خلاصه کتاب ” بازیها ” اثر ” اریک برن ”
Games People Play by Eric Berne
[stars_rating_avg]
این کتاب درباره چیست؟
کتاب بازیها (یا بازیهایی که مردم بازی میکنند) (منتشرشده در سال 1964) دنیای شگفتانگیز و عجیب بازیهای روانشناختی را بررسی میکند، جایی که بازیکنان ناخودآگاه یکدیگر را فریب میدهند تا به روشهای غریب و خودآزارانهای عمل کنند. اریک برن پویاییهای پنهان در زیر بازیهای مردم را تشریح میکند و نشان میدهد که چگونه از آنها فرار کنید و صمیمیت واقعی را پیدا کنید.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- افراد علاقهمند به رفتار انسانی
- مربیان زندگی و درمانگران
- هر کسی که میخواهد یاد بگیرد چگونه با افرادِ مشکل برخورد کند
نویسنده این کتاب کیست؟
دکتر اِریک بِرن (1910-1970) یک روانپزشک کانادایی بود که نظریه تأثیرگذار “تحلیل رفتار متقابل” transactional analysis را در اواسط قرن بیستم توسعه داد. او بیش از 30 کتاب نوشت؛ از جمله “بعد از سلام چه میگویید؟” What Do You Say After You Say Hello? و “تحلیل رفتار متقابل” Transactional Analysis in Psychotherapy.
بازیها چگونه تعاملات اجتماعی و فردی روزانه ما را هدایت میکنند؟
آیا فکر میکنید که شما هم اهل بازیهای روانی هستید؟ اگرچه ممکن است خودتان متوجهش نباشید و حتی سری به نشانه «نه» تکان بدهید، اما پاسخ این سؤال قطعبهیقین مثبت است. همه ما به هنگام تعامل با دیگران، آگاهانه یا ناآگاهانه بایکدیگر بازی میکنیم؛ از بازیهای قدرت گرفته تا بازیها رقابتی و غیره. بیشتر این بازیها اگرچه ناخودآگاه انجام میشوند، اما اثرات مخربی بر سلامت روابط انسانی ما میگذارند.
اریک برن، بنیانگذار نظریه تحلیل رفتار متقابل یا تحلیل تراکنشی(رویکرد TA)، در کتاب بازیها با تکیه بر دانش ارزشمند خود درباره روانشناسی روابط انسانی، بینشی را در اختیارتان قرار میدهد که در تشخیص بازیهایی که همیشه در حال رخدادن هستند به شما کمک میکند؛ بازیهایی که در هر سطحی و میان انواع افراد اتفاق میافتند.
کتاب بازیها در سال ۱۹۶۴ منتشر شده است و یکی از اولین آثاری است که به بررسی موشکافانه روابط اجتماعی روزانه ما میپردازد. این کتاب بهعنوان راهنمایی عملی برای نظریه تحلیل رفتار متقابل، هنوز توسط رواندرمانگران مورد استفاده قرار میگیرد و نتایج بسیار مؤثری در پی داشته است.
هدف از خلاصه کتاب بازیها این است که ضمن آشنایی با نظریه تحلیل رفتار متقابل، با انواع بازیها در تعاملات انسانی آشنا شویم و بتوانیم آنها را به هنگام وقوع، شناسایی کنیم تا در دامشان نیفتیم. هرچه بر ایندست بازیها بیشتر مسلّط شویم، بهتر میتوانیم کنترلشان کنیم و روابط سالمتر و ایمنتری را به ارمغان آوریم.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- سه حالت ایگو چگونه در انواع بازیهای ما دست دارند؟
- انواع بازیهایی که در تعاملات روزانه ما در جریان هستند چه مشخصههایی دارند؟
- زندگی بدون بازی چه فرصتهایی را در اختیارمان میگذارد؟
سه حالت ایگو: بالغ، والد، کودک
انسانها برای زندهماندن به محرکهای فیزیکی، عاطفی و حسی نیاز دارند؛ بدون این محرکها مغز و بدن ما تحلیل میرود. همانطور که وقتی به بدنمان غذای کافی نرسانیم، از شدت گرسنگی دچار ضعف فیزیکی و ذهنی میشویم، کمبود این محرکها نیز سلامت روان ما را تهدید میکنند.
انسانها برای هریک از این محرکها به تعامل با دیگران نیاز دارند.
نظریه تحلیل تراکنشی اساساً مطالعه نحوه سازوکار و پویایی این محرکها و تعاملاتی است که در پی دارند. هر تعاملی تشکیل شده است از: ۱) محرک و ۲) پاسخ به آن محرک.
نظریه تحلیل رفتار متقابل شناخت حالتهای ایگو است که در پشت هر محرک و پاسخ در حال نقشآفرینیاند.
اما این حالات ایگو چیستند و چه عملکردی دارند؟
هر فردی سه حالت ایگو (خود) دارد: والد، بالغ و کودک. علیرغم اینکه رفتارهای انسانی بهسادگی به قاعده درنمیآیند، همچنان میتوان الگوهای رفتاری تکرارشونده و مشخصی را در این میان تشخیص داد. اریک برن پس از مشاهده موشکافانه هزاران بیمار به این نتیجه رسید که انسانها به هنگام تعامل با دیگران از یکی از سه حالتِ والد، بالغ و کودک استفاده میکنند. این حالات دربرگیرنده سیستمهای احساسی، فکری، و رفتاری هستند و در طول زندگی افراد پروبال میگیرند. اینکه شما در هر لحظه براساس کدامیک از حالتهای ایگو عمل میکنید، هم به گذشته شما بستگی دارد و هم به لحظه اکنون.
برای مثال، هر کودکی در طول رشد از والدین خود تقلید میکند و بهصورت ناخودآگاه، برخی از باورها، عقاید، حرکات، واکنشهای احساسی و غیره آنها به مدل رفتاری ما شکل میدهد. همینجاست که ایگوی والد شکل میگیرد. مثلاً کودکی را تصور کنید که هرگاه کار اشتباهی انجام میدهد، مادر با فریاد زدن عصبانیتش را بر سر او خالی میکند. وقتی این کودک بزرگ میشود، ممکن است بهطور ناخودآگاه همین شکل رفتاری را در قبال فرزند خود به کار گیرد. البته حالت والد لزوماً منفی نیست، این حالت فقط بیانگر نوعی تقلید ناخودآگاه از والد یا والدیتان است.
دومین حالت همان حالت «بالغ» است که منشأ تفکر عقلانی ماست. این حالت زمانی که کودک میآموزد چگونه تجربیاتش را منعکس کند شکل میگیرد و به ما این امکان را میدهد که براساس آنچه در اینجا و اکنون وجود دارد تصمیم بگیریم. در حالت «بالغ» پردازش اطلاعات و مقابله با مشکلات بهصورت منطقی و قاطعانه صورت میگیرد.
مثلاً وقتی در سالن سینما از کناردستی خود میخواهید موقع خوردن پاپکورن قرچقرچ نکند یا وقتی یک موتور خراب را آنالیز میکنید تا ببینید چطور باید تعمیر شود، این حالت در شما فعال میشود.
درنهایت، حالت «کودک» حالت خودانگیختهای است که ما با آن متولد میشویم. این حالت منشأ عواطف و خلاقیت ماست. درواقع، حالت «کودک» دخترک یا پسربچهی است که هنوز در شما زندگی میکند. البته این حالت ایگو به معنای کودکانه رفتار کردن یا ناپختهبودن نیست، بلکه بخش خلاق، شهودی و خودانگیخته شماست. اما رفتهرفته حالت «کودک» ممکن است زیر سیطره حالت «والد» و «بالغ» دفن شود. بااینحال، میتوان از این حالت دربرابر چنین تأثیراتی محافظت کرد و آن را به همان خودانگیختگی طبیعیاش بازگرداند.
مثلاً، در طول رابطه جنسی ــ عملی که ازسوی والدین نیاموختهایم یا اساساً چیزی نیست که بهصورت آگاهانه یاد گرفته باشیم ــ اغلب حالت «کودک» ما فعال است.
حال که با سه حالت ایگو (من) بیشتر آشنا شدیم، بهتر میتوانیم با عملکرد بازیهای روانیای که در ارتباط با دیگران انجام میدهیم آشنا شویم. هریک از این سه حالت منجر به شکلهای خاصی از تعامل میان انسانها میشوند.
بازیها تعاملات پیشبینیپذیری هستند که میان سه حالت ایگو رخ میدهند. برای شناسایی و درک انواع این بازیهای روانی، شناختن این سه حالت ضروری است.
مدلهای تعاملی
هرگاه با فردی ارتباط برقرار میکنید، درواقع این تعامل از طریق یکی از این سه حالت ایگو برقرار میشود.
برحسب اینکه طرفین چه نوع تعاملی را برقرار میکنند، دو نوع تراکنش را میتوان از هم متمایز کرد: تراکنش سرراست یا مکمل و تراکنش متقاطع یا پنهان.
تراکنشهای سرراست وقتی اتفاق میافتند که طرفین گفتوگو واکنشی مناسب و درخور و قابلپیشبینی دارند. مثلاً طرفین درحالت بالغ-بالغ یا والد-کودک با یکدیگر تعامل میکنند. این نوع تراکنشها تعاملاتی قابلپیشبینی را رقم میزنند.
اما تراکنش متقاطع یا پنهان، تأثیراتی مخرب دارند و وقتی اتفاق میافتند که واکنشها سمتوسویی غیرهمنتظره و غیرمنطقی پیدا میکنند. مثلاً ممکن است شما در حالت بالغ با شخصی صحبت کنید و طبعاً منتظر یک واکنش درخور و بالغانه باشید، اما طرف مقابل در نقش والد به شما واکنش نشان دهد.
گاهی تشخیص این حالات واضح است، مثلاً زمانی که شما شریک زندگیتان را بهخاطر نشستن ظروف سرزنش میکنید، تعامل شما حالت والد-کودک را به خود گرفته است؛ یا وقتی با دوستتان برنامه سفر میریزید، تعامل شما از نوع بالغ-بالغ است. در هر دو مورد، حالت ایگو و هدف واضح است.
اما گاهی در برخی از تعاملات، تشخیص این حالات به همین سادگی نیست. ممکن است در ظاهر به نظر برسد که شما براساس حالت ایگوی X رفتار میکنید، حال آنکه درحقیقت حالت ایگوی Y رفتار و عمل شما را پیش میبرد. درنتیجه، آنچه به نظر میرسد که هدف است، درحقیقت اصلاً هدف نیست. در چنین شرایطی، شما در حال انجام یک بازی روانی هستید.
این بازیها اغلب با یک دام شروع میشوند که مجموعهتبادلاتی را به دنبال خواهد داشت که در سطح اجتماعی سرراست و مستقیم به نظر میرسند، اما در سطح روانی، انگیزههای پنهانی را پیش میبرند. این بازیها باعث ایجاد تراکنشهای متقاطع، سردرگمی و احساساتی میشوند که بهشکل تکرارشونده و بدون تفکر آگاهانه، روابط ما را هدایت میکنند.
مردی را تصور کنید که دارد با زنی خوشوبش میکند. تقریباً به پایان روز نزدیک میشویم، مرد به زن میگوید دوست دارد کلکسیون صفحهگرامافونهایش را به او نشان دهد. زن در جواب به رد میگوید که او عاشق صفحهگرامافون است. در ظاهر، اینگونه به نظر میرسد که دو انسان بالغ با خلوص نیت و بدون هیچ قصدوغرضی در حال گفتوگو با یکدیگرند، حال آنکه در اصل دو کودک دارند از این خوشوبش فیالبداهه لذت میبرند و البته که هدف از دعوت برای مشاهده این کلکسیون، سرپوشگذاشتن بر قصد و هدف واقعیِ این مکالمه است: آشنایی بیشتر برای شروع یک رابطه عاشقانه.
در این مورد، مرد و زن هردو میدانند که درحال چه بازیای هستند. اما همیشه اینگونه نیست. بسیاری از بازیها بهصورت ناخودآگاه اتفاق میافتند؛ بدون اینکه هیچیک از طرفین بدانند درحال چه بازیای هستند یا اصلاً چرا دارند این بازی را میکنند.
درست به همین خاطر، تنها با شناخت این بازیهاست که میتوانید خود را از سیطره بازیهایی که شما را به عقب میرانند خلاص کنید.
اریک برنِ، فهرستی از انواع و اقسام بازیها را در اختیار ما قرار داده است و آنها را با جزئیات و در سطحهای مختلف، تجزیهوتحلیل کرده است. این بازیها براساس موقعیت و زمینهای که در آن اتفاق میافتند طبقهبندی میشوند. برخی از این دستهبندیها عبارتند از بازیهای زندگی، بازیهای زناشویی، بازیهای مهمانی، بازیهای اتاق مشاوره، بازیهای دنیای تبهکاری و بازیهای خوب. اگر میخواهید بیشتر با این بازیها آشنا شوید، به قسمت بعدی بیایید.
بازیهای زندگی و بازیهای زناشویی
وقتی واژه «بازی» را میشنوید، احتمالاً به چیزی مختصر فکر میکنید، مثل یک مسابقه فوتبال یا یک دور بازی ندای وظیفه (call of duty). اما بازیها میتوانند بسیار بیشتر دوام بیاورند و اثرات بسیار جدیای در زندگی افراد داشته باشند.
برخی بازیها بهگونهای طراحی شدهاند که مادامالعمر باشند، بازیهای زندگی از این نوع هستند و حتی زندگی افراد بیگناهِ غیردرگیر در بازی را هم تحتتأثیر قرار میدهند.
بازیهایی چون «ببین مجبورم کردی چه کار کنم» و «حالا گیرت آوردم…» در دسته بازیهای زندگی جای میگیرند.
در بازی «ببین مجبورم کردی چه کار کنم»، اغلب بازیگر به دنبال پیداکردن توجیهی برای بیتقصیر جلوه دادن خود است. مثلاً فردی را در نظر بگیرید که نیاز به تنهایی دارد و به اتاق خود رفته، خود را مشغول کاری میکند؛ ناگهان همسرش وارد اتاق میشود و از او میپرسد: «انبردست را کجا گذاشتهای؟» ورود او باعث میشود فرد در کارش اشتباهی را مرتکب شود و اشتباهش را به گردن مزاحمت همسرش بیندازد: «ببین مجبورم کردی چه کار کنم؟»
یا در محیط کار ممکن است احساس کنید نیاز به تنهایی دارید و از جمع همکاران جدا شوید و خود را مشغول نوشتن گزارشی کنید، وقتی همکارتان وارد اتاق میشود و از شما میپرسد: «رئیس چه ساعتی میآید؟»، احتمالاً کلمهای را اشتباه تایپ میکنید و بابتش از کوره در میروید و همکارتان را سرزنش میکنید. البته که این احتمال وجود دارد که ورود ناگهانی همسر یا همکارتان حواستان را از کاری که میکنید پرت کرده باشد، اما در این بازی «ببین مجبورم کردی چه کار کنم؟» علت اصلی بزانگیختهشدن خشم شما و تقصیر را به گردن دیگری انداختن ناشی از عدمتوانایی شماست. درواقع بازیگر این نقش میخواهد همیشه بابت تقصیراتش دیگران را مقصر جلوه دهد.
بازی دیگری که میتوانید برای تمام عمر انجامش دهید، «حالا گیرت آوردم…» است. شخصیت اصلی این بازی اغلب کولهباری از خشم ابرازنشده از گذشته را با خود حمل میکند که در انتظار منفجر شدن است. این شخص برای اینکه نیاز خود به خشم را برآورده کند، در انتظار کوچکترین نشانی از بیعدالتی است تا از کوره در رود. مثلاً اگر لولهکشی در صورتحساب نهایی، چنددلاری بیشتر از مبلغ توافقشده طلب کند، این شخص فوراً خشمگین خواهد شد و این ابراز خشم نوعی احساس رضایت پنهانی به او میدهد.
درحقیقت، در این مورد، فرصتی برای شخص فراهم شده تا خشم خود را خالی کند («حالا گیرت آوردم…»)، درحالیکه شاید این پیشامد آنقدرها هم بزرگ نباشد. بااینحال، چنین شخصی با خرسندی ساعتها سر لولهکش بیچاره فریاد خواهد زد. از آن طرف، لولهکش نیز ممکن است بهخوبی در بازی خود جای گرفته باشد و نقش کودک شیطانی را بازی کند که همیشه برای شیطنتها و اشتباهاتش گرفتار میشود. این موقعیت منجر به تداوم روایت او از قربانیبودن میشود و «دلیل» ناراحتی او نیز از همینجا ناشی میگردد. در این بازی، گویی هردو طرف دارند بازی میکنند و یکدیگر را بازی میدهند.
زوجها همواره در حال بازی با یکدیگرند. پیوندهای زناشویی، حتی استوارترین روابط نیز پتانسیل جریحهدارشدن و فروپاشی دارند؛ بهخصوص وقتی مرحله ماهعسل به پایان میرسد.
زوجها با گذر زمان باید هرچه بیشتر سازش کنند، حال آنکه بهصورت همزمان باید بکوشند راههایی برای برآوردن نیازهای متضاد خود نیز بیابند. بنابراین، جای تعجب ندارد که شروع به بازیکردن میکنند.
بازیهای زناشویی نیز انواع مختلفی دارند؛ یکی از بازیهایی که زوجها اغلب انجام میدهند، «دادگاه» نام دارد. در این بازی، زوجها به یک درمانگر مراجعه میکنند تا بر روی بهبود رابطه و حل مشکلاتشان کار کنند یا دستکم تصورشان این است. ظاهرِ ماجرا اینگونه به نظر میرسد که هم درمانگر و هم مراجعان در حالت بالغ-بالغ قرار دارند و به دنبال راهی برای حل مشکلات هستند؛ اما درحقیقت، یکی از همسران همچون یک کودک از شریک زندگیاش پیش درمانگر شکایت میکند. در چنین شرایطی، درمانگر نقش والد را برعهده میگیرد و رفتار آن همسر را غیرقابلقبول ارزیابی و قضاوت میکند.
چنین موقعیتی به درمانگر اجازه میدهد تا در جایگاه برتری اخلاقی قرار گیرد و همسری که در حالت کودک قرار دارد، درحقیقت والدی را به دست آورده که از شکایات او دفاع میکند.
بازی دیگری که اغلب همسران درگیرش میشوند، «زن سردمزاج» نام دارد. در این بازی، زنْ همسرش را تحریک میکند، اما همه تلاشهای همسر نیز را رد میکند. چه بازیای در حال انجام است؟ در ابتدا، زن خود را بهلحاظ جنسی عرضه میکند، اما نه در حالت ایگوییِ «بالغ»، بلکه او دارد نقش والد را بازی میکند. شوهر در نقش کودک، میل و اشتیاق خود را نشان میدهد، اما زن که همچنان در نقش والد عمل میکند طبعاً دست رد به سینه شوهر میزند: «تنها چیزی که میخوای اینه، نه؟»
حاصل این بازی، زنی است که برتری خود را نسبت به مردان تقویت کرده است و شوهری که هیچ رابطهای با همسرش ندارد. البته این بازی نکته دیگری نیز دارد؛ اغلب این مردان به دنبال برقراری یک رابطه صمیمانه با همسرشان نیستند و به همین خاطر، کسی را انتخاب میکنند که با آنها بازی «زن سردمزاج» را پیش ببرد.
بازیهای مهمانی و بازیهای دنیای تبهکاری
در مهمانیها و دورهمیها پیش میآید که افراد، محض سرگرمی و تفنن با یکدیگر بازی میکنند. برخی از این بازیها کاملاً بیضررند. مانند بازی catch phrase که در آن، فرد باید برای همتیمیهایش سوژهای را توصیف کند تا آنها بتوانند در مدت زمانی مشخص، آن سوژه را حدس بزنند. اما همه بازیها همینقدر آگاهانه و محض تفنن نیستند و تأثیرات روانی پنهان و معناهایی ضمنی را با خود به همراه دارند.
مثلاً بازی شلمیل (Schlemiel) یا پخمه را نظر بگیرید. پیام ضمنی این بازی چیزی شبیه به این است: من میتوانم خرابکاری کنم و بخشوده شوم. مثلاً شخصیت شلمیل به خانه کسی دعوت میشود و ممکن است کاملاً تصادفی به چیزی در خانه میزبان آسیب بزند. مثلاً نوشیدنیاش را روی فرش بریزد یا بشقابی را بشکند. در ظاهر به نظر میرسد که شخصیت پخمه همچون فردی بالغ برای خرابکاری خود از میزبان عذرخواهی میکند و میزبان نیز سخاوتمندانه او را میبخشد. اما در حقیقت، شخص پخمه در تلاش است تا میزبان را به سمت الگوی رفتاری والد سوق دهد و آنها را به ویژگیهای رفتاری یک والد، یعنی خودکنترلگری و ببخشش وادارد.
وقتی میزبان این نقش را بپذیرد، شخصیت پخمه میتواند با خیال راحت نقش محبوب خود یعنی یک کودک مسئولیتناپذیر را بازی کند؛ زیرا حالا دیگر مطمئن شده است که میزبان در نقش والد مجبور است او را صرفنظر از هر اتفاقی ببخشد.
یکی دیگر از بازیهایی که اغلب در مهمانیها شاهدش هستیم، بازی «چرا آن کار را نمیکنی؟ درسته، اما» است. بازیگر این بازی مشکلی را با یک جمع مطرح میکند. مثلاً این شخص نمیتواند تصمیم بگیرد که چه ماشینی بخرد و این مسئله را با جمع مطرح میکند. این جمع نیز در پاسخ، پیشنهادهایی به او میدهند؛ مثلاً ممکن است یکی بگوید که صرف هزینه بیشتر و خریدن یک ماشین نو بهتر است یا دیگری بگوید که فلان مدل برای طیکردن مسافتهای طولانی خوب است و غیره. اما نکته این بازی در این است که بازیگر یا همان شخصی که مشکلش را با جمع در میان گذاشته، همیشه دلیلی در چنته دارد که پیشنهاد دیگران را رد کند (درسته، اما…)، بنابراین هرگونه پیشنهادی بیفایده است.
در ابتدا به نظر میرسد که این شخص و دیگر اعضای جمع همچون افرادی بالغ در حال مکالمهاند و میکوشند برای یک مسئله واقعی راهحلی منطقی پیدا کنند. واقعیت امر اما این است که پیشنهادکنندگانْ نقش والد را بر عهده گرفتهاند تا به کودکی کمک کنند که گویی به طور ضمنی مدام یک چیز را تکرا می کند: «هر کاری بکنید، باز هم کمکی از دست شما برنمیآید.» این بازی به این شخص اجازه میدهد تا بتواند حس کودکی را داشته باشد که توسط مشکلاتی غیرقابلحل احاطه شده است.
تابهحال دقت کردهاید که بیشتر فیلمهای هالیوودی درمورد کلاهبرداران، سارقان و فروشندگان مواد مخدر است؟ به نظر میرسد ما بسیار جذب جنایتکاران میشویم و تماشای اعمالشان در فیلمها برای ما بسیار لذتبخش است. اما چه چیز باعث میشود ما جذب چنین سبک زندگی خطرناکی شویم؟
یکی از انگیزههای ما تمایل به بازی دزدوپلیس است. در این بازی به نظر میرسد که مجرم همچون فردی بالغ دست به عمل میزند و به دنبال میانبرهایی است تا هرچه سریعتر به یک زندگی لوکس برسد. اما میل به یک زندگی مجلل درحقیقت بر یک انگیزه پنهانی سرپوش میگذارد: میل به در دام افتادن.
مجرمانی که دزدوپلیس بازی میکنند درحقیقت میخواهند که در تله بیفتند، زیرا در دام افتادن بهنوعی بازندهبودن آنها را تأیید میکند؛ این بازی دقیقاً به آنها همان تصویری را ارائه میدهد که از خود دارند. پس جای شگفتی ندارد که اغلب مجرمان سرنخی از خود در صحنه جرم باقی میگذارند یا پس از ارتکاب جرم رفتار لودهندهای از خود نشان میدهند تا پلیس درنهایت دستگیرشان کند.
به محض اینکه مجرم محکوم میشود و به زندان میافتد، بازی جدید آغاز میشود: بازی «حالا چجوری از اینجا در برویم.»
در این بازی، زندانی وانمود میکند میخواهد از زندان فرار کند، درحالیکه درحقیقت فقط میخواهد بیشتر بماند. آنها میدانند که شانس فرار تقریباً صفر است و در صورتی که در حین فرار لو بروند، فقط باعث میشود مدت محکومیتشان بیشتر شود. بااینحال، آنها باز هم خطر چنین ریسکی را به جان میخرند. بنابراین، پشت نقاب تلاش یک فرد بالغ برای آزادی، چیزی نیست جز کودکی که نمیخواهد به دنیای غیرقابلپیشبینی بیرون بازگردد. این زندانی تلاش میکند فرار کند با اینکه میداند قرار است گرفتار شود. اما او این کار را میکند چون ماندن در فضای امن زندان برایش رضایتبخش است.
در اتاقهای مشاوره چه اتفاقی میافتد؟
متأسفانه در اتاقهای مشاوره و حوزه رواندرمانی نیز میتواند بازیهای عجیبوغریبی اتفاق بیفتد. در ادامه، چند نمونه از بازیهایی که در جلسات رواندرمانی رخ میدهند را مرور میکنیم.
با بازی «بیبضاعت» آغاز میکنیم. در این بازی، مراجعهکننده مشکلش را با رواندرمانگر در میان میگذارد. بیایید فرض کنیم که او شغلش را از دست داده است. آن دو درباره این مشکل باهم بحث میکنند، گویی دو انسان بالغ به دنبال یک راهحل منطقی میگردند، اما درحقیقت هیچیک از آنها نمیخواهند واقعاً چیزی را تغییر دهند. چرا؟
زیرا نفع هردو در این است که چیزها را به همان صورتی که هست حفظ کنند و دستنخورده باقی بگذارند. درمانگر میخواهد مراجعهکننده به این جلسات ادامه دهد و خودش نیز در نقش یک والد دلسوز باقی بماند. از آن طرف، مراجعهکننده نیز میخواهد به نقش خود بهعنوان یک کودک بیکفایت ادامه دهد و دوست ندارد به این زودیها قدم در دنیای پرهیاهوی کار و مخاطرات آن بگذارد.
درمانگرها همچنین علاقه زیادی به بازی «من فقط میخواهم کمکت کنم» دارند. این بازی تماماً درباره ایگوی درمانگرهاست. در این بازی، بیماری مشکلش را با رواندرمانگر در میان میگذارد و رواندرمانگر نیز راهحلی پیش روی او میگذارد؛ گویی کودکی از والدش تقاضای کمک دارد. اما در بازی «من فقط میخواهم کمکت کنم»، درمانگر راهحلی را پیشنهاد میکند که از قبل میداند کارساز نخواهد بود. وقتی بیمار مجدداً پیش او میآید تا ناکارایی آن راهحل را گزارش کند، درمانگر مخفیانه بیمار را به دلیل بیکفایتیاش سرزنش میکند. این مراوده به درمانگر این امکان را میدهد تا خودانگارهای که از خود دارد را تقویت کند؛ خودانگاره یک والد شایسته که در دنیای کودکان نالایق و بیکفایت زندگی میکند.
تا بدینجا سعی کردیم نشان دهیم که چگونه الگوهای رفتاری ما از سوی بازیهایی که میکنیم اداره میشوند. اما چه اتفاقی میافتد اگر دست از بازی بشوییم؟
ماجراجویی ما در هزارتوهای پیچدرپیچ روان انسان دستکم یک چیز را برایمان روشن ساخته است: اینکه بازیها توانایی این را دارند که زندگی را به کاممان تلخ کنند. پس چرا به دام این بازیها میافتیم و خود یکی از بازیگرانش میشویم؟
یکی از دلایل مهمی که میتوان برایش برشمرد این است که ما هیچوقت آگاهانه تصمیم نمیگیریم که بازی کنیم. بازیها در طول دورههای زمانی طولانی شکل میگیرند و توسعه مییابند؛ بسیاری از آنها حتی مدتها پیش از تولد من و شما ابداع شدهاند. وقتی مراحل رشد را طی میکنیم، بدون اینکه حتی متوجه باشیم، یاد میگیریم که آنها را بازی کنیم. هر فرهنگی بازیهای خاص خود را دارد. حتی میتوان گفت هر خانوادهای نیز بازیهای مخصوص خود را دارد که طیف گستردهای از اعمال و رفتارهای عجیب را شامل میشود که بازیگرانْ آنها را به کار میگیرند.
دلیل دیگر این است که بازیها یک عملکرد حیاتی در زندگی ما دارند؛ آنها به افراد این امکان را میدهند که بدون صمیمیشدن تعامل کنند.
بازیها به شما این امکان را میدهند که بدون آسیبپذیریْ اجتماعی باشید. برای بسیاری از افراد دشوار است که خود واقعیشان را برای دیگران عیان کنند. بازیها به بازیگرانشان این امکان را میدهند که به جای اینکه واقعاً با یکدیگر صمیمی شوند، خود را پشت روتینهای مشخص و نقشهای مختلف پنهان کنند.
اما صمیمیت و آسیبپذیربودن از ارکان مهم و لازمه یک ارتباط انسانی واقعی محسوب میشوند. و بااینکه دشوار است، ما اگر به دنبال یک ارتباط واقعی هستیم باید این بازیها را کنار بگذاریم. چطور؟
در وهله اول باید این بازیها را که انواع بسیار مختلفی نیز دارند بشناسیم. این کار منجر به وقوف بر حالات ایگویی خود و توجه دقیق نسبت به تعاملاتمان با دیگران میشود. در قدم بعدی، ما باید نقاب از چهره برداریم و به خود اجازه دهیم که آسیبپذیر باشیم. درعینحال، باید تمام تلاشمان را بکنیم تا بتوانیم نقابهای دیگران را کنار بزنیم و حقیقتِ اعمال آنها را کشف کنیم. تنها در این صورت است که میتوانیم در بازیها اختلال ایجاد کنیم.
پیام کلی کتاب بازیها
انسانها همیشه و در همه حال مشغول بازی کردن با یکدیگرند. بازیها تعاملات پیچیده و اغلب ناآگاهانهای هستند که انگیزهها و اهداف حقیقی بازیکنان را پنهان میکنند. در نظریه تحلیل تراکنشی، سه حالت ایگوی بالغ، والد، خود درحقیقت بازیکنان پنهان این بازیها هستند.
ترس از صمیمیتْ یکی از مهمترین انگیزههایی است که افراد را در این بازیها نگه میدارد. اما این بازیها درنهایت برای روابط انسانی مضرند و باید تا حد ممکن در سطح فردی و اجتماعی مختل شوند. شناسایی این بازیها و متحرکهای پنهانی آنها به ما کمک میکند تا این چرخه را از میان ببریم و درعوض، روابط انسانی صادقانه و معنیداری را برپا کنیم.
پس همین حالا برای شناسایی و بازینکردن در این چرخه معیوب، تمرین را آغاز کنید. اگر دوستی دارید که همیشه برای مشورت به سراغ شما میآید، اما همیشه توصیههای شما را از این گوش میگیرد و از آن گوش در میکند، بدانید که به یک بازی دعوت شدهاید. حالا دیگر باید فهمیده باشید که او واقعاً برای کمک و مشورت به سراغ شما نیامده است، بلکه از شما میخواهد که نقش والد را بازی کنید. خودتان را با ارائه لیستی از راهحلها خسته تکنید؛ فقط کافی است به او بگویید که مسئلهاش واقعاً مهم است و از او بپرسید که خودش فکر میکند چه کاری باید انجام دهد. با این کار هم او را به تأمل وامیدارید و هم در دام این بازی نمیافتید.

خیلی متشکرم استفاده کردم زحمت کشیدید خیلی خوب بود. با سپاس فراوان
عالی بود
واقعا سپاسگزارم. چه تلاش زیبایی برای خلاصه کردن کتاب کرده اید. دست مریزاد و همواره شاد و تندرست باشید.