مغز کتاب رهبران آخر از همه غذا میخورند


متن محتوای مغز کتاب رهبران آخر از همه غذا میخورند

سلام اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

در خدمتتون هستیم با یه “مَغزِ کتاب” دیگه. بریم ببینیم این بار قراره مغز چه کتابی رو بریزیم بیرون ببینیم چی توشه.

تو این مغز کتاب میریم سراغ کتاب رهبران آخر از همه غذا میخورند نوشته‌ی سایمون سینِک Simon Sinek. کتاب در سال ۲۰۱۴ منتشر شده. اسم انگلیسی کتاب هم این هست Leaders Eat Last.

کتاب، درباره‌ی ویژگی‌های رهبری مؤثر و اینکه رهبران خوب چجوری محیطی ایجاد می‌کنند که در آن افراد به دیگران و سازمان خودشان اعتماد می‌کنند و متعهد می‌شوند. در این کتاب، سینک بر این ایده تأکید می‌کند که رهبرانِ موفق کسانی هستند که اولویت خودشان را بر نیازهای تیم و سازمان ترجیح نمی‌دهند و به جای تمرکز بر منافع شخصی، دیگران را مقدم می‌دانند. رهبران موفق، مثل یک سپر محافظ، مسئولیت تأمین امنیت و رفاه افراد سازمان را برعهده دارند.

عنوان کتاب هم از نیروی دریایی آمریکا الهام گرفته شده، جایی که رهبران نظامی به معنای واقعی کلمه آخر از همه غذا می‌خورند تا مطمئن شوند که افراد تحت رهبری‌شان قبل از اون‌ها به نیازهایشان رسیده‌اند.

بریم سراغ نویسنده کتاب یعنی آقای سایمون سینِک.

سایمون سینک یک نویسنده، سخنران انگیزشی و مشاور سازمانی است. اصالتاً بریتانیایی-آمریکایی است و به خاطر آثار و سخنرانی‌هایش در زمینه رهبری و الهام‌بخشی و انگیزشی شناخته می‌شود.

کتاب زیاد نوشته. کتاب‌های خوبی هم نوشته.

 با چرا شروع کنید؛ بازی بی‌نهایت؛ با هم بودن بهتر است؛ چرایی خود را پیدا کنید و همین کتاب رهبران آخر از همه غذا می‌خورند.

من مغز اصلی این کتاب رو به 3 بخش تقسیم می‌کنم و قصد دارم سه نکته قدرتمند از این کتاب بکشم بیرون.

این کتاب در مورد این است که رهبران چطور می‌توانند یک فرهنگ قوی و مؤثر ایجاد کنند. کتاب به خوبی توضیح میدهد که چقدر ساختن یک دایره امن درون سازمان اهمیت دارد و دقیقاً چطور میشود به این هدف رسید. پس اگر رهبر، بنیان‌گذار، مدیر یا مدیرعامل هستید یا حتی کسی هستید که به ساخت و هدایت یک فرهنگ قوی علاقه داره، پیشنهاد می‌کنم حتماً کتاب “رهبران آخر از همه غذا می‌خورند” رو مطالعه کنید.

بریم سراغ نکته اولی که از این کتاب قراره بکشیم بیرون.

رهبران باید یک دایره امن ایجاد کنند.

دو نوع خطر وجود دارد که کارکنان و تیم‌ها هنگام کار در یک سازمان با آن مواجه می‌شوند: خطرات بیرونی و خطرات داخلی. خطرات بیرونی شامل مواردی مثل رقابت، راه‌حل‌های جایگزینی که در بازار وجود دارند و حتی شرایط بازار است که ممکن است تغییر کند و کسب‌وکار را مجبور به تغییر مسیر یا استراتژی کند. خطرات داخلی به مسائلی مربوط می‌شود که در داخل سازمان بین کارکنان، تیم‌ها یا بین یک کارمند و رهبر یا مدیرش به وجود میاد. این خطرات می‌تواند شامل تعارض، طرد شدن، تهدید، تحقیر، پارانویا و مواردی از این دست باشد. برای کارمندی که با چنین مسائلی دست و پنجه نرم می‌کند، این خطرات می‌تواند منجر به این شود که احساس کند جایگاه اجتماعی‌اش در حال سقوط است یا حتی ممکن است باعث شود شغل خود را از دست بدهد.

اگر در یک فرهنگ سازمانی افراد احساس کنند که در مقابل همدیگر قرار گرفته‌اند، این نوع خطرات داخلی می‌تواند منجر به هدر رفتن زمان و انرژی زیادی در سازمان شود. واسه همین، رهبران مؤثر هدفشان ایجاد یک دایره امن قوی در سازمان است. هدف اصلی از ایجاد این دایره امن این است که خطرات داخلی را از بین ببرند یا به شدت کاهش دهند. چرا؟ چون بدون وجود دایره امن، افراد مجبور می‌شوند به محافظت از خودشون. آن‌ها باید زمان، انرژی، خلاقیت و تمرکز خودشان را صرف حفظ جایگاهشان در سلسله مراتب اجتماعی کنند، حواسشون به شغلشون باشه و از اون در برابر خطرات داخلی دفاع کنند. در حالی که با وجود دایره امن، کارکنان می‌توانند انرژی و زمان خودشان را صرف پیشبرد اهداف سازمان کنند و حس وفاداری، اعتماد و همکاری بیشتری داشته باشند که به آن‌ها اجازه می‌دهد مؤثرتر عمل کنند.

بریم سراغ نکته دومی که از این کتاب قراره بکشیم بیرون.

مدیریت فرهنگ با مدیریت مواد شیمیایی مغز. 

بله…

به عنوان انسان، ما برای بقا در شرایط خطرناک و با منابع محدود تکامل پیدا کردیم. در نتیجه، مغز ما به گونه‌ای طراحی شده است که بقای فردی و گروهی را بهینه کند. برای اینکه این فرآیند راحت‌تر شود یا به طور کلی امکان‌پذیر شود، مغز ما مواد شیمیایی مختلفی ترشح می‌کند که بر اساس احساسی که به ما می‌دهند، تجربه‌مان را هدایت می‌کنند. مثال میزنم؛ این مواد شیمیایی می‌توانند احساس شادی، غرور، لذّت و حتی اضطراب را در ما ایجاد کنند. این احساسات مثبت و منفی ممکن است باعث تغییر رفتار ما در موقعیت‌های خاص بشوند یا به ما پاداش دهند که اقدامات خاصی را انجام دهیم. بنابراین، بیایید به سرعت پنج ماده شیمیایی اصلی را مرور کنیم تا درک بهتری از تأثیر آن‌ها بر رفتارمان داشته باشیم.

دو ماده اول اِندورفین (Endorphin) و دوپامین (Dopamine) هستند که اهداف فردی یا بهتر بگم اهداف خودخواهانه را تقویت می‌کنند. اول بریم سراغ اِندورفین. اندورفین‌ها درد جسمانی را کاهش می‌دهند و به ما کمک می‌کنند تا کارهای سخت را تحمل کنیم. اندروفین‌ها همان چیزهایی هستند که احساس‌های “دونده‌ها” را ایجاد می‌کنند. مثلاً زمانی که ماراتن به پایان می‌رسد یا یک دوی 10 کیلومتری انجام می‌دهید و احساس فوق‌العاده‌ای دارید، این اندورفین‌ها هستند که باعث این حس می‌شوند. آن‌ها به شما کمک می‌کنند از یک موقعیت دشوار عبور کنید و به جای تمرکز بر درد فیزیکی، احساس خوبی داشته باشید.

از طرف دیگر، دوپامین‌ها به ما پاداش انجام کارها را می‌دهند؛ مثل انجام دادن یک کار، دست یافتن به موفقیت‌های بزرگ یا حتی خوردن غذا. هر چه دستاورد بزرگتر باشد، ترشح دوپامین نیز بیشتر است و باعث می‌شود که احساس خوبی داشته باشیم. البته، دوپامین با اعتیادهای منفی مانند قمار، استفاده بیش از حد از شبکه‌های اجتماعی یا تعقیب اهداف خودخواهانه‌ای که در برخی مواقع مخرب هستند نیز مرتبط است. اما اساساً دوپامین به ما برای انجام اقدامات مهم جهت بقا پاداش می‌دهد، هرچند که بیشتر به بقای فردی معطوف است.

دو ماده شیمیایی بعدی سروتونین (Serotonin) و اکسی‌توسین (Oxytocin) هستند که فعالیت‌های اجتماعی و همکاری را تقویت می‌کنند.

سروتونین به ما احساس غرور قوی می‌دهد. باعث می‌شود قوی و مطمئن احساس کنیم و فکر کنیم که می‌توانیم هر کاری رو انجام بدهیم و هر چیزی را به سرانجام برسانیم. ما زمانی که این نوع مواد شیمیایی در بدنمان جریان دارد، بهترین عملکرد را داریم.

اکسی‌توسین نیز احساس دوستی، عشق و اعتماد را ایجاد می‌کند. این ماده باعث سخاوت، ارتباط و وفاداری می‌شود. اکسی‌توسین در هنگام کار گروهی و همکاری خیلی مهم است.

ماده شیمیایی پنجم کورتیزول (Cortisol) است که ما را از وجود خطرات احتمالی آگاه می‌کند و ما را برای محافظت از خودمان آماده می‌سازد. این ماده باعث ایجاد احساس استرس یا اضطراب می‌شود و این احساس ممکن است منجر به واکنش جنگ یا فرار شود یا اینکه به ما هشدار دهد که یه چیزی اینجا اشتباه است و باید برای محافظت از منافع خودت آماده باشی. این پاسخ به‌طور طبیعی باید کوتاه‌مدت باشد و به ما اطلاع دهد که در خطر هستیم تا بتوانیم با آن موقعیت مقابله کنیم. اما همان‌طور که کتاب توضیح می‌دهد، در برخی از سازمان‌ها که درگیری‌ها و خطرات داخلی زیادی وجود دارد، ممکن است افراد در حالت استرس بالا و با کورتیزول جاری در بدنشان گیر بیفتند. کورتیزول جلوی ترشح موادی مانند اکسی‌توسین را می‌گیرد و باعث می‌شود که نتوانیم به خوبی با دیگران همکاری کنیم و بیشتر به فکر منافع شخصی خودمان باشیم. این موضوع، اثربخشی ما را به طور قابل توجهی کاهش می‌دهد.

فهمیدن همه این‌ها از این جهت اهمیت دارد که وقتی می‌خواهیم یک دایره امن قوی بسازیم، هدف ما ایجاد محیطی است که مواد شیمیایی درست در آن جریان داشته باشند؛ محیطی که در آن میزان کورتیزول و حتی دوپامین به حداقل برسد و فعالیت‌ها و شرایطی تقویت شوند که به ترشح سروتونین و اکسی‌توسین کمک کنند. این مواد شیمیایی به ما اجازه می‌دهند که شادتر، همکارتر، با اعتمادتر و وفادارتر باشیم و بتوانیم به عنوان یک تیم و سازمان با چالش‌های بزرگ روبرو شویم.

بریم سراغ نکته سوم و آخر از این کتاب.

تمرکز بر حمایت و حفاظت از افرادمان

همان‌طور که توانایی ما برای بقا به عنوان یک گونه، بیشتر به همکاری و کار تیمی وابسته است تا دستاوردهای فردی، سازمان‌هایی که به همکاری، کار تیمی و اعتماد داخلی اولویت می‌دهند هم عملکرد بهتری دارند. این یکی از پیام‌های اصلی این کتاب است. همان‌طور که در نکته قبلی اشاره کردم، مغز ما با ترشح سروتونین و اکسی‌توسین به این نوع رفتار پاداش می‌دهد؛ این مواد شیمیایی باعث می‌شوند که هنگام همکاری با دیگران احساس بهتری داشته باشیم، خوشحال‌تر باشیم و از لحاظ فیزیکی هم سالم‌تر شویم و بتوانیم خیلی مؤثرتر کار کنیم.

به‌عنوان یک رهبر، نقش ما در نهایت این است که قوانین را به افراد آموزش دهیم، به آن‌ها کمک کنیم در نقش خودشان توانمند شوند و اعتماد به نفس پیدا کنند. وقتی این پایه‌ها را بنا کردیم، باید یه قدم برگردیم عقب و به آن‌ها اعتماد کنیم که تصمیم بگیرند و اقدام کنند. به آن‌ها استقلال لازم برای انجام کارشان را بدهیم تا در نهایت کار را خودشان به سرانجام برسانند.

نقش ما به‌عنوان رهبر این است که تمرکزمان بر حفظ دایره امن باشد، از آن‌ها در برابر خطرات داخلی محافظت کنیم تا بتوانند روی کارشان تمرکز کنند و با خطرات خارجی یا بیرونی مقابله کنند. ما آن‌ها را با یک دایره امن حمایت می‌کنیم تا احساس بهتری داشته باشند، بهره‌وری بیشتری داشته باشند و از لحاظ ذهنی و جسمی سالم‌تر باشند و در بهترین حالت خودشان عمل کنند.

اگر این کار را به درستی انجام بشود، باعث می‌شود که تیم بتواند تمام انرژی خودش یا تا حد ممکن بیشتر آن را روی خطرات خارجی متمرکز کند؛ نه به‌عنوان یک فرد که در سازمان احساس انزوا می‌کند؛ بلکه به‌عنوان یک تیم متحد.

این سه تا بینش، نکته‌هایی بودند که من از این کتاب کشیدم بیرون. یه بار دیگه مرورشون کنیم

  • نکته اول: رهبران باید یک دایره امن ایجاد کنند.
  • نکته دوم: فرهنگ را با مدیریت مواد شیمیایی مغز مدیریت کنید.
  • و در نهایت نکته سوم: بر حمایت و حفاظت از افرادتان تمرکز کنید.

این بود مغز کتاب رهبران آخر از همه غذا میخورند نوشته‌ی سایمون سینِک. خلاصه‌ی این کتاب رو در سایت هم داریم. میتونید به صورت کاملاً رایگان مطالعه کنید

و حتماً میدونید که اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

مغز کتاب را در کجاها ببینیم؟

مغز کتاب را با کیفیت بالا در یوتیوب و آپارات ببینید

مغز کتاب را در کجاها بشنویم؟

لوگوی پادگیر acast
لوگوی کست باکس
لوگوی اپل پادکست
لوگوی اسپاتیفای
لوگوی تهران پادکست
لوگوی پادکست ایندکس
لوگوی پاکت کستس
Be the first to write a review

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image