خلاصه کتاب قله اثر آندرس اریکسون

خلاصه کتاب قله

خلاصه کتاب ” قله ” اثر ” آندِرس اِریکسون ”
Peak by Anders Ericsson and Robert Pool

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

این کتاب درباره چیست؟

کتاب قله (یا اوج) (منتشرشده در سال 2016) راهنمای شما برای دستیابی به تخصص از طریق تمرین منظم است. برخلاف تصور عمومی که توانایی ذاتی نقش بزرگی در تعیین عملکرد دارد، این کتاب به شما نشان می‌دهد که تقریباً هر کسی می‌تواند با تمرین سخت و صحیح، مهارت‌های ویژه‌ای کسب کند.

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • دانشجویان رشته‌ی روانشناسی شناختی
  • افرادی که فکر می‌کنند برای یادگیری مهارت‌های جدید خیلی پیر شده‌اند
  • مدیران کسب و کار و کارآفرینان

نویسنده این کتاب کیست؟

آندِرس اِریکسون استاد روانشناسی و دانشمند برجسته در دانشگاه ایالتی فلوریدا Florida State University است. از کتاب‌های پرفروش او می‌توان به “قدم زدن روی ماه با اینشتین | Moonwalking with Einstein” و “چگونه کودکان موفق می‌شوند | How Children Succeed” اشاره کرد.

رابِرت پول نویسنده علمی با مدرک دکترای ریاضیات از دانشگاه رایس Rice University است. او به عنوان نویسنده و ویراستار برای مجلات علمی مانند Nature و Science و سایر نشریات کار کرده است.

راز موفقیت برجسته‌ترین افراد چیست؟

آیا شما هم دوست دارید که روزی تبدیل به مخترعی بنام یا نویسنده‌ای مشهور شوید، اما فکر می‌کنید به اندازه کافی استعداد ندارید؟ آیا تا به‌ حال با مشاهده اجرای نوازندگان در کنسرت‌های جهانی یا ورزشکاران المپیک احساس حسادت کرده‌اید؟ ممکن است شما نیز مانند بسیاری از افراد، موفقیت چشم‌گیر را حاصل استعداد ذاتیِ خارق‌العاده‌ بدانید و به این خاطر که شما چنین استعدادی ندارید، سرنوشت، ژنتیک یا حتی قدرت‌های برتر را سرزنش کنید.

اما در واقع، این طرز فکر اشتباه است! در این خلاصه کتاب، خواهیم دید که هیچ‌کس نابغه به دنیا نمی‌آید و یا به‌طور ذاتی استعداد خارق‌العاده‌ای ندارد! در عوض، افراد بااستعداد به سختی تلاش می‌کنند تا مهارت‌هایی را که به ظاهر ذاتی هستند، پرورش دهند و ساعت‌های بسیاری را به تمرین صحیح و اصولی اختصاص می‌دهند.

شاید برای شما این سوال پیش بیاید که برای موفقیت و برتری در یک زمینه خاص، باید از چه رویکردی استفاده کرد؟ مغز شما چه نقشی در این فرآیند دارد؟ اگر می‌خواهید که پاسخ این سوالات را دریافت کنید، پیشنهاد می‌کنیم مطالب این خلاصه کتاب را دنبال کنید.

در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • چطور یک انسان معمولی توانست 82 رقم را حفظ کند؟
  • چرا راننده تاکسی بودن ساختار مغز شما را تغییر می‌دهد؟
  • چرا بر خلاف باور عموم، موتزارت (Mozart)، یک نابغه نبود؟

تمرین مداوم راهی برای پرورش مهارت‌های تخصصی!

همه ما دوست داریم مهارت‌های مورد علاقه‌مان را به‌خوبی یاد بگیریم و نشان دهیم که در انجام کارهای خاصی تخصص داریم. اما در بسیاری از موارد، در همان مراحل اولیه یادگیری، از پیشرفتمان ناامید می‌شویم، زیرا گمان می‌کنیم که استعداد ذاتی لازم برای موفقیت در آن مهارت را نداریم. این اندیشه ما را از رویاهایمان دور می‌کند!

معروف است که ولفگانگ آمادئوس موتزارت (Wolfgang Amadeus Mozart)، آهنگ‌ساز اتریشی، می‌توانست هر نُت موسیقی را فارغ از سازِ موسیقی تشخیص دهد. اما این‌که او چگونه توانایی انجام این کار را داشت رازی است که بسیاری از مردم از آن بی‌خبرند. احتمالاً این سوال برای شما نیز پیش آمده است که موتزارت چگونه به آن توانایی خارق‌العاده در موسیقی دست یافته بود یا چگونه برخی افراد می‌توانند هزاران رقم از عدد پی (pi) را به سادگی شماره تلفن‌شان حفظ کنند.

اگر شما هم تصور می‌کنید که چنین مهارتی، نتیجه‌ یک استعداد ذاتی یا یک هدیه‌ خاص و الهی است، باید بگوییم سخت در اشتباهید. در حقیقت، هر کسی می‌تواند مهارت‌های بسیار تخصصی را به دست آورد. تنها راه انجام این کار، تمرین است و بس!

بار دیگر مثال موتزارت را در نظر بگیرید. همان‌طور که گفتیم او می‌توانست هر تک نتی را که نواخته می‌شد تشخیص دهد، بدون آن‌که نت دیگری یا گامی را به عنوان مرجع داشته باشد. اگر حتی اندکی با دنیای موسیقی آشنا باشید، می‌دانید که چه‌قدر انجام این کار دشوار است. این مهارت بسیار نادر است؛ تنها یک نفر در هر 10000 نفر قادر به انجام این کار است. به نظر می‌رسد که چنین مهارتی، نمونه‌ای از استعدادهای ذاتی باشد، اما مطالعه‌ای که اخیراً انجام شده است، نشان می‌دهد که این توانایی به هیچ عنوان ذاتی نیست!

در سال 2014، آیاکو ساکاکیبارا (Ayako Sakakibara) روان‌شناسی ژاپنی، تصمیم گرفت که به 24 کودک بین سنین دو و شش سال آموزش دهد که بتوانند 14 آکورد متفاوت پیانو را تشخیص دهند. او هر روز، چهار یا پنج جلسه آموزشی کوتاه چند دقیقه‌ای برای کودکان برگزار می‌کرد و به آن‌ها آموزش می‌داد. آموزش‌های او تا زمانی ادامه یافتند که کودکان توانستند تمام 14 آکورد را فرا بگیرند. یادگیری کامل آکوردها برای برخی از کودکان کمتر از یک‌سال و برای برخی بیش از یک سال طول کشید، اما در نهایت، همه آن‌‌ها موفق به یادگیری آکوردها شدند.

پس از اتمام آموزش آکوردها، آیاکو تصمیم گرفت توانایی تشخیص تک نت‌ها را در کودکان آزمایش کند. او برای آن‌ها نت‌هایی را به تنهایی ‌نواخت و از آن‌‌ها خواست که نام آن را بگویند. در کمال شگفتی، همه کودکان توانستند تک نت‌ها را به درستی تشخیص دهند؛ این همان مهارت رازآلودی است که موتزارت در زمان خود با آن، حسادت همه را برانگیخته بود!

نتیجه این آزمایش نشان داد که هر کسی در موقعیت مناسب و با انجام تمرین‌های صحیح و اصولی می‌تواند مهارت تشخیص تک نت‌ها را فرا بگیرد.

در واقع، همه ما می‌توانیم مهارت مورد علاقه‌مان را فرا بگیریم، به شرط آن‌که شرایط مطلوب یادگیری مهیا باشد، به‌خوبی آموزش ببینیم و با پشت‌کار و جدیت تمرین کنیم.

اما چرا این‌قدر تمرین کردن اهمیت دارد؟

زیرا مغز ما، واکنش خاصی به تمرین کردن نشان می‌دهد و همین امر سبب می‌شود که بتوانیم تخصصی‌ترین مهارت‌ها را نیز یاد بگیریم.

در قسمت بعد، درباره نحوه واکنش مغز به تمرین صحبت می‌کنیم.

پرورش مغز با تمرین مداوم و پشت‌کار

در قسمت قبل گفتیم که یادگیری هر مهارتی بیش از آن‌که به استعداد ذاتی مربوط باشد، به تمرین کردن وابسته است. در این قسمت درباره تأثیر تمرین کردن روی مغز صحبت می‌کنیم.

لندن شهری بزرگ با هزاران خیابان است که با زوایای عجیبی یکدیگر را قطع می‌کنند. این شهر با جمعیتی بیش از هشت و نیم میلیون نفر دارای صدها رستوران، مکان‌های اقامتی، فروشگاه‌ها‌، ساختمان‌های اداری و انواع و اقسام امکانات است تا پاسخگوی نیازهای ساکنین آن باشد. اگر می‌خواهید در لندن راننده تاکسی شوید، باید مسیر خود را در این هزارتو پیدا کنید! کمی ترسناک و محال است، نه؟

هرچند برخی کارها، مانند به خاطر سپردن تمام خیابان‌های لندن ممکن است غیرممکن به نظر بیاید، اما انسان‌ها به خاطر توانایی سازگاری مغز خود می‌توانند مهارت‌های دشوار بسیاری را یاد بگیرند.

مغز نیز مانند هر عضله دیگری در بدن با تمرین کردن قوی و قوی‌تر می‌شود و تغییر می‌کند.

الِنور مگوایِر (Eleanor Maguire)، دانشمند علم اعصاب، آزمایشی را در سال 2000 در دانشگاه کالج لندن (University College London) انجام داد تا این ایده را بیازماید. او به عنوان بخشی از آزمایش، مغز راننده تاکسی‌های لندن را با کسانی که راننده تاکسی نبودند مقایسه کرد.

مگوایر در مطالعه خود پی ‌برد که راننده تاکسی‌ها، هیپوکامپ تحتانی (Posterior Hippocampus) بزرگتری دارند؛ بخشی از مغز که مسئول جهت‌یابی در فضا و به خاطر سپردن موقعیت‌هاست.

علاوه بر این، راننده تاکسی‌هایی که برای مدت زمانی طولانی مشغول این کار بودند، بزرگترین هیپوکامپ‌ها را داشتند.

برای کسب اطمینان از این‌که داده‌های به دست آمده کاملاً علمی هستند و راننده تاکسی‌ها از همان اول هیپوکامپ‌های بزرگی نداشتند که به آن‌ها در کارشان کمک کند، مگوایر مغز دو گروه از افراد را اسکن کرد و مورد آزمایش قرار داد. گروه اول افرادی بودند که می‌خواستند راننده تاکسی شوند و به تازگی دوره آموزشی را آغاز کرده بودند و گروه دیگر را کسانی تشکیل می‌داد که راننده تاکسی نبودند؛ او گروه دوم را به عنوان گروه کنترل در نظر گرفت. در ابتدای کار، او تفاوتی بین اندازه‌ هیپوکامپ‌های دو گروه پیدا نکرد. اما چهار سال بعد، زمانی که آزمایش را تکرار کرد، متوجه شد که هیپوکامپ‌ راننده تاکسی‌ها، یعنی گروه اول از افراد گروه کنترل بزرگتر است.

مطالعه النور مگوایر نشان‌دهنده‌ ارتباطی است که بین مهارت جهت‌یابی و اندازه‌ هیپوکامپ تحتانی مغز وجود دارد. در صورت تمرین مداوم، این بخش از مغز به‌طور مشهودی رشد می‌کند و قادر است کارهایی را انجام دهد که پیش از تمرین آگاهانه قادر به انجام آن‌ها نبوده است.

اکنون می‌دانیم که تمرین می‌تواند مغز انسان را تغییر دهد. اما آیا تمرین کردن می‌تواند بر تفکر یا نحوه برداشت ما از موقعیت‌ها تأثیر بگذارد؟ در قسمت بعد، درباره این موضوع صحبت می‌کنیم.

انجام کارهای پیچیده به کمک تصاویر ذخیره‌شده در حافظه بلندمدت

در قسمت قبل مشخص شد که تمرین کردن باعث تقویت مغز و در نتیجه، انجام بهتر کارهای مختلف می‌شود. تأثیر دیگر تمرین کردن بر بازنمایی ذهنی است. در این قسمت به این موضوع می‌پردازیم.

وقتی عبارت «مونا لیزا» را می‎خوانید، احتمالاً یاد نقاشی معروف داوینچی از زنی که به طرز مرموزی لبخند می‌زند می‌افتید. هنگامی که این اتفاق رخ می‌دهد، مغز شما تصویر نقاشی را «می‌بیند».

به این پدیده بازنمایی ذهنی (Mental Representation) می‌گویند. بازنمایی‌های ذهنی ساختارهایی ذخیره شده در مغز، مرتبط با اشیا، تصاویر، حرکات یا هر چیزی هستند که ممکن است مغز پردازش کرده و برای بازیابی دوباره ذخیره کرده باشد.

بازنمایی‌های ذهنی، شما را قادر می‌سازند تا حافظه کوتاه‌مدت خود را کنار بزنید و به حافظه بلند‌مدت‌تان دسترسی پیدا کنید.

حافظه کوتاه‌مدت برای برخی امور مانند به یاد آوردن کلماتی که همین الان خواندید تا این خلاصه کتاب را درک کنید خیلی مفید است. اما برای یادگیری و به حافظه سپردن یک زبان به قدرت و ظرفیت حافظه بلندمدت نیاز دارید.

اگر نمی‌توانستید تمام قوانین یک زبان را در حافظه بلندمدت خود ذخیره کنید، اکنون نمی‌توانستید به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنید. بازنمایی‌های ذهنی در چنین مواردی به کار می‌آیند. این ساختار‌های اطلاعاتی که به خوبی سازمان‌یافته‌ و در حافظه بلندمدت ذخیره شده‌اند شما را قادر می‌سازند تا فوراً به موقعیت‌هایی که در آن‌ها قرار می‌گیرید واکنش نشان دهید و با رجوع به بازنمایی‌های ذهنی، کاری را انجام دهید یا مطلبی را به یاد آورید.

به عنوان مثال، این بازنمایی‌ها باعث می‌شود که به یاد آورید مونا لیزا یک نقاشی معروف است. به همین دلیل، هر دفعه که درباره این نقاشی صحبت می‌شود، نیازی نیست تا دوباره یاد بگیرید که مونا لیزا چیست و چه اهمیتی دارد.

هم‌چنین بازنمایی‌های ذهنی در بهبود عملکرد ما نقش دارند. هرچه بازنمایی‌های ذهنی بیشتر و دقیق‌تری در حافظه بلندمدت‌مان داشته باشیم، می‌توانیم عملکرد بهتری از خود نشان دهیم. می‌دانیم که برای خبرگی در یک زمینه خاص، به سال‌ها تمرین نیاز است؛ چه این تخصص راندن یک تاکسی باشد، چه بازی کردن شطرنج! و تنها از طریق تمرین است که می‌توانیم بازنمایی‌های دقیقی را از موقعیت‌ها یا حرکاتی که برای عملکردمان اهمیت دارند در حافظه‌مان ایجاد و ذخیره کنیم.

برای مثال، ورزش بیس‌بال را در نظر بگیرید. بسیاری از هواداران بیس‌بال، بازنمایی‌های ذهنی زیادی را در مورد این ورزش در مغز خود ذخیره دارند، زیرا بارها آن را تماشا کرده‌اند. اما آن‌ها به هیچ عنوان قابل مقایسه با بازیکنان حرفه‌ای بیس‌بال نیستند. بازیکنان حرفه‌ای سال‌ها تمرین کرده‌اند و همواره مشغول تمرین هستند و از این رو، بازنمایی‌های کاملی از تمام جهاتی که یک توپ بیس‌بال ممکن است در آن‌ها به حرکت درآید در ذهن خود دارند. بنابراین، زمانی که توپ بیس‌بال به سمت یک توپ‌زن می‌رود، او می‌تواند ظرف چند ثانیه تخمین بزند که سرعت توپ چقدر است و تصمیم بگیرد که چه‌طور به آن ضربه بزند.

ضرب‌المثل «کار نیکو کردن از پر کردن است» واقعاً درست است! تمرین کردن، مهارت انسان را افزایش می‌دهد، اما نکته این‌جاست که هر تمرینی مفید نخواهد بود. در ادامه خواهید دید که برای پرورش مهارت‌های تخصصی چه نوع تمرینی لازم است.

تمرین هدف‌مند با اهداف معین و بازخورد دائمی

در قسمت‌های قبل از اهمیت تمرین کردن برای پرورش مهارت‌هایمان آگاه شدیم. اما واقعاً چگونه باید تمرین کنیم تا به موفقیت برسیم؟ در این قسمت در این باره صحبت می‌کنیم.

آیا فکر می‌کنید که یک موسیقی‌دان، ورزشکار، دانشمند یا کارآفرین حرفه‌ای تنها یک‌شبه مهارت خود را پرورش داده است؟ اصلاً این‌طور نیست! این افراد به کمک تمرین هدفمند به موفقیت دست یافته‌اند.

تمرین هدفمند به شما کمک می‌کند تا مهارت‌های خود را از طریق چند سازوکار خاص، از جمله تعیین اهداف روشن و مشخص، متمرکز بودن، خروج از منطقه امن و دریافت دائمی بازخورد پرورش دهید.

برای درک بهتر اهمیت تمرین هدفمند، به آزمایشی که اندِرز اِریکسون (Anders Ericsson)، نویسنده این کتاب، در دهه 70 میلادی انجام داد توجه کنید. در این آزمایش، اریکسون از یک دانشجوی لیسانس دانشگاه کارنِگی مِلون (Carnegie Mellon University) به نام استیو خواست تا یک توالی بی‌پایان از اعداد را حفظ کند. اریکسون هر ثانیه یک عدد را با صدای بلند اعلام می‌کرد و استیو باید آن‌ها را پشت سر هم به یاد می‌سپرد.

استیو پیش از این آزمایش مهارت خاصی در رابطه با اعداد یا حفظ کردن آن‌ها نداشت. به طور کلی، اکثر افراد می‌توانند بدون مشکل خاصی، هفت رقم را حفظ کنند و استیو هم از این قاعده مستثنی نبود. اما در نهایت، استیو با تمرین و آموزش توانست زنجیره‌ای 82 رقمی از اعداد را حفظ کند. استیو چگونه توانست به چنین مهارت خارق‌العاده‌ای دست یابد؟

روش کار او به این صورت بود:

  1. او ابتدا هدف روشن و مشخصی برای خود تعیین کرد. هدف او این بود که بیش از پیش بتواند اعداد را حفظ کند.
  2. علاوه بر این، او در طول آزمایش تمرکز خود را از دست نداد و بر هدفش متمرکز ماند.
  3. اریکسون دائماً استیو را تشویق می‌کرد تا فراتر از سطح کنونی‌اش عمل کند و به همین خاطر، استیو مجبور شد از منطقه امنش خارج شود. برای مثال، اگر او می‌توانست در یک جلسه 28 عدد را حفظ کند، اریکسون در شروع جلسه بعدی از او می‌خواست که یک توالی 28 رقمی دیگر را از حفظ تکرار کند. سپس، بلافاصله پس از آن از او می‌خواست تا یک توالی 29 رقمی را حفظ کند. در واقع او پله‌پله تمرین را برای استیو سخت‌تر می‌کرد.
  4. در نهایت، استیو در مورد عملکردش بازخورد دریافت می‌کرد.

گرفتن بازخورد از اهمیت بسیاری بالایی برخوردار است. چه‌طور می‌توانید کار خود را بهبود بخشید اگر کسی نباشد که به شما بگوید عملکردتان چطور بوده است؟

فارغ از اینکه تمرین زبان آلمانی می‌کنید یا شمشیربازی، باید بدانید که آیا در مسیر درستی قدم برمی‌دارید و تمرین‌تان صحیح و اصولی است یا خیر!

به کمک تمرین هدفمند می‌توانید انواع و اقسام مهارت‌های تخصصی را بیاموزید. اما تمرین هدفمند، تنها گامی به سمت یک هدف بزرگتر است؛ هدفی که در ادامه در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

تمرین آگاهانه تمایز بین عملکرد خوب و درجه یک

در قسمت قبل گفتیم که تمرین هدف‌مند به افراد کمک می‌کند تا مهارت موردعلاقه‌شان را یاد بگیرند و در آن عملکرد بسیار خوبی داشته باشند. اما چه چیزی کسانی را که عملکرد بسیار خوبی دارند از کسانی که نابغه به نظر می‌آیند متمایز می‌کند؟

افرادی که عملکرد فوق‌العاده و درجه یکی دارند از طریق تمرین آگاهانه یا در واقع، تمرین هدفمندی که آگاهانه است به این مرحله دست می‌یابند.

برای این‌که تمرین شما آگاهانه باشد، دو اتفاق باید رخ دهد:

  1. نخست این‌که زمینه‌ای که می‌خواهید در آن تمرین کنید باید‌ توسعه‌یافته باشد؛ یعنی در دنیا باید افراد خبره‌ای در آن زمینه وجود داشته باشند که سطح عملکردشان به وضوح با تازه‌واردها متفاوت است.
  2. دوم این‌که برای تمرین آگاهانه نیازمند یک مدرس یا مربی هستید که بتواند شما را با استفاده از تمرین‌های ضروری برای پیشرفت آموزش دهد و هدایت کند.

برای مثال، موسیقی هنری است که در طول قرون متعدد توسعه پیدا کرده و واضح است که افراد مختلف با سطح مهارت گوناگون، عملکرد و اجرای موسیقی متفاوتی دارند. معمولاً معلمان موسیقی خودشان نیز نوازنده‌های بسیار خوبی هستند. این موسیقی‌دان‌ها روش‌های پیشرفته‌ای برای تمرین ایجاد کرده‌اند که به شاگردان‌شان در کسب مهارت‌های لازم برای بدل شدن به موسیقی‌دان‌هایی حرفه‌ای مانند خودشان کمک می‌کند.

در تمرین آگاهانه در یک زمینه خاص، داشتن یک مربی متخصص، لازم است، اما کافی نیست. آن مربی متخصص باید به شما بیاموزد که چگونه می‌توانید مثل خود او در آن زمینه تخصص پیدا کنید و در واقع، راه خبرگی را به شما نشان دهد. شما می‌توانید از روش‌های خاصی که معلم یا مربی‌تان بلد است استفاده کنید و در مهارت مد نظرتان حرفه‌ای شوید.

یک شاگرد با استفاده و پیروی از دانش مربی خود، دیگر نیازی ندارد تا کارش را از صفر آغاز کند یا وقتش را برای دانستن حقایق موجود و د دسترس تلف نماید.

به عنوان مثال، بیایید تصور کنیم که می‌خواهید قهرمان پرش ارتفاع شوید. با یک مربی عالی دیگر نیازی نیست تا در مورد مسائل پیش پا افتاده‌ای مثل تعیین محل پرش یا راه رسیدن به بیشترین ارتفاع فکر کنید.

اما یک لحظه صبر کنید. اگر هر مهارتی را می‌توان از طریق تمرینی هدفمند که آگاهانه هدایت می‌شود فرا گرفت، آنگاه در مور استعداد چه می‌توان گفت؟ در قسمت بعد، نقش و تأثیر استعداد را بررسی می‌کنیم.

نقش استعداد ذاتی در موفقیت چشم‌گیر

همان‌طور که قبلاً هم گفتیم مهارت‌های بسیار تخصصی را می‌توان از طریق تمرین آگاهانه مداوم فرا گرفت. اما آیا واقعاً هیچ مهارت یا توانایی خاصی نیست که نتیجه نبوغ محض یا نوعی استعداد ذاتی و خدادادی باشد؟

به اعتقاد بسیاری از مردم، کسانی که عملکرد خارق‌العاده‌ و برجسته‌ای دارند، مهارت‌های خود را مدیون استعدادهای ذاتی و خدادادی هستند؛ به‌خصوص زمانی که موفقیت‌های غیر قابل باوری در اوایل زندگی فرد رخ می‌دهند!

در نگاه اول، ممکن است این توضیح واقعاً منطقی به نظر برسد. اما چه توضیح دیگری می‌تواند برای این توانایی‌های غیر معمول و خارق‌العاده وجود داشته باشد؟ به عنوان مثال، بسیاری از کسانی که زندگی‌نامه موتزارت را نوشته‌اند به این نکته اشاره داشتند که او از سن شش سالگی آغاز به نوشتن قطعات موسیقی کرد و تنها بعد از دو سال یک سمفونی کامل نوشت. به نظر می‌آید این مسئله را تنها می‌توان با استعداد ذاتی توجیه کرد، وگرنه چگونه یک کودک می‌تواند در مدت زمان بسیار کوتاهی چنین دست‌آوردی داشته باشد؟

با این حال، هیچ مدرکی مبنی بر وجود استعداد ذاتی موجود نیست؛ شواهد نشان می‌دهند که توانایی فوق‌العاده‌ افراد خبره یا حتی نابغه‌ای مانند موتزارت نیز نتیجه‌ تمرین آگاهانه است.

در واقع، به احتمال زیاد موتزارت در سن شش سالگی آن‌قدر که می‌گویند دست‌آورد نداشته است. مدارکی که اخیراً به دست آمده است نشان می‌‎دهد که دست‌خط اولین قطعه‌هایی که به او نسبت داده‌اند و گفته‌ می‌شود که در سن هشت سالگی آن‌ها را نوشته است، با دست خط پدرش، لئوپولد موتزارت (Leopold Mozart) هم‌خوانی دارد! جالب است بدانید که پدر موتزارت نیز موسیقی‌دان بوده و آموزش موسیقی به پسرش را از سن پایین شروع کرده بود.

هرچند که موتزارت در ادامه مسیر حرفه‌اش به چره بزرگی در موسیقی بدل شد، اما در حقیقت، هیچ قطعه موسیقی برجسته‌ای را تا نوجوانی خود ننوشت.

او تقریباً پس از یک دهه تلاش و بهبود مهارت‌هایش از طریق تمرین آگاهانه توانست قطعات قابل توجهی بنویسد و استعداد ذاتی و خدادادی در موفقیتش نقش پررنگی نداشت.

همین مسئله در مورد بسیاری از افراد حرفه‌ای دیگر نیز صدق می‌کند. افراد بااستعداد از راه میان‌بر نمی‌روند. همه آن‌‌ها سال‌ها به‌طور آگاهانه تمرین می‌کنند و با خلق بازنمایی‌‌های ذهنی پیشرفته، ظرفیت مغز خود را افزایش می‌دهند.

پیام کلی کتاب قله

Peak by Anders Ericsson and Robert Poolزمانی باور عموم مردم این بود که تنها کسانی می‌توانند در انجام مهارتی خبره شوند که استعداد ذاتی فوق‌العاده‌ای دارند. اما اکنون، شواهد علمی نشان می‌دهد که استعداد ذاتی آن‌قدرها هم در عملکرد افراد نقش مهمی ندارد! با تمرین مداوم یک مهارت، ساختار مغز تغییر می‌یابد و توانایی فرد برای انجام آن بالا می‌رود.

اما منظور از تمرین، هر تمرینی نیست! تنها زمانی تلاش شما برای یادگیری مهارتی موثر واقع می‌شود که تمرین هدفمندِ آگاهانه‌ای داشته باشید. تمرینی هدف‌مند است که برای خود اهدافی را مشخص کنید، روی کارتان مترکز باشید، از منطقه امن‌تان خارج شوید و مهم‌تر از همه، بازخورد بگیرید.

منظور از تمرین آگاهانه نیز این است که در زمینه مورد نظرتان، مربی یا معلم متخصصی داشته باشید که راه موفقیت و خبرگی را به شما آموزش دهد. بنابراین، کلید داشتن بهترین عملکرد در هر حرفه‌ خاصی، تمرین هدف‌مند آگاهانه است. شما هم می‌توانید با پایبندی به یک برنامه تمرینی هدفمند در هر مهارتی خبره شوید.

پیشنهاد کاربردی

تنها به دلیل نداشتن استعداد ذاتی، دور اهداف ایده‌ال خود خط قرمز نکشید!

شاید نواختن سازی مانند ویولون، یادگیری زبان فرانسه و تبدیل شدن به یک نقاش معروف رویای زندگی شما باشد، اما به این دلیل که احساس می‌کنید در این مهارت‌ها استعداد ذاتی ندارید، هیچ‌گاه به دنبال یادگیری آن‌ها نرفته‌اید. ناامید نشوید! اهمیت و جایگاه تمرین آگاهانه بیشتر از استعداد ذاتی است. هر انسانی با ممارست و تمرین هدف‌مند می‌تواند بزرگ‌ترین رویاهای زندگی خود را به واقعیت تبدیل کند.

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن😍

5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

1 دیدگاه برای “خلاصه کتاب قله اثر آندرس اریکسون

  1. مهدی مولائی گفته:

    با اینکه میشه جزء کتاب های انگیزشی طبقه بندی کرد ولی کاملا منطقی بود و با مدرک حقایق جالبی رو بیان می کنه

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image