خلاصه کتاب ” آوای طبیعت و آزادی ” اثر ” اِینزلی آرمِنت ”
The Call of the Wild and Free by Ainsley Arment
این کتاب درباره چیست؟
کتاب ندای طبیعت و آزادی (نوشتهشده در سال 2019) راهنمای عملی به همراه نصایح متعدد به منظور تحصیل خانگی کودک برای والدینی است که به دنبال روشی جایگزین برای آموزش فرزندان خود هستند. این کتاب، کلیشههای قدیمی مربوط به تحصیل در خانه را از بین میبرد و از اهمیت آن در عصر امروزی میگوید. نویسندهی کتاب، با بیان یک نقد قدرتمند از سیستم کار مدارس و دعوت به تغییر شیوهی تحصیلی فرزندان، مطالبی را فراتر از تحصیلات خانگی ارائه میدهد تا به مفهوم کاملتری از تحصیلات برسد.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- والدینی که به فکر شیوههای جایگزین برای تحصیلات فرزندان خود هستند.
- آموزگارانی که به دنبال ایده برای بهتر کردن تحصیلات سنتی هستند.
- افرادی که به دنبال احیای حس کنجکاوی و ماجراجویی دوران کودکی خود هستند.
نویسنده این کتاب کیست؟
اِینزلی آرمِنت، مادری است که فرزندان خود را در خانه آموزش میدهد و اجتماع آنلاین Wild + Free که مخصوص تحصیل در خانه میباشد را راهاندازی کرده است. او که رهبر جنبش رو به توسعهی تحصیل در خانه است، 9 سال تجربه در آموزش خانگیِ پنج فرزندِ خود دارد.
به فوق ستارهی تحصیل خانگی تبدیل شوید.
تمام والدینی که تصمیم به تحصیل خانگی فرزندشان گرفتند، حداقل باعث تعجب یک یا دو نفر شدهاند. تحصیل در خانه به درد همه نمیخورد و نیاز به تغییر سبک زندگی خاصی دارد. بسیاری از والدین تحصیل در خانه را به معنای افزایش بار مسئولیت خود و از دست دادن خودمختاریشان میدانند و جملاتی مانند: «حتماً خستهکننده و دشوار است.» «اصلاً دیگر زمانی برای خودم باقی میماند؟» «بهاندازهی کافی مهارت برای تدریس همهی مباحث را ندارم.» میگویند.
البته که چنین نگرانیهایی بهجا هستند اما صرفاً نباید مانعی برای شروع تحصیل در خانه باشند. این خلاصه کتاب، به شما میگوید اگر خسته هستید، احتمالاً بهاندازهی کافی به فرزند خود آزادی ندادهاید. زمانی که با فرزندتان میگذرانید درواقع همان زمانی است که به خود اختصاص میدهید. اینکه صلاحیت تدریس همهی مباحث را نداشته باشید در اصل یک مزیت است؛ نه یک ایراد.
در طول مسیر، تشویق میشوید حسهای دوران کودکی خود مانند کنجکاوی را دوباره بهدست آورید و به فردی خلاقتر و بازیگوشتر تبدیل شوید که آزاد است.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- چگونه مدارس سنتی، کودکان را برای زندگی کارمندی آماده میکنند؟
- چگونه یک بانوی نابینا و ناشنوا در دانشگاه موفق شد؟
- چرا مادران دردناکترین ضدعفونیکنندهها را انتخاب میکنند؟
- نویسندهی کتاب برای اینکه دوران کودکی پسرش را به او برگرداند، تحصیل در خانه را انتخاب کرد
- تحصیل در خانه، حوزهای رو به رشد است
- شیوهی سنتی آموزش بهدرستی کار نمیکند
- طرح تحصیل خانگی، مفهومی از آموزش را ارائه میدهد که متمرکز بر توسعهی تواناییها و علایق منحصربهفرد کودک است
- تحصیل در خانه چیزی فراتر از شبیهسازی محیط کلاس است
- آموزش در خانه، تجربهی مادرانه را احیا و زندگی خانواده را غنی میسازد
- کودکان از در ارتباط بودن با طبیعت سود بسیاری میبرند
- داستانسرایی ابزار قدرتمندی برای یادگیری است
- بازی کردن و یاد گرفتن دشمن هم نیستند
- ابتکار و اِعجاب، پایههای خلاقیتاند
- پیام کلی کتاب
نویسندهی کتاب برای اینکه دوران کودکی پسرش را به او برگرداند، تحصیل در خانه را انتخاب کرد.
در اولین روز مدرسه، نویسندهی کتاب پسرش وایِت را سوار اتوبوس مدرسه کرد و سپس مانند هر مادر دیگری، با خودروی خود آن را دنبال کرد.
او اتوبوس را تا پایان راه دنبال کرد و شاهد ورود پسرش به ساختمان مدرسه بود. حال، او بهتنهایی در خودروی خود نشسته بود و برای پایان یافتن دوران کودکی فرزندش به این زودی، شروع به گریه کردن کرد.
در این نقطه، در ذهن نویسنده، مدرسه چیزی نبود که بخواهد آن را زیر سؤال ببرد. تمامی کودکان باید به مدرسه بروند و این بخشی از بزرگ شدن است. پس نویسنده باید مدرسه و فاصلهای که بین او و پسرش ایجادشده بود را تحمل میکرد.
او حاضر بود هر چیزی که به نفع فرزندش باشد را تحمل کند اما وایِت شروع به تغییر کرده بود و به چیزهایی اهمیت میداد که همکلاسیهایش به او یاد داده بودند. وایت کنجکاوی کودکانهاش را ازدستداده بود و کمتر بازی میکرد. نویسنده معتقد بود برقی که در چشمان او وجود داشت از بین رفته بود و دلش برای وایت گذشته تنگشده بود.
یکی از مادرانی که در خانه به فرزند خود آموزش میداد، ایدهی این کار را در سر نویسنده انداخت. او تا آن زمان هرگز تحصیل در خانه را به این شدت جدی نگرفته بود. هرچه نباشد، نویسنده نمیخواست پسرش عجیبوغریب بار بیاید و آیندهاش خراب شود.
اما در مقابلِ احتمال از دست دادن فرزندی که میشناخت و دوستش داشت، ایدهی تحصیل در خانه را برایش امیدبخش جلوه داد.
پس یک روز بعدازظهر نویسنده و آن مادر بهصرف نوشیدن قهوه با یکدیگر ملاقات کردند تا اصول اولیهی تحصیل در خانه را برایش توضیح دهد. مشخص شد که شیوههای بسیاری برای تحصیل در خانه وجود داشت و روش شارلوت مِیسون و مونتِسوری معروفترین آنان بودند. همچنین روش رِجیو اِمیلیا نیز رو به محبوب شدن بود. نویسنده آن روز با نامها و فرضیههایی بسیاری دربارهی ماهیت تحصیلات آشنا شد و بهطور کل نظرش دربارهی تحصیل در خانه و باورهای قدیمی تغییر یافت.
تنها چند هفته بعد، او برنامهی تحصیلی/آموزشی موردنظرش را انتخاب کرد و علیرغم ترس بسیاری که داشت، پسرش را از سیستم آموزشی مدرسه بیرون کشید.
نویسنده، بازیابی دوران کودکی ازدسترفتهی فرزندش را وظیفهی خود میدانست و به همین خاطر تحصیل در خانه را انتخاب کرد.
هردوی آنها برای بهتر کردن زندگی خود برای همیشه، یک حرکت ریسکی انجام داند.
تحصیل در خانه، حوزهای رو به رشد است.
نظرتان دربارهی خانوادههایی که به فرزند خود در خانه آموزش میدهند چیست؟
شاید فکر کنید آنها خانوادههای بهشدت مذهبی هستند که نمیخواهند فرزندانشان با اصول اخلاقی فاسد جامعهی مدرن بزرگ شود. یا شاید هم به خانوادههای پرجمعیت فکر میکنید که با یک خودروی ون تردد میکنند.
اگرچه خانوادههای تحصیلات خانگی انواع مختلفی دارند، امروزه بسیاری از آنها مانند خانوادههای معمولی هستند. این خانوادهها، قصد جداسازی خود از جامعه را ندارند و بههیچوجه ایدئولوژی خودشان را به فرزندانشان تحمیل نمیکنند. بسیاری از آنها درست مانند مدارس، مباحث پایه را به فرزندانشان میآموزند تا آنها را آمادهی رفتن به دانشگاه کنند.
تحصیل در خانه دیگر جزو فرهنگهای اقلیت به شمار نمیرود و در ایالاتمتحده و سراسر جهان رو به رشد است.
در سال 2016، ادارهی آموزشوپرورش ایالاتمتحده اعلام کرد نزدیک به 1.69 میلیون دانشآموز در حال دریافت تحصیلات خانگی هستند که 3.3 درصد از کل دانش آموزان مدرسهای کشور را تشکیل میدهد. در بریتانیا نیز، BBC خبر از افزایش 40 درصدی دانش آموزان تحصیلات خانگی در سه سال اخیر داد.
«آیا مدرسه گزینهی خوبی برای فرزندم است؟» سؤالی که به نظر میرسد بسیاری از والدین از خود پرسیدهاند! بهعبارتدیگر، مدرسه در حال از دست دادن جایگاه خود بهعنوان انتخاب پیشفرض است.
اما در وهلهی اول چگونه مدارس جایگاه خود بهعنوان انتخاب اول برای تحصیلات را بهدست آورند؟ به نظر میآید داستان گوشت خوک کریسمس اینجا بهکار آید. داستان ازاینقرار است که برای سالها، پسری از اینکه مادرش هر بار انتهای گوشت خوک را میبرید و دور میریخت تعجب میکرد. وقتی او نهایتاً دلیلش را پرسید، مادرش به او گفت که: «مادرم به من یاد داده اینگونه گوشت خوک را آماده کنم.» پسر که جواب راضیکنندهای دریافت نکرده بود، به سراغ مادربزرگ خود رفت و با پرسیدن همان سؤال، جوابی تکراری دریافت کرد: «مادرم شیوهی پخت گوشت خوک را اینگونه به من یاد داده.»
بسیاری از ما نیز هیچگاه سیستم سنتی مدارس را زیر سؤال نمیبَریم؛ البته به خاطر اینکه هم خود و هم والدینمان از طریق همان سیستم آموزش دیدهایم؛ نه به این دلیل که سیستم سنتی مدرسه بهترین شیوهی آموزشی است. در قسمت بعد، نگاهی به برخی از مشکلات سیستم سنتی مدارس میندازیم.
شیوهی سنتی آموزش بهدرستی کار نمیکند.
مدارس، با کودکان مانند کودک برخورد نمیکنند.
همه میدانند که کودکان ذاتاً تمایل به جابجایی و اکتشاف دارند و بااینحال، مدرسه سعی میکند آنها را بر روی صندلی بنشاند و برای زندگی کارمندی آمادهشان کند. چگونه؟ مدرسه، کودکان را مجبور به انجام تکالیف درسی، پیروی از برنامهی درسی، ساکت نشستن و گوش دادن به سخنرانیها میکند. چنین رویهای برایتان آشنا نیست؟
ما با کودکانمان مانند بزرگسالان رفتار میکنیم و باعث میشویم مضطرب شوند. تحقیقی که توسط یکی از مؤسسات روانشناسی آمریکایی انجام شد، ثابت کرد اضطرابی که کودکان طی یک سال تحصیلی در مدرسه تجربه میکنند، بیشتر از بزرگسالان است. همچنین، به تحقیق دیگری نگاه کنید که میگوید کودکان وقتی تحتفشار باشند، نمیتوانند به خوبی یادگیری داشته باشند و سیستم مدرسه، دقیقاً چنین شرایطی برای دانش آموز ایجاد میکند.
یکی از بزرگترین عوامل ایجادکنندهی اضطراب و تنش در کودکان، سنجیدن تواناییهایشان از طریق آزمون و نمره است. ازآنجاییکه نمرات به بخش مهمی از آیندهی کودکان تبدیل شدهاند، مدارس بهجای کمک به دانش آموزان در فهم درست مطالب درسی، آنها را برای قبولی در امتحانات و گرفتن نمرهی بالا آماده میکند.
این توجه و تمرکز بر روی امتحان و نمره، به یادگیری واقعی و اینکه اصلاً مفهوم یادگیری چیست، ضربه زده است.
شاید آزمون و امتحانات شیوهی خوبی برای ارزیابی حافظهی کوتاهمدت کودک باشند، اما ابزار کاملاً اشتباهی برای سنجش وسعت هوش کودک به شمار میروند.
وقتی هوش کودکمان را با استفاده از یک استاندارد محدود میسنجیم و به آن نمره میدهیم، درواقع کودکانی که آهستهتر از بقیه یاد میگیرند و در بخشهای غیر آکادمیک مهارت دارند را تحقیر کردهایم.
هر دانشآموز منحصربهفرد است و توانایی خاصی دارد اما به چشم مدرسه، همه یکسان اند و برنامههای درسی ارزش بیشتری نسبت به دانش آموزان دارند.
درمجموع، چیزی که ما در مدارس داریم، آموزش خط مونتاژی است؛ یعنی نوعی از آموزش که برای تمامی دانشآموزان، برنامهی درسی یکسانی دارد؛ همه را با یک سرعت آموزش میدهد؛ نسبت به خاص بودن هر دانشآموز بیتفاوت است و محصولات استانداردسازی شده در انتها تولید میکند.
در قسمت بعدی، میبینیم چگونه شیوههای تحصیل در خانه، کودک را از آموزش خط مونتاژی آزاد میکند.
طرح تحصیل خانگی، مفهومی از آموزش را ارائه میدهد که متمرکز بر توسعهی تواناییها و علایق منحصربهفرد کودک است.
بدون شک تحصیل در خانه چیزی نامتعارف است.
اما چه کسی گفته صرفاً نامتعارف بودن چیز بدی است؟ اتفاقاً خیلی هم خوب است.
قصد نداریم اعتبار آموزگارانی که در مدارس سنتی تدریس میکنند را زیر سؤال ببریم اما قطعاً هیچ معلمی نمیتواند عشق و توجهی که والدین به فرزند خود نشان میدهند را به دانشآموزانش نشان دهد. چنین چیزی به خاطر زیاد بودن تعداد دانش آموزان، ممکن نیست.
هیچ مدرسهای نیز برنامهی تحصیلی استانداردی ندارد و آنها از روی ناچاری فقط مباحث ضروری را آموزش میدهند؛ زیرا تنظیم برنامهی شخصیسازیشده برای تکتک دانش آموزان ممکن نیست و تعداد آنها بسیار بالاست.
تحصیل در خانه اما، چنین محدودیتی ندارد و میتواند نیازها و علایق خاص کودک را برآورده کند. جایگاه تحصیل در خانه، کاملاً کودکمحور است و تنها بر روی او تمرکز دارد.
بدان معنا که والدین آزادند بنا بر علایق و تواناییهای کودک، چه مبحثی را، چگونه به فرزند خود آموزش دهند. وقتی کودکان شروع به نشان دادن اشتیاق درزمینهی خاصی میکنند، والدین میتوانند آن را نسبت به دیگر زمینهها در اولویت قرار دهند. طرح تحصیلات خانگی، طرحی نیست که کودک را مجبور به یادگیری چیزی کند که والدین فکر میکنند مهم است و اتفاقاً اجازه میدهد علایق نوپای کودک مسیر تحصیلی خود را هدایت کنند.
یعنی اگر دخترتان به نواختن پیانو علاقه نشان داد، به او اجازه میدهید پیانو بنوازد. اگر دیدید به عکاسی از پرندهها علاقهمند است، زمانی را برای بردن او به پارک و طبیعت اختصاص میدهید. اگر پسرتان مجسمهسازی با گِل دوست دارد، پس برای او گِل بیشتری میخرید و به او فرصت میدهید.
نمیشود فقط آنچه کودک دوست دارد را به او آموزش داد. چنین چیزی به تحصیلات او آسیب میزند، مگر نه؟
نه! مدارس سنتی تا جایی که میتوانند مغز کودک را پر از اطلاعات، آمار و حقایق میکنند و در عوض، مهمترین چیز که «اشتیاق یادگیری» است را نادیده میگیرند که دقیقاً مفهوم واقعی تحصیل است.
طرح تحصیل خانگی بر این فرضیه عمل میکند که کودکان، زمانی پیشرفت میکنند که انگیزه برای اکتشاف و لذت بردن از جستوجو داشته باشند . تحصیل در خانه باور دارد مهارتهایی مانند خلاقیت، ابتکار و نوآوری را نمیتوان یاد داد و در اصل زمانیکه کودک، کاری را با عشق و علاقه انجام میدهد، پرورش میابند.
یادگیری واقعی شبیه به پرورش باغ است؛ نه پر کردن کابینت.
تحصیل در خانه چیزی فراتر از شبیهسازی محیط کلاس است.
واژهی Homeschooling را میتوان نامی غلط دانست؛ زیرا تحصیل در خانه نه شبیه به طرح مدرسه است و نه خانه.
درواقع، اگر تحصیل در خانه سعی کند طرح مدرسه را شبیهسازی کند، بهشدت خود را محدود کرده است. حقیقتاً اگر تحصیل در خانه میخواست همان طرح مدرسه را بهتر اجرا کند، هیچگاه موفق نمیشد. پس تحصیل خانگی ارتباطی با شیوهی کار مدارس ندارد.
مزیت تحصیل خانگی، آزاد بودن از هرگونه محدودیتهای کلاس درس در مدرسه است.
تحصیل در خانه به چهار دیوار یک خانه یا برنامهی آموزشی سختگیرانه محدود نمیشود. پس در این حالت، خانوادهها فرصت بیشتری برای گشتوگذار در طبیعت، انجام فعالیتهای اجتماعی و یا سفر کردن دارند.
دنیای بیرون فرصتهای بسیاری را به همراه خود دارد که باعث میشود پروسهی یادگیری بهصورت طبیعی و فیالبداهه پیشرفت کند. برای مثال، کاشت درخت با فرزندتان راه خوبی برای آموزش اقسام مختلف درخت و نحوهی کارشان میباشد.
از دیگر کژبرداشتیهایی که نسبت به تحصیل در خانه وجود دارد، این است که والدین باید معلمان قابلی باشند. اما در اصل والدین چیزی بیش از معلم برای فرزندان خود میباشند و دوست، راهنما و همسفر آنها در زندگی هستند.
لازم نیست والدین همهچیز را بدانند؛ زیرا میتوانند در کنار فرزندشان یاد بگیرند و در همین مدت، چیزی که یاد گرفتهاند را به فرزندشان یاد بدهند.
چه تعداد از معلمانِ مدارس میتوانند به پیشرفت کردن در کنار دانشآموزانشان افتخار کنند؟ هیچکس بهاندازهی پدر و مادر، کودک خود را نمیشناسد. والدین علایق، انگیزه و نحوهی توجه فرزند خود را بهتر از هر کس میدانند.
والدین تحصیل خانگی، باید مانند آنا سالیوان برای هِلِن کِلِر باشند. هلن که نابینا و ناشنوا به دنیا آمده بود در سنین پایین با آنا آشنا شد. آنا به هلن الفبای نابینایان و جدولضرب را یاد داد و 13 سالِ بعدی زندگی خود را کنار او باقی ماند. پس از ثبتنام هلن در دانشگاه رادکلیف واقع در کمبریجِ ماساچوست، آنا در تمام مدت در کنار او بود و زمانی که هلن فارغالتحصیل شد، خود او نیز تحصیلاتش را دریافت کرده بود. آنا چیزی بیشتر از یک معلم برای هلن بود و درواقع دوست و شریک یادگیری او نیز حساب میشد.
تحصیل در خانه فقط آموزش در کنار هم نیست؛ بلکه زندگی در کنار هم است.
آموزش در خانه، تجربهی مادرانه را احیا و زندگی خانواده را غنی میسازد.
امروزه، پیدا کردن زمان آزاد برای وقت گذراندن در کنار خانواده سختتر از قبل شده است. با حضور کودکان مدرسه و نیاز روزافزون کار کردن هر دو والدین، برنامههای کاری شلوغ، زمان آزاد همه را برهم زدهاند. یکی از مطالعاتی که در ایالاتمتحده انجام شد، تخمین زد که خانوادهها روزانه تنها 36 دقیقه باهم وقت میگذرانند.
برای برخی، تحصیل در خانه فرصت مجدد تجربهی خانواده را فراهم میکند؛ یعنی بازگشت به زمانی که رابطهی آموزشی والدین-فرزندی یک هنجار عادی بهحساب میرفت و خانوادهها به یکدیگر نزدیکتر بودند.
امروزه، تصور دورهی قبل از اجباری شدن تحصیلات مدرسهای دشوار است و چنین چیزی یک ابتکار جدید بهحساب میآید. درواقع، در اواخر قرن 19 ام بود که ایالاتمتحده برای اولین بار قانون اجباری آموزش عمومی برای تمامی کودکان را ثبت کرد.
تحصیلات، بخشی از وظایف پدران و مادران بود که امروزه برونسپاری میشود و توسط مدارس انجام میگیرد. بسیاری از افراد تصمیم میگیرند خانهی خود را بسازند یا محصولات غذایی خود را پرورش دهند؛ نه به این خاطر که راحتتر است، بلکه چون کاری ارزشمند و شخصی به شمار میرود که خروجی آن محصولی باکیفیت است. حالا دیگر ایدهی تحصیل در خانه آنقدر هم مسخره به نظر نمیرسد، نه؟
پس تحصیل در خانه فرصتی برای والدین جهت بازپسگیری وظایف تربیتیشان و وقت گذراندن با فرزندان خود و آموزش دادن به آنهاست.
شاید با خود بگویید: «مدرسه کمک زیادی به والدین در صرفهجویی در وقت و کار کرده است. چرا باید خواهان بازگشت چنین مسئولیتهایی باشند؟»
خب، نباید به تحصیل در خانه بهعنوان یک مسئولیت اضافی نگاه کرد و در عوض، آن را یک تغییر کلی در سبک زندگی در نظر بگیرید که باعث نزدیکتر شدن افراد خانواده به یکدیگر میشود.
تحصیل در خانه باعث پیشرفت والدین میشود. حضور شاگردان جوان در خانه، همه را جوان نگه میدارد و والدین همینطور که همراه با فرزندان خود یاد میگیرند، دوباره خلاق و کنجکاو میشوند. تحقیقات ثابت کردهاند والدین تحصیلات خانگی، فعالیتهای بیشتری در بیرون از خانه نسبت به دیگر خانوادهها انجام میدهند.
تحصیل در خانه خانواده را در مرکز توجه زندگی قرار میدهد؛ بدان معنا که هنگام آموزش خانگی، آرزو نمیکنید ایکاش میتوانستید جای دیگری باشید و اتفاقاً از اینکه در کنار خانوادهی خود هستید بسیار هم خوشحالید.
حال که نگاهی به مزیتهای تحصیل در خانه انداختیم، در قسمت بعد اصول Wild + Free فلسفهی تحصیل در خانه را بررسی میکنیم.
کودکان از در ارتباط بودن با طبیعت سود بسیاری میبرند.
اگرچه هیچ فرمول واحدی برای داشتن تجربهی موفق تحصیل در خانه وجود ندارد، نگاهی به پنج اصل اساسی که اجتماع آنلاین Wild + Free آن را برای بهبود تحصیلی شناسایی کردهاند میندازیم. اولین اصل، مدرسهی طبیعت است که به کودکان کمک میکند رابطهی نزدیکشان با طبیعت را دوباره احیا کنند.
از کسی پنهان نیست که ما و فرزندانمان بهعنوان اعضای یک جامعه، روزبهروز فاصلهی بیشتری از طبیعت میگیریم و بهصورت سیستماتیک، محیطهای طبیعی را با محیطهای مصنوعی عوض کرده ایم: چمن مصنوعی را جایگزین چمن طبیعی کردهایم، شهربازی را بهجای پارک جنگلی آوردهایم و بازیهای ویدیویی را به بازیهای بیرون از خانه ترجیح میدهیم.
در سال 2009، وقتیکه دانشگاه آکسفورد کلمات مربوط به طبیعت را از فرهنگ لغت کودکان حذف کرد، محیط اطراف فرزندان ما نیز با آن تغییر کرد. کلماتی مانند زاغ، بلوط و شاهتوت حذف و در عوض لغات فنّاوریمحور مانند وبلاگ، پیام صوتی و پهنای باند معرفی شدند.
ما به طبیعت پُشت کردیم و باعث شدیم فرزندانمان از بسیاری از تجربیات حیاتی و سازنده محروم شوند.
محیطهای طبیعی به فرزندان ما کمک میکند روحیهی عاطفی و اخلاقی خود را پرورش دهند. آنها در برخورد با موجودات دیگر و دیدن اینکه انسانها چگونه بر طبیعت تأثیر گذاشتهاند، حس همدلی و مسئولیتپذیری پیدا میکنند. محیط طبیعی، بستری برای یافتن اصول اخلاقی مراقبتی است.
نویسنده، داستانی را دربارهی کشف یک جوجه پرنده در حیاط خود به اشتراک گذاشت. او این فرصت را پیدا کرد که به فرزندان خود تجربهی دردناک جوجههایی که تازه متولدشدهاند را نشان دهد. آنها کلی اشک ریختند و جوجه را دفن کردند. اگر نویسنده فرزندان خود را از تجربهی جوجهی مرده باخبر نمیکرد، آنها هیچوقت به حس همدلی و انعکاس بر معمای زندگی نمیرسیدند.
محیطهای طبیعی برای سلامت روانی و جسمی فرزندانمان نیز مفید هستند. محدود کردن کودکان در محیطهای بسته و مصنوعی منجر به پیدایش اختلالات عصبی و رفتاری میشود. متخصصان پیشرفتهایی در رابطه با کودکان مبتلا به افسردگی، اوتیسم و ADHD که در طبیعت وقت گذرانده بودند، مشاهده کردند. طبیعت، حس آرامش را در کودکان به وجود میآورد و کمک میکند ذهن آنها آرام و متمرکز شود.
در ارتباط ماندن با طبیعت برای سلامت کودکان بسیار مهم است. معمولاً باید کودکان را گول زد تا آنها را به بیرون از خانه کشاند؛ پس چرا کاری نکنیم که وقت گذراندن در طبیعت به فعالیتی سرگرمکننده تبدیل شود و برای مثال، دفترچه خاطراتی برای آن درست کنیم. در این دفترچه، کودکان میتوانند چیزهایی که کشف کردهاند را توصیف و آنها را نقاشی کنند و حتی برگهای خشکشده و چیزهای دیگر نیز داخل آن قرار دهند.
داستانسرایی ابزار قدرتمندی برای یادگیری است.
داستانسرایی در سیستم سنتی مدارس به حاشیه رفته، مبحثی کم اهمیتتر نسبت به دروس دشوارتری مانند ریاضی و علوم بهحساب میآید و در کل به آن مانند یک سرگرمی نگاه میشود.
چنین دیدگاهی، داستانسرایی را جدا از پروسهی یادگیری حساب میکند اما در حقیقت یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که مطالعهی مفید هر مبحثی را غنیتر میسازد. به همین خاطر است که دومین اصل از فلسفهی Wild + Free، استفاده از قدرت داستانسرایی است.
از داستانها میتوان بهعنوان ابزاری استفاده کرد که مفاهیم انتزاعی را شرح میدهند. برای مثال، کتابهای ریاضی زیادی مخصوص کودکان برای توضیح جمع و تفریق، واحدهای اندازهگیری و اَشکال و تقارن وجود دارد.
درواقع، تحقیقات نشان دادهاند نرخ یادگیری اطلاعات توسط کودکان وقتی در قالب داستان بیان شود، افزایش میابد. داستانها به اطلاعات معنی و مفهوم میدهند.
همچنین، داستانها کودکان ما را به شیوههای عمیق احساسی و خیالانگیز، بهگونهای تحت تأثیر قرار میدهند که آمار و ارقام هیچوقت نمیتوانند این کار را انجام دهند. اگر میخواهید کودکتان به محیطزیست اهمیت دهد، بهجای اینکه آخرین اخبار در رابطه با صدمات محیطزیست را به او نشان دهید، برایش کتاب لوراکس اثر دکتر زِئوس را بخوانید.
از مزیتهای تحصیل در خانه، میتوان به استفاده از کتاب زنده بهجای کتابهای درسی اشاره کرد.
تفاوت کتابهای زنده با کتابهای درسی، اثری است که بر جامعه گذاشتهاند. کتابهای زنده، مصنوعات فرهنگیاند که همواره بر مردم تأثیر عمیق و تجربی گذاشتهاند. کتابهای درسی، تولیدات مدرنیاند که حامل بار زیادی از اطلاعات مورداستفاده در مدرسهاند.
کتابهای درسی بیشتر مناسب نوعی از آموزشاند که بر حفظ و به خاطر سپردن اطلاعات تمرکز دارد. باوجوداینکه شامل اطلاعات بسیاری در تمامی زمینهها هستند، مهمترین نکته که «لذت بردن از مطالعه» است را شامل نمیشوند.
یکی از اهداف تحصیلات، باید برانگیختن اشتیاق مطالعه باشد. تحقیقات نشان دادهاند کودکانی که تفریحی کتاب میخوانند، بهطور کل عملکرد تحصیلی بهتری دارند. علاوه بر افزایش مهارتهای سوادآموزی، کودکان با طیفی گسترده از مفاهیم و موضوعات مختلف نیز آشنا میشوند که بستری را برای تفکر فراهم میسازد.
کتابهای صوتی نیز برای کودکانی که ذاتاً علاقهای به خواندن ندارند، بسیار کارآمد هستند. همچنین، برای تشویق کودکان به کتابخوانی میتوان آنها را به سفرهای کتابمحور مانند رفتن به نمایشگاه کتاب، پیوستن به باشگاه کتابخوانی و حتی دیدن تئاتر برد.
بازی کردن و یاد گرفتن دشمن هم نیستند.
نگرش سیستم مدارس نسبت به بازی کردن این است که تا وقتیکه مانع انجام کار دانشآموز نشود، مشکلی ندارد. آنها حتی زمانهای کوتاهی برای بازی که به زنگ تفریح معروف است اختصاص دادهاند. اما با این کار، مدارس به دانش آموزان یاد میدهند بازی کردن ربطی به یادگیری ندارد و تنها زمانی یادگیری اتفاق میافتد که در حال بازی کردن نباشند.
بنا بر دلایلی، به ما اینگونه القا شده که تحصیلات واقعی باید دشوار، خستهکننده و ملالآور باشد.
در نظر داشته باشید که برای چندین دهه، والدین از آباکسیژنه برای ضدعفونی کردن زخمهای فرزند خود استفاده میکردند. در اثر برخورد آباکسیژنه با زخم باز، فرد سوزش شدیدی حس میکند و علیرغم ضدعفونی کنندههای امروزی که بدون سوزش هستند، مردم هنوز تمایل به استفاده از آن داروی قدیمی را دارند چون دردناک است! زیرا درد به آنها اطمینان میدهد که محلول مؤثر بوده است.
چنین منطق مُضحکی راجع به تحصیلات کودکان نیز وجود دارد. اگر یادگرفتن یک درس خستهکننده است، حتماً آن درس اهمیت بسیاری دارد و وقتی کودکان انجام کاری را دوست ندارند، آن را به بازیگوشی ذاتی یا تنبلیشان نسبت به سختکوشی نسبت میدهند.
این باور که میگوید کودکان از کار سخت تنفر دارند، غلط است. درواقع، کودکان از انجام کاری که از روی عادت باشد متنفر اند و از این منظر به بزرگسالان شباهت بسیاری دارند.
اگر کاری هدفمند و جالب باشد، اتفاقاً کودکان تلاش بسیاری هم میکنند. بازی هدفمندانه محرک خوبی برای توسعهی مهارتهای مختلف است. پس سومین اصل رویکرد Wild + Free، آموزش بازی است که از بازی کردن بهعنوان نیروی محرک و انگیزشی برای یادگیری استفاده میکند.
برای مثال، یک روز کودی، کوچکترین فرزند پسر نویسنده میخواست از مقوا یک لباس خرس بسازد که قابل پوشیدن باشد. نویسنده که نمیخواست هدف بلندپروازانه و جدید پسرش را سرکوب کند، با تعجب به مدت یک هفته قیچی کردن و کلنجار رفتن روزانهی پسرش با مقوا را تماشا کرد. بله، شاید هنگام انجام این کار، کودی توجه کمتری به درس و تحصیلات خود داشت اما همزمان داشت مهارتهای مهمی مانند ابتکار، پشتکار، حل مسئله و خلاقیت را یاد میگرفت.
در یکی از مطالعاتی که در کشور آلمان انجام شد، 50 پیشدبستانی بازی محور با 50 پیشدبستانی درس محور مقایسه شدند. نتیجه چه بود؟ کودکان پیشدبستانی بازی محور عملکرد بهتری در دروسی مانند ادبیات و ریاضی داشتند و مهارتهای اجتماعی و احساسی قویتری نسبت به همکلاسیان خود نشان دادند.
دوران کودکی مملو از بازی و سرگرمی، ضامن آیندهی تحصیلی موفق کودک است. پس به کودک خود اجازه کودکی کردن دهید.
ابتکار و اِعجاب، پایههای خلاقیتاند.
بزرگسالان بهاندازهی کافی به کودکان احترام نمیگذارند. در چشم ما بزرگترها، کودکان موجوداتی ناداناند که علایقی بیهوده دارند و طوری با آنها رفتار میکنیم که انگار هیچچیز نمیتوانیم از آنها یاد بگیریم و باید همهچیز را یادشان دهیم.
اما از جنبههای متعددی، کودکان بسیار کوشاتر و باهوشتر از بزرگسالان هستند و تمایل بیشتری به بررسی، آزمایش، تجربه و زیر سؤال بردن چیزها دارند.
به همین خاطر، باید منابع لازم برای بازی، تجربه و یادگیریشان را فراهم کنیم تا بتوانند به شناخت کاملی از مهارتها و تواناییهایشان برسند. دو اصل پایانی فلسفهی Wild + Free نیز همین است: برنامهی درسی کنجکاوی و جادوی اعجاب. اینها کنجکاوی و اعجاب را در قلب تحصیلات واقعی قرار میدهند.
یکی از راههای انجام این کار توسط والدین، بهکارگیری نظریهی قطعات تصادفی از سایمون نیکِلسِن، هنرمند قرن بیستمی است. بنا بر این نظریه، بهترین محیط برای رشد خلاقیت کودک آن است که تعداد قطعات تصادفی زیادی داشته باشد. این قطعات تصادفی، میتوانند هر چیزی باشند؛ از آلات موسیقی گرفته تا وسایل مختلف، ابزار کاردستی، چیزهایی که از طبیعت پیدا کردید یا از مغازهی دستدومفروشی خریدید. با به حداکثر رساندن تعداد این قطعات، تعداد اکتشافات و اتصالاتی که کودک بهصورت خودجوش بینشان ایجاد میکند را افزایش میدهیم.
نویسندهی کتاب، خانهی خود را پر از این قطعات تصادفی کرد و از اینکه چگونه فرزندش به سراغ قطعات مختلف رفت، شگفتزده شد. بزرگترین دختر او یاد گرفت با استفاده از صفحهی نقاشی دیجیتالی یک اسب تکشاخ بکشد و بزرگترین پسرش نیز دوربینی را برداشت و شروع به فیلمبرداری از اتفاقات خانه کرد. کوچکترین پسرش هم از داخل کمد، یک چرخخیاطی قدیمی پیدا کرد و شروع به بررسی آن کرد.
پیشبینی اینکه کنجکاوی کودک او را به کجا میکشاند، غیرممکن است.
کنجکاوی و اعجاب مهارتها یاد دادنی نیستند و از ظرفیتهای ذاتی کودک به شمار میروند. وظیفهی ما بهعنوان والدین و آموزگار، خلق محیطی است که بهترین شرایط را برای رشد کودک فراهم میکند.
ماهیت فلسفهی Wild + Free، کمک کردن به کنجکاوی، اعجاب و شوق یادگیری کودک است. پس اجازه دهید کودکانتان در طبیعت آزاد باشند.
پیام کلی کتاب ندای طبیعت و آزادی
محبوبیت تحصیل در خانه بهعنوان یک روش جایگزین آموزشی در حال افزایش است. بسیاری از والدین با استفاده از این روش، آزادی و تجربهی شخصیسازیشدهی تحصیلی را برای فرزند خود به ارمغان میآورند. بر اساس این مکتب، هدفِ تحصیل، آموزش نیست؛ بلکه تشویق کودکان به یادگیری است. با در ارتباط نگهداشتن فرزند خود با طبیعت، داستانسرایی و فراهم کردن فرصتی برای بازی کردن، آنها را به یادگیری تشویق کنید.
به دنبال دستاوردهای دانش آموزان فارغالتحصیل از تحصیلات خانگی بروید.
اگر هنوز هم متقاعد نشدهاید که تحصیل در خانه گزینهی خوبی برای فرزندتان است، در اینترنت به دنبال افراد تحصیلکرده که دوران مدرسه را در خانه گذراندند بگردید. بدون شک از لیست افراد معروف و موفقی که میبینید شگفتزده خواهید شد.
خوب بود
خوب بود