مغز کتاب چرنوبیل – قسمت دوّم


فیلم کامل

صوت کامل

متن محتوا

سلام اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

در خدمتتون هستیم با قسمتِ دوّم از مغز کتاب چرنوبیل  نوشته‌ی سِرهی پلوخی.

بریم یه خلاصه از قسمت اوّل داشته باشیم، برگردیم.

دُکمه‌ی AZ-5؛ دکمه‌ای که قرار بود راکتور رو بِلافاصله خاموش کنه؛ نه تنها این کار رو نکرد؛ بلکه عاملِ لحظه‌ایِ انفجارهای نیروگاهِ هسته‌ایِ چرنوبیل شد.

امّا چِرا؟ خُب چرنوبیل، فقط یه داستان از خَطاهای اِنسانی نیست، یه فاکتورِ دیگه هم تو فاجعه دَخیل بود. یه ایرادِ طرّاحی تو راکتورهای RBMK شورَوی. یه ایرادِ طرّاحیِ مُهلِک. راکتورهای RBMK برخلافِ بیشترِ راکتورها که از آب واسه کند کردن واکنش‌پذیری استفاده می‌کنن؛ از گِرافیت استفاده می‌کنه که ایمنیِ کمتری داره. بدتر از اون اینکه تو نوکِ میله‌های کنترلِ راکتورهای چرنوبیل هم از گرافیت استفاده شده بود. که این دقیقاً همون ایرادِ مُهلِک طرّاحی بود. واسه چی تو ساختارِ میله‌های کنترلی که قراره وظیفه‌ی کاهشِ واکنش‌پذیری رو داشته باشن از مادّه‌ای استفاده شده که واکنش پذیری رو افزایش میده؟! زمانیکه توپتونوف دکمه‌ی AZ-5 رو فشار داد؛ نوکِ میله‌های کنترل خارج از هسته‌ی راکتور بودن. ولی با زدن این دکمه، میله‌های کنترل به سمتِ هسته حرکت کردن و اوّلین مادّه‌ای که درون هسته قرار گرفت مادّه‌ی افزایش دهنده‌ی واکنش، یعنی گرافیت بود. راکتور قبل از زدن این دکمه تو وضعیتِ ناپایداری قرار داشت؛ این گِرافیت بود که تیر آخر رو زد.

همه‌ی آب، بلافاصله به بُخار تبدیل شد؛ بخارِ بسیار زیاد؛ اونقدر زیاد که اصلاً قابل تَهویه نباشه. همین موضوع باعث ایجاد اوّلین انفجار شد. انفجاری که سپرِ بُتُنیِ 200 تُنیِ راکتور رو از سقفِ واحد 4 به آسمون پرتاب کرد. با عدم وجود آب تو لوله‌های خنک کننده، هسته‌ی فَرا گُداخته‌ی راکتور آتش گرفت و دوّمین انفجار رو به وجود آورد که قُدرتش خیلی بیشتر از قبلی بود. این انفجار، ساختمون مَهار کننده‌ی راکتور رو نابود کرد و گِرافیت‌های رادیواکتیو رو سر تا سرِ نیروگاه پخش کرد. امّا چِرا RBMK؟ مَگه راکتورهای ایمن‌ترِ دیگه‌ای نبود که بشه ازش استفاده کرد؟! چرا مقاماتِ شوروی راکتور RBMK رو انتخاب کردن؟ مگه راکتورهایی که تو غرب استفاده میشه چه ایرادی دارن؟ اوّل از همه اینکه راکتورِ RBMK خیلی قَوی‌تر از راکتورهای معمولی غربی هستن. ثانیاً این راکتور اَرزونتره و از اورانیوم غَنی شده با درصدهای پایین‌تر هم میتونه به عُنوان سوختِ خودش استفاده کنه. و البتّه یه فایده‌ی خیلی مهم ولی غیرِ بَشردوستانه‌ی دیگه این که به سرعت میشه تبدیلش کرد به راکتورِ تولیدکننده‌یِ پلوتونیوُم. مادّه‌ای که از اون تو ساختِ سِلاح‌های هَسته‌ای استفاده میشه. RBMK با ایراد طرّاحی که داشت مثل یه بُمبِ ساعتی بود. بُمبی که نهایتاً تو 26 آوریلِ سالِ 1986 مُنفَجِر شد.

امّا اشتباهِ روس‌ها فقط تو انتخاب RBMK خلاصه نمیشه. واکنش اون‌ها نسبت به این فاجعه هم خیلی ضَعیف بود.

بلافاصله بعد از انفجارها، تیمِ آتش‌نشانیِ ویژه‌یِ نظامی، وارد صحنه میشه.

صحنه‌ای واقعاً شوکّه‌کننده. زمینی پُر از حُفره‌های آتشین و ساختمون خرابه‌ی واحدِ 4. آتش‌نشان‌ها که فقط به لباسِ آتش‌نشانی مجهّز بودن، به مَحضِ ورود به صحنه متوجّه میشن که پوتین‌هاشون از شدّتِ حرارت در حال ذوب شدنه. روی پُشتِ بومِ نیروگاه، سنگ‌های نقره‌ای رنگی رو می‌دیدن که خود به خود شُعله‌ور می‌شدن و اون‌هام برای جلوگیری از پخش شدن آتش اون‌ها رو به پایین پَرت می‌کردن. اون چیزی که هیچ کس به آتش‌نشان‌ها نگفته بود، این بود که این سنگ‌ها، سنگ‌های معمولی نیستن. این‌ها گرافیتن. گرافیت‌های هسته‌ی راکتور واحد 4. گرافیت‌هایی که تَشَعشُعاتِ رادیواکتیوِشون سَرسام‌آوَره.

خیلی زود حال آتش‌نشان‌ها بد میشه. همشون مُدام می‌گفتن که سر درد دارن؛ مزّه‌ی فلز تو دهنشون حس می‌کنن؛ گلوشون خشک شده و حالت تهوّع شدید دارن. علّت اینکه آتش‌نشان‌ها بدونِ هیچ حِفاظت و هشداری به زَهرناکترین مَنطقه‌ی زَمین فرستاده شدن چی بود؟! بِگذارید من بهتون بگم! میزانِ شگفت‌آورِ جَهل و اِنکار مَقامات

تو ساعت‌های اوّلیه‌ی بعد از انفجار، کارکن‌های نیروگاه، آسیب دیدگیِ راکتور رو به مقامات گزارش ندادن؛ چون باورشون نمیشد که راکتور منفجر شده. آدم‌های داخل اتاق کنترل به خُصوص آکیموف و دیاتلوف، معتقد بودن که فقط سالن توربین آسیب دیده. حتّی زمانیکه کارکن‌های نیروگاه شروع به بالا اُوُردن کردن، بیشترشون علّتِ این موضوع رو شوکّه شدن اونا می‌دونستن.

تو مرحله‌ی بعد، نوبتِ اِنکار مَقاماته. یکی از این مقامات، ویکتور بریوخانُف بود. مدیر نیروگاه و یکی از مدیرانِ اَرشدِ کارکُنان شهر پریپیات. اون به جای بررسی وضعیت، فقط یک یادداشت برای رهبران حِزب تو کیِف نوشت. نوشت سقف سالن واحد 4 آسیب دیده. اون تو یادداشتش میزان تشعشعات رادیواکتیو رو 1000 میکرورونتگِن گزارش کرد؛ امّا حقیقت این بود که این عدد حدّاکثر عددی بود که تجهیزاتِ اندازه‌گیری اون رو نشون می‌دادن؛ یعنی دستگاه دیگه بیشتر از اون عدد رو بلد نبود نشون بده. حتی زمانی که یکی از زیر دستاش با یه وسیله‌ی اندازه‌گیری بهتر میزان تشعشعات رو اندازه گرفته بود، هیچ توجّهی به اون نکرد. عددی که اون دستگاه نشون می‌داد 55 هزار میکرورونتگِن بود؛ نَه 1 هِزار.

با بدتر شدن حال اِمدادگرها این وضعیتِ اِنکار خیلی طول نکشید؛ امّا همین زمان کافی بود، تا زندگی‌های زیادی، بیهوده نابود بشن.

با منتقل شدن امدادگرها و کارکنانِ آسیب دیده با عَلائم رادیواکتیو به بیمارستانِ پریپیات، دیگه مقامات نمیتونستن واقعیت رو اِنکار کنن و میزان فاجعه رو کمتر از واقِعیت نشون بدن. مشخّص بود که راکتور آسیب دیده و این یه فاجعه‌ی تمام عیار بود. امّا با همه‌ی این قضایا، پریپیات هنوز تخلیه نشده بود. فردای فاجعه، با وجود اینکه خاکسترِ رادیواکتیو تو آسمون پخش شده بود، اَهالی شهر پریپیات، خبر از هیچ چیزی نداشتن. چرا؟ به خاطرِ اینکه مَقاماتِ محلّی نشسته بودن تا از سمتِ رهبرهای حِزب بهشون دستور بدن. خب اون‌ها نمی‌خواستن وَحشَت ایجاد کنن! واقعیت اینه که تا 36 ساعت بعد از وقوع فاجعه هیچ کار معناداری انجام نشُد. تا اینکه یه کُمیسیونِ دولتی به رهبری سیاست‌مدار سرسخت، بوریس شِربینا، به چرنویل رسید. والِری لِگاسوف، مشاورِ اَرشَدِ علمیِ کُمیسیون، شِربینا رو قانع کرد که پریپیات باید تخلیه بشه.

به ساکنینِ شهر گفته شد که این تخلیه، موقّتیه. اما تا به امروز هیچ کدوم از اونا دیگه خونه‌هاشون رو ندیدن. با شروع فرایندِ تخلیه‌ی مردم، هنوز یه سؤال باقی مونده. چِطور میشه راکتور رو مَهار کرد؟ راکتور هنوز داره تو آتش می‌سوزه و ذرّات رادیواکتیو رو تو هوا پخش می‌کنه.

کمیسیون به خلبان‌ها دستور میده که با بالگردهاشون، 5000 تُن شِن، سُرب، رُس و بورون روی راکتور بریزن. تو جریان ریختن این مواد روی راکتور، خلبان‌های زیادی به خاطرِ پرواز در بالای این آتشفِشانِ هسته‌ای، جونِ خودشون رو از دست دادن. هیچ کس مُطمئن نبود که انجام این همه کار مؤثّره یا نَه. حتّی خودِ لِگاسوف. امّا لگاسوف از چیزِ بُزرگتری می‌ترسید. می‌ترسید انفجار بزرگتری تو راه باشه. اون نگران بود که راکتورِ فرا گُداخته به بخشِ زیرزمینی نُفوذ کنه. جایی که 20 هزار تُن آبِ رادیواکتیو قرار داشت. پس این احتمال وجود داشت که یه انفجار بُخار دیگه صورت بگیره. واسه جلوگیری از این اتّفاق، 3 مهندس، درون راهروهای زیرزمینی پر از آب رادیواکتیو، غوّاصی کردن و اون آب رو به سمتِ کانال‌های نگهداری هدایت کردن تا از اون‌جا توسّط آتش‌نشان‌ها تخلیه بشه.

 

مُعضَل بعدی کُمیسیون، نگرانی از این موضوع بود که راکتور، زمین رو بسوزونه و خودش رو برسونه به سفره‌های آبِ زیرزمینی و در ادامه رودِ دِنیپِر و در نهایت آب اقیانوس‌های کُره‌ی زمین رو آلوده کنه. حتّی فِکر کردن بهش هم تَرسناکه! پس 380 مَعدنچی، یه مسیرِ جدید زیرِ راکتور حَفر کردن. یه مسیر جدید با یه بَسترِ حفاظتیِ بُتنی.

هیچ کس نمی‌دونه مجموع این تلاش‌ها به قیمت جون چند نفر تموم شد. بدتر از اون، این که هیچکس نمیدونه که انجام این فداکاری‌ها اصلاً ضَروری بوده یا نَه!

حدّاقل میدونیم تو اون لحظه، فاجعه‌ی بزرگتری تو سطح قارّه‌ای رخ نداد.

این قسمت دوّم بود از مغز کتاب چرنوبیل نوشته‌ی سِرهی پلوخی. قسمت بعد رو از دست ندید؛ بیشتر درمورد این کتاب حرف میزنیم؛ میریم سراغ بزرگترین عملیات پاکسازی تاریخ. چون این گندی که زده شده یه جا واینستاده؛ پخش شده. بوش همه جا رو گرفته و همه جا آلوده شده و این آلودگی لحظه به لحظه داره گسترده‌تر میشه

و حتماً میدونید که اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

ترتیب مشاهده مغز کتاب “چرنوبیل”

مغز کتاب را در کجاها ببینیم؟

مغز کتاب را با کیفیت بالا در یوتیوب و آپارات ببینید

مغز کتاب را در کجاها بشنویم؟

لوگوی پادگیر acast
لوگوی کست باکس
لوگوی اپل پادکست
لوگوی اسپاتیفای
لوگوی تهران پادکست
لوگوی پادکست ایندکس
لوگوی پاکت کستس
5 امتیاز از مجموع 1 نظری که ثبت شده. نظر خود را بنویسید و الماس بگیرید!

1 دیدگاه برای “مغز کتاب چرنوبیل – قسمت دوّم

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن؛ گردونه شانس رو بچرخون؛ الماس و پول جمع کن!
ثبت نام
close-image