خلاصه کتاب «فهمیدن |Grasp» اثر مشترک «سانجای شارما و لوک یوکوئینتو | Sanjay Sarma, Luke Yoquinto» راهنمایی برای تقویت قوه یادگیری دانش آموزان در مدارس – تغییر علم یادگیری
این کتاب درباره چیست؟
کتاب فهمیدن (۲۰۲۰) رشد سیستمهای آموزشی مدرن و روشهایی که با نحوه عملکرد مغز در تضاد است را موردبررسی قرار میدهد و انواع تکنیکهای ثابتشده برای بهبود کیفیت آموزش و توسعه آنها را نشان میدهد.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- دانشجویان، معلمان، مدیران مدارس
- دانش آموزان
- هر کس که علاقهمند به بهبود توانایی یادگیری خود است.
نویسنده این کتاب کیست؟
سانجای شارما رئیس دایره «آموزش باز» در موسسه فناوری ماساچوست است. او سالها به مطالعه علم یادگیری و همچنین کار بهعنوان استاد مهندسی مکانیک پرداخته است. همچنین او یکی از نویسندگان کتاب The Inversion Factor: How to Thrive in the IoT Economy میباشد.
لوک یوکوئینتو نیز محقق MIT و نویسنده مقالات علمی است.
ساختار مدارس مناسب تکتک افراد نیست و تاوان سنگینی هم بابت آن میپردازیم!
فرض کنید به دوران مدرسه برگشتهاید. شرایط چگونه است؟ پشت یک میز تنگ و سخت کنار دهها دانشآموز دیگر به معلم خیره شدهاید. تخته نیز پر از خطخطی شلختهوار معلم است!
شما تنها نیستید! این تصویرسازی از سیستم آموزشوپرورش تقریباً برای تکتک دانشآموزان یکسان است و بهنوعی یک تصویر جهانی است. حالا نکته مهم چیست؟ اینکه چرا مدارس باوجود اینهمه پیشرفت علمی درباره مغز انسان و روشهای یادگیری سریعتر، هنوز تغییری نکردهاند و به قدیمیترین روش پیش میروند؟ در دهههای اخیر، علوم شناختی به ما راههای فراوانی برای بهتر کردن مدارس نشان دادهاند. قبل از پرداختن به جزئیات، بیاید منظور دقیقمان را از «تحصیل» بیان کنیم.
به گفته نویسنده کتاب، تحصیلات به معنای انتقال دانش مفید، تخصصی و کاربردی است. به معنای دیگر، تحصیلات حفظ کردن گفتههای معلم نیست. بلکه فهم آن، درک ارتباطش با دنیای بیرون و استفاده در زمان موردنیاز است.
فرض کنید دورههای مهندسی را گذراندهاید و برای مثال همهچیز را درباره فشار امواج در لولهها حداقل در سطح تئوری یاد گرفتهاید. هنگام امتحان، شما بهراحتی این اطلاعات را بر روی کاغذ میاورید و نمره خوبی هم میگیرید اما اگر قرار بود در یک نفتکش کار کنید چی؟ آیا آن موقع میتوانستید لولهها را تعمیر کنید یا از ترکیدنشان جلوگیری کنید؟ اگر نه، پس گذراندن اینهمه دوره به چه درد ما میخورد؟
متأسفانه در بسیاری از مدارس به این موضوع بیتوجهی میشود و سیستم آموزشی آنها فقط برای جدا کردن دانشآموزان لایق از دانشآموزان نالایق طراحی شده است. نویسنده کتاب این سیستم آموزشی را غربالگری مینامد. این پروسه غربالگری در قالب امتحانات هفتگی، آزمونهای دشوار، تست هوش و خیلی چیزهای دیگر در مدارس دیده میشود و هدف آن جداسازی هوشهای برتر میان دیگران است. نه تنها این پروسه هیچگاه موفقیتآمیز نبوده، بلکه در انجام تنها هدف خود نیز شکست خورده است. این معیارهای غلط ازیکطرف دانشآموزان را به یادگیری با روشهای بیهوده تشویق میکند و از طرف دیگر، بسیاری از ذهنهای آماده را دور میاندازد.
ما تاوان سنگینی بابت این اشتباهات میدهیم. به نظرتان چند نفر به باهوشی انیشتین را به خاطر سیستم آموزشی اشتباه و معیارهای نامتعارف از دست دادهایم؟ اگر قرار است مشکلات بزرگی مانند تغییرات آبوهوا را حل کنیم، باید از تمام توانهای ذهنی افراد کمک بگیریم.
ابتدا بیاید چند دیدگاه مفید را بررسی کنیم و باورهای غلط را از ذهنمان پاک کنیم!
یادگیری نباید خستهکننده باشد
حالا که قرار است چیزهای زیادی را فراموش کنیم، بیایید به زمان خردسالی برویم که دانش چندانی نداشتیم. تصور کنید کودکی هستید که در ساحل بازی میکند. همهچیز حس جدیدی دارد؛ متوجه میشوید که آب سرد است، شنها دانههایریزی دارند و اگر زیادی زیر آفتاب بمانید، پوستتان میسوزد.
همینطور که این اطلاعات را دریافت میکنید، در ذهنتان ساختاری از نحوه کار کردن جهان میسازید که به شما در آینده کمک میکند. بهنوعی شما در آن لحظه فرق چندانی با یک دانشمند ندارید. اکثر اوقات به ما این طرز فکر که یادگیری پروسه سخت و پیچیدهای است، تحمیل میشود. درحالیکه یادگیری بهصورت طبیعی در ذات انسان وجود دارد و به همین خاطر هم هست که توانستیم بهعنوان یکی از گونههای موجود در جهان، زنده بمانیم.
پس یادگیری نباید سخت و خستهکننده باشد! البته اگر اینطور است، پس چرا تجربه و حس نشستن در کلاس با بازی کردن در ساحل تفاوت بسیاری دارد؟ یکی از دلایل آن، پایهگذاری سیستم آموزشی بر اساس یک سری فرضیه منسوخ شده است. برای مثال، حتماً ضربالمثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود را شنیدهاید. بسیاری از این راهکارها و عقاید چند صد ساله، بهراحتی روشهای مدرن و استاندارد را کنار میزنند و همین به ناکارآمد بودن سیستم آموزشی منتهی میشود.
یک سیستم آموزشوپرورش موفق باید بسیار درگیرکننده و جذاب باشد! یادگرفتن اطلاعاتپایه فیزیک کافی نیست. باید به دانشآموزان نحوه کاربرد آن را آموزش داد و به آنها یاد بدهیم چگونه با علم فیزیک دیدشان به دنیا تغییر میکند. برای مثال در کلاسهای مهندسی MIT، بهجای آزمون نهایی، از دانشجویان خواسته میشود رباتی بسازند و در یک رقابت جنگ روباتی شرکت کنند. اینایده هم کار آزمون نهایی را انجام میدهد و هم از پروسه غربالگری که بالاتر گفته شد، دوری میکند.
کنجکاوی قوه یادگیری را تقویت میکند
دوباره فرض کنید کودکی هستید که در ساحل پرسه میزند و به دنبال چیزهای جدید است. چند سنگریزه که به نظرتان زیبا میامد را در دست دارید اما از دور که نگاه میکنید، چیزی برق میزند. با حس کنجکاوی به سمت آن میروید و میبینید که یک صخره مرجان کوچک و زیبا لابهلای شنها پنهان شده است. ناگهان ذهنتان پر از سؤال میشود! این چیست؟ از چه ساختهشده؟ چرا اینجاست؟
همه میدانیم دلیلی که باعث شد از سنگریزهها گذر کنید و به سمت مرجان بروید، کنجکاوی شما بود. این اتفاق مختص به زمانی است که مغز متوجه میشود میتواند چیز جدیدی یاد بگیرد و کشف کند که قبلاً نمیدانست.
یافتههای اخیر در علوم اعصاب ثابت کردهاند که حس کنجکاوی در بلندمدت قدرت یادگیری فرد را دو برابر میکند. جان دیویی، فیلسوف و مدرس آمریکایی بسیار سعی کرد تا محیط مدرسه را بر پایه علایق طبیعی دانشآموزان بنا کند. هرچند شاید تعداد این دسته از مدارس زیاد نباشند و در طی زمان به خاطر تفاوت بسیار با مدارس سنتی دارند، از دور کنار روند، اما همیشه تصویری که از این مدارس در ذهن افراد میماند، دانشآموزی خوشحال است که از کار کردن بامدادهای رنگی یا فعالیتهای گروهی و انفرادی لذت میبرد.
مدارس مونته سوری که روش و سبکی مشابه به چیزی که آقای دیویی در نظر داشت دارند، موفقیت نسبی بیشتری در تربیت و پرورش دانشآموزان خلاق نسبت به دیگر مدارس داشتهاند. این مدارس باور دارند انگیزههای شخصی و قوه تخیل است که پروسه یادگیری و تحصیل را جلو میبرد و هدف در شیوه انجام کار و مسیر آن خلاصه میشود، نه نتیجه نهایی.
مدارس مونته سوری باوجود داشتن دانشآموزانی فعال و پویاتر نسبت به مدارس سنتی، با کمبودها و محدودیتهایی نیز مواجهاند. اول اینکه بالا بردن تعداد این مدارس به منابع و معلمان بسیار ماهر احتیاج دارد و همین موضوع، به نکته دوم که کم بودن فرصت حضور کودکان در این مدرسه است، منتهی میشود. این مدارس تنها مختص به افراد خاص نیستند اما به علت کم بودن شمار این مدارس، تنها افراد کمی شانس حضور در آن را پیدا میکنند.
یادگیری مفید مستلزم قوانین و ساختارهای رسمی است
لازم به ذکر است که هرچقدر هم که قوه تخیل و کنجکاوی در بخش یادگیری پیشتاز و مؤثر باشند، هنوز هم نیازمند دستورالعملها و مسیرهایی هستیم که راه آنها را تعیین کنند و بهاصطلاح بیهدف پیش نرویم. پس متأسفانه در این بخش مجبور به ترک ساحل هستیم و باید به محیط کلاس بازگردیم. فرض کنید در کلاس نشستهاید و موضوع درس امروز، انواع مرجانها و سنگهای موجود در ساحل است. کمی که میگذرد و معلم نکات تخصصیتر را بازگو میکند، کم کمتجربه آن روز شما در ساحل با مطالب گفتهشده توسط معلم همخوانی پیدا میکند. متوجه میشوید که این کلاس آنچنان هم بیهوده نبوده، درسته؟
پس باوجوداینکه نمیتوان از تأثیرات کنجکاوی و تخیل در بحث یادگیری چشم پوشاند، گاهی اوقات همه ما نیازمند روش قدیمی و سنتی مدارس هستیم تا برنامهریزی و مسیر مشخصی داشته باشیم تا اندوختههایمان را سازماندهی کند.
متأسفانه اکثر مدارس در این بخش ضعیف عمل میکنند و نمیتوانند تعادلی در هر دو طرف ایجاد کنند. نتیجه آنهم میشود همان روشهای سنجش ناکارآمد مانند امتحانات دشوار و سخت و دانشآموزی که خلاقیت و مهارتهایش سرکوب شده است!
یادگیری فاصله دار؛ تکنیک بنیادی اما فراموش شده!
تصور کنید شب قبل از امتحان است، کافئین از سر و کول شما بالا میرود و در تلاشید با خواندن یادداشتهایی که از مطالب مهم کتاب برداشتهاید، بیشترین حد اطلاعات ممکن را وارد مغزتان کنید.
حتماً چنین شرایطی برای شما در دوران مدرسه پیش آمده که خواندن و حفظ کردن تمامی مطالب را به شب قبل از امتحان موکول کردهاید. آنهم فقط به خاطر اینکه مدارس با استفاده از نمره دانشآموزان را ارزشگذاری میکنند. اگرچه این روش برای یادگیری و به یاد داشتن مطالب در طولانیمدت بسیار ناکارآمد است، در چنین مواقعی و بهاصطلاح «شب امتحان» بسیار مفید واقع شده است.
باوجوداینکه علم یادگیری و حافظه بسیار وسیع و مملو از ناشناختهها میباشد، تقریباً همه افراد بر یک موضوع اتفاقنظر دارند؛ چپاندن یک جای اطلاعات، به یادگیری آسیب میزند. این موضوع مربوط به تقویت قوه یادگیری در بلندمدت میشود. جایی که سیناپسهای مغز بهمرور تقویت میشوند و تحقیقات ثابت کرده که استفاده از روش یادگیری فاصلهدار، بیشازپیش با گذشت زمان این سیناپسها را تقویت میکند. (یادگیری فاصلهدار یعنی اینکه ما یادگیری یک موضوع یا مهارتی را بجای اینکه در یک زمان پیوسته یاد بگیریم، در بخشها و واحدهای مختلف با فاصلههای زمانی از هم یاد بگیریم. )
راههای زیادی برای بهکار بردن تکنیک یادگیری فاصلهدار وجود دارد. برای مثال، میتوان از دانشآموزان امتحانهایی پیش از امتحان اصلی گرفت که به آنها در طولانیمدت و یادگیری کمک میکند. آنها در این روش مجبور میشوند دفعات بیشتری اطلاعات را به یاد بیاورند.
راه دیگری در این تکنیک، فراموش کردن اطلاعات است! بله درست شنیدید. ذهن انسان زمانی که یک مطلب را کمی فراموش میکند، آن را بهتر به یاد میاورد. تصور کنید از ابتدای زندگی هیچچیز را فراموش نمیکردیم و همه اطلاعات و خاطرات جزءبهجزء در ذهنمان میماند! فکر میکنید اینگونه زندگی بهتری داشتیم؟ جواب من که منفی است.. هنگامیکه اطلاعاتی را فراموش کردهایم و سپس آن را به یاد میاوریم، این بار تکههای فراموششده که حالا در ذهن ما قرار دارند، برای مدت بسیار بیشتری آنجا میمانند.
برای مثال، فرض کنید در یک مهمانی حضور دارید و با فرد جدیدی آشنا شدهاید. برای اینکه اسم او را فراموش نکنید آن را چندین بار با خود تکرار میکنید. احتمال این وجود دارد که پس از گذشت مدتی اسم او را از یاد ببرید چون تکرار اسم فقط در کوتاهمدت به شما کمک میکند. اگر میخواهید از چنین رخدادی جلوگیری کنید، به چیز دیگری فکر کنید و زمانی که آن اسم را فراموش کردید و دوباره به یاد آوردید، دیگر آن را فراموش نخواهید کرد.
پیدایش روش جدید در تحصیل اما با صبر و گذر زمان
به یاد دارید که در بخشهای بالاتر گفتیم بهجای گرفتن امتحان کتبی از دانشجویان MIT، از آنها بخواهیم برای پروژه پایانترم رباتی بسازند. حالا به انتهای ترم دوم رسیدهایم و شما رباتهای ساختهاید که حرکت میکنند، از روی موانع میپرند و یا با پرواز در هوا اوج میگیرند. باور میکنید که چنین رباتی را دانشجویان سال اولی ساخته باشند؟
موفقترین دورهها، آنان بودهاند که دانشجویان را مجبور کردند به دانستههایشان جامه عمل بپوشانند و فقط به حفظیات محدود نباشند. این موفقیت با تدریس بهصورت دورهای، دادن فضا به دانشجویان برای آزمایش و محیا کردن زمینه برای عملی کردنایدههایشان میسر شد. در چنین روشی که بالاخره تحصیلات آکادمیک را به زمینه عمل میاورد، دو عنصر با یکدیگر ترکیب شدهاند: قدرت ذهن و قدرت عمل!
اگر میتوانستیم اینگونه کلاسهای MIT را به سراسر جهان صادر کنیم، عالی میشد اما متأسفانه انجام چنین کاری حتی باوجود پیشرفتهای چند سال اخیر فناوری که سطح کارآمدی مدارس را بالا بردهاند هم ممکن نیست.
باوجود گفتههای بالا، این بدان معنا نیست که باید دست از تلاش کردن برداریم. ما در جهانی پر از تحول زندگی میکنیم و باید از این لحظات در جهت تأثیرگذاری بر سیستم آموزشی کشورمان استفاده کنیم. روشهای قدیمی ناکارآمد باید دور ریخته شده و روشهای علمی جدید جایگزین آنها شوند.
البته که شرایط مدارس مختلف در سراسر جهان با یکدیگر متفاوت است؛ برای مثال در برخی از مناطق که بودجه کافی برای بهبود کیفیت تحصیلی ندارند، آموزش اینترنتی جایگزین معلمان بهمنظور رهایی از دادن حقوق آنها شده که هیچ سودی برای دانشآموزان ندارد.
بااینحال، تغییرات لازم و حیاتی هستند. همه ما باید آن بخشهایی از سیستم آموزشی که مانع پیشرفت ما شدهاند را به چالش بکشیم، دسترسی به اطلاعات را برای دانشآموزان و دانشجویان آسانتر کنیم، تأکید بر تفاوتهای ذاتی را کنار بگذاریم و روشهایی را توسعه دهیم که به علم و عمل را در کنار هم به محصلان بیاموزد.
پیام کلی کتاب فهمیدن
در آخر به طور خلاصه، سیستمهای آموزشی حال حاضر گاهی اوقات در تضاد با ساختارهای ذهنی برخی دانشآموزان عمل میکنند و نتیجه عکس میدهند. ما میتوانیم با استفاده از علوم مدرن و کمک گرفتن از تکنولوژی، اصلاحات و پیشرفتهایی ایجاد کنیم که مدارس را به مکانی برای شکوفایی استعداد دانشآموزان تبدیل میکند؛ نه فقط مکانی برای حفظ کردن انبوهی از اطلاعات و گرفتن امتحاناتی طاقتفرسا! البته که انجام این کار نیازمند زمان، منابع و زیرساختهای بسیاری است.