خلاصه کتاب ” موهبت کامل نبودن ” اثر ” برنه براون ”
The Gifts of Imperfection by Brené Brown
این کتاب درباره چیست؟
کتاب موهبت کامل نبودن با نگاهی جذاب و قابلفهم به ده اصل میپردازد که میتوانید با پیروی از آنها زندگی رضایتبخشتری داشته باشید؛ زندگیای که با شجاعت، ارتباط و همدلی با دیگران تعریف میشود. این کتاب با داستانهای مرتبط و توصیههای کاربردی، منبعی مفید برای خوانندگان در هر سنی است.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- هر کسی که میخواهد زندگی معنادارتری داشته باشد
- هر کسی که ایدهای فوقالعاده دارد، اما از به اشتراک گذاشتن آن با دنیا میترسد
- هر کسی که با احساسات ناتوانی و آسیبپذیری دست و پنجه نرم میکند
نویسنده این کتاب کیست؟
برنه براون نویسنده و استاد در کالج تحصیلات تکمیلی علوم اجتماعی دانشگاه هیوستون است که در زمینه پژوهش درباره شرم و تأثیرات آن بر ذهن انسان تخصص دارد. آثار او در رسانههای مختلفی از جمله PBS، NPR، CNN، OWN و TED به نمایش گذاشته شده است.
چگونه میتوانیم مطابق اعتقادات خویش زندگی کنیم
بسیاری از ما سعی میکنیم بر اساس قوانین و مقررات دیگران زندگی کنیم. تمام تلاش خود را میکنیم که با جامعه هماهنگ شویم و کاری را انجام دهیم که فکر میکنیم باید انجام دهیم.سخت کار میکنیم زیرا جامعه چنین انتظاری از ما دارد؛ خیلی خوشگذرانی نمیکنیم زیرا فکر میکنیم که در این صورت مردم ما را بیفکر و سبکسر قضاوت خواهند کرد.ولی همه این کارها چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟ نهایتاً یک زندگی پراسترس و بدون شادی خواهیم داشت.
این خلاصه کتاب راه دیگری را به ما نشان میدهد و بر نیاز ما برای پذیرفتن منحصربهفرد بودنمان، عیب و نقصهای کوچکمان و خصلتهای خاص فردی تأکید میکند؛ درواقع چیزهایی که نشان از شخصیت ما دارد.با پیمودن مسیرِ اصالت و استقلال فردی میتوان به شاد زیستن امیدوار بود.
در این خلاصه کتاب به موراد زیر نیز پرداخته میشود:
- چرا هنگامیکه کمتر روی جزئیات تمرکز میکنید همهچیز بهتر به نظر میرسد؟
- چرا باید بخش قابلتوجهی از زندگی خود را به بازی کردن اختصاص دهید؟
- چرا باید خودتان را با یک خط تیره تعریف کنید؟
- اصالت و واقعی بودن، انتخابی است که مستلزم شهامت، دلسوزی و ارتباط است
- ترس از شرمندگی در پس کمالگرایی پنهان شده است
- هدف و دیدتان را پرورش دهید تا در مواجهه با ناملایمات انعطافپذیر باشید
- قدردان لحظات معمولی زندگی بودن را تمرین کنید
- برای تصمیمگیرندهٔ بهتری بودن، نیاز به اطمینان را کنار گذاشته و به شم خود اعتماد کنید
- پذیرفتن خلاقیتهای بالقوهٔ خود، لازمه از بین بردن نیاز به مقایسه
- در مبحث سلامت، بازی و استراحت هم به اندازهی کار کردن اهمیت دارند
- به جای تلاش برای خلاص شدن از شر اضطراب، مهار کردن آن را بیاموزید
- موهبتها و استعدادهای خود را که میتوانید با دنیا سهیم شوید شناسایی کنید
- از «باحال نبودن» نترسید!
- پیام کلی کتاب
اصالت و واقعی بودن، انتخابی است که مستلزم شهامت، دلسوزی و ارتباط است
اکثر مردم مایل هستند زندگیای داشته باشند که مطابق شخصیتشان باشد؛ بهعبارتدیگر ما انسانها خواهان آن هستیم که تا جای ممکن خودمان باشیم.
واقعی بودن خصوصیتی نیست که شما دارای آن یا فاقد آن باشید. به بیان دیگر این مسئله یک انتخاب است، انتخابی که نشان میدهد چگونه میخواهیم زندگی کنیم.واقعی بودن یک تصمیم روزانه است برای درستکار بودن، پذیرفتن آسیبپذیری خود و اهمیت ندادن به آنچه دیگران فکر میکنند.ازآنجاییکه این مسئله یک انتخاب محسوب میشود، ممکن است بعضی روزها خود واقعیمان باشیم و روزهای دیگر که خستهایم، کمتر خود واقعیمان را بروز دهیم.
بههرحال، اگر انتخاب شما این باشد که بیشتر طبق خود واقعیتان رفتار کنید، باید شهامت و دلسوزی را تمرین کنید.
شما به شهامت نیاز دارید تا هر آنچه که در ذهنتان است به زبان بیاورید و به خودتان این امکان را بدهید که در برابر دیگران آسیبپذیر باشید.
اگر بخواهید عملاً متوجه این مسئله شوید، دفعهی بعدی که واقعاً خواهان چیزی بودید (نظیر پیروزی در یک مسابقه یا موفق شدن در یک مصاحبه) به آن بیندیشید. سعی کنید در این شرایط امیدتان را کماهمیت جلوه ندهید.
این که طوری رفتار کنیم که شکست مسئلهی مهمی نیست درد آن را کمتر نخواهد کرد. در مقابل، هنگامیکه در مورد امیدهایتان با خود روراست باشید توانایی و قدرت مورد نیاز را به دست خواهید آورد.
از سویی دیگر، دلسوزی کردن، این امکان را به شما میدهد که متوجه شوید تنها نیستید و اینکه در واقعیت اطرافیان شما هم با مسائلی همچون مسائل شما دستوپنجه نرم میکنند.
برخلاف همدردی، دلسوزی رابطهای است بین افراد همتراز؛ برای ارتباط برقرار کردن با مشکلات دیگران، ابتدا باید مشکلات خود را به رسمیت بشناسید. دانستن اینکه اطرافیانتان بهاحتمالزیاد همان مشکلاتی را داشتهاند که هماکنون شما دارید، ارتباط برقرار کردن با آنها و مورد حمایت قرار گرفتن را برایتان راحتتر خواهد کرد.
ترس از شرمندگی در پس کمالگرایی پنهان شده است
آیا شما فردی کمالگرا هستید؟ اگر چنین است، آیا آن را یک ویژگی مثبت میپندارید؟
ممکن است کمالگرایی مثبت به نظر برسد، اما ارزش در پی آن بودن را ندارد. کمالگرایی با تلاش برای بهترین بودن فرق میکند و ربطی به ارتقای خود ندارد. در عوض، حول محور ترس اساسی از شرمندگی میچرخد.
به طور خلاصه، کمالگرایی اعتقادی است که اگر بی عیب و نقص به نظر برسیم و زندگی و رفتارمان بی عیب و نقص باشد، قادر خواهیم بود خود را در برابر انتقاد، قضاوت یا سرزنش محافظت کنیم.بهعبارتدیگر کمالگرایی قرار است از ما در برابر شرمندگی حفاظت کند.
زندگی یک فرد کمالگرا به لحاظ عاطفی بیمارگونه است؛ شأن (ارزش) خود را مبتنی بر قبول داشتن یا پذیرش دیگران قرار میدهد.
کمالگرایی نهفقط بیمارگونه است بلکه اعتیادآور و خودویرانگر است. در حقیقت، کمالگرایی پوچ و بیهوده است؛ زیرا مفهومی به نام «کمال» غیرواقعی است.
بااینحال، ذهنیت کمالگرایان این تلهها را تشخیص نمیدهد و هر بار که یک فرد کمالگرا در دستیابی به کمال و انجام کاری بدون هیچگونه عیب و نقصی با شکست مواجه میشود، خود را به سبب عدم توانایی و ضعف سرزنش میکند و به خود میگوید که باید بهتر کار کند؛ صرفنظر از این که آیا این کار واقعاً ممکن است یا خیر.
در واقع چنین فردی به پیشرفت و بهبود معتاد میشود.
فردی را در نظر بگیرید که کتابی نوشته اما به خاطر ترس از انتقاد و عدم استقبال، آن را منتشر نکند. این فرد به فلج زندگی مبتلا شده است.
خوشبختانه، ما میتوانیم صرفاً با صداقت در مورد ترس خود از شرمندگی و با یادآوری این که کارها را برای خودمان انجام دهیم و نه برای دیگران از محدودیتهای کمالگرایی اجتناب کنیم.
بنابراین هنگامی که خواستید به تناسب اندام برسید اجازه ندهید عقیدهی دیگران در مورد شما و بدنتان انگیزهای برای شما باشد؛ بلکه به خودتان بگویید که ورزش کردن و یک رژیم سالم باعث خواهد شد حالتان بهتر باشد و سالمتر شوید و اینکه موفقیت یا شکست شما در رسیدن به تناسب اندام، ارزش شما به عنوان یک شخص را تحت تأثیر قرار نخواهد داد.
هدف و دیدتان را پرورش دهید تا در مواجهه با ناملایمات انعطافپذیر باشید
چند نفر از ما سعی کردهایم وزن خود را کاهش دهیم، ولی با اولین دردسر و زحمت پیش آمده تسلیم شدهایم؟پس بسیاری از ما فاقد انعطافپذیری لازم برای دستیابی به اهدافمان هستیم. خوشبختانه، میتوان این ویژگی را تغییر داد.
بگذارید با بررسی منشأ انعطافپذیری شروع کنیم:
انعطافپذیری از تمرین امید به وجود میآید.معمولاً امید احساسی تعریف میشود که بر موقعیتهای خارج از کنترل ما بستگی دارد، اما سی آر اسنایدر (C.R. Snyder، محقق) استدلال میکند که امید در واقع یک فرایند شناختی است که میتوان آن را آموخت و تمرین کرد.
هنگامیکه بهخود بگویید کجا میخواهید بروید، چگونگی رسیدن به آنجا را شناسایی کنید و باخود تکرار کنید که «آنچه را که لازمهی موفقیت است در اختیار دارید» امید به وجود میآید.
شما میتوانید با تقسیم کردن اهداف بزرگتر به اهدافی کوچکتر و قابلکنترلتر کاری کنید که هدف نهایی نزدیکتر یا جذابتر به نظر برسد.
دفعهی بعد که با یک چالش دلهرهآور مانند ترک سیگار مواجه شدید، تصمیمی آگاهانه بگیرید که قدمبهقدم و روز به روز برای دستیابی به آن تلاش کنید. اندیشیدن به تلاشها و زحمات یک روز، آسانتر از اندیشیدن به زحمات یک سال یا مابقی عمرتان است. پس از گذشت مدتی عادت سیگار نکشیدن در ذهنتان نهفته شده و جا میافتد.
انعطافپذیری را میتوان با داشتن یک دید انتقادی و گسترده نسبت به مشکلاتی که با آن مواجه هستید افزایش داد
اگر روی صورت هرکسی با دوربینی زوم کنیم، تمام معایب و ایرادهای ریز و درشت را بهوضوح نشان میدهد؛ ولی اگر دوربین را کمی عقبتر ببریم و از یک زاویهی باز به فرد بنگریم، این مشکلات در بین سایر ویژگیهای فرد گم میشوند.اگر باز هم عقبتر برویم و سایر افراد در کادر وارد شوند، میبینیم که آن شخص در میان افرادی است که بسیاری، از همان مشکلات و معایب را دارند.
بسیاری از مردم که تحت فشار رسانهها و شبکههای اجتماعی با تصویر بدنی خود دچار مشکل هستند میتوانند دیدی گستردهتر اتخاذ کنند.
آنها باید از خود بپرسند: آیا تصویری که از بدنم در ذهن خود ساختهام واقعی است یا فانتزی؟ آیا من تنها کسی هستم که پس از دیدن این تصاویر از بدن خود احساس عدم رضایت میکنم؟پاسخ به این سؤالات میتواند به افراد کمک کند که انتقادی برخورد کنند و متوجه شوند تنها آنها نیستند که با این کشمکشها دستوپنجه نرم میکنند؛ در برابر انتظارات جامعه مقاومت کنند و ارزش خود را در اولویت قرار دهند.
قدردان لحظات معمولی زندگی بودن را تمرین کنید
اینکه بهواسطه قدردان داشتهها بودن بیشتر باعث شادی ما میشود تا افسوس خوردن بهخاطر نداشتهها، مسئلهای کاملاً منطقی است.این قدرشناسی، احساسی تصادفی نیست بلکه ذهنیتی است که میتوان آن را آگاهانه تمرین کرد.
این مسئله تأثیرات عمدهای بر شیوهی زندگی ما دارد؛ بدین معنی که شادمانی صرفاً یک پیامد تصادفی و نتیجهی شرایط خارجی نیست که هیچگونه کنترلی بر آنها نداریم؛ بلکه ما فعالانه با تمرین قدرشناسی شادمانی را برمیگزینیم.
یک روش برای انتخاب فعالانهی قدرشناسی این است که به خود بگویید آنچه که دارید کافی است یا حتی بیشتر از کافی است نه اینکه همهچیز را برحسب کمبودها و نداشتهها ببینید.
ما اغلب دچار این عادت بد هستیم که خود را به خاطر کافی نبودن داراییهایمان سرزنش میکنیم: به اندازهی کافی ثروتمند نیستیم، به اندازهی کافی لاغر نیستیم، وقت کافی نداریم و غیره.در عوض، باید بر چیزهایی تمرکز کنیم که هماکنون داریم و متوجه این موضوع باشیم که ممکن بود کمتر از این داشته باشیم. با این دیدگاه قدرشناسانه، بهزودی احساس قدردانی بیشتری خواهید کرد؛ صرفنظر از اینکه چقدر موفق هستید.
ولی مهمتر از هر چیز دیگری، کلید قدرشناسی این است که ارزش لحظات معمولی زندگی را کشف کنید.کارهایی چون بردن کودکتان به بسترش، خوردن یک غذای خوشمزه در کنار دیگران یا پیاده رفتن به خانه در یک روز آفتابی.
این نوع انتخاب برای داشتن یک دیدگاه قدرشناسانه، به افرادی که متحمل آسیبهای روحی شدهاند کمک میکند.افرادی که تجارب سخت و دلخراشی چون مرگ فرزند، خشونت یا قتلعام را از سر گذراندهاند، معمولا در یک چیز مشترک هستند؛ وقتی بهیاد روزها و خاطرات پیش از آن تجربه دلخراش میافتند، با حسرت از جنبههای معمولی زندگی روزمره آن دوران یاد میکنند.
برای تصمیمگیرندهٔ بهتری بودن، نیاز به اطمینان را کنار گذاشته و به شم خود اعتماد کنید
شم شما یکی از مهمترین منابع تصمیمگیری است. بااینحال، متأسفانه برای بسیاری از مردم، اعتماد کردن به شم خود کار سختی است.
این امر تا حدودی به این دلیل است که اکثر مردم نمیدانند شم چیست.آنها شم را حسی درونی تلقی میکنند که هیچ ارتباطی با عقلانیت یا دلیل ندارد. اما در حقیقت، شم و عقل دو مفهوم جدا از یکدیگر نیستند.
شم از طریق یک سری ارتباطات بیوقفه و پشت سر هم کار میکند که به صورت ناخودآگاه در ذهن اتفاق میافتد.
این فرایند استفادهی ناخودآگاه از تجارب پیشین، به ورزشکاران مثلاً بازیکنان بسکتبال اجازه میدهد بدون اینکه نیاز باشد اول بنشینند و محاسبات ریاضی انجام دهند، زاویهی دقیق و نیروی موردنیاز برای یک پرتاب سه امتیازی را بدانند.
پس ما نمیتوانیم شم را نقطهی مقابل منطق و استدلال بدانیم.درواقع شم نوعی شیوهی استدلال است که به هنگام تصمیمگیری، عدم قطعیت را نیز تا حدی در پروسهی تصمیمگیری دخیل میکند.
با پذیرفتن شم خود، شما به خود و تجاربتان که در دانش شما نقش داشتهاند اعتماد میکنید.این امر شما را قادر میکند تا حدی با اطمینان رفتار کنید علیرغم اینکه نمیدانید یک شرایط چگونه پیش خواهد رفت. بازیکن بسکتبال برای مثال، نمیتواند مطمئن باشد که توپ از حلقه رد شده و گل خواهد شد ولی میتواند یک حدس تجربی بر اساس شم خود داشته باشد.
ولی چرا شما باید بخواهید به شم خود اعتماد کنید؟ چون انجام این کار میتواند به شما کمک کند بر ترس خود از ریسک کردن غلبه کنید.
اکثر مردم از ریسک و عدم قطعیت اجتناب میکنند؛ و همین امر آنها را بهسوی رفتار تردیدآمیز و تصمیمهای ضعیف سوق میدهد.هنگامیکه پذیرفتن شم را بیاموزید، عادت خواهید کرد که به هنگام مواجهه با عدم قطعیت دست به عمل بزنید و از این رو در برابر ترس مربوط به تصمیمگیری غلط مقاومت میکنید.
پذیرفتن خلاقیتهای بالقوهٔ خود، لازمه از بین بردن نیاز به مقایسه
مقایسهی خود با دیگران امری کاملاً طبیعی است که تقریباً همهی ما انجام میدهیم.اما در تلاش برای ارزیابی خود با هم سن و سالانمان، معمولاً آن دسته از ویژگیهای جالب خود را که جزو خصلتهای مهم شخصیتی ما هستند نادیده میگیریم.
هنگامیکه رقابت میکنیم، خودمان را بهوسیلهی معیارهای بسیار محدودی با دیگران مقایسه میکنیم. به همین دلیل، زحمت رقابت با افراد از سنتها و زمینههای کاملاً متفاوت را به خود نمیدهیم. چون درگیر هیجان و عصبانیت رقابت با همسایه کناری خود هستیم.درحالیکه ممکن است خانههایمان را با عمارت بالای شهر مقایسه نکنیم، احتمال دارد بر سر اینکه چه کسی زیباترین خانه در محله یا کوچه را دارد با یکدیگر رقابت کنیم.
ممکن است ماشینمان را با ماشینهای لاکچری و میلیاردی که در سطح شهر میبینیم مقایسه نکنیم، اما ممکن است درگیر رقابت اینکه چه کسی در فامیل بهترین و گرانترین ماشین را دارد بشویم.
اگر بخواهیم پا را از این مقایسههای سطحی فراتر بگذاریم، باید با پذیرفتن فردیت خود آغاز کنیم. هنگامیکه بر موهبتهای منحصربهفرد خود تمرکز میکنیم، به یاد میآوریم که دنیا از افرادی تشکیل شده است که هر یک از آنها نقش منحصربهفرد و بینظیری ایفا میکنند.
ولی برای درخشش فردیت، نخست باید قوهی خلاقیت خود را پرورش دهید.
اما اگر خلاق نباشید چه؟این سؤال از بنیان اشتباه است!
هیچ چیزی به نام تیپهای شخصیتی خلاق و غیرخلاق وجود ندارد. ولی تمایز آشکاری بین افرادی که از خلاقیت خود استفاده میکنند و افرادی که نمیکنند وجود دارد.
پس به این مسئله که آیا بهاندازهی کافی خلاق هستید یا خیر فکر نکنید. فقط باید به فکر خلق کردن باشید.
مهم نیست که نقاشی میکنید، آشپزی میکنید، مینویسید، موسیقی کار میکنید یا هر چیز دیگری. مادامیکه در حال خلق کردن باشید، همزمان تواناییهای فردی خود را نیز پرورش میدهید.
در مبحث سلامت، بازی و استراحت هم به اندازهی کار کردن اهمیت دارند
اگر کسی به شما بگوید که همهچیز را رها کنید و همین حالا به سراغ بازی و تفریح بروید، این کار را انجام میدهید؟ یا اینکه الزامات و محدودیتهای ذهنی و کاری شما مانع از ترک میز کارتان میشود؟ وقت گذاشتن برای بازی کردن آنطورها که به نظر میرسد کار سادهای نیست.
متاسفانه در جوامع، شان و مقام افراد به بهرهوری آنها گره خورده است.در نتیجه ما به وضعیتی دچار شدهایم که اگر اموری مثل استراحت، بازی و سلامت سد راه کار ما قرار بگیرند آنها را قربانی میکنیم.
آخرین باری که باوجود خستگی مفرط به خود گفتید یک ساعت دیگر بیشتر بیدار بمانید تا کار بیشتری انجام دهید کی بود؟مردم کار و بازی را قطبهای مخالف یکدیگر تلقی میکنند. آنها تصور میکنند که با خلاصی از یکی از آنها (که معمولاً بازی است) به آن دیگری بیشتر خواهند رسید.
درحالیکه واقعیت این است که کار متضاد بازی نیست، بلکه افسردگی متضاد بازی است.همانطور که تحقیقات نویسندهی این کتاب تائید کرده است، انسانها به صورت زیستی برای مشارکت در فعالیتهای بدون هدف (بازی) برنامهریزی شدهاند. درواقع ما با محروم کردن خود از بازی، ضرر بزرگی به خود وارد میکنیم.
یک روش برای انجام این کار بازی با همکارانتان است.برای مثال، میتوانید هر چهارشنبه پس از اتمام کار، با دوستان و همکارانتان به سراغ بازی بیلیارد و یا بولینگ بروید و این کار را به یک عادت هفتگی تبدیل کنید.این ورزش و خوشگذرانی نهتنها شما را شادتر و سالمتر میکند، باعث میشود در محیط کاری ارتباط خود با همکارانتان را شکل دهید و توانایی خود برای کار تیمی را بهبود ببخشید.
همین مسئله در مورد استراحت نیز صدق میکند.چنانچه همیشه خود را تا مرز از پا افتادن هل بدهید و از خود کار بکشید، کار و سلامتتان به طور اجتنابناپذیری تحت تأثیر قرار خواهند گرفت. پس به بدنتان و نیازهای آن توجه کنید.
به جای تلاش برای خلاص شدن از شر اضطراب، مهار کردن آن را بیاموزید
زندگی در جامعهی سریع و پر از استرس ما اضطراب زیادی ایجاد میکند.برای بسیاری از مردم، شاید حتی شما عصبانیت و بیقراری ناشی از اضطراب میتواند عملاً فلجکننده باشد.
هنگامیکه سهواً اجازه میدهیم اضطراب بخش جداناپذیری از زندگیمان شود بهشدت تحت تأثیر آن قرار میگیریم. این امر اغلب هنگامی رخ میدهد که بدون گامی به عقب برداشتن و بهدست آوردن دیدی کلی، سعی میکنیم بسیاری از امور را بهیکباره متعادل کنیم.
به روزهایی بیاندیشید که به نظر میرسد همهچیز در اطراف شما در حال فروپاشی است: در حال نزدیک شدن به موعد تحویل یک پروژهی سنگین هستید و باید خود را برای آن آماده کنید.باید تصمیم بگیرید برای شام چه چیزی درست کنید، چه هنگام به دنبال کودکتان در مهدکودک بروید و چگونه نوشتن آن همه کارت تبریک تعطیلات را بهموقع تمام کنید و درعینحال به تمرینات تناسباندام خود هم برسید.
هنگامیکه تمام مدت به اموری فکر میکنیم که باید در مدت زمان کوتاهی که داریم به آنها بپردازیم، اضطراب به یکی از جنبههای همیشه حاضر زندگی تبدیل میشود.
دفعهی بعدی که اضطراب داشتید، سعی کنید با دیدی وسیعتر با آن برخورد کنید.بهآرامی نفس بکشید و به جای آیندهی نامعلوم بر روی حال تمرکز کنید. از این گذشته، چه کسی اهمیت میدهد که آن کارتهای تبریک چند روز دیرتر برسند؟
کارهایی را که اولویت کمتری دارند میتوانید به عقبتر موکول کنید.
هنگامیکه وقت میگذارید و به اضطرابتان، منابع و اهمیت اصلی آن فکر میکنید، اضطراب شما به چیزی مهارشدنی تبدیل خواهد شد؛ نه چیزی که زندگی شما را شکل میدهد.
موهبتها و استعدادهای خود را که میتوانید با دنیا سهیم شوید شناسایی کنید
چند بار خانواده یا معلمانتان به شما گفتهاند وقتتان را به نقاشی کشیدن، آواز خواندن یا بازی کردن سپری نکنید و در عوض کاری واقعی انجام دهید؟ وقت نادیده گرفتن توصیهی آنها فرارسیده است.
همهی ما موهبتها و استعدادهای منحصربهفردی داریم که فقط به ما تعلق دارند و ما باید آنها را بپذیریم؛نه اینکه آنها را به خاطر انجام کاری واقعی نادیده بگیریم.
برای مثال، برخی از ما از استعداد هنری برخوردار هستیم و برخی دیگر در مکالمه مهارت خوبی دارند. افراد دیگری نیز ممکن است استعداد بینظیری در به خاطر سپردن آمار ورزشی داشته باشند.
این موهبتها و استعدادها لزوماً همیشه منبع درآمد محسوب نمیشوند.
بااینوجود، با شناسایی امور منحصربهفردی که میتوانیم با دنیا سهیم شویم و جای دادن آنها در زندگیمان، حتی به طور جزئی، زندگی خود را هدفمندتر میکنیم.
با قرار دادن یک خط تیره (-) بین شغلتان و استعدادهایتان، این دو را با هم ترکیب کنید.
برای مثال
اگر بهعنوان کارگزار بیمه در روز مشغول به کار هستید ولی درعینحال دوست دارید اوقات فراغتتان را به نوشتن رمان اختصاص دهید، نباید استعدادهای ادبی خود را با معرفی خود بهعنوان یک کارگزار بیمه که تفننی چیزهایی مینویسد دست کم بگیرید.
اینکه علاقهی شما آن چیزی بیشتر وقتتان را به آن اختصاص میدهید نیست، به این معنا نیست که بخش کوچکتری از هویت شماست. پس میتوانید به مردم بگویید که شما یک «کارگزار بیمه – نویسنده» هستید.
از «باحال نبودن» نترسید!
در عصر رسانههای اجتماعی، همه ما بهشدت تحتفشار «فردی جذاب و باحال با زندگی پر از ماجراجویی بهنظر آمدن» هستیم. ولی دقیقاً همین میل به «باحال» به نظر آمدن است که ما را از دیگران جدا نگه میدارد و به سمت انزوا سوق میدهد.
ما باید با دیگران ارتباط داشته باشیم و بهترین راه برای انجام این کار، خنده، آواز خواندن و رقص است. این فعالیتها با اطرافیان ما ارتباط عاطفی و روحی ایجاد میکنند و به ما این امکان را میدهند که احساس تنهایی نکنیم.
باربارا اهرنرایش (Barbara Ehrenreich) در کتاب خود با عنوان رقصیدن در خیابانها:تاریخچهی شادمانی دستهجمعی (Dancing in the Streets: A History of Collective Joy) شرح میدهد که ما در سراسر تاریخ بشر، با مشارکت در شور و شعف دستهجمعی نوعی تمایل به سهیم شدن شادمانی با دیگران را نشان دادهایم.
ازاینرو، هنگامیکه میخندیم، آواز میخوانیم یا میرقصیم در همان فعالیت بنیادی و نهادینهشده در وجودمان شرکت میکنیم که جایگاه ما را در جامعهی بزرگتر بشری تثبیت میکند.بااینوجود، این فعالیتها مستلزم این هستند که بهنحوی سختگیری را کنار بگذاریم.
همهی ما هنگامیکه کمی بیشازحد یا با صدای بلند خندیدهایم، با شور و شوق بیشازحد آواز خواندهایم یا بیشاز حد معمول رقصیدهایم داشتهایم و سپس هنگامیکه به ما گفته شده که خود را کنترل کرده و کمی سنگینتر رفتار کنیم احساس خجالت و شرمساری کردهایم.
خنده، آواز و رقص همه مستلزم قرار دادن خود در جایگاهی آسیبپذیر هستند که تعداد کمی از ما خواهان پذیرفتن این ریسک هستیم؛ بنابراین ما به محدود کردن این فعالیتها به حریم خصوصی خانههایمان یا در میان خانواده و دوستان معتمدمان رو میآوریم.
ما باید به خود بگوییم که باحال نبودن و جلف محسوب شدن هیچ اشکالی ندارد و بخشی از فرصتی است که میتوان از طریق آن ارتباط با دیگران را پرورش داد.
تنها راه حفظ ظاهر باحال بودن و تظاهر کردن به این مسئله، تخریب افرادی است که باحال به نظر نمیرسند و انجام این کار به بهای ارتباط صمیمانه و دوستانه تمام میشود.
ولی با اهمیت ندادن به چارچوبهای فکری محدودکننده و کنار گذاشتن چهرهی مصنوعی سنگین و متشخص، به خود اجازه میدهید از صمیم قلب از فعالیتهایی چون خنده، آواز و رقص بدون هیچ قید و شرطی لذت ببرید.همچنین نیاز به انتقاد کردن از دیگران را از دست خواهید داد و فرصتی برای تشکیل ارتباط صمیمانه کسب خواهید کرد.
پیام کلی کتاب موهبت کامل نبودن
تحقق یک زندگی شادتر و رضایتبخشتر، از آنچه تصور میکنید سادهتر است.این کار فقط نیاز به تمرین دارد، نه معجزه. در نهایت، این امر به پرورش شهامت درونی شما خلاصه میشود، تا بتوانید با احساسات صادقانهی خود به دیگران و نیز شخصیت درونی خودتان نزدیک شوید.
پیشنهاد کاربردی:
زمانی را به خودتان اختصاص دهید.
همین امروز، تحت هر شرایطی زمانی را برای انجام یکی از کارهایی که دوست دارید اختصاص دهید.مهم نیست چه تعهداتی دارید؛ اگر برای خودتان و سرگرمیهایتان زمان نگذارید در طولانی مدت آسیب خواهید دید.
به چرت زدن اهمیت دهید.به فهرست وظایف و کارهای خود بنگرید و یک مورد را خط بزنید و چرت زدن را جایگزین آن کنید. استراحت چیزی است که گاهی اوقات آن را نادیده میگیریم؛ اگر شما هر روز تمام وقت خود را با شدت و تمرکز بالا صرف کار و فعالیت کنید بهزودی خود را بهقدری فرسوده خواهید یافت که قادر به انجام هیچ کاری نخواهید بود. پس کمی استراحت کنید.
فوق العاده