکی در خصوص اینکه مردان ژن‌های مربوط به اعتمادبه‌نفس بیشتری دارند، ندیده‌ایم. هیچ‌چیز وجود ندارد که نشان‌دهنده عدم تعادل در اعتمادبه‌نفس مردان باشد. پس زمان آن رسیده که تربیت و محیط را با آزمایش‌های دقیق بررسی کنیم. در قسمت بعدی با ما همراه باشید.

دختربچه‌های خوب امروز یا زنان گوشه‌گیر آینده؟

تشویق دختران به آرامش، صبر و سکوت، در بلندمدت آثار مخرّبی برای آنها دارد، اما نمی‌توان از آن جلوگیری کرد. داشتن رفتار خوب برای دختران جوان خیلی راحت‌تر از پسران است؛ چراکه مغز زنان از سال‌های ابتدایی زندگی متوجه نشانه‌های عاطفی می‌شود. زنان این کار را انجام می‌دهند چون توانایی آن را دارند و به‌خاطر آن تشویق می‌شوند. آنها خیلی زود متوجه می‌شوند به دلیل رفتار خوب، یعنی همان مرتب و آرام بودن بیشتر از بقیه ارزشمند و موردتوجه هستند.

نتیجه این است که دختران برای اینکه آسیبی نبینند از اشتباه و ریسک‌پذیری دوری می‌کنند؛ درحالی‌که این رفتارها در ساختن اعتمادبه‌نفس نقش مهمی دارند. وقتی یک پسر شکست می‌خورد، آن را به‌راحتی می‌پذیرد و معتقد است که این شکست نتیجه طبیعی تلاش کم اوست، ولی وقتی یک دختر مرتکب اشتباه مشابهی می‌شود، خود را آدمی دست‌وپاچلفتی می‌بیند و اشتباه خود را نتیجه کمبود مهارت می‌داند.

در این قسمت، یک سؤال ناخوشایند مطرح می‌شود: اگر زنان درست مثل مردان رفتاری برخاسته از اعتمادبه‌نفس نشان بدهند، آن‌وقت دیگران چطور درباره‌ آنها فکر می‌کنند؟ مدارک و شواهد نشان می‌دهد که اگر این‌گونه بود، کار زنان آن‌قدرها خوب پیش نمی‌رفت. صرف‌نظر از اینکه طرف مقابلشان زن باشد یا مرد!

تعدادی از مطالعاتی که در زمینه آسیب‌شناسی انجام شده است نشان می‌دهد که اگر زنان به‌ اندازه مردان رفتار تهاجمی داشته باشند، تاوان اجتماعی و حتی حرفه‌ای سنگین‌تری می‌پردازند؛ اگر ما وارد دفتر رئیسمان شویم و بدون اینکه کسی درخواست کرده باشد نظرات خود را بیان کنیم، در نشست‌ها اول صحبت کنیم و نصایح تجاری فراتر از حد جایگاهمان ارائه دهیم مورد بی‌مهری قرار می‌گیریم. هرچه زنی موفق‌تر باشد، سخنان تندوتیز بیشتری درباره‌اش گفته می‌شود و نه‌تنها توانایی‌اش، بلکه شخصیتش هم زیر سؤال می‌رود.

در یک آزمایش از زنان و مردان خواسته شد تا به عملکرد یک مدیرعامل زن فرضی که بیش از دیگران صحبت می‌کرد نمره بدهند. هم زنان و هم مردان این زن خیالی را نالایق‌تر از مردی می‌دانستند که به همان اندازه صحبت می‌کند. ما نه‌تنها زنانی را که زیاد صحبت می‌کنند دوست نداریم، بلکه انتظار داریم مردان میدان را به دست بگیرند و در گفت‌وگوها مسلّط شوند. حتی زنان سرسختی که در قله موفقیت هستند هم این تعصب پنهان و کلیشه ناگفته را در زندگی روزمره‌شان احساس می‌کنند.

ژنتیک، مدرسه، شرایط رشد، جامعه و ظاهر فاکتورهایی هستند که بر اعتماد به نفس زنان تأثیر می‌گذارند.

اینکه وقتی عقب می‌مانیم و به اهدافمان نمی‌رسیم، شانه‌هایمان را بالا بیندازیم و همه این موانع را دلیل شکست‌هایمان بدانیم آسان به نظر می‌رسد، اما این اشتباه است. زیرا خودمان هم مقصریم، ما در بزرگسالی کارهایی انجام می‌دهیم که اعتمادبه‌نفسمان را از بین می‌برد.

برخی ویژگی‌های غیرضروری که زنان تمایل دارند آن را بین همکاران و در محل کار بیاورند از این دسته‌اند. ممکن است در مورد روابطمان با دیگران و اینکه دیگران درباره ما چگونه فکر می‌کنند خیلی حساس باشیم. زنان برعکس مردان بیشتر دوست دارند دوست داشته شوند تا اینکه مورد احترام باشند و این مسئله تحمل جر و بحث‌های شدید در محل کار را برایشان دشوارتر می‌کند. اینکه کسی را از خودمان برنجانیم، خطر روحی و روانی خیلی بزرگی برای ما دارد.

عادت غیرمفید دیگر، فکرکردن زیاد به یک مسئله است. این دقیقاً نقطه مقابل حرکت است که سنگ بنای اعتمادبه‌نفس به شمار می‌رود. زنان به شکل غریزی تمایل دارند بیشتر بر روی مشکلات مانور بدهند تا راه‌حل. مثلاً دائماً از خود بپرسند اشتباهم چه بود؟

این مسئله فقط در شغل خلاصه نمی‌شود. تابه‌حال چند بار از نظر ذهنی از رابطه با دوستانتان دوری کرده و موجب شدید که دوستی پایدارتان سست شود؟ یا ساعت‌های زیادی را صرف فکرکردن به یک تصمیم خیلی ساده کردید، مثل تغییر مدل موهایتان؟

دیو دانینگ، روان‌شناس دانشگاه کرنل، با یک مثال نشان می‌دهد که چطور تمایل زنان به مقصر دانستن بیش از حد خود، می‌تواند اعتمادبه‌نفسشان را نابود کند. در دوره دکترای ریاضی، گاهی اوقات درس‌ها به طور غیر قابل اجتنابی سخت می‌شود. دانینگ متوجه شد که مردان به‌سرعت متوجه دشواری دوره‌ها می‌شوند و در مواجهه با نمره‌های پایینشان می‌گویند: «دوره خیلی سختی بود.» اما زنان شرکت‌کننده در دوره، واکنششان به نمره‌های پایین کاملاً متفاوت است. آنها معمولاً می‌گویند: «می‌دانستم به‌اندازه کافی آماده نیستم.»

به نظر شما در میان این دو دیدگاه چه کسی تمایل دارد دوباره شانس خود را امتحان کند؟ مطمئناً مردان. شاید آنها ناتوانی‌هایشان را انکار کرده باشند، ولی می‌توانند بار دیگر با چالش روبرو شوند، پس از نظر روان‌شناختی جایگاه قدرتمندی خواهند داشت. زنان با خود می‌گویند دلیلی برای تلاش وجود ندارد؛ چون شکست قبلی نشان داد که به‌اندازه کافی خوب نیستم.

ما به سؤالی جواب نمی‌دهیم مگر آنکه کاملاً از جواب آن مطمئن باشیم، گزارش را ارائه نمی‌دهیم مگر اینکه خط به خط آن را ویرایش کرده باشیم. فقط در صورتی عقب نمی‌کشیم که باور داشته باشیم کاملاً آماده و واجد شرایط هستیم. ما از عملکردمان در خانه، مدرسه، محل کار و حتی کلاس یوگا راضی نیستیم و قسمت خنده‌دار این‌جاست که همین کمال‌گرایی مانع از موفقیت ما می‌شود.

اما تغییر بسیار ساده است. ما باید یاد بگیریم بازخوردهای منفی را بپذیریم. عدم پذیرش باعث می‌شود خود را اصلاح و دوباره تلاش کنیم. این چرخه‌ای است که تعالی و تسلّط را به ارمغان می‌آورد و اجازه می‌دهد تا اعتمادبه‌نفس پیدا کنیم.

پس از بررسی اختلاف‌های تربیتی، حالا نوبت به اختلافات ژنتیکی می‌رسد. آیا چیزی در مغز زنان وجود دارند که آنها را تا این حد متفاوت کرده است؟ برای پاسخ به این سؤال قسمت بعدی را از دست ندهید.

آیا مردها با اعتمادبه‌نفس بیشتری متولد می‌شوند؟

اندازه مغز مردان بزرگ‌تر از زنان است، درواقع، مغز آنها نسبت به بدنشان بزرگ‌تر و سنگین‌تر است. اما آیا این به آن معناست که مغز مردان بهتر از مغز زنان است؟ خیر. تست‌های آی کیو برای هر دو جنس یکی هستند.

در بدن انسان دو نوع ماده مغزی وجود دارد؛ خاکستری و سفید. مغز مردان بیشتر از ماده خاکستری تشکیل شده که برای حل مسائل مفید است و زنان بیشتر دارای ماده سفید هستند که در ادغام و ترکیب اطلاعات به کار می‌آید. درست مانند اینکه سیر تکامل مغز انسان به‌ گونه‌ای بوده که زن و مرد بتوانند از دو مسیر کاملاً مجزا به اهدافی به یک اندازه پیچیده برسند.

دکتر دانیل آمن، روانپزشک برجسته، اخیراً چهل و شش هزار اسکن مغزی را بررسی کرده و به تفاوت‌های آشکاری میان دو جنس پی برده است.

آمن دریافته که تقریباً تمام قسمت‌های مغز زنان بیشتر از مردان کار می‌کند. مطالعات او نشان داده که فعالیت نورون‌ها در یک‌زمان مشخص، در زنان 30 درصد بیشتر از مردان است. این فعالیت‌ها احتمالاً معرف قدرت زنان در زمینه همدلی، شهود، درون‌نگری، همکاری، خودکنترلی و نگرانی است. اما زنان همچنین در برابر اضطراب، افسردگی، بی‌خوابی، درد و کنترل افکار هم آسیب‌پذیرتر هستند.

ما دو بخش بادامی در مغزمان داریم که هریک کار متفاوتی را انجام می‌دهند.

یکی از آنها مسئول انجام اعمال بیرونی برخاسته از احساسات منفی است و دیگری در پاسخ به استرس، از فرآیندهای فکری و حافظه استفاده می‌کند. همان‌طور که می‌توانید حدس بزنید مردان بیشتر وابسته به بادامی هستند که با حرکت سروکار دارد، درحالی‌که زنان بادامی مرتبط با حافظه و احساس را راحت‌تر فعال می‌کنند. اینکه مردان در پاسخ به موقعیت‌های چالشی بیشتر عملی برخورد می‌کنند، ولی زنان خواستار مکانیسم‌های درونی هستند، به ساختار مغز مربوط است.

تحقیق جدیدی که در دانشگاه مک‌گیل انجام شده، نشان می‌دهد زنان 52 درصد کمتر از مردان در مغزشان سروتونین تولید می‌کنند. سروتونین یک هورمون مهم در کنترل اضطراب است. این یعنی زنان بیشتر از مردان مستعد رفتارهای همراه با اضطراب هستند. علاوه‌براین، بخش کوچکی به نام شکنج کمربندی در مغز وجود دارد که به ما کمک می‌کند گزینه‌ها را بررسی کنیم و اشتباهات را تشخیص دهیم که برخی به آن مرکز دلواپسی می‌گویند و در زنان بزرگ‌تر است.

مغز زنان جنبه‌های مثبت زیادی دارد. درحقیقت، زنان جنگجویانی محتاط هستند که می‌توانند همیشه افق‌ها را برای مبارزه با تهدیدات زیر نظر داشته باشند. زنان به طرز باشکوهی برای همین آفریده شده‌اند، ولی امروزه این ابزارهای خاص آن‌قدرها مفید یا لذت‌بخش نیستند.

تفاوت مهمی که می‌تواند یک مزیت آشکار در زندگی مدرن به‌حساب بیاید این است که زنان بیشتر از مردان تمایل دارند به طور منظم از دو نیم‌کره مغزشان استفاده کنند و نیم‌کره چپ را که محل مهارت‌های ریاضی و منطقی است با نیم‌کره راست که با مهارت‌های هنری و احساسی ارتباط دارد ترکیب کنند. طبیعی است که استفاده دوجانبه از مغز مؤثرتر و به شکل شناخته‌شده‌ای پیشرفته‌تر است.

پسران جوان نسبت به دختران همسن خود در زبان‌شناسی و پردازش احساسات، توانایی کمتری دارند، اما دختران به همان اندازه در توانایی‌های فضایی از پسران عقب هستند؛ این تفاوت‌های کالبدی تا سن هیجده سالگی برطرف می‌شوند، اما اگر با این شکاف اشتباه برخورد شود، می‌تواند در بحرانی‌ترین سن یادگیری، به‌ آسانی کلیشه‌ها را تقویت کند.

تستوسترون و استروژن معمارهای معروف تفاوت‌های جنسیتی هستند. تستوسترون به شکل ویژه، آنچه را که اعتمادبه‌نفس سنتی مردانه می‌دانیم تحریک می‌کند. مردان پس از بلوغ، حدود ده برابر بیشتر پمپاژ تستوسترون دارند و این مسئله بر همه‌چیز از سرعت گرفته تا نیرو، سایز ماهیچه و غریزه رقابت تأثیر می‌گذارد. تستوسترون هورمونی است که موجب تمرکز بر پیروزی در مسابقه و قدرت‌نمایی به‌جای ایجاد ارتباط با دیگران می‌شود. هورمون تستوسترون همچنین ارتباط نزدیکی با ریسک‌پذیری دارد.

البته تستوسترون قطعاً بعد منفی هم دارد. این هورمون ارتباط نزدیکی با نادیده‌گرفتن عقاید دیگران دارد. وقتی مقادیر زیادی تستوسترون در بدنتان دائماً در حرکت باشد، شما کمتر علاقه‌مند به ارتباط و همکاری با دیگران هستید.

عامل اصلی هورمونی در زنان استروژن است.

استروژن مشوق ارتباط است. این هورمون بخشی از مغز را حمایت می‌کند که با مهارت‌های اجتماعی و مشاهدات در ارتباط است. اینکه زنان از درگیری و ریسک خودداری می‌کنند، بخشی مربوط به این هورمون است. محققان دریافتند که در پنج سال گذشته، سرمایه‌گذاری‌هایی که توسط مدیران زن اداره شده‌اند، سه برابر بیشتر از صندوق‌هایی که توسط مدیران مرد اداره شده، سود کرده‌اند. علاوه‌براین، زنان در رکود سال 2008 پول کمتری نسبت به مردان از دست داده‌اند.

البته تمایل هورمونی زنان به خودداری از ریسک و درگیری می‌تواند به احتیاط بیش‌ازحد منجر شود. بااین‌حال، زنان توانایی این را دارند که بی‌نهایت توانا و موفق باشند. ساختار مغز نشان می‌دهد که زنان علاقه دارند که همه‌چیز را به‌درستی انجام دهند، درست قضاوت کنند و وسوسه‌های منفی را به حداقل برسانند. سرمایه‌گذاری بیولوژیکی زنان بر روی احساسات موجب می‌شود بهتر بتوانند مشکلات خود و دیگران را درک کرده و برای اصلاح و حل معضلات اقدام کنند.

درحقیقت، نوع فکر و رفتار زنان اشتباه نیست، بلکه قابل‌درک است. آنها باید ترتیبی بدهند که غرایز طبیعی‌شان بیشتر به نفع خودشان کار کند. اما چگونه؟ در بخش بعدی با ما همراه باشید.

شکست با طعم شیرین اعتمادبه‌نفس

اکتساب اعتمادبه‌نفس واقعی، نیاز به نوع جدیدی از تربیت دارد؛ چیزی بیش از تشویق، محبت یا کمال‌گرایی و تلاش برای کسب نمرات خوب. چراکه هیچ یک از این‌ها به‌خصوص برای زنان و دختران مفید نیستند.

بیایید نگاهی به زندگی کریستین بیندازیم. او در سن چهارسالگی مجبور بود از برادران کوچکش نگهداری کند. وقتی والدینش می‌خواستند از خانه خارج شوند، خیلی راحت می‌گفتند: «ما داریم میریم بیرون، مراقب بقیه باش.»

کریستین لگارد اکنون مدیرعامل صندوق بین‌المللی پول است. او امروز به این کار غیرمنطقی والدینش می‌خندد، اما به‌شدت معتقد است که والدینش با این کار چرخه‌ای از امتحان، مسئولیت و موفقیت ایجاد کردند که به ساختن اعتمادبه‌نفسی که امروز در جایگاه جهانی خود به آن نیاز دارد، کمک کرده است.

امروزه بچه‌ها به جای آنکه برای انجام کارهای درست تشویق شوند به خاطر هر چیزی تشویق می‌شوند.

این یک اعتمادبه‌نفس سست و بی‌پایه در آنها ایجاد می‌کند. بچه‌ها اغلب مسئولیت‌های کم، همراه با تشویق‌های فراوان دریافت می‌کنند و به این طریق از تجربه اشتباه و شکست بی‌بهره می‌مانند.

بسیاری از فارغ‌التحصیلان کالج فکر می‌کنند به‌محض فارغ‌التحصیلی می‌توانند دنیا را اداره کنند و هر شغلی را که بخواهند به‌راحتی بگیرند و به هر امتیازی دست یابند. اما اگر کمی در شخصیتشان عمیق شویم درمی‌یابیم که اعتمادبه‌نفسشان درواقع بسیار شکننده است. شاید در ابتدا به نظر برسد که جوان‌های امروزی همه‌چیز را می‌دانند، ولی اگر فشار کوچکی به آنها وارد شود، فرو می‌ریزند و بیشتر مسئولیت بر عهده والدینشان است.

پس فرمول جادویی چیست؟ اعتمادبه‌نفس -دست‌کم بخش غیر ژنتیکی آن- نیاز به کار سخت، ریسک بزرگ، حضور قدرتمند و گاهی اوقات، شکست تلخ دارد و ساختن آن رویارویی دائم با همه این مسائل را می‌طلبد.

شما تا زمانی که از طرف خودتان و مهم‌تر از آن، از طرف دیگران تحت‌فشار قرار نگیرید نمی‌توانید پیشرفت را تجربه کنید. کسب اعتمادبه‌نفس به این معناست که از حاشیه امن خود بیرون بروید، شکست‌ها را تجربه کنید و دوباره باقدرت ادامه دهید.

نانسوک پارک، روان‌شناس دانشگاه میشیگان اعتقاد دارد که روش مناسب برای ساختن اعتمادبه‌نفس در کودکان این است که آنها را به‌تدریج در معرض ریسک قرار بدهیم. هدف این نیست که به آنها ضربه روحی وارد کنیم، بلکه باید به آنها فرصت ریسک بدهید و خودتان هم زمانی که احتیاج به راهنمایی دارند در کنارشان باشید. وقتی موفق می‌شوند با هم جشن بگیرید و درباره دلیل این موفقیت باهم صحبت کنید و اگر شکست خوردند، درباره کارهای درستشان صحبت کنید و بر تلاششان تأکید داشته باشید، ولی درباره اینکه چه چیزی باید بیاموزند و چگونه دفعه بعدی آن را بهتر انجام دهند نیز صحبت کنید.

الین کائو، وزیر کار سابق که در کودکی از تایوان به ایالات متحده مهاجرت کرده است، معتقد است مفهوم رویارویی با مصیبت و سختی چیزی است که غرب اگر از شرق بیاموزد، بهتر عمل خواهد کرد.

اگر با یک آمریکایی صحبت کنید می‌گوید من در ریاضی افتضاحم، بنابراین سراغ ریاضیات نمی‌روم. ولی نگرش چینی‌ها خیلی متفاوت است. والدین چینی سعی می‌کنند ضعف‌های فرزندشان را بررسی کنند. اگر بچه‌ای در ریاضیات خوب نیست، خرد غالب حکم می‌کند که بر پیشرفت در آن رشته تمرکز کند.

کائو به‌عنوان یک مهاجر، کودکیِ پرفراز و نشیبی داشت. او پس از روی کار آمدن کمونیسم، به روستای کوچکی در چین فرار و سپس به تایوان مهاجرت کرد. در آنجا توانست کمک‌هزینه تحصیل در آمریکا را بگیرد و سپس خانواده‌اش را به آمریکا ببرد. او به‌عنوان یک دختر چینی به‌سختی می‌توانست انگلیسی صحبت کند و شرایط سختی را تجربه کرد. آنها فقیر بودند و در انزوا زندگی می‌کردند. او سختی آن روزها را در اعتمادبه‌نفسی که امروز دارد، بسیار مؤثر می‌داند.

پروفسور کارول دوم، روان‌شناس دانشگاه استنفورد، دریافته که موفق‌ترین و خوشبخت‌ترین افراد همیشه معتقدند که می‌توانند پیشرفت کنند و هنوز هم می‌توانند چیزهای جدید یاد بگیرند.

به گفته دوک، بیشتر زنان فکر می‌کنند که توانایی‌هایشان ثابت و غیرقابل‌تغییر است. آنها یا در ریاضیات خوب هستند یا بد. این مسئله درباره چالش‌های دیگری که زنان کمتر از مردان به سراغ آنها می‌روند نیز صادق است. زمینه‌هایی مثل کارآفرینی، سخنرانی عمومی، تقاضای ترفیع، سرمایه‌گذاری مالی و حتی پارک کردن اتومبیل.

اعتماد به نفس نیازمند یک طرز فکر رشد است.

زیرا اعتقاد به اینکه مهارت‌ها آموختنی هستند می‌تواند به انجام کارهای جدید منتهی شده، مشوق ریسک‌پذیری و در هنگام شکست، باعث انعطاف‌پذیری شود.

کلید ایجاد یک طرز فکر رشد، پرداختن به مسائل کوچک برای شروع است. درباره چیزهایی که در خود یا فرزندانتان تحسین می‌کنید فکر کنید. اگر شما توانایی خود یا فرزندتان را با گفتن «تو خیلی باهوشی» یا «تو خیلی خوب تنیس بازی می‌کنی» و «تو یک ورزشکار بالفطره هستی» تحسین می‌کنید، در حال ایجاد یک طرز فکر ثابت هستید. اما اگر می‌گویید تو خیلی پرتلاش هستی یا تو خیلی روی بازی تنیس کار کردی، مخصوصاً روی ضربات با پشت راکت. در این حالت، شما یک طرز فکر روبه‌رشد را القا می‌کنید.

این مهم است که بتوانید استعداد را از تلاش تشخیص دهید. اگر ما معتقد باشیم که همراه با تولد، استعدادهایی به ما داده شده که نمی‌توانیم آنها را کنترل کنیم، آن‌گاه بعید است باور کنیم می‌توانیم در زمینه‌هایی که ضعیف هستیم پیشرفت کنیم. اما اگر معیار موفقیت، تلاش و ترقی باشد، برای ما قابل‌کنترل بوده و پیشرفت در آن امکان‌پذیر است.

ما می‌توانیم در ابتدا بیشتر از اینکه به حس موفقیت بپردازیم، بر مسئله خویشتن تأکید کنیم. کسانی که از اعتمادبه‌نفس حقیقی برخوردارند دلیلی نمی‌بینند که چیزی را پنهان کنند. آنها همان چیزی هستند که می‌بینید. همین و بس.

زنان بلندپرواز ریسک کرده و ضعف‌های خود را افشا کردند، ولی این مسئله جلوی موفقیت آنها را نگرفته است. درواقع، ممکن است تا حدودی دلیل موفقیتشان هم شده باشد. آنها به‌اندازه کافی شجاع هستند که بتوانند نه‌تنها متفاوت، بلکه خود واقعی‌شان باشند.

این خیلی خوب است که دیگران از کار، لباس یا موهایتان تعریف کنند، اما این تملق و تشویق گاهی به‌اندازه شکر مضر است. کمی از آن خوب است، ولی اگر مقدار آن بیشتر شود، ما به شکل ناسالمی به آن عادت می‌کنیم. اعتمادبه‌نفسی که وابسته به ستایش دیگران باشد بسیار آسیب‌پذیرتر از اعتمادبه‌نفسی است که بر پایه کامیابی‌های شخصی بنا شود. حتی موفق‌ترین، زیباترین و مشهورترین انسان‌هایی که می‌شناسید نیز دائماً در معرض تعریف و واکنش‌های مثبت نیستند.

ما رضایت‌مندی از نمرات خوب، درآمد مکفی یا دریافت یک ایمیل عالی از رئیسمان را دوست داریم، ولی باید ارتباط خود را با لذت ناشی از کاری که درست انجام شده حفظ کنیم. وقتی اعتمادبه‌نفس ما ناشی از معیارهای خارجی باشد، بزرگ‌ترین خطر این است که دست از تلاش می‌کشیم. اگر احساس کنیم که غرق تأیید و ستایش هستیم، احتمال اینکه دست به هیچ ریسکی نزنیم بیشتر می‌شود. به‌عنوان‌مثال، به کریستین گیلیبرَند، سناتور دوم آمریکا نگاه کنید. او اکنون یک ستاره دموکرات است، اما اعتراف می‌کند که اوضاع همیشه برایش این‌طور نبوده.

باورش سخت است که چنین زنی که در نبرد قانونی با افسرهای نظامی شرکت کرده و وارد لابی اسلحه شده، زمانی احساس کمبود زیرکی و جرئت کرده باشد. او برای ساختن اعتمادبه‌نفسش برای شرکت در رقابت انتخاب کنگره، سال‌ها کار رایگان و داوطلبانه انجام داده. او سال‌ها در کلاس‌هایی که شب‌ها و در طول تعطیلات برگزار می‌شده، شرکت کرده است. گیلیبرَند تصمیم گرفته بود با خودتردیدی‌اش مبارزه کند.

او ریسک کرد، سخت کار کرد، شکست خورد و سرانجام موفق شد.

او آنچه را به ارث نبرده یا در کودکی به او القا نشده بود، خودش ایجاد کرد.

هرکسی در جایی از زندگی و در شرایطی خاصی ممکن است با خود بگوید: من به‌اندازه کافی خوب نیستم. نمی‌توانم آن کار را انجام بدهم. مادرم به‌اندازه کافی تشویقم نکرد، یا هیچ‌کس در خانواده به من اعتمادبه‌نفس زیادی نداد. در این حالت ما اعتمادبه‌نفس را کاملاً ژنتیکی یا تحت تأثیر محیط می‌دانیم و احتمالاتی که می‌توانند زندگی ما را تغییر دهند نادیده می‌گیریم. لازم نیست که ما دائماً به الگوی خودتردیدی توجه داشته باشیم. فقط باید خودمان را مجبور کنیم که کاری انجام دهیم و از انفعال خارج شویم؛ حتی در یک دنیای مردانه.

چیزی که بیشتر از همه ما را از انتخاب بازمی‌دارد، عدم صلاحیت نیست. مانع اصلی، برداشت تحریف شده ما از توانایی‌هایمان است. ما به طور کاملاً دلخواه و غیرحرفه‌ای آینده را پیش‌بینی می‌کنیم.

وقتی به باورهای غلط درباره آنچه می‌توانیم یا نمی‌توانیم انجام دهیم اجازه دخالت می‌دهیم، چالش‌هایی را که می‌توانیم به‌راحتی کنترل کنیم و از آنها تجربه کسب کنیم، از دست می‌دهیم و کارهای اساسی را که می‌توانند باعث اعتمادبه‌نفس شوند انجام نمی‌دهیم.

ما نیازمند تغییر مسیر هستیم. باید به‌ جای عقب‌نشینی تلاش کنیم و این بدان معناست که باید آماده کاری باشیم که بتوانیم از طریق آن، اساسی‌ترین غرایزمان را تغییر دهیم. اما برای قدم گذاشتن در این چالش باید چه کنیم؟ برای آغاز مسیر با ما به بخش بعدی بیایید.

وقتی شک دارید عمل کنید

زنان باید برای افزایش اعتمادبه‌نفس چه کنند؟ شاید بهترین پاسخ برای این پرسش یک عبارت دوکلمه‌ای باشد: شکست سریع!

شکست دقیقاً نقطه مقابل چیزی است که زنان به طور طبیعی انجام می‌دهند. زنان از شکست بیزارند، آن هم شکست سریع. چون این به آن معناست که تلاش نکرده‌ایم یا کارمان را کامل انجام نداده‌ایم.

این روزها دنیا منتظر نمی‌ماند تا ما به کمال برسیم و وقت‌گذاشتن برای تصحیح نامحدود، بسیار گران تمام می‌شود. شکست سریع اجازه می‌دهد که آزمایش کنیم و به‌سرعت به‌طرف هدف واقعی و دست‌یافتنی حرکت کنیم. زیبایی این کار در این است که وقتی شما سریع شکست می‌خورید، به‌جای اینکه زیان خیلی زیادی ببینید، چیزهای کوچک را از دست می‌دهید. علاوه‌بر‌این، پس از شکست می‌توانید از تجربه‌ای که به دست می‌آورید چیزهای زیادی یاد بگیرید.

شکست سریع قابل‌کنترل است. باید بارها و بارها شکست بخوریم تا این مسئله بخشی از دی‌ان‌ای ما شود. اگر سرگرم شکست‌های کوچک شویم، دیگر وقتی برای نشخوار کمبودهای احتمالی و تصور بدترین شرایط نداریم؛ پس به‌جای اینکه فقط به تجزیه‌وتحلیل فراز و نشیب‌های یک نقشه بپردازیم، حرکت می‌کنیم. اگر شکست را به‌عنوان قوه محرّکه روبه‌جلو بپذیریم، آن‌گاه می‌توانیم تسلّط پیدا کنیم.

فراموش نکنید که در طول زمان سازگارترین گونه‌ها دوام می‌آورند نه قوی‌ترین‌ها.

ریسکْ شما را در لبه زندگی نگه می‌دارد و موجب رشد و اعتمادبه‌نفس می‌شود. در مقابل، ماندن در منطقه امنی که از پیامدهای آن مطمئن هستید، خیلی زود ملال‌انگیز و کسالت‌بار خواهد شد.

برداشتن گام‌های اشتباه، موقعیت‌های خوبی برای خودرحمی ایجاد می‌کند. خودرحمی مرکز پذیرش ضعف‌هاست. به‌جای اینکه بگوییم که من شکست‌ناپذیر هستم، بهتر است بگوییم: «بله! من گاهی شکست می‌خورم. همه ما گاهی شکست می‌خوریم و این اشکالی ندارد.»

افکار منفی غیرارادی می‌توانند اعتمادبه‌نفس را نابود کنند؛ آن لباس خیلی گران‌قیمت بود! چرا پولم را هدر دادم؟! هرگز این پروژه را تمام نخواهم کرد! می‌دانستم که در آن حد نیستم!متأسفانه شما نمی‌توانید این افکار منفی غیرارادی را از خود دور کنید، ولی باقدرت منطق و جایگزین‌کردن افکار مثبت می‌توانید آنها را به چالش کشیده و به‌ زانو درآورید. قدم اول تشخیص آنهاست. سعی کنید فقط برای چند روز، هر فکر منفی که به ذهنتان می‌رسد یادداشت کنید. مانند این جملات: باید درخواست افزایش حقوق کنم، اما ممکن است رئیسم عصبانی شود. نباید گستاخ به نظر برسم. من نباید این‌قدر پول خرج رنگ کردن نمای ساختمان می‌کردم. باید بیشتر غذا بخورم یا کمتر؟ چرا اجازه می‌دهند مغازه‌ها این وقت صبح کنار خانه ما کار کنند؟ و هزاران هزار مورد دیگر.

بهترین راه برای ازبین‌بردن افکار منفی غیرارادی این نیست که خودمان را به‌خاطر آن‌ها سرزنش کنیم. این کار فقط باعث اضطراب بیشتر می‌شود. آسان‌ترین راه‌حل برای این مشکل این است که به دنبال یک نقطه جایگزین باشیم.

مثلاً به‌جای اینکه بگوییم: «من کارایی لازم را ندارم» یا «چه بلایی سرم آمده؟»، بگوییم: «درواقع، شاید انجام این‌همه کار خیلی هم خوب باشد.» به‌جای اینکه بگوییم: «پول زیادی را صرف نقاشی خانه کردم!» بگوییم: «دیوار صدمه دیده بود و نقاشی لازم داشت؛ به این دلیل این کار را انجام دادم.»

اگر در قراردادن خودتان در جایگاه‌های مثبت مشکل دارید، تصور کنید به دوستی که همان افکار منفی را اعتراف می‌کند چه خواهید گفت. این به حرکت در آوردن خودرحمی است؛ چراکه انجام این کار در رابطه با دیگران آسان‌تر است.

ما به افکار منفی اجازه می‌دهیم آزادانه در مغز خودمان بچرخند.

شاید فکر کنید که تمرکز زیاد بر خودتان می‌تواند به طور طبیعی سرآغاز رسیدن به اعتمادبه‌نفس باشد. اما واقعیت این است که برای خیلی از ما فکرکردن به احساسات و توانایی‌هایمان، قضاوت درباره خویش و تبدیل کردن خودمان به ستاره‌های خوش فرجامی که خود تهیه کرده‌ایم، بازدارنده و ناتوان‌کننده است.

مثلاً اگر رویداد مهمی در پیش است، فکرکردن مرتب به آن، بررسی شرایط از هر زاویه‌ای و آماده‌شدن برای سناریوهای احتمالی، در ابتدا ممکن است عادی یا حتی مفید باشد، ولی در درازمدت درست نیست و نمی‌توانید از این طریق بهترین ارائه را داشته باشید. به‌جای این، کارهای لازم را انجام دهید و توجه کنید که کارتان تا چه حد می‌تواند به شرکت یا تیم شما کمک کند. این کار به شما اجازه می‌دهد که قاطع و جسور باشید و کانون توجه خود را از سمت خودتان به سمت دیگران برگردانید.

وقتی در می‌یابید مردم واقعاً در حال فکرکردن راجع به شما نیستند راحت‌تر می‌توانید از من به ما برسید. وقتی شما دچار خودشیفتگی هدایت نشده باشید، فکر می‌کنید که هر کاری انجام داده‌اید، هرچه که باشد، پیروزی یا شکست، در مرکز توجه همه قرار دارد. اما در واقع این‌طور نیست. تصور اینکه شما مرکز دنیای دیگران هستید، اعتمادبه‌نفس را از بین می‌برد.

اگر نمی‌توانید عادت شخصی کردن همه‌چیز را ترک کنید، حجم زیاد واقعیت همیشه می‌تواند به شما کمک کند. به یاد داشته باشید که بسیاری از افراد دقیقاً با همان موانعی روبرو هستند که شما با آنها روبرو هستید.

برای همه زنان پیش می‌آید که نیروهایی خارج از کنترلشان بر شرایط شغلی‌شان تأثیر بگذارد. درک این نکته که در محل کار، تعصب‌هایی وجود دارد، پادزهری برای خودتردیدی است. پس دفعه بعدی که خواستید برای هیئت اجرایی سخنرانی کنید و مشاهده کردید که چهارده مرد و دو زن دور میز نشسته‌اند، بدانید که باتوجه‌ به شرایط موجود، قاعدتاً باید اعتمادبه‌نفستان کم شود. این شناخت می‌تواند به شما کمک کند که حرکت کنید و خودتان را به‌خاطر کمی عصبی بودن سرزنش نکنید. درک شرایط و نیروهای بنیادین باعث می‌شود ناامیدی‌ها و چالش‌ها را در حاشیه نگه دارید.

زنان از اینکه مرکز توجه باشند متنفر هستند.

ما می‌خواهیم اشتباهات، بی‌اعتباری‌ها و دلایل عجیب‌وغریبی را که بر اساس آنها قطعاً شکست خواهیم خورد برجسته کنیم؛ ولی زمان امتیاز گرفتن یا لذت بردن از پیروزی‌هایمان در گوشه‌ای تاریک می‌ایستیم و طوری با سوءظن به موفقیت‌هایمان نگاه می‌کنیم که انگار قبلاً آنها را ندیده‌ایم.

شما نیاز دارید که ارزش‌های به حق خودتان را به مجموعه نشان دهید و حتی لازم است گاهی از خودتان تعریف کنید. این کار نه‌تنها شرایط را در محل کارتان بهبود می‌بخشد، بلکه گوش‌کردن به بخشی از وجودمان که موفقیت‌هایمان را تشخیص می‌دهد، اعتمادبه‌نفسمان را تقویت می‌کند.

به‌خاطر داشته باشید که رئیس‌ها تمایل دارند کسانی که برای آنها کار می‌کنند برنده باشند. آنها می‌خواهند درباره کارهای خوب ما بشنوند. علاوه‌براین، اگر ما موفقیت‌هایی را که قبلاً کسب کرده‌ایم، بی‌ارزش قلمداد کنیم، احتمال اینکه برای ازبین‌بردن موانع پیش‌رو تلاش کنیم، کم می‌شود.

یکی از بهترین راه‌ها برای نشان‌دادن ارزشمان در هر جمعی صحبت‌کردن است. شما چه در باشگاه کتاب‌خوانان باشید، چه در اتاق هیئت‌مدیره یا در یک مهمانی تولد، بعضی وقت‌ها لازم است که افکارتان را به گوش دیگران برسانید.

اگر بتوانیم در جایگاه‌های پایین‌تر در دفتر کارمان یا وقتی پشت میز شام نشسته‌ایم از خودمان و عقیده‌مان دفاع کنیم، برای لحظات بحرانی که نیاز داریم برای عده‌ زیادی یا یک فرد مهم صحبت کنیم، آماده می‌شویم.

هرجا که باشید از طریق مطرح‌کردن مؤثر خودتان می‌توانید دائماً اعتمادبه‌نفستان را آزمایش کنید. برای این کار سعی کنید روش خودتان را پیش بگیرید. شما نیازی ندارید از کسی تقلید کنید.

جملاتتان را سؤالی نکنید. به گفته محققان، زنان با شیوه سؤالی کردنْ هدف خاصی را دنبال می‌کنند. این کار برای آنها امنیت روانی ایجاد می‌کند و باعث می‌شود دیگران کمتر حرفشان را قطع کنند. ما وقتی به هر دلیلی از کم بودن آگاهی‌مان گرفته تا نگرانی از ریسک، از خودمان مطمئن نیستیم، به طور ناخودآگاه برای دفع انتقادات، نظرمان را در قالب سؤال بیان می‌کنیم. اما اینکه دائماً حرفمان را در حاشیه امن قرار بدهیم یا با سؤالی کردن جملات، جلوی انتقاد را بگیریم، باعث می‌شود که اعتبار استدلال ما زیر سؤال برود. حرفتان را با اعتمادبه‌نفس بزنید، اگر شما در چشم دیگران متکی به نفس به نظر نرسید، چه دلیلی دارد حرفتان را باور کنند؟

مدیتیشن کنید. در این پروسه، مغز به معنای واقعی کلمه بازسازی می‌شود، با این کار، آمیگدال یا مرکز ترس در مغز کوچک می‌شود و شما توانایی فزاینده‌ای در کنترل احساسات و داشتن صراحت و آرامش در مورد اهدافتان پیدا می‌کنید.

قدردان باشید.

به خاطر چیزهای کوچک از دیگران تشکر کنید.

این کار شما را خوش‌بین‌تر می‌کند. سعی کنید به چیزهای کوچک فکر کنید. اینکه بتوانید از پس قسمت‌های مستقل یک چالش برآیید و حتی در یک‌دهم آن، موفقیت کسب کنید، می‌تواند اعتمادبه‌نفس را افزایش دهد.

بخوابید، تلاش کنید، ببخشید؛ با هر ترتیبی که دوست دارید. کمبود ورزش و خواب حاصلی جز یک مغز به‌شدت مضطرب ندارد. ارتباط با دوستان، سطح اکسی‌توسین را در بدن ما افزایش می‌دهد؛ پس زمانی را بدون احساس گناه با دوستان خود بگذرانید. حالت‌هایی را که به شما احساس قدرت می‌دهند امتحان کنید. صاف بنشینید؛ در هنگام صحبت، سر خود را تکان دهید و سعی کنید گوشه‌گیر و خمیده نباشید.

وانمود کن تا بتوانی! این کاری است که باید از آن خودداری کنید. اعتمادبه‌نفس با وانمود کردن ارتباطی ندارد؛ بلکه از دستاورد و تلاش واقعی سرچشمه می‌گیرد. تقلید، نه‌تنها اثری در افزایش اعتمادبه‌نفس ندارد، بلکه به ما احساس ناامنی می‌دهد. زیرا وقتی به شکلی آگاهانه تظاهر به چیزی می‌کنیم که نیستیم، مضطرب می‌شویم. علاوه‌براین، به همان اندازه که باید خوب تقلید کنیم، سیگنال‌های غلط و فریب‌آمیزی را پخش می‌کنیم و این مسئله هم به ما کمک زیادی نمی‌کند. به‌جای وانمود کردن، عمل کنید. در این صورت، کار بعدی را راحت‌تر انجام می‌دهید و به‌زودی اعتمادبه‌نفس به وجودتان سرازیر می‌شود.

این چرخه، یعنی باخت، دست‌وپنجه نرم کردن با شکست و سپس تلاش دوباره، یکی از ارکان لازم برای تسلّط بر هر کاری است.

اعتمادبه‌نفس یک ویژگی مردانه نیست

تا این‌جا انواع گوناگونی از اعتمادبه‌نفس را دیدیم. از زنانی که از توپ بسکتبال و اسلحه استفاده می‌کردند تا زنانی که دائماً در سالن‌های کنگره و کرسی‌های شرکت‌های بزرگ حضور داشتند و در نگاه کلی متوجه شدیم که اعتمادبه‌نفس در زنان، اغلب به شکلی متفاوت از مردان خودنمایی می‌کند.

منظور این نیست که مدل زنانه‌ای از اعتمادبه‌نفس وجود دارد که تا حدی آسان‌تر بوده و ما را از شرکت در چالش‌های حرفه‌ای و پاداش گرفتن دور نگه می‌دارد. آنچه به‌طورکلی متکی‌ به نفس بودن معنی می‌دهد چیزی است که برای زنان و مردان یکسان است.

الگوی اعتماد‌به‌نفس تعریف شده در جامعه یک شخصیت مذکر و فرمانده است که خودنمایی می‌کند.

او مانند افراد مصمم رفتار کرده و ادعای تسلّط بر دیگران را دارد. مردی که در محیط کار لاف می‌زند و خودستایی می‌کند، هنوز استاندارد طلایی به شمار می‌رود و در حال حاضر، تنها استاندارد موجود است. ولع بی‌حدوحصر برای ریسک، میل به تصمیم‌گیری‌های سریع، تأکید بر واکنش‌هایی با سروصدا و انرژی زیاد، این‌ها ارزش‌ها و روش‌های رفتاری این الگو است. ما فکر می‌کردیم که زنان اگر بخواهند برنده باشند و اعتمادبه‌نفس را تجربه کنند، باید این روش را در نظر بگیرند، حتی اگر اجباری و ساختگی باشد. انگار پوشیدن زره اعتمادبه‌نفس مردانه به‌نوعی ما را دگرگون خواهد کرد. خوشبختانه این راه درستی نیست، خصوصاً برای زنان.

پس جنس اعتمادبه‌نفس ما به چه چیز شباهت خواهد داشت؟ در این‌جا برای آسان‌تر شدن کار، روشی برای فکرکردن به آن ارائه می‌کنیم: خود را در حالت داشتن اعتمادبه‌نفس مدرن، یعنی یک ردهٔ ‌بالای اداری تصور کنید. یک نکته مهم درباره‌ پروژه به ذهنتان رسیده که زیاد رایج نیست. این مسئله برای زنان شبیه به یک جنگ درونی است. شما یا دچار خودتردیدی شده و سکوت می‌کنید یا سرسختانه ساکت نمی‌مانید و هرطور شده، حتی به شکل تهاجمی نظرتان را بیان می‌کنید.

اما راه سومی هم وجود دارد. ما همیشه مجبور نیستیم اول صحبت کنیم. می‌توانیم گوش کنیم، به گفت‌وگوی دیگران بپیوندیم و حتی به آنها اعتماد کنیم تا ما را در بیان مطلبی که در ذهن داریم کمک کنند. می‌توانیم با آرامش صحبت کنیم، ولی پیام هوشمندانه‌ای را انتقال دهیم؛ پیامی که شنیده می‌شود. برای خیلی از ما، اعتمادبه‌نفس حتی می‌تواند با سکوت همراه باشد.

شاید مدل اعتمادبه‌نفس زنانه حتی اجازه ابراز آسیب‌پذیری و زیر سؤال بردن تصمیماتمان را نیز به ما می‌دهد. بیان برخی آسیب‌پذیری‌ها خصوصاً اگر در ارتباط با دیگران باشد، می‌تواند نوعی قدرت به‌حساب بیاید.

مطالعه اخیری که در دانشکده کسب‌وکار دانشگاه استنفورد انجام شده نشان می‌دهد که زنانی که ترکیبی از ویژگی‌های زنانه و مردانه را دارند، بهتر از هرکس دیگر، حتی مردان عمل می‌کنند. اما این ویژگی‌های مردانه چیست؟ سلطه‌جویی، ادعا، اعتمادبه‌نفس، ویژگی‌های زنانه، همکاری، فرایندگرایی، تشویق و فروتنی.

زنان نباید مزایای طبیعی خود را کنار بگذارند. مردسالاری نباید ورد زبان ما باشد. کریستن گیلیبرند، نماینده مجلس سنای آمریکا بر این نکته اصرار دارد. وقتی از او سؤال شد آیا بهتر بود که زنان نیز همانند مردان می‌توانستند همه‌جا بگویند که ما بهترین هستیم؟ او شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «چرا بخواهید این کار را بکنید؟ شما نمی‌خواهید زنان را به مردان تبدیل کنید، بلکه قصد دارید به زن‌ها یاد بدهید که قدر نقاط قوتشان را بدانند. آن‌ها فقط باید تشخیص دهند که از هیچ لحاظی کمبودی ندارند. باید بدانند که چگونه می‌توانند موفق شوند و آن را طوری تعریف کنند که به درک کاملی از آن برسند.»

پیام کلی کتاب رمز اعتماد به نفس

The Confidence Code by Katty Kay and Claire Shipman اعتمادبه‌نفس و موفقیت، از پرداختن به ارزش‌ها و قدرت‌های ممتاز خودتان ناشی می‌شود. وقتی اعتمادبه‌نفس از درون سرچشمه بگیرد، شما قوی‌ترین حالت ممکن هستید.

این دقیقاً همان چیزی است که کریستین لگارد، رئیس صندوق بین‌المللی به ما هشدار می‌دهد. به گفته‌ او: «اگر ما روشی که مردان انجام می‌دهند در پیش بگیریم، ممکن است مجبور شویم آنچه ما را منحصربه‌فرد می‌کند قربانی کنیم. به‌جای اینکه سعی در پنهان کردن، ازبین‌بردن یا تغییر دادن تفاوت‌هایمان داشته باشیم، باید سعی کنیم از بین این تفاوت‌ها نوعی برتری استخراج کنیم.»

در آخر، بد نیست به‌عنوان یک زن این جملات را همیشه به یاد داشته باشید: «با تفاوت‌ها با جرئت روبرو شو»، «این مسئله را به خصوصیت خاص تبدیل کن»، «سعی نکن خودت، عملکرد و شهرتت را با استانداردها، خط کش و معیارهایی که مردان قبل از تو از آن استفاده کرده بودند بسنجی؛ زیرا تو از چشم‌انداز متفاوتی آغاز کرده‌ای.»

توی سایت ثبت‌نام کن تا کیف پولت 1 میلیون تومان شارژ بشه😊

1 دیدگاه برای “خلاصه کتاب رمز اعتماد به نفس اثر کاترین کی و کلر شیپمن

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن تا کیفِ پولت 1 میلیون تومان شارژ بشه!
ثبت نام
close-image