خلاصه کتاب فوتبال سنجی اثر سایمون کوپر و استفان ژیمانسکی

خلاصه کتاب فوتبال سنجی

خلاصه کتاب ” فوتبال سنجی ” اثر ” سایمون کوپِر و اِستِفان ژیمانسکی ”
Soccernomics by Simon Kuper and Stefan Szymanski

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

قبل از اینکه خلاصه این کتاب رو بخونی توی آزمون شرکت کن تا ببینی چقدر از این کتاب رو بلدی😉

برای اینکه تو آزمون شرکت کنی باید اول توی سایت ثبت‌نام کنی یا وارد سایت بشی😊

آزمون رو شروع کن

این کتاب درباره چیست؟

کتاب فوتبال سنجی (منتشر شده در سال 2009) نوشته‌ی سایمون کوپر و استفان ژیمانسکی، به‌طور عمیق و جذاب به تحلیل اقتصادی و داده‌ای دنیای فوتبال می‌پردازد. این کتاب نگاهی نو و متفاوت به فوتبال دارد و سعی می‌کند توضیح دهد که فوتبال چگونه بازی می‌شود، چگونه تماشا می‌شود چگونه و مدیریت می‌شود. نویسندگان به بررسی مسائلی مثل تأثیر جام‌های جهانی بر شادی مردم و دلیل برتری مداوم اروپای غربی در سطح جهانی می‌پردازند و به‌طور کلی بسیاری از باورهای رایج درباره‌ی این ورزش محبوب را به چالش می‌کشند.

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • علاقه‌مندان به فوتبال از هر گوشه‌ای از جهان
  • خوانندگانی که کنجکاوند واقعیت‌های پنهان پشت فوتبال را کشف کنند
  • هر کسی که می‌خواهد بداند چرا بعضی تیم‌ها موفق می‌شوند و بعضی دیگر نمی‌شوند

نویسنده این کتاب کیست؟

سایمون کوپر، نویسنده‌ی برجسته‌ی فوتبال، برای مجله Financial Times می‌نویسد و برنده‌ی جایزه‌ی “ویلیام هیل | the William Hill” برای کتاب ورزشی سال شده است. (عبارت “Financial Times” به فارسی به معنی “زمان‌های مالی” یا “روزنامه مالی” است. این نام به یک روزنامه بین‌المللی معتبر و تخصصی در زمینه اخبار و تحلیل‌های اقتصادی و مالی اشاره دارد.)

استفان ژیمانسکی نیز استاد مدیریت ورزشی در دانشگاه “میشیگان | University of Michigan” است.

یادگیری دیدگاه‌های نوآورانه درباره‌ی محبوب‌ترین ورزش جهان

تحلیل‌های معمول فوتبال غالباً به کلیشه‌ها و تفکرات رایج محدود می‌شود. ما با هیجان درباره‌ی تأثیر مدیر جدید تیم‌مان صحبت می‌کنیم، طرفداران نگران هزینه‌های نقل و انتقالات هستند و کارشناسان از تأثیر پول کلان بر ورزش شکایت می‌کنند.

اما اگر این نظرات درست نباشند چه؟ این کتاب به داده‌ها و شواهد دقیق‌تری می‌پردازد که به شما کمک می‌کند فوتبال را بهتر درک کنید. با فهم بهتر مسائلی مانند اقتصاد باشگاه‌ها و رابطه‌ی بین فقر و استعداد، قادر خواهید بود تحلیل دقیق‌تری از فوتبال داشته باشید.

در این خلاصه کتاب، به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • چرا باشگاه‌های فوتبالِ متوسط مانند سوپرمارکت‌های محلی شما هستند؟
  • چرا دستمزد بازیکنان پیش‌بینی بهتری برای موفقیت ارائه میدهند تا میزان هزینه‌های نقل و انتقالات؟
  • چه رابطه‌ای بین جام جهانی و ترور “جان اف. کندی | John F. Kennedy” وجود دارد؟
  1. فوتبال، کسب‌وکاری کوچک که در این زمینه، تاریخیچه‌ی بدی دارد
  2. سرمربی‌ها معمولاً تأثیر زیادی بر موفقیت تیم‌ها ندارند
  3. پول خرج شده برای خرید بازیکنان جدید ارتباط کمی با موفقیت کلی دارد و اغلب تحت تأثیر مد قرار می‌گیرد
  4. هزینه کردن بر روی دستمزدها، به جای نقل و انتقالات، راهی مطمئن برای موفقیت است
  5. باشگاه‌های فوتبال به آرامی در استفاده از داده‌ها برای تعیین انتخاب بازیکنان و تاکتیک‌ها بهتر می‌شوند
  6. رابطه‌های قوی‌ای بین سیاست، صنعت و موفقیت باشگاه‌های فوتبال وجود دارد
  7. کشورهای فقیر در ورزش‌ها ضعیف هستند، اما این لزوماً به بازیکنان فقیر تعمیم داده نمی‌شود
  8. فوتبال زندگی‌ها را با به هم پیوستن مردم نجات می‌دهد
  9. انگلستان در فوتبال شکست می‌خورد؛ زیرا نسبت به رقبای اصلی خود منزوی‌تر است
  10. چرا تیم‌های غرب اروپا این‌قدر بر فوتبال غالب هستند؟ یکی از دلایل مهم، شبکه‌بندی قوی غرب اروپا است
  11. فوتبال به سمت جهانی شدن کامل پیش می‌رود
  12. پیام کلی کتاب

فوتبال، کسب‌وکاری کوچک که در این زمینه، تاریخیچه‌ی بدی دارد

بسیاری از مردم از اینکه فوتبال به یک کسب‌وکار بزرگ تبدیل شده، ابراز تأسف می‌کنند. آنها معتقدند که با ورود تفکر تجاری و پول کلان به این ورزش، روح واقعی آن از بین رفته است. اما واقعیت این است که فوتبال هرگز کسب‌وکار بزرگی نبوده و همچنان هم نیست.

برای مثال، بیشتر مردم شاید نام United Natural Foods را نشنیده باشند؛ این شرکت توزیع‌کننده‌ی غذاهای ارگانیک در ایالات متحده است. این شرکت با وجود عملکرد خوبش، هنوز به اندازه‌ای بزرگ نیست که به لیست فهرست 500 شرکت بزرگ عمومی ایالات متحده راه پیدا کند. این شرکت 75 برابر کوچک‌تر از Walmart است و در مجموع کسب‌وکاری محکم اما غیر استثنائی به حساب می‌آید. با این حال، United Natural Foods از هر باشگاه فوتبال در جهان بزرگ‌تر است.

در سال‌های 2015-2016، درآمد منچستریونایتد، 689 میلیون یورو بود. این رقم قابل توجه است، اما هنوز کمتر از 10 درصد درآمد United Natural Foods و تنها 0.2% از درآمد Walmart است. به‌طور کلی، بیشتر باشگاه‌های فوتبال به اندازه‌ی یک سوپرمارکت هستند. نه یک سوپرمارکت زنجیره‌ای، بلکه یک سوپرمارکت کوچک بدون شعبه. فروشگاه‌های زنجیره‌ای “کاستکو | Costco “در سال 2016 به‌طور متوسط فروش 159 میلیون دلاری داشتند، در حالی که درآمد متوسط باشگاه‌های فوتبال در سطح اول اروپا کمتر از 25 میلیون دلار بود.

یکی از دلایل این امر این است که بیشتر باشگاه‌های فوتبال به سادگی مانند یک کسب‌وکار اداره نمی‌شوند. تحلیل‌های آماری این موضوع را تأیید می‌کنند. ژیمانسکی رفتار باشگاه‌های انگلیسی و اسپانیایی را از سال 1993 تا 2005 بررسی کرد تا ببیند آیا آنها بیشتر به دنبال سود هستند یا پیروزی. برای رسیدن به سود، لازم است که دستمزدها محدود شوند، که به معنای تعداد پیروزی‌های کمتر است. او متوجه شد که اگر FC Barcelona بخواهد سود خود را به حداکثر برساند، باید برای رسیدن به رتبه‌ی 15 در لیگ، هدف‌گذاری کند تا هزینه‌های دستمزد خود را به طور جدی کاهش دهد. برای باشگاه‌هایی مانند Athletic Bilbao، سودآورترین موقعیت آنها در لیگ دسته دو خواهد بود؛ جایی که می‌توانند در هزینه‌های دستمزد صرفه‌جویی زیادی کنند. نتیجه‌ی این تحلیل این است که اگر هدف باشگاه‌ها سود باشد، آنها بیشتر از آنچه باید، هزینه می‌کنند.

خبر خوب این است که برای بیشتر باشگاه‌ها، ضعف در مدیریت مالی چندان نگران‌کننده نیست؛ زیرا احتمالاً هرگز به ورشکستگی نخواهند رسید. اگر باشگاهی دچار مشکل شود، می‌تواند هزینه‌های دستمزد خود را کاهش دهد و به دسته‌ی پایین‌تر سقوط کند و به بازی در دسته‌ی پایین‌تر ادامه دهد. این رویکرد برای یک کسب‌وکار معمولی نیست. برای مثال، Ford نمی‌تواند در پاسخ به نتایج ضعیف، نیروی کار خود را اخراج کرده و به جای آن، کارکنان کم‌مهارت را استخدام کند تا خودروهای به‌طور قابل توجه بدتری تولید کند، چرا که مصرف‌کنندگان محصولات بی‌کیفیت را نمی‌پذیرند.

در حالی که پول در فوتبال بیشتر از همیشه است، طرفداران می‌توانند با آرامش خاطر بدانند که باشگاه‌هایشان بیشتر با نگاهی به افتخار و نه سود، اداره می‌شوند.

سرمربی‌ها معمولاً تأثیر زیادی بر موفقیت تیم‌ها ندارند

فرهنگ پرستش سرمربیان در فوتبال بسیار قوی است و انتصاب یک سرمربی جدید همیشه با دقت توسط رسانه‌ها و طرفداران مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما واقعیت این است که اکثر سرمربیان تأثیر زیادی بر موفقیت تیم‌ها ندارند. در واقع، بسیاری از آنها متوسط هستند.

برای اثبات این موضوع، کافی است به “کلودیو رانیِری | Claudio Ranieri” نگاه کنید. دوران حرفه‌ای رانیری تا حد زیادی متوسط بود و او به عنوان “بازنده‌ی کامل با L بزرگ | the perfect loser, with a capital L” توصیف شده بود. (در اینجا، اشاره به این است که شخص یا چیزی به شدت به عنوان “بازنده” شناخته می‌شود، به طوری که حرف L به صورت بزرگ و برجسته نوشته شده است تا اهمیت و شدت این صفت را نشان دهد و انگار کلمه loser فقط برای توصیف این شخص به وجود آمده) بعد از اخراج از تیم ملی یونان به دلیل شکست تحقیرآمیز در برابر جزایر فارو، رانیری به لسترسیتی پیوست. سپس، در فصل اول خود با لستر، آنها به طور غیرمنتظره‌ای قهرمان لیگ برتر شدند. بسیاری این موفقیت را به رانیری نسبت دادند، اما ادعایی برای این پیروز نداشت. با این حال، موفقیت او دوام نیاورد و 25 بازی مانده که فصل تمام شود، رانیری اخراج شد و تنها پنج بازی را برده بود.

اگر رانیری در بیشتر دوران حرفه‌ای خود متوسط بود، به نظر نمی‌رسد که او دلیل موفقیت در یک فصل بوده است. این وضعیت برای بسیاری از سرمربیان فوتبال صادق است؛ بسیاری از سرمربیان در یک فصل عملکرد درخشانی دارند و در فصل بعد به مشکلاتی دچار می‌شوند. این موضوع به سادگی نشان می‌دهد که سرمربیان آن‌قدرها هم مهم نیستند.

با این حال، ممکن است این نظر با پدیده‌ای که مشاهده می‌شود، که بهبود عملکرد بعد از انتصاب یک سرمربّی جدید است، متناقض به نظر برسد. هنگامی که سرمربّی اخراج می‌شود، عملکرد معمولاً بهبود می‌یابد. برای مثال، وقتی منچسترسیتی در سال 2009 “مارک هیوز | Mark Hughes” را اخراج کرد، تیم در چهار بازی اول تحت هدایت “رابرتو مانچینی | Roberto Mancini” پیروز شد. این بهبود عملکرد به راحتی قابل توضیح است. بر اساس مطالعه‌ای از “دانشگاه واریك | University of Warwick” درباره‌ی اخراج سرمربیان. این مطالعه نشان داد که یک باشگاه معمولاً زمانی سرمربی خود را اخراج می‌کند که میانگین امتیاز آن به 1.0 در هر بازی کاهش یافته است، در حالی که یک باشگاه متوسط در هر بازی 1.3 امتیاز کسب می‌کند. بنابراین، وقتی عملکرد یک تیم به نقطه پایین می‌رسد، احتمالاً به سطوح عادی باز می‌گردد، حتی اگر چیزی تغییر نکند. اگر منچسترسیتی به جای اخراج هیوز، با او ادامه می‌داد، احتمالاً نتایج بهبود می‌یافت و هیوز اعتبار بدست می آورد نه جانشین او یعنی رابرتو مانچینی. پس شاید تأثیر واقعی یک سرمربی ناشی از نقل و انتقالاتی است که انجام می‌دهد. اما این نیز صحیح نیست. بیایید بررسی کنیم چرا.

پول خرج شده برای خرید بازیکنان جدید ارتباط کمی با موفقیت کلی دارد و اغلب تحت تأثیر مد قرار می‌گیرد

در تابستان 2017، باشگاه‌های فوتبال در سرتاسر جهان مبلغ فوق‌العاده‌ای معادل 4.71 میلیارد دلار برای نقل و انتقالات هزینه کردند. اما چه می‌شود اگر بخش زیادی از این هزینه‌ها هدر رفته باشد؟

بسیاری از هزینه‌ها در بازار نقل و انتقالات به سادگی هدر می‌روند. سوپرستارها معمولاً بر اساس عملکردهای برجسته‌ای که اخیراً در تورنمنت‌های بزرگ داشته‌اند، ارزش‌گذاری می‌شوند. برای مثال، در سال 1992، آرسنال هافبک دانمارکی “جان جنسن | John Jensen” را خرید، یک ماه پس از اینکه او گل فوق‌العاده‌ای در فینال یورو در برابر آلمان زد. با این حال، آن گل یک استثنا بود و وقتی جنسن از آرسنال رفت، رکورد گلزنی او به حدی ضعیف بود که طرفداران آرسنال تی‌شرت‌هایی با نوشته “من آنجا بودم که جان جنسن گل زد| I was there when John Jensen scored” چاپ کردند.

برای انتخاب بازیکنان با ارزش، توجه به سن بسیار مهم است. باشگاه‌ها باید بازیکنانی بخرند که در اوایل بیست سالگی هستند؛ نه خیلی جوان، نه خیلی پیر. چند نوجوان درخشان کمیاب مانند مسی یا رونالدو به بازیکنان کلاس جهانی تبدیل می‌شوند، اما بیشتر آنها این‌گونه نمی‌شوند. بسیاری از برندگان جایزه بهترین بازیکن در “جام جهانی فوتبال زیر ۱۷ سال فیفا” به سرعت ناپدید شده‌اند. آیا نام “فیلیپ اوسندو | Philip Osundo” ، “نی لامپتی | Nii Lamptey” یا “سانی امآنوئل | Sani Emmanuel“را شنیده‌اید؟ احتمالاً نه. از سوی دیگر، بازیکنان در اواخر دهه بیست سالگی دارای سابقه‌ی اثبات‌شده‌ای هستند، اما این موضوع بیشتر آنها را گران‌قیمت ارزیابی می‌کند.

آمار فیفا برای سال 2013 نشان داد که بازیکنان 20-22 ساله به طور متوسط 18% ارزان‌تر از بازیکنان 25-28 ساله هستند. همچنین، متوسط گلزنی در 25 سالگی به اوج خود می‌رسد، به این معنی که اوایل دهه بیست سالگی نقطه شیرین برای خرید بازیکنان با ارزش بالا است. باشگاه‌ها احتمالاً به هزینه کردن برای جستجوی ستاره‌های جدید ادامه خواهند داد، اما شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد باید بر معیار دیگری تمرکز کنند و نه فقط بر هزینه‌های نقل و انتقالات. بیایید نگاهی به این معیار بیندازیم.

هزینه کردن بر روی دستمزدها، به جای نقل و انتقالات، راهی مطمئن برای موفقیت است

اگرچه رابطه‌ی ضعیفی بین هزینه‌های نقل و انتقالات و عملکرد وجود دارد، رابطه‌ی بسیار قوی‌تری بین هزینه‌های دستمزد و عملکرد تیم‌ها مشاهده می‌شود. این بدان معنی است که سرمایه‌گذاری در دستمزد بازیکنان معمولاً تأثیر بیشتری بر موفقیت تیم دارد تا هزینه‌های صرف شده برای نقل و انتقالات.

تحلیل‌های مربوط به دو لیگ برتر انگلستان از سال 2007 تا 2016 این موضوع را تأیید کرد: هزینه‌های دستمزد نقش بسیار مهمی در موفقیت تیم‌ها دارند. این تحلیل نشان داد که هزینه‌های دستمزد، 90% از موفقیت یک تیم را توضیح می‌دهد و تقریباً 100% همبستگی بین هزینه‌های دستمزد یک باشگاه و موقعیت لیگ آن وجود دارد. برای مثال، منچستریونایتد با پرداخت 3.4 برابر میانگین هزینه‌های دستمزد، توانسته است در جایگاه سوم لیگ قرار گیرد. در انتهای دیگر طیف،” باشگاه فوتبال میلتون کینز دونز | MK Dons” با صرف 0.12 برابر میانگین، هزینه کرد و در جایگاه 43م قرار گرفت. اگر همه تیم‌ها را روی یک نمودار ترسیم کنید، خط نسبتاً مرتبی خواهید دید که نشان می‌دهد با افزایش هزینه‌های دستمزد، موقعیت لیگ باشگاه‌ها نیز بالا می‌رود.

چرا این‌طور است؟ در نهایت، دو برابر کردن دستمزد یک بازیکن او را دو برابر بهتر نمی‌کند. اما دستمزد بالا به جذب بازیکنان با عملکرد بالا کمک می‌کند. به عنوان مثال، رئال مادرید می‌تواند رونالدو را داشته باشد، در حالی که تمی ایبار نمی‌تواند. اگر تیمی بازیکنانی مانند رونالدو داشته باشد، احتمالاً بازی‌های زیادی خواهد برد. به طور کلی، بازیکنان به اندازه‌ی ارزششان دستمزد می‌گیرند و اگر دستمزد آنها کمتر از ارزششان باشد، به دنبال نقش جدید با پرداخت بهتر خواهند بود.

البته استثناهایی نیز وجود دارد. مثلاً لستر. آنها با رتبه 15ام در هزینه دستمزد در لیگ، موفق شدند لیگ برتر انگلیس را ببرند. در یک فصل واحد، ارتباط بین دستمزد و موفقیت ممکن است ضعیف‌تر از بلندمدت باشد؛ زیرا در طول یک فصل، شانس می‌تواند تأثیر بیشتری داشته باشد. لستر شانس زیادی داشت و لیگ را با تفاضل گل یعنی تعداد خالص گل‌های زده با تنها 32 برد (میانگین قهرمانان 53 است)، به دست آورد. لستر به خوبی بازی کرد و عملکردهای برجسته‌ای داشت، اما همچنین از این بهره‌برداری کرد که تمامی مدعیان اصلی قهرمانی در آن فصل دچار ضعف شده بودند. در فصل بعد، نظم طبیعی دوباره به جریان افتاد و باشگاه‌های با هزینه‌های دستمزد بالا به بالای جدول بازگشتند. هر چه بازیکن بهتر باشد، بیشتر درآمد خواهد داشت و هرچه بیشتر روی دستمزدها هزینه کنید، تیم شما موفق‌تر خواهد بود.

باشگاه‌های فوتبال به آرامی در استفاده از داده‌ها برای تعیین انتخاب بازیکنان و تاکتیک‌ها بهتر می‌شوند

وقتی تحلیلگران در مورد بازی‌های فوتبال نظر می‌دهند، اغلب به اشتیاق، انگیزه و تلاش برای بردن بازی صحبت می‌کنند و به آمار کمتر توجه می‌شود. اما در پشت صحنه، داده‌ها در فوتبال مدرن نقش بیشتری پیدا کرده‌اند. استفاده از تحلیل‌های داده‌ای به باشگاه‌ها این امکان را می‌دهد که انتخاب‌های هوشمندانه‌تری برای بازیکنان و تاکتیک‌های خود انجام دهند، و این روند به تدریج در حال رشد است.

اولین تلاش‌ها برای جمع‌آوری داده‌ها توسط “چارلز ریپ | Charles Reep “، حسابدار بازنشسته‌ی بریتانیایی، در دهه 1950 آغاز شد. او که از تماشای یک بازی ضعیف ناامید شده بود، شروع به نوشتن یادداشت‌هایی درباره‌ی شانس‌های ایجاد شده و گل‌های زده شده کرد. هرچند تحلیل‌های ریپ به نوعی ضعیف بود و به این نتیجه رسید که پاس دادن، خطرناک است و بیهوده، اما رویکرد او در ثبت بازی به طور غیرقابل انکاری تأثیرگذار بود. فوتبال از آن زمان پیشرفت‌های زیادی کرده است. در سال 2011، مدیر عملیات فوتبال چلسی اعلام کرد که آنها حدود 32 میلیون نقطه داده‌ای که بیش از 12,000 بازی را پوشش می‌دهد، دارند. آرسنال نیز به طور خاص از تحلیل داده استفاده می‌کند و حتی یک شرکت تحلیل داده به نام StatDNA خریداری کرده است که بر اساس اینکه پاهایشان موقع دویدن چقدر بر روی زمین می‌ماند، میزان خستگی بازیکنان را در حین بازی اندازه‌گیری می‌کند.( وقتی یک بازیکن خسته می‌شود، الگوی دویدن او تغییر می‌کند. یکی از تغییراتی که ممکن است رخ دهد این است که پای بازیکن مدت بیشتری روی زمین بماند، یعنی زمان تماس پا با زمین هنگام دویدن افزایش یابد.)

این انقلاب داده‌ای به تدریج به باشگاه‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری اتخاذ کنند.

سم آلِردایس | Sam Allardyce“، که غالباً به عنوان یک مدیر کمکی قدیمی شناخته می‌شود، در استفاده از داده‌ها در فوتبال انگلیس پیشگام بود. در اوایل دهه 2000، به عنوان مدیر “بولتون واندررز | Bolton Wanderers“، او از داده‌ها برای راهنمایی تاکتیک‌ها استفاده کرد و متوجه شد که این روش به منبع آسانی از گل‌ها تبدیل شده است: موقعیت‌های ایستگاهی مانند کرنرها، ضربات آزاد و پرتاب‌های اوت. بولتون با بررسی پاکسازی‌های دفاعی و پیدا کردن محل‌های معمولی فرود توپ، یک بازیکن را در آنجا قرار می‌داد و به طور میانگین بین 45-50% از گل‌های خود را در مقایسه با میانگین یک‌سوم لیگ به این روش به ثمر رساند.

اکنون تمام تیم‌ها دارای تحلیلگران داده هستند، اما مشکل اصلی این است که اطمینان حاصل شود که این داده‌ها به درستی به کار گرفته می‌شود.

داده‌ها نشان می‌دهند که بازیکنان هنوز بسیار اغلب از خارج از محوطه جریمه به سمت دروازه شوت می‌زنند، در حالی که تنها 2% از این شوت‌ها به گل تبدیل می‌شود. با اعمال بیشتر و دقیق‌تر داده‌ها، ممکن است انتظار داشته باشیم که این تلاش‌های هیجان‌انگیز، اما معمولاً بی‌ثمر، به مرور زمان کاهش یابد و بازی به تکامل خود ادامه دهد.

رابطه‌های قوی‌ای بین سیاست، صنعت و موفقیت باشگاه‌های فوتبال وجود دارد

چرا شهرهایی مانند ناتینگهام و دورتموند موفق به بردن جام‌های اروپایی شده‌اند، در حالی که پایتخت‌های بزرگ مانند لندن، پاریس، رم و مسکو تا زمانی که چلسی لندن در سال 2012 موفق شد، نتوانسته بودند؟ به نظر می‌رسد که ارتباطات مهمی بین شهرها، سیاست، صنعت و فوتبال وجود دارد.

دهه‌های 1950 و 1960 دوران فوتبال دیکتاتوری بودند. در این دوران، بسیاری از باشگاه‌ها تحت تأثیر سیاست‌ها و تغییرات اجتماعی قرار داشتند. ارتباطات میان سیاست و صنعت، همراه با پیشرفت‌های اجتماعی و اقتصادی، تأثیر زیادی بر موفقیت‌های فوتبال در این دهه‌ها داشته است. این روابط نشان می‌دهد که فوتبال به عنوان یک پدیده اجتماعی و اقتصادی نمی‌تواند از عوامل خارجی نظیر سیاست و صنعت جدا شود و برای درک بهتر موفقیت‌های فوتبال باید به این جنبه‌ها نیز توجه کرد.

هشت تا از اولین یازده جام اروپایی به باشگاه‌های محبوب دیکتاتورهای اسپانیایی یا پرتغالی تعلق داشتند. رئال مادرید برای فرانکو، بنفیکا برای سالازار. در رژیم‌های “تمامیت‌خواه | totalitarian“، باشگاه‌های پایتخت‌ها معمولاً غالب بودند. این امر به دلیل سرمایه‌گذاری مستقیم و غیرمستقیم دیکتاتورها در پایتخت‌ها به عنوان مراکز قدرت و کنترل بود. برای مثال، رئیس باشگاه “دینامو برلین |Dynamo Berlin “یعنی “اریش میلکه | Erich Mielke” ، که شغل روزانه‌اش رئیس اشتازی پلیس امنیتی ترسناک آلمان شرقی بود، مستقیماً از باشگاه حمایت می‌کرد و این امر باعث می‌شد که دینامو برلین به طور غیرطبیعی موفق باشد(وزارت امنیت دولت؛ موسوم به اشتازی، سازمان اطلاعاتی آلمان شرقی بود که مرکزش در برلین شرقی قرار داشت. ). اما بعد از دهه 1960، قدرت تیم‌های پایتختی حمایت‌شده توسط فاشیست‌ها شروع به کاهش کرد. سالازار در سال 1970 و فرانکو در سال 1975 درگذشتند. پس از این دوره، تیم‌های شهرهای صنعتی و غیرپایتختی به موفقیت‌های بیشتری دست یافتند. چرا این تغییر رخ داد؟

شهرهای صنعتی و غیرپایتختی مانند منچستر، بارسلونا، تورین، مونیخ، دورتموند، پورتو و آیندهوون از سال 1963 تا 2017، 41 از 55 جام اروپایی را بردند. این شهرها دارای تاریخ‌های صنعتی مشابهی هستند و این امر باعث شده که فوتبال در این مناطق رشد و اهمیت بیشتری پیدا کند. این شهرها همگی تاریخ‌های صنعتی مشابهی دارند، در حالی که شهرهای بالا‌دستی مانند آکسفورد، یورک، کمبریج یا کانتربری تقریباً هیچ‌گونه حضور فوتبالی ندارند. به عنوان مثال، به منچستر فکر کنید. در سال ۱۸۰۰، منچستر آن‌قدر بی‌اهمیت بود که حتی در پارلمان نماینده‌ای نداشت. انقلاب صنعتی همه چیز را تغییر داد و تا سال ۱۹۰۰، منچسترِ تازه صنعتی‌شده، ششمین شهر بزرگ اروپا شد. اکثر ساکنان جدید مهاجر بودند و به دنبال چیزی برای پیوستن بودند و فوتبال را پیدا کردند. حمایت از باشگاه محلی به آن‌ها کمک می‌کرد تا احساس تعلق کنند، بنابراین باشگاه‌ها اهمیت بیشتری پیدا کردند و بزرگ‌تر شدند.

در حال حاضر، پایتخت‌های بزرگ نیز در حال ظهور هستند. تیم‌هایی مانند چلسی از لندن و پاریس سن ژرمن از پاریس، به دلیل سرمایه‌گذاری‌های عظیم افراد ثروتمند و مالکان بین‌المللی، در حال رشد و موفقیت هستند. این تیم‌ها به طور خاص به خاطر سرمایه‌گذاری‌های کلان و حمایت‌های اقتصادی قوی در حال شکوفایی هستند. رئال مادرید، که قدرت خود را در دوران فرانکو بنا کرده بود، همچنان استثنایی بر این روند باقی مانده است.

کشورهای فقیر در ورزش‌ها ضعیف هستند، اما این لزوماً به بازیکنان فقیر تعمیم داده نمی‌شود

واقعیت‌ها نشان می‌دهند که کشورهای ثروتمند به طور قابل توجهی بهتر از کشورهای فقیر در ورزش‌ها عمل می‌کنند. این نشان‌دهنده این است که ساختارهای اقتصادی و منابع مالی نقش بزرگی در موفقیت‌های ورزشی دارند. با این حال، ستاره‌های فوتبال زیادی از کشورهای فقیر به موفقیت‌های جهانی دست یافته‌اند، مانند “دیدیه دروگبا | Didier Drogba” از ساحل عاج و “دیگو مارادونا | Diego Maradona” از آرژانتین. این نشان می‌دهد که در حالی که کشورهای ثروتمند دارای زیرساخت‌های بهتری برای ورزش هستند، استعدادهای فردی از کشورهای فقیر می‌توانند به موفقیت‌های بزرگی دست یابند.

ایسلند نمونه‌ی بزرگی است. این کشور کوچک با جمعیت تنها 330,000 نفر، کوچک‌ترین کشوری است که تاکنون برای مسابقات یورو یا جام جهانی صعود کرده است. یک موفقیت فوق‌العاده برای چنین کشور کوچکی. راز این موفقیت چیست؟ سرمایه‌گذاری. از سال 2000، ایسلند شروع به ساخت زیرساخت‌های ورزشی برتر کرده است، از جمله بیش از 100 مدرسه با میدان‌های ورزشی و هفت تأسیسات سرپوشیده با گرم‌کن و زمین‌های فوتبال با اندازه کامل. در کشوری با جمعیت به اندازه یک شهر کوچک، این سرمایه‌گذاری نتیجه داد و پایه‌گذار موفقیت‌های ورزشی کشور شد.

ثروت ممکن است به کشورهای بزرگ کمک کند، اما درباره بازیکنان فردی چه؟ آیا پول به آنها کمک می‌کند؟ نه چندان. بسیاری از بهترین بازیکنان اروپایی – از “رونی | Rooney” و “زیدان | Zidane” و “رونالدو | Ronaldo” تا “ایبراهیموویچ | Ibrahimovic” از محله‌های فقیر در اروپا آمده‌اند. دلیل این امر ساده است: آنها زمان بیشتری برای تمرین داشتند.

قاعده معروف 10,000 ساعت از “مالکوم گلدول | Malcolm Gladwell” بیان می‌کند که برای دستیابی به توانایی در سطح جهانی در هر زمینه‌ای از جمله فوتبال، باید حداقل 10,000 ساعت تمرین کنید. کودکان فقیر اروپایی معمولاً بیشتر به این تعداد نزدیک هستند؛ زیرا زمان بیشتری را در خیابان‌ها و شرایط غیررسمی تمرین می‌کنند. آنها ممکن است از نظر مالی مشکل داشته باشند، اما این شرایط آنها را وادار می‌کند که زمان بیشتری را به تمرین اختصاص دهند و مهارت‌های خود را توسعه دهند.

با این حال، این بازیکنان از نظر بهداشتی و تغذیه معمولاً در وضعیت خوبی بودند. برخلاف بسیاری از همتایانشان از کشورهای آفریقایی یا آمریکای لاتین، آنها از رژیم غذایی مناسب و مراقبت‌های پزشکی بهره‌مند بودند. بنابراین، در حالی که آنها از نظر مالی فقیر بودند، از نظر جسمانی در وضعیت خوبی رشد کردند.

فوتبال نه تنها زندگی‌ها را تغییر می‌دهد؛ بلکه آنها را نجات می‌دهد. برای بسیاری از این بازیکنان، فوتبال فرصتی برای فرار از شرایط دشوار زندگی و دستیابی به موفقیت‌های جهانی است. این ورزش، علاوه بر تغییر زندگی‌ها، می‌تواند به نجات آنها از وضعیت‌های سخت و فقر نیز کمک کند.

در بخش بعدی، خواهیم دید که این ورزش تنها زندگی را تغییر نمی‌دهد، بلکه می‌تواند آن را نجات دهد.

فوتبال زندگی‌ها را با به هم پیوستن مردم نجات می‌دهد

ظاهراً درست است که بعضی مردم هنگام باخت تیم‌هایشان از ساختمان‌های بلند خودشان را به پایین پرت می‌کنند، واقعاً مواردی وجود دارد که این اتفاق افتاده است. اما فوتبال همچنین به عنوان یک عامل پیوند اجتماعی و عاملی برای اتحاد مردم عمل می‌کند. این ورزش می‌تواند جوامع را به هم نزدیک کند، احساسات مشترکی ایجاد کند و در مواقع بحران و نیاز، به عنوان منبعی از قدرت و همبستگی عمل کند. به این ترتیب، فوتبال نقش مهمی در نجات و بهبود زندگی‌های بسیاری از افراد ایفا می‌کند.

نویسندگان و محققان یونانی شواهدی یافتند که داستان‌های رایج ممکن است واقعیت را پنهان کنند. آن‌ها نشان دادند که فوتبال می‌تواند به طور معناداری نرخ خودکشی‌ها را کاهش دهد. تحلیل داده‌های مربوط به نرخ خودکشی در 12 کشور اروپایی نشان داد که در هنگام بازی تیم ملی یک کشور در جام‌های جهانی یا یورو، نرخ خودکشی‌ها به طور قابل توجهی کاهش می‌یابد.

برای مثال، در آلمان، از سال 1991 تا 1997، حدود 90,000 نفر خودکشی کردند. اما در ماه‌های مربوط به تورنمنت‌های بزرگ مانند ژوئن 1992، 1994 و 1996، نرخ خودکشی‌ها کاهش یافت و 30 مرد و 14 زن کمتر از سال‌های غیرتورنمت خودکشی کردند. این کاهش در ده کشور از 12 کشور مورد مطالعه مشاهده شد.

این کاهش ممکن است با این فرضیه توجیه شود که فوتبال مردم را در یک تجربه مشترک گرد هم می‌آورد و به نظر می‌رسد این پیوند اجتماعی می‌تواند زندگی‌ها را نجات دهد. حتی زمانی که یک کشور می‌بازد، پیوند اجتماعی که ایجاد می‌شود همچنان برقرار است. میلیون‌ها نفر به تماشای بازی‌ها می‌نشینند و این تجربه مشترک می‌تواند به کاهش احساسات منفی و افسردگی کمک کند.

نمونه‌های خارج از فوتبال نیز این اثر را تأیید می‌کنند. برای مثال، پس از ترور “جان اف کندی | After John F. Kennedy” در سال 1963 و مرگ “پرنسس دایانا | Princess Diana” در سال 1997، نرخ خودکشی‌ها در ایالات متحده و بریتانیا به ترتیب کاهش یافت. این نشان می‌دهد که تجربیات مشترک و همبستگی اجتماعی می‌توانند تأثیرات مثبتی بر سلامت روانی مردم داشته باشند.

انگلستان در فوتبال شکست می‌خورد؛ زیرا نسبت به رقبای اصلی خود منزوی‌تر است

انگلستان که به عنوان کشور مبدأ فوتبال شناخته می‌شود، از زمان قهرمانی در جام جهانی 1966 نتوانسته است موفقیت‌های بیشتری به دست آورد. سوال این است که چرا انگلستان هرگز برنده نمی‌شود؟ پس از عدم موفقیت در صعود به یورو 2008، “استیون جرارد | Steven Gerrard “، هافبک انگلیس، اظهار کرد که تعداد زیاد بازیکنان خارجی در لیگ برتر ممکن است تهدیدی برای استعدادهای بومی باشد. با این حال، این فرضیه ممکن است نادرست باشد و دلیل واقعی ممکن است به عوامل دیگری مربوط باشد.

شواهد نشان می‌دهند که عدم موفقیت انگلستان در فوتبال ممکن است به انزوا و عدم ارتباطات موثر با رقبای اصلی خود برگردد. در واقع، به نظر می‌رسد که کشورهایی با روابط قوی‌تر و تعاملات بیشتر با سایر تیم‌ها و فرهنگ‌های فوتبال ممکن است در سطح بین‌المللی موفق‌تر باشند. در حالی که انگلستان ممکن است به دلیل مشکلات داخلی و عدم تعامل موثر با رقبا، نتواند به موفقیت‌های بزرگ دست یابد.

تعداد بالای بازیکنان خارجی در لیگ برتر انگلیس به نظر می‌رسد که مشکلی برای بازیکنان انگلیسی ایجاد کند، اما در واقع این موضوع به نفع آن‌هاست. در لیگ برتر 2007-2008، تنها 37% از دقایق بازی به بازیکنان انگلیسی اختصاص داشت، در حالی که حدود 120 بازیکن خارجی در هر آخر هفته بازی می‌کردند. این وضعیت به بازیکنان انگلیسی فرصتی می‌دهد تا با بهترین استعدادهای جهانی رقابت کنند و از آن‌ها بیاموزند.

این تحلیل همچنین با داده‌ها تأیید می‌شود: پیش از سال 1995، زمانی که قوانین، به ورود بیشتر بازیکنان خارجی اجازه داد، نرخ پیروزی تیم ملی انگلستان 52% بود. از 1998 تا 2016، این نرخ به 57% افزایش یافت، که نشان‌دهنده بهبود عملکرد تیم ملی پس از ورود بازیکنان خارجی است.

یکی از نظریات مهم درباره مشکلات انگلستان در فوتبال، نظریه “امتیاز میزبانی | home advantage” است.

تیم‌هایی که در خانه بازی می‌کنند بیشتر، در واقع 61.9 درصد مواقع، در مسابقات بین‌المللی فوتبال اروپا برنده می‌شوند.

در یک تورنمنت، فقط کشور میزبان در خانه حضور دارد. اما همه از دور بودن از خانه به این شدت تحت تاثیر قرار نمی‌گیرند. بسیاری از بازیکنان، مانند همه خارجی‌هایی که در انگلیس بازی می‌کنند، به آن عادت کرده اند، اما بازیکنان بریتانیایی به ندرت به خارج از کشور نقل مکان می‌کنند. طبق یک مطالعه نقل و انتقالات فیفا در سال‌های 2011-2013، بازیکنان بریتانیا، به استثنای میانمار یا نپال، کمتر از هر ملیت دیگری در جهان به خارج از کشور مهاجرت می‌کردند.

با این حال، واقعیت این است که انگلیس در واقع آنقدرها هم بد نیست. آنها از سال 2000 تا 2014 با درصد برد 0.671 درست پشت سر پرتغال با 0.682 و بالاتر از ایتالیا با 0.653 هستند. یک عامل تعیین کننده در تورنمنت های بزرگ، به احتمال زیاد، بدشانسی بوده است.

چرا تیم‌های غرب اروپا این‌قدر بر فوتبال غالب هستند؟ یکی از دلایل مهم، شبکه‌بندی قوی غرب اروپا است

در سه جام جهانی اخیر، تیم‌هایی که در مکان‌های اول، دوم و سوم قرار گرفتند، همگی از غرب اروپا بودند، به استثنای آرژانتین در سال 2014. شبکه‌بندی به معنای ارتباطات و تعاملات گسترده بین کشورهای مختلف است که در اینجا به طور خاص به تبادل دانش، تجربه و تاکتیک‌های فوتبال مربوط می‌شود. کشورهای غربی اروپا با داشتن شبکه‌های قوی از مربیان، بازیکنان و تحلیلگران فوتبال، قادر به یادگیری و انطباق با جدیدترین استراتژی‌ها و تکنیک‌های بازی هستند. این تبادل دانش و منابع به بهبود مستمر سطح بازی و کسب موفقیت‌های بیشتر در مسابقات جهانی کمک کرده است.

به عبارت دیگر، وجود ارتباطات و تعاملات موثر در سطح بین‌المللی باعث شده است که تیم‌های غربی اروپا به راحتی از تجربیات و نوآوری‌های یکدیگر بهره‌برداری کنند و به این ترتیب در عرصه جهانی فوتبال غالب شوند.

هر بازدیدکننده‌ای از جام جهانی 2006 در آلمان می‌توانست به هر یک از حدود 20 کشور غربی اروپا، با جمعیتی نزدیک به 300 میلیون نفر، در کمتر از دو ساعت و نیم پرواز کند. این شبکه‌های فشرده به سرعتِ تبادل دانش و تجربیات کمک می‌کند.

در مقایسه با کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی که میزبان جام جهانی 2002 بودند، به غیر از خودشان، هیچ کشور فوتبالی بزرگ دیگری در نزدیکی خود ندارند. این عدم نزدیکی جغرافیایی می‌تواند به محدودیت در انتقال دانش و تجربیات منجر شود.

شبکه‌های ارتباطی قوی در غرب اروپا به تسریع تبادل دانش و پیشرفت سریع فوتبال کمک کرده‌اند.

پس از قهرمانی در جام جهانی 2014، “یواخیم لو | Joachim Löw “، سرمربی آلمان، توضیح داد که تیم ملی آلمان چگونه از تجربه‌های سایر کشورها بهره برد. آلمان‌ها یادگیری پاس‌کاری را از اسپانیایی‌ها و هلندی‌ها آموختند و سرعت بازی خود را با تماشای لیگ برتر انگلیس بهبود بخشیدند. باشگاه بایرن مونیخ، پیشرو در آلمان، از “لوئیس فان خال | Louis van Gaal “، یکی از برجسته‌ترین اندیشمندان فوتبال هلندی، بهره برد و بعداً “پپ گواردیولا | Pep Guardiola” اسپانیایی را جذب کرد. گواردیولا با تأکید بر تبادل ایده‌ها گفت: «ایده‌ها به همه تعلق دارند و من هر آنچه را که می‌توانستم دزدیدم.» این روند تبادل ایده‌ها نشان‌دهنده نقش مهم شبکه‌های ارتباطی در پیشرفت تاکتیک‌های فوتبال است.

اکنون، کشورهای برتر اروپایی به سبک بازی جدیدی روی آورده‌اند که در آن بازیکنان تخصصی ندارند و هر بازیکن در تیم به نوعی شبیه به یک هافبک پاس‌کار عمل می‌کند. آلمان، با یادگیری از بازی پاس‌کاری هلندی‌ها و اسپانیایی‌ها، موفق به بهبود این سبک شد. در جام جهانی 2014، آلمان رکورد بیشترین تعداد پاس را از سال 1966 به ثبت رساند، حتی دروازه‌بان آن، مانوئل نویر، دو پاس بیشتر از مهاجم آرژانتینی، لیونل مسی، به ثمر رساند.

فوتبال به سمت جهانی شدن کامل پیش می‌رود

در دهه 1890، فوتبال به جزیره دورافتاده “سَوث یوایست اسکاتلند | island of South Uist” معرفی شد و به سرعت جایگزین “شینتی | Shinty“، ورزش سنتی محلی شد. این تغییرات نشان‌دهنده قدرت جهانی فوتبال است که به سرعت در حال گسترش است.

در سال 2009، فینال لیگ قهرمانان اروپا برای اولین بار به عنوان پرتماشاگرترین رویداد ورزشی جهان شناخته شد و با 109 میلیون تماشاگر، از “سوپر بول | Super Bowl” پیشی گرفت. (سوپر بول مسابقه قهرمانی لیگ ملی فوتبال (NFL) ایالات متحده است. این مسابقه هر ساله در روز یکشنبه اول فوریه برگزار می‌شود و به عنوان پایان فصل NFL شناخته می‌شود. سوپر بول یکی از پربیننده‌ترین رویدادهای ورزشی در سطح جهانی است.) این واقعیت نشان‌دهنده رشد عظیم فوتبال در سطح جهانی است.

با توجه به افزایش درآمد جمعیت در کشورهای در حال توسعه مانند چین، هند و اندونزی، پتانسیل هواداران فوتبال در این کشورها نیز در حال افزایش است. فوتبال در این کشورها هنوز در حال توسعه است، اما پیشرفت سریع در این مناطق به معنای فرصت‌های بزرگ برای رشد و جهانی شدن بیشتر این ورزش است.

این رشد جهانی چه معنایی برای کیفیت ورزش دارد؟

بعید است که اروپای غربی بتواند به سلطه خود ادامه دهد. با سرمایه‌گذاری در ورزش، احتمالاً کشورهای غیر سنتی در فوتبال به آنها خواهند رسید.

نگاهی به چین بیندازید. در حال حاضر، چین 1.3 میلیارد نفر جمعیت دارد اما ظاهراً بازیکنان فوتبال قابل‌توجهی ندارد. این کشور در رتبه 70 رده‌بندی جهانی قرار دارد، درست پشت سر “کِیپ وِرد | Cape Verde” کوچک. با این حال، چین یک رئیس‌جمهور علاقمند به فوتبال به نام “شی جین‌پینگ | Xi Jinping” دارد و پول زیادی برای سرمایه‌گذاری.

به‌طور معمول به کودکان چینی اجازه داده نمی‌شود که از مدرسه و وظایف خود برای بازی ورزش وقت بگیرند. اگر در خیابان‌های پکن قدم بزنید، بازی‌های فوتبال خیابانی چندان دیده نمی‌شود. اما سیاست‌های دولت می‌تواند این وضعیت را تغییر دهد. 220 میلیارد دلار در ورزش سرمایه‌گذاری می‌شود و فوتبال اکنون در مدارس اجباری شده است. زمین‌های چمن مصنوعی در حال ساخت هستند و مربیان خارجی برای آموزش 50,000 معلم فوتبال استخدام می‌شوند. شی هدفی رسمی برای چین تعیین کرده است که تا سال 2050 میزبان جام جهانی فوتبال باشد و آن را ببرد.

البته فقط چین نیست. کشورهایی مانند ژاپن، آمریکا و حتی عراق نیز فوتبال رو به رشدی دارند. فینال‌های جام جهانی آینده ممکن است بسیار متفاوت به نظر برسند.

پیام کلی کتاب فوتبال سنجی

Soccernomics by Simon Kuper and Stefan Szymanski بسیاری از باورهای سنتی درباره فوتبال به چالش کشیده شده‌اند. تحلیل منطقی و داده‌محور نشان می‌دهد که فوتبال بیشتر از آنکه یک تجارت بزرگ و پیچیده باشد، یک کسب‌وکار کوچک و تاریخی است که بر پایه موفقیت و افتخار بنا شده است. مدیران و پول نمی‌توانند به تنهایی موفقیت تیم‌ها را تضمین کنند؛ بلکه استفاده هوشمندانه از داده‌ها و توجه به تأثیرات سیاسی، صنعتی و اجتماعی می‌تواند در دستیابی به موفقیت نقش مهمی داشته باشد.

مدیران معمولاً تاثیر زیادی بر موفقیت تیم‌ها ندارند. تأثیر واقعی آنها بر عملکرد تیم‌ها در درازمدت اندک است. پول خرج شده برای خرید بازیکنان ارتباط کمی با موفقیت تیم‌ها دارد. سرمایه‌گذاری در دستمزد بازیکنان تأثیر بیشتری دارد.

استفاده از داده‌ها برای تصمیمات بهتر در مورد بازیکنان و استراتژی‌های بازی.

آمارها به ما راهنمایی روشنی می‌دهند که چه کسی در شرایط خاصی احتمال بیشتری برای پیروزی دارد. مثلاً ضربات پنالتی: تیمی که اول شوت می‌زند، مزیت قابل‌توجهی دارد و به طور میانگین 60 درصد از همه ضربات پنالتی را گل می‌کند. این احتمالاً به این دلیل است که فشار بیشتری روی تیم دوم است که باید گل بزند تا بازی را نجات دهد. بنابراین، چه در حال شرط‌بندی باشید یا فقط از هیجان موقعیت لذت ببرید، به سکه‌انداختن توجه کنید و ببینید کدام تیم اول شوت می‌زند؛ در شش مورد از ده مورد، آن تیم برنده است.

حالا که خلاصه این کتاب رو خوندی، برگرد بالا دوباره توی آزمون شرکت کن تا ببینی چقدر از این کتاب رو یاد گرفتی😉

شرکت در آزمون
5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

1 دیدگاه برای “خلاصه کتاب فوتبال سنجی اثر سایمون کوپر و استفان ژیمانسکی

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image