مغز کتاب تفکر سریع و کند : سفری هیجان‌انگیز به ذهن انسان در دنیای روانشناسی

تحلیل و معرفی کتاب ” تفکر سریع و کند “

سلام به همه! اینجا “کباب و کتاب”؛ جایی که کتاب‌ها به اندازه کباب خوشمزه هستند، شاید هم بیشتر! امروز با یک “مغز کتاب” دیگر در خدمت شما هستیم. این بار قرار است به کتاب تفکر سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) بپردازیم. این کتاب در سال 2011 توسط دکتر دنیل کانمن منتشر شده است و یکی از آثار برجسته در زمینه روانشناسی و اقتصاد رفتاری محسوب می‌شود.

درباره کتاب تفکر سریع و کند

کتاب تفکر سریع و کند به ما کمک می‌کند روانشناسی و اقتصاد رفتاری را بهتر درک کنیم. پرسش‌های اساسی‌ای که در این کتاب مطرح می‌شود شامل موارد زیر است:

  • ما انسان‌ها چگونه فکر می‌کنیم؟
  • چه عواملی بر تصمیم گیری های ما تأثیر می‌گذارند؟
  • چرا برخی از قضاوت‌ها و تصمیم‌های ما اشتباه از آب درمی‌آیند؟
  • اساس تصمیم‌گیری‌های ما چیست؛ منطق یا احساسات؟

این کتاب نتیجه دهه‌ها تحقیق و پژوهش کانمن و تیمش است و پاسخ به چنین سؤالاتی می‌تواند به تصمیم گیری های بهتر در زندگی کمک کند.

درباره نویسنده

دکتر دنیل کانمن (Daniel Kahneman) روانشناس و اقتصاددان اسرائیلی-آمریکایی است. او محقق ارشد، استاد بازنشسته روانشناسی و روابط اجتماعی در دانشگاه پرینستون، و عضو مرکز روانشناسی دانشگاه عبری در اورشلیم است. دکتر کانمن در سال 2002 موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد و یکی از شخصیت‌های برجسته و تأثیرگذار در زمینه قضاوت، تصمیم گیری و اقتصاد رفتاری است.

داستان زندگی دنیل کانمن

کانمن در سال 1934 در تل‌آویو به دنیا آمد. خانواده او در کودکی به پاریس مهاجرت کردند که همزمان با اشغال فرانسه توسط نازی‌ها و دستگیری پدرش بود. در آن دوران، یهودیان مجبور بودند نشانی روی بازوی خود ببندند که نشان‌دهنده هویت یهودی آن‌ها بود. یک روز دنیل، که هفت یا هشت سال داشت، به دلیل شیطنت نشان یهودی‌اش را نبسته بود. در مسیر بازگشت به خانه، یک افسر نازی به او نزدیک شد. دنیل ترسیده بود که افسر هویت یهودی او را کشف کند. اما به جای دستگیری، افسر نازی او را بغل کرد، عکس پسر خودش را به او نشان داد و حتی به او پول داد.

به گفته‌ی دنیل کانمن، این تجربه از دوران اشغال و رفتار دوگانه افسران نازی باعث علاقه او به روانشناسی شد و انگیزه‌ای برای مطالعه پیچیدگی روان انسان‌ها در او ایجاد کرد. شاید همین تجربه‌ها بود که دنیل را به جایگاه امروزش رساند. او در سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد و در سال 2015 به عنوان هفتمین اقتصاددان تأثیرگذار جهان معرفی شد.

چرا کتاب تفکر سریع و کند مهم است؟

کتاب “تفکر، سریع و کند” به ما کمک می‌کند بفهمیم ذهن‌مان چگونه در شرایط مختلف تصمیم‌گیری می‌کند. این اثر با تکیه بر مبانی روانشناسی شناختی، دو سیستم فکری انسان را معرفی می‌کند و نشان می‌دهد چگونه خطاهای شناختی می‌توانند بر تصمیم‌گیری‌های ما تأثیر بگذارند.

  1. تفکر سریع: تصمیم گیری های سریع و شهودی که به صورت خودکار و بدون تلاش انجام می‌شوند.
  2. تفکر کند: فرآیندهای فکری منطقی و تحلیلی که نیاز به زمان و تلاش دارند.

این کتاب به ما کمک می‌کند درک بهتری از نحوه عملکرد این سیستم‌ها داشته باشیم و یاد بگیریم چگونه از خطاهای شناختی جلوگیری کنیم.

تفکر، سریع و آهسته: داستان دو سیستم ذهنی

کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن، داستانی جذاب از تعامل دو سیستم ذهنی ما را بازگو می‌کند؛ دو سیستمی که نقش کلیدی در قضاوت‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و عملکرد ما دارند. این کتاب به شکلی عمیق به خطاهای شناختی که در تصمیم‌گیری‌ها رخ می‌دهند و به ریشه‌های روانشناسی شناختی این فرآیندها می‌پردازد. اما چرا کانمن این عنوان را برای اثرش انتخاب کرده است؟

دو شخصیت ذهنی

شخصیت شماره 1: سریع و غریزی

این شخصیت غیرارادی و ذاتی عمل می‌کند؛ بدون فکر قبلی و کاملاً ناخودآگاه. مثالی ساده: تصور کنید در خانه نشسته‌اید و ناگهان صدای بلندی می‌شنوید. بدون اینکه لحظه‌ای فکر کنید، به‌طور ناخودآگاه بلند می‌شوید تا ببینید چه اتفاقی افتاده است. این واکنش سریع و غریزی، هدیه‌ای از گذشتگان تکاملی ماست و برای بقا بسیار ضروری بوده است.

شخصیت شماره 2: کند و آگاهانه

این شخصیت مسئول تفکر، استدلال و تصمیم گیری های پیچیده است. برای مثال، تصور کنید در یک متروی شلوغ به دنبال دوستتان هستید و تلفن‌تان هم آنتن نمی‌دهد. ذهن شما با تمرکز و مرور ویژگی‌های ظاهری دوستتان، شما را در پیدا کردن او هدایت می‌کند. این تمرکز آگاهانه به شما کمک می‌کند حواس‌پرتی‌ها را کنار بگذارید و در نهایت موفق شوید.

بازی دو سیستم در عمل

برای درک بهتر نحوه کارکرد این دو سیستم، به یک مسئله ریاضی نگاه کنیم:

علی یک توپ و یک سوت خریده که مجموعاً 110,000 تومان قیمت دارند. قیمت توپ 100,000 تومان بیشتر از قیمت سوت است. قیمت سوت چقدر است؟

اگر پاسخ شما “10,000 تومان” است، اشتباه کرده‌اید! این پاسخ سریع و اشتباه، نتیجه عملکرد سیستم شماره 1 است که بدون فکر دقیق پاسخ می‌دهد. اما اگر از سیستم شماره 2 استفاده کنید و مسئله را با دقت حل کنید، به پاسخ صحیح “5,000 تومان” می‌رسید.

این مسئله که در خارج از ایران به “مسئله bat-and-ball” معروف است، نشان می‌دهد که چگونه سیستم شماره 1 گاهی ما را فریب می‌دهد. ذهن تنبل است و به‌طور طبیعی تمایل دارد از حداقل انرژی برای حل مسائل استفاده کند. به این پدیده روانشناسی “اصل کمترین تلاش” یا Principle of Least Effort می‌گویند.

تنبلی ذهن و اثر آن بر هوش

تنبلی ذهنی می‌تواند منجر به اشتباهات و محدود شدن هوش ما شود. تحقیقات نشان داده‌اند که تمرین و استفاده از سیستم شماره 2، مانند تمرکز و خویشتن‌داری، می‌تواند عملکرد ما را بهبود بخشد و نتایج بهتری در آزمون‌های هوش به ارمغان بیاورد. بنابراین، تنبلی ذهنی مایه تأسف است؛ زیرا با تمرین دادن سیستم شماره 2، می‌توانیم توانایی‌های ذهنی خود را ارتقا دهیم.

حالت خلبان خودکار مغز و اثر پیش‌زمینه: کنترل پنهانی رفتار و افکار ما

مغز ما اغلب در حالتی مشابه خلبان خودکار عمل می‌کند؛ وضعیتی که در آن، بدون آگاهی کامل، تصمیم‌گیری‌ها، قضاوت‌ها و رفتارهای ما شکل می‌گیرند. این حالت می‌تواند ما را در معرض خطاهای شناختی قرار دهد. یکی از مفاهیم جذاب در روانشناسی شناختی که به این موضوع مرتبط است، اثر پیش‌زمینه (Priming Effect) نام دارد. این اثر به تأثیر غیرمستقیم محرک‌های قبلی بر افکار و اعمال ما اشاره دارد.

مثال ساده‌ای از اثر پیش‌زمینه

فرض کنید یک کلمه ناتمام مانند «سو_» به شما داده شده است و شما باید آن را کامل کنید. پاسخ می‌تواند «سوت» یا «سوپ» باشد. جالب اینجاست که انتخاب شما به حال‌وهوای ذهنی‌تان بستگی دارد. اگر قبل از این تمرین درباره فوتبال صحبت کرده باشید، احتمالاً «سوت» را انتخاب می‌کنید. این مثال ساده نشان می‌دهد که چگونه ذهن ما تحت تأثیر محرک‌های قبلی به‌طور ناخودآگاه عمل می‌کند.

اثر پیش‌زمینه در رفتار

اثر پیش‌زمینه فقط به تفکر محدود نمی‌شود، بلکه رفتار ما را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. یک تحقیق جذاب این موضوع را نشان داده است. دانشجویان یک دانشکده به دو گروه تقسیم شدند.

  • به گروه اول، کلماتی مرتبط با پیری و کهولت سن مانند «چین‌وچروک»، «فراموشی» و «پا درد» داده شد.
  • به گروه دوم، کلماتی مرتبط با جوانی و انرژی مانند «سرعت»، «هیجان» و «سلامتی» ارائه شد.

بعد از این تمرین، از هر دو گروه خواسته شد مسیری را پیاده‌روی کنند. نتایج حیرت‌انگیز بود: گروهی که کلمات مربوط به پیری را دیده بودند، آهسته‌تر حرکت کردند و حتی حالت بدنی آن‌ها شبیه به افراد مسن بود. در مقابل، گروه دوم با انرژی بیشتری حرکت کردند و برخی حتی دویدند. این تغییر رفتار کاملاً ناخودآگاه رخ داده بود.

درس‌هایی از اثر پیش‌زمینه در کتاب تفکر سریع و کند

این یافته‌ها نشان می‌دهند که برخلاف تصور رایج، ما همیشه کنترل کاملی بر اعمال، قضاوت‌ها و انتخاب‌های خود نداریم. بسیاری از تصمیمات و رفتارهای ما تحت تأثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی هستند، بدون آنکه حتی متوجه شویم. محرک‌های کوچک می‌توانند بر نحوه فکر کردن، عمل کردن و حتی احساس ما اثر بگذارند.

قضاوت سریع: چگونه ذهن ما انتخاب‌های سریع اما گاهی اشتباه انجام می‌دهد

یکی از موضوعات جذاب در روانشناسی شناختی، بررسی خطاهای شناختی در قضاوت‌های سریع ذهن انسان است. ذهن ما گاهی بدون داشتن اطلاعات کافی برای تصمیم‌گیری منطقی، انتخاب‌ها و تصمیم‌های سریعی انجام می‌دهد. اما دلیل بروز این خطاهای شناختی چیست؟

اثر هاله‌ای: وقتی از یک ویژگی به همه‌چیز تعمیم می‌دهیم

تصور کنید در یک رویداد اجتماعی با فردی آشنا می‌شوید که خوش‌صحبت و جذاب است. این حس مثبت اولیه ممکن است باعث شود تصور کنید او در سایر جنبه‌ها نیز فردی فوق‌العاده است. حال اگر کسی از شما بپرسد: “آیا کسی را می‌شناسی که مایل باشد به خیریه کمک کند؟” ممکن است بدون داشتن اطلاعات کافی بگویید: “فلانی!” در حالی که تنها چیزی که درباره او می‌دانید، خوش‌صحبتی اوست.

این تمایل ذهن ما به تعمیم دادن، به اثر هاله‌ای (Halo Effect) مشهور است. اثر هاله‌ای یکی از خطاهای شناختی است که در آن ذهن ما به دلیل یک ویژگی مثبت یا منفی، قضاوت کلی درباره یک شخص یا موضوع انجام می‌دهد. به عبارت دیگر، ذهن ما یک هاله مثبت یا منفی روی فرد قرار می‌دهد و او را به طور کلی خوب یا بد می‌بیند.

سوگیری تأییدی: چگونه باورهای قبلی ما تصمیم گیری‌ هایمان را شکل می‌دهند

سوگیری تأییدی (Confirmation Bias) نیز یکی دیگر از مکانیزم‌های ذهنی است که می‌تواند به قضاوت‌های سریع و اشتباه منجر شود. این سوگیری به این معناست که ما تمایل داریم اطلاعاتی را بپذیریم که باورهای قبلی ما را تأیید می‌کنند و اطلاعات متناقض را نادیده می‌گیریم.

فرض کنید یکی از دوستان‌تان می‌پرسد: “فلانی آدم قابل اعتمادی است؟” اگرچه شما اطلاعات زیادی درباره او ندارید، به احتمال زیاد به دلیل پیشنهاد ذهنی دوست‌تان می‌گویید: “بله، او آدم قابل اعتمادی است.” حتی اگر بعداً اطلاعاتی بشنوید که خلاف این باور را نشان دهد، ممکن است همچنان بر قضاوت اولیه خود پافشاری کنید.

چرا ذهن ما قضاوت سریع را ترجیح می‌دهد؟

ذهن ما برای ساده‌سازی اطلاعات و کاهش پیچیدگی‌ها، تمایل به استفاده از میانبرهای ذهنی (Heuristics) دارد. این میانبرها به ما کمک می‌کنند در شرایطی که زمان یا اطلاعات کافی نداریم، سریع تصمیم بگیریم. اما مشکل اینجاست که این میانبرها گاهی منجر به اشتباه می‌شوند.

اثر هاله‌ای و سوگیری تأییدی نمونه‌هایی از این میانبرها هستند که باعث می‌شوند ما بدون اطلاعات کافی، قضاوت‌های کلی و گاهی اشتباه انجام دهیم.

پیامدهای قضاوت سریع

تمایل ذهن ما به قضاوت سریع گاهی می‌تواند پیامدهای منفی داشته باشد. برای مثال:

  1. اشتباه در ارزیابی افراد: ممکن است فردی را بر اساس یک ویژگی مثبت، در تمامی جنبه‌ها عالی بدانیم و به او اعتماد کنیم، در حالی که شناخت کافی نداریم.
  2. پافشاری بر باورهای اشتباه: حتی زمانی که شواهدی خلاف باور ما وجود دارد، ممکن است به دلیل سوگیری تأییدی، همچنان به قضاوت‌های اولیه خود پایبند باشیم.

چگونه می‌توان از خطاهای شناختی اجتناب کرد؟

  1. افزایش آگاهی از خطاهای ذهنی: شناخت اثر هاله‌ای و سوگیری تأییدی می‌تواند به ما کمک کند تصمیمات آگاهانه‌تری بگیریم.
  2. جمع‌آوری اطلاعات بیشتر: قبل از قضاوت، تلاش کنیم اطلاعات کافی در مورد افراد یا موضوعات به دست آوریم.
  3. به چالش کشیدن باورها: باورهای خود را به طور منظم بررسی و بازبینی کنیم و از اطلاعات جدید استقبال کنیم.

میانبرهای ذهنی: دوست یا دشمن تصمیم گیری ما؟

یکی از مفاهیمی که در کتاب به آن پرداخته می‌شود، Heuristics یا همان میانبرهای ذهنی است. این میانبرها ابزارهایی هستند که ذهن ما برای تصمیم گیری های سریع و مؤثر به کار می‌گیرد.

در بسیاری از مواقع، ما در شرایطی قرار می‌گیریم که باید به سرعت تصمیم گیری کنیم، انتخاب کنیم یا قضاوتی داشته باشیم. در چنین موقعیت‌هایی، ذهن ما برای کاهش پیچیدگی و صرفه‌جویی در زمان، از میانبرهای ذهنی استفاده می‌کند. این میانبرها در اغلب موارد مفید و کاربردی هستند؛ اما وقتی در موقعیت‌های نامناسب به کار گرفته شوند، ممکن است ما را به تصمیم‌های نادرست برسانند.

در این مقاله، به بررسی دو نوع از این میانبرهای ذهنی، یعنی راه‌حل جایگزین و راه‌حل دم‌دستی، خواهیم پرداخت.

1. راه‌حل جایگزین (Substitution Heuristic)

این میانبر ذهنی چگونه عمل می‌کند؟ وقتی با یک سؤال پیچیده مواجه می‌شویم، ذهن ما به جای تلاش برای پاسخ‌دادن به همان سؤال، آن را با یک سؤال ساده‌تر جایگزین می‌کند.

برای مثال:
فرض کنید از شما می‌پرسند:
“آیا خانم فلانی می‌تواند کلانتر موفقی باشد؟”
ذهن شما این سؤال را به سؤال ساده‌تری تبدیل می‌کند:
“آیا خانم فلانی شبیه تصور ذهنی من از یک کلانتر موفق است؟”

در این حالت، به جای بررسی پیشینه کاری، مهارت‌ها و تجربیات فرد مورد نظر، قضاوت خود را تنها بر اساس تصورات و کلیشه‌های ذهنی انجام می‌دهید. اگر خانم فلانی با تصویر ذهنی شما از یک کلانتر همخوانی نداشته باشد، حتی اگر سال‌ها تجربه در زمینه مبارزه با جرم و جنایت داشته باشد، ممکن است به اشتباه او را رد کنید.

2. راه‌حل دم‌دستی (Availability Heuristic)

این میانبر ذهنی بر اساس دسترسی به اطلاعات در ذهن ما عمل می‌کند. به این معنا که احتمال وقوع چیزی که بیشتر درباره‌اش شنیده‌ایم یا به یاد می‌آوریم، بیش از حد تخمین زده می‌شود.

برای درک بهتر، به این مثال توجه کنید:
“مرگ‌ومیر ناشی از سکته مغزی بیشتر است یا تصادفات جاده‌ای؟”
بیشتر افراد پاسخ می‌دهند: تصادفات جاده‌ای. اما این پاسخ اشتباه است!

در واقع، آمار مرگ‌ومیر ناشی از سکته مغزی بسیار بیشتر از تصادفات جاده‌ای است. طبق گزارش سازمان جهانی بهداشت (WHO) در سال 2019:

  • 11 درصد کل مرگ‌ومیرها به سکته مغزی اختصاص دارد.
  • در مقابل، مرگ‌ومیر ناشی از تصادفات جاده‌ای تنها 0.01 درصد کل مرگ‌ومیرهاست.

اما چرا بیشتر افراد اشتباه می‌کنند؟
دلیلش این است که ما درباره تصادفات جاده‌ای بیشتر می‌شنویم و می‌بینیم. از اخبار تلویزیونی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی و حتی تجربه‌های روزمره در جاده‌ها، ذهن ما با حجم زیادی از اطلاعات مربوط به تصادفات پر شده است. در نتیجه، احتمال این اتفاق را بیش از حد واقعی تخمین می‌زنیم و عواملی مانند سکته مغزی که کمتر دیده یا شنیده می‌شوند، از ذهنمان دور می‌مانند.

فهم آمار: چرا بی‌حوصلگی برای اعداد ما را به اشتباه می‌اندازد؟

در دنیای امروز، آمار و ارقام نقش کلیدی در تصمیم‌گیری‌ها و پیش‌بینی‌ها ایفا می‌کنند؛ از پیش‌بینی وضعیت آب‌وهوا گرفته تا تحلیل نتایج مسابقات ورزشی. اما چرا اغلب درک این اعداد و استفاده‌ی درست از آن‌ها برای ما دشوار است؟ این چالش تا حد زیادی به خطاهای شناختی مرتبط است که در روانشناسی شناختی به آن‌ها پرداخته می‌شود. از جمله این خطاها، نادیده گرفتن مفاهیم پایه‌ای آماری مانند نرخ پایه و بازگشت به میانگین است. بیایید با بررسی این دو مفهوم، برخی از اشتباهات رایج را مرور کنیم.

نرخ پایه یا Base Rate: سنگ‌بنای پیش‌بینی

یکی از راه‌های مهم برای پیش‌بینی وقوع یک اتفاق خاص، در نظر گرفتن نرخ پایه (Base Rate) است. نرخ پایه نشان‌دهنده‌ی احتمال وقوع یک رویداد در شرایط عادی است و می‌تواند به ما کمک کند تا پیش‌بینی‌های دقیق‌تری داشته باشیم.

فرض کنید در شهری مثل تهران، ۸۰ درصد تاکسی‌ها زرد هستند و ۲۰ درصد آن‌ها سبز. این یعنی اگر تصادفی یک تاکسی را انتخاب کنید، احتمال اینکه زرد باشد، ۸۰ درصد است. حالا تصور کنید که شما و دوستتان نشسته‌اید و رنگ تاکسی‌های بعدی را حدس می‌زنید. اگر پشت سر هم ۱۰ تاکسی زرد رد شوند، ممکن است بگویید: «حتماً تاکسی بعدی سبز است!» اما وقتی تاکسی بعدی هم زرد باشد، تعجب می‌کنید. چرا؟ چون فراموش کرده‌اید که احتمال زرد بودن تاکسی همچنان همان ۸۰ درصد است. تعداد تاکسی‌های زرد قبلی تأثیری روی احتمال زرد بودن تاکسی بعدی ندارد.

این اشتباه ناشی از تمایل ما به تمرکز بر چیزی است که انتظار داریم ببینیم، نه چیزی که بیشتر محتمل است. همین بی‌توجهی به نرخ پایه باعث می‌شود که در پیش‌بینی‌هایمان دچار خطا شویم.

بازگشت به میانگین یا Regression to the Mean: بازگشت به حالت طبیعی

به گفته کتاب تفکر سریع و کند یکی دیگر از مفاهیم مهم آماری که معمولاً نادیده گرفته می‌شود، بازگشت به میانگین (Regression to the Mean) است. این پدیده روانشناسی نشان می‌دهد که در هر شرایطی، اگر اتفاقی دور از میانگین رخ دهد، به مرور زمان به سمت میانگین خود بازمی‌گردد.

برای مثال، فرض کنید شما مربی یک تیم فوتبال هستید و یکی از مهاجمان تیم شما که معمولاً ماهانه ۵ گل می‌زند، در یک ماه ۱۰ گل می‌زند. طبیعی است که بسیار خوشحال شوید و فکر کنید که این بازیکن حالا در اوج آمادگی است. اما سال بعد که عملکرد او را بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید که او همان ۵ گل همیشگی را زده است. شاید فکر کنید که بازیکن افت کرده یا حتی تصمیم بگیرید او را کنار بگذارید. اما واقعیت این است که این بازیکن فقط به میانگین عملکرد خودش بازگشته و این افت ظاهری، چیزی جز یک پدیده آماری نیست.

نادیده گرفتن بازگشت به میانگین باعث می‌شود که ما تغییرات طبیعی را به اشتباه تعبیر کنیم و تصمیماتی بگیریم که بر اساس اطلاعات ناقص یا سوء‌تفاهم‌های آماری است.

چگونه از این اشتباهات اجتناب کنیم؟

  • آگاهی از نرخ پایه: همیشه به نرخ پایه توجه کنید و اجازه ندهید که اتفاقات غیرمعمول شما را گمراه کنند.
  • درک بازگشت به میانگین: به جای تمرکز بر تغییرات لحظه‌ای، روند کلی را در نظر بگیرید.
  • پرسیدن سؤالات درست: به جای اینکه تنها به نتایج نگاه کنید، از خود بپرسید که چه عواملی در شکل‌گیری این نتایج نقش داشته‌اند.

چرا ذهن ما وقایع را براساس کل تجربه به یاد می‌آورد و نه لحظه‌های آن؟

ذهن انسان خاطرات و تجربیات را به شکلی مستقیم و سرراست به یاد نمی‌آورد. در حقیقت، از دیدگاه روانشناسی شناختی، دو سیستم متفاوت به نام “خود حافظه” یا memory selves در ذهن ما فعال هستند که هرکدام به طور مستقل تجربه‌ها را ثبت می‌کنند. عدم هماهنگی یا تداخل میان این دو سیستم می‌تواند منجر به بروز خطاهای شناختی شود. این دو سیستم عبارتند از:

  1. خود تجربه‌کننده (experiencing self): این بخش از ذهن مسئول ثبت احساسات ما در لحظه‌ی حال است و دائماً این پرسش را مطرح می‌کند: “همین الان چه احساسی داری؟”
  2. خود یادآور (remembering self): این بخش، وقایع را بعد از اتمام آن‌ها ثبت می‌کند و سؤالی که مطرح می‌کند این است: “در کل این تجربه چطور بود؟”

غلبه خود یادآور بر خود تجربه‌کننده

نکته جالب این است که خود تجربه‌کننده گزارش دقیق‌تری از وقایع ارائه می‌دهد، زیرا احساسات لحظه‌ای ما را ثبت می‌کند. با این حال، خود یادآور که دقت کمتری دارد، تسلط بیشتری بر حافظه ما پیدا می‌کند. دو دلیل اصلی برای این تسلط وجود دارد:

  1. غفلت از طول زمان (duration neglect): در این پدیده روانشناسی، مدت زمان یک تجربه نادیده گرفته می‌شود و به جای آن، یک یا چند خاطره خاص از تجربه برجسته می‌شود.
  2. قاعده اوج – پایان (peak-end rule): این قاعده نشان می‌دهد که ما بیشتر روی پایان یک تجربه و اوج‌های آن تأکید می‌کنیم.

آزمایش کولونوسکوپی

برای بررسی این دو پدیده روانشناسی، یک آزمایش روی بیماران در حین انجام کولونوسکوپی انجام شد. بیماران به دو گروه تقسیم شدند:

  • گروه اول: فرایند کولونوسکوپی آن‌ها طولانی‌تر بود اما درد به‌تدریج کاهش یافت.
  • گروه دوم: فرایند کوتاه‌تر بود اما در پایان درد شدیدی را تجربه کردند.

نتایج نشان داد که هنگام ثبت احساسات لحظه‌ای (توسط خود تجربه‌کننده)، گروه اول احساس نارضایتی بیشتری داشتند. اما بعد از اتمام فرایند، خود یادآور خاطره بدتری از گروه دوم ثبت کرد، زیرا پایان تجربه آن‌ها دردناک‌تر بود. این نتایج به وضوح غفلت از طول زمان و قاعده اوج – پایان را نشان می‌دهد.

تأثیر تمرکز ذهن بر افکار و رفتارها

کتاب تفکر سریع و کند در بخش بعدی به موضوع برتری ذهن بر جسم می‌پردازد و توضیح می‌دهد که چگونه تغییر سطح تمرکز ذهن می‌تواند به‌طور عمیق رفتارها و افکار ما را تحت تأثیر قرار دهد. ذهن انسان با توجه به سختی یا آسانی کار، انرژی متفاوتی مصرف می‌کند:

  • سهولت شناختی (cognitive ease): وقتی کار ساده‌ای انجام می‌دهیم، به انرژی کمتری نیاز داریم و ذهن ما در حالت آسودگی قرار دارد. در این حالت، سیستم اول که شهودی و غریزی است، کنترل ذهن را به دست می‌گیرد. اگرچه این حالت ما را خلاق‌تر و خوشحال‌تر می‌کند، اما احتمال اشتباه نیز بیشتر می‌شود.
  • فشار شناختی (cognitive strain): در مواجهه با کارهای پیچیده مانند حل مسئله ریاضی، انرژی بیشتری مصرف می‌کنیم و سیستم دوم که منطقی و محاسبه‌گر است، کنترل را به دست می‌گیرد. این حالت آگاهی بیشتری به ما می‌دهد و احتمال خطا را کاهش می‌دهد، اما خلاقیت کمتری از خود نشان می‌دهیم.

تأثیر نحوه ارائه اطلاعات بر قضاوت و تصمیم گیری

یکی از جنبه‌های جذاب و مهم در روانشناسی شناختی و تصمیم‌گیری، بررسی تأثیر نحوه ارائه اطلاعات بر قضاوت انسان‌هاست. نتایج تحقیقات نشان می‌دهند که خطاهای شناختی، ناشی از تغییرات کوچک در نحوه بیان مسائل، می‌توانند تأثیر چشمگیری بر نحوه ارزیابی ریسک و تصمیم‌گیری ما داشته باشند.

تغییر در روش بیان احتمال‌ها

قضاوت ما درباره ریسک‌ها و احتمال‌ها به‌شدت تحت تأثیر روش ارائه اطلاعات قرار می‌گیرد. حتی زمانی که داده‌های ارائه‌شده یکسان هستند، تفاوت در نحوه بیان آن‌ها می‌تواند تصمیم گیری ما را تغییر دهد. یک مثال مشهور در این زمینه، آزمایشی است که به “آزمایش آقای جونز” معروف است.

در این آزمایش، گروهی از روانشناسان متخصص به دو گروه تقسیم شدند و از هر دو گروه پرسیده شد که آیا باید بیمار روانی‌ای به نام آقای جونز از بیمارستان مرخص شود یا خیر. به گروه اول گفته شد که بیمارانی مشابه آقای جونز 10 درصد احتمال دارند که مرتکب یک عمل خشونت‌آمیز شوند. اما به گروه دوم این‌گونه بیان شد که از هر 100 بیمار مشابه، 10 نفر ممکن است عمل خشونت‌آمیز انجام دهند. با وجود یکسان بودن اطلاعات، تعداد افرادی که در گروه دوم معتقد بودند آقای جونز نباید مرخص شود تقریباً دو برابر گروه اول بود.

این اختلاف ناشی از این واقعیت است که انسان‌ها اطلاعاتی را که به‌صورت فراوانی نسبی (مانند “10 نفر از هر 100 نفر”) بیان می‌شود، جدی‌تر می‌گیرند. این شیوه ارائه باعث می‌شود احتمال وقوع یک اتفاق نادر بزرگ‌تر به نظر برسد.

مثال دارو و تأثیر نحوه بیان ریسک

تصور کنید به شما گفته شود که یک داروی خاص از کودکان در برابر بیماری‌ای محافظت می‌کند، اما 0.001 درصد احتمال دارد که باعث تغییر چهره دائمی یک کودک شود. حالا همان اطلاعات به شکل دیگری ارائه می‌شود: این دارو از کودکان محافظت می‌کند، اما از هر 100 هزار کودک، ممکن است یک کودک برای همیشه چهره‌اش تغییر کند.

با اینکه هر دو جمله یک پیام دارند، جمله دوم تصویری ذهنی ایجاد می‌کند که قضاوت ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. تصور یک کودک خاص با این شرایط، باعث می‌شود احساس خطر بیشتری کنیم و از تأیید دارو صرف‌نظر کنیم.

غفلت از مخرج (Denominator Neglect)

کتاب تفکر سریع و کند یکی دیگر از پدیده‌های رفتاری که می‌تواند قضاوت ما را منحرف کند، غفلت از مخرج مینامد. این پدیده روانشناسی زمانی رخ می‌دهد که افراد به جای تحلیل آماری دقیق، بیشتر به جنبه‌های احساسی یا تصاویر ذهنی توجه می‌کنند.

برای درک بهتر، یک مثال جالب وجود دارد: فرض کنید دو کیسه پر از تیله دارید. کیسه اول حاوی 10 تیله است که یکی از آن‌ها قرمز است. کیسه دوم شامل 100 تیله است که 8 تای آن قرمز است. حالا اگر کشیدن تیله قرمز به معنای برنده شدن باشد، کدام کیسه را انتخاب می‌کنید؟

با اینکه احتمال بردن در کیسه اول 10 درصد و در کیسه دوم فقط 8 درصد است، بسیاری از افراد کیسه دوم را انتخاب می‌کنند. دلیل این انتخاب، تعداد بالاتر تیله‌های قرمز در کیسه دوم است که به‌طور ناخودآگاه جذاب‌تر به نظر می‌رسد. در این حالت، افراد اهمیت مخرج (تعداد کل تیله‌ها) را نادیده می‌گیرند.

ما ربات نیستیم: چرا تصمیمات ما همیشه منطقی نیستند؟

آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا گاهی اوقات تصمیمات ما به نظر غیرمنطقی می‌رسند؟ در طول سال‌ها، اقتصاددانان به این باور بودند که انسان‌ها تصمیم‌هایشان را بر اساس منطق محض می‌گیرند. این دیدگاه به نظریه مطلوبیت (Utility Theory) مشهور است، که می‌گوید انسان‌ها گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که بیشترین سودمندی و فایده را برایشان به همراه داشته باشد. اما آیا واقعاً این‌گونه است؟

نظریه مطلوبیت و اقتصاد منطقی

نظریه مطلوبیت در روانشناسی شناختی بیان می‌کند که هر فرد، هنگام تصمیم‌گیری، تنها به حقایق منطقی نگاه کرده و همیشه سودمندترین گزینه را انتخاب می‌کند. برای مثال، اگر شما پرتقال را بیشتر از کیوی دوست داشته باشید، بر اساس این نظریه در انتخاب میان این دو، پرتقال را برمی‌گزینید.

بااین‌حال، محققان روانشناسی شناختی نشان داده‌اند که این دیدگاه صرفاً بر رفتار منطقی انسان‌ها استوار است و نقش خطاهای شناختی را نادیده می‌گیرد. یکی از تأثیرگذارترین مکتب‌هایی که این نظریه را توسعه داد، مکتب اقتصادی شیکاگو بود. میلتون فریدمن، از برجسته‌ترین اقتصاددانان این مکتب، بر این باور بود که انسان‌ها در بازارها به‌عنوان تصمیم‌گیرندگان فوق‌منطقی عمل می‌کنند. اما پژوهشگرانی مانند ریچارد تیلر و کس سانستاین، با تأکید بر خطاهای شناختی، این مدل را به چالش کشیدند. آن‌ها انسان‌هایی را که صرفاً منطقی عمل می‌کردند، “ایکون‌ها” (Econs) نامیدند و نشان دادند که نظریه مطلوبیت نمی‌تواند رفتار واقعی انسان‌ها را به‌خوبی تبیین کند.

چالش نظریه مطلوبیت: ما ربات نیستیم

دنیل کانمن، نویسنده کتاب “تفکر، سریع و آهسته”، مثال ساده‌ای ارائه می‌دهد که نقص نظریه مطلوبیت را در روانشناسی نشان می‌دهد. تصور کنید دو نفر به نام جان و جنی هر کدام ۵ میلیون دلار ثروت دارند. طبق نظریه مطلوبیت، این دو نفر باید به یک اندازه از وضعیت مالی خود رضایت داشته باشند. اما اگر به مسیر رسیدن آن‌ها به این ثروت نگاه کنیم، داستان تغییر می‌کند:

  • جان با ۱ میلیون دلار وارد بورس شده و پولش را ۵ برابر کرده است.
  • جنی با ۹ میلیون دلار وارد بورس شده و ۴ میلیون دلار را از دست داده است.

آیا این دو نفر به یک اندازه از ۵ میلیون دلار خود راضی‌اند؟ کانمن نشان می‌دهد که نحوه‌ی ارزش‌گذاری ما به شدت تحت تأثیر تجربه‌های قبلی و نقاط مرجع است.

نظریه دورنما: جایگزینی برای نظریه مطلوبیت

کانمن در کتاب تفکر سریع و کند نظریه دورنما (Prospect Theory) را به‌عنوان جایگزینی برای نظریه مطلوبیت ارائه می‌دهد. این نظریه بیان می‌کند که انتخاب‌های ما همیشه بر اساس منطق نیستند. به عنوان نمونه، دو سناریو زیر را تصور کنید:

  1. سناریو اول: به شما ۱۰۰۰ دلار می‌دهند و سپس دو انتخاب دارید:
    • دریافت ۵۰۰ دلار دیگر.
    • شانس ۵۰ درصد برای به دست آوردن ۱۰۰۰ دلار دیگر.
  2. سناریو دوم: به شما ۲۰۰۰ دلار می‌دهند و سپس دو انتخاب دارید:
    • از دست دادن ۵۰۰ دلار.
    • شانس ۵۰ درصد برای از دست ندادن ۱۰۰۰ دلار.

اگر تصمیمات ما کاملاً منطقی باشند، باید در هر دو سناریو تصمیم یکسانی بگیریم، زیرا نتایج نهایی مشابه هستند. اما کانمن نشان داد که اکثر افراد در سناریو اول، گزینه امن‌تر (دریافت ۵۰۰ دلار) و در سناریو دوم، گزینه پرریسک‌تر (قمار برای از دست ندادن ۱۰۰۰ دلار) را انتخاب می‌کنند.

چرا ما منطقی عمل نمی‌کنیم؟

دو پدیده رفتاری مهم که توضیح می‌دهند چرا رفتار ما همیشه منطقی نیست، عبارت‌اند از:

  1. ارزش‌گذاری بر اساس نقاط مرجع:
    تصمیمات ما به شدت به نقطه شروع یا مرجع بستگی دارد. در مثال بالا، ۱۵۰۰ دلار در سناریوی اول به‌عنوان یک برد و در سناریوی دوم به‌عنوان یک باخت تلقی می‌شود، حتی اگر نتیجه نهایی در هر دو حالت یکسان باشد.
  2. اصل کاهش حساسیت:
    این اصل می‌گوید ارزش احساسی که ما به تغییرات می‌دهیم، به اندازه تغییر واقعی نیست. به عنوان مثال، از دست دادن ۱۰۰ دلار وقتی فقط ۲۰۰ دلار دارید، حس بدتری نسبت به از دست دادن ۱۰۰ دلار از ۱۰۰۰ دلار دارد، حتی اگر ارزش پولی آن یکسان باشد.

زیان‌گریزی: ترس از باخت

زیان‌گریزی (Loss Aversion) یکی از خطاهای شناختی است که در روانشناسی شناختی و نظریه دورنما مورد توجه قرار گرفته است. این خطای شناختی نشان می‌دهد که ترس از دست دادن برای ما قوی‌تر از لذت به دست آوردن عمل می‌کند. به همین دلیل، گاهی تصمیماتی می‌گیریم که از نظر منطقی قابل دفاع نیستند، اما حس امنیت بیشتری به ما می‌دهند.

تصورات اشتباه: چرا ذهن ما تصاویر کاملی می‌سازد اما به اشتباهات منجر می‌شود؟

یکی از جذاب‌ترین موضوعاتی که دکتر دنیل کانمن در کتاب تفکر سریع و کند به آن پرداخته، بررسی تصورات اشتباه ذهنی است. ذهن انسان تمایل دارد برای درک بهتر جهان پیرامون، تصاویر کامل و یکپارچه‌ای از موقعیت‌ها و مفاهیم بسازد. اما این تصاویر ذهنی که از نظر شناختی بسیار مفید هستند، گاهی منجر به اعتماد به نفس بیش از حد و در نتیجه اشتباهاتی در تصمیم گیری‌ های ما می‌شوند.

یکپارچگی شناختی: ساختن تصاویر ذهنی کامل

ذهن ما برای پردازش سریع اطلاعات، از مکانیزمی استفاده می‌کند که در روانشناسی شناختی به عنوان یکپارچگی شناختی (Cognitive Coherence) شناخته می‌شود. این فرآیند به ما کمک می‌کند تا تصاویری کامل و واضح از ایده‌ها و مفاهیم در ذهن خود بسازیم. برای مثال، تصویر ذهنی ما از تابستان معمولاً شامل آفتاب گرم و هوای داغ است، در حالی که زمستان را با برف و سرمای شدید تصور می‌کنیم. این تصاویر ذهنی به ما امکان می‌دهند موقعیت‌ها را سریع تحلیل کنیم و تصمیمات فوری بگیریم.

با این حال، مشکل زمانی به وجود می‌آید که این تصاویر ذهنی به خطاهای شناختی منجر شوند. برای مثال، هنگام تصمیم‌گیری درباره لباس مناسب در یک روز تابستانی، ممکن است صرفاً بر اساس تصویر ذهنی هوای گرم تابستان، انتخابی انجام دهیم که با شرایط واقعی هوا سازگار نباشد. اینجاست که روانشناسی شناختی می‌تواند به ما کمک کند تا این خطاها را شناسایی و برطرف کنیم.

اعتماد بیش از حد به تصاویر ذهنی

کتاب تفکر سریع و کند توضیح می‌دهد که یکی از خطاهای شناختی رایج انسان، تکیه بیش از حد به تصاویر ذهنی است، حتی زمانی که داده‌ها و آمار خلاف آن را نشان می‌دهند. برای مثال، تصور کنید هواشناسی پیش‌بینی می‌کند که در یک روز تابستانی هوا سرد خواهد شد. با این حال، ممکن است به تصویر ذهنی خود از تابستان گرم اعتماد کنید و با تی‌شرت بیرون بروید. وقتی از سرما می‌لرزید، تازه متوجه اشتباه خود می‌شوید.

این مثال در روانشناسی شناختی نشان می‌دهد که تصاویر ذهنی، هرچند در بسیاری مواقع مفیدند، گاهی می‌توانند ما را به دام تصمیم‌گیری‌های اشتباه بیندازند. اما آیا می‌توان با این خطاهای شناختی مقابله کرد؟ خوشبختانه، پاسخ مثبت است.

راهکارها برای مقابله با اعتماد بیش از حد

  1. پیش‌بینی کلاس مرجع (Reference Class Forecasting)
    یکی از راه‌های کاهش اشتباهات ذهنی، استفاده از داده‌های واقعی تاریخی است. به جای تکیه بر تصاویر ذهنی، بهتر است به نمونه‌های مشابه گذشته مراجعه کنیم. مثلاً به یاد بیاورید آخرین باری که تابستان سرد شد چه احساسی داشتید و چگونه لباس پوشیدید. این روش کمک می‌کند پیش‌بینی‌های دقیق‌تری داشته باشید.
  2. طراحی سیاست‌های مدیریت خطر بلندمدت (Long-Term Risk Policy)
    سیاست‌های مدیریت خطر، شامل برنامه‌ریزی برای شرایطی است که پیش‌بینی‌های ما ممکن است اشتباه باشند. به عنوان مثال، می‌توانید در روزهای تابستانی که احتمال سرد شدن هوا وجود دارد، یک ژاکت همراه داشته باشید. این کار ضرری ندارد و از خطرات احتمالی جلوگیری می‌کند.

کتاب تفکر سریع و کند برای فکر کردن، نه فقط خواندن

تفکر سریع و کند از آن دسته کتاب‌هایی نیست که بتوانید سریع بخوانید و کنار بگذارید. مفاهیم مطرح‌شده در این کتاب، زمان می‌خواهند تا درک شوند و در زندگی واقعی حس شوند. کانمن تلاش کرده این مفاهیم پیچیده روانشناسی را برای مخاطبانی که تخصصی در این حوزه ندارند، ساده کند. اما همچنان خواندن این کتاب به توجه و تأمل نیاز دارد.

کلام آخر

اگر به روانشناسی و شناخت ذهن انسان علاقه دارید، تفکر سریع و کند انتخابی عالیست. خلاصه کتاب تفکر سریع و کند نیز به صورت رایگان در سایت ما در دسترس است.
اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر! 😊

مغز کتاب را در کجاها ببینیم؟

مغز کتاب را با کیفیت بالا در یوتیوب و آپارات ببینید

مغز کتاب را در کجاها بشنویم؟

لوگوی کست باکس
لوگوی اسپاتیفای
لوگوی تهران پادکست
لوگوی اپل پادکست
لوگوی پادکست ایندکس
لوگوی پاکت کستس
لوگوی پادگیر acast
5 امتیاز از مجموع 2 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

2 دیدگاه برای “مغز کتاب تفکر سریع و کند : سفری هیجان‌انگیز به ذهن انسان در دنیای روانشناسی

  1. خدیجه زرچینی گفته:

    عالی و به شدت کامل. ممنون از زحمتی که کشیدید برای این محتوا. توی یوتیوبم ساب کردم😍

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image