مغز کتاب ارقام پنهان – قسمت اوّل


پیش نمایش


فیلم کامل


صوت کامل


متن محتوا

سلام اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

در خدمتتون هستیم با یه “مغز کتاب” دیگه. بریم ببینیم این بار قراره مغز چه کتابی رو بریزیم بیرون ببینیم چی توشه. تو این مغز کتاب میریم سراغ کتاب ارقام پنهان یا چهره‌های پنهان (منتشر شده در سال 2016). اسم انگلیسی کتاب HIDDEN FIGURES هستش. کتاب، داستان بانوان ریاضیدان سیاه‌پوست را بیان می‌کند که کمک کردند “جان گلِن” بعد از یوری گاگارین روسی، دور مدار مرکزی زمین بچرخد و همچنین “نِیل آرمِستِرانگ” بر روی ماه قدم بگذارد. این بانوان شجاع و پیشرو، شغل معلمی خودشون در مدارس تفکیک نژادی شده‌ی جنوبی را ترک کردند تا به سازماندهی برنامه‌ی فضایی کشورشون کمک کنند؛ آمریکا. یه فیلم هم با همین عنوان به کارگردانی تِئودور مِلفی تو سال 2016 ساخته شده که براساس همین کتاب نوشته شده.

نویسنده کتاب مارگوت لی شِتِرلی بزرگ شده‌ی هَمپتون در ایالت ویرجینیا است؛ جایی که از کودکی، خیلی از چهره‌های پنهان کتابش را در آنجا شناخت. اون مسئول اجرایی بنیاد خیریه‌ی ویرجینیا و همچنین عضو مؤسسه‌ی کمک‌هزینه‌ی تحصیلی آلفِرِد پی اِسلوُن است.

حالا چرا اسم کتاب رو گذاشتند اَرقام پنهان؟ از یک طرف به خاطر اینه که این شخصیت‌ها، این زن‌های باهوشِ ریاضیدانِ سیاهپوست، زیاد حرفی ازشون زده نشده؛ اون‌ها بخش مهمی از تاریخ و آینده‌ی آمریکا و یا حتّی دنیا هستند ولی انگار تو همون تاریخ گم شدن و یه دلیل دیگه هم میتونه این باشه که ما قرار بوده با محاسباتمون یک انسان رو بفرستیم به فضا، به جایی که هیچکس از ما قبلاً نرفته. ماها نمیدونیم اونجا قرار است چه اتفاقی بیفته. پس باید فراتراز رقم‌ها رو ببینیم، فراتر از ریاضیات. اصلاً شاید نیاز باشه ما ریاضیات رو گسترش بدیم. یعنی شاید فرمول‌هایی که تا الآن کشف شده به درد ما نخورن و نیاز باشه چیز جدیدی کشف بشود.

همین الآنش هم درصد خیلی زیادی از جایگاه‌های بالای علوم و ریاضیات رو مردان سفیدپوست اشغال کرده‌اند! در سال 1970، فقط یک درصد از مهندسان آمریکایی سیاه پوست بودند و این عدد در سال 1984 فقط به دو درصد رسید. پس شاید باور آن سخت باشد که بدانید در طول جنگ جهانی دوم یعنی بین سال‌های 1939 تا 1945، گروهی از بانوان سیاه پوست وجود داشتند که در خط مقدم علم و فناوریِ مربوط به جنگ خدمت می‌کردند.

خب چنین باوری برای نویسنده کتاب که اهل همپتون بود و از بچگی بین جامعه‌ای از سیاه پوستانِ دانشمند، مهندس و ریاضیدان بزرگ شده بود، چیز عجیبی نبود. ولی نویسنده کتاب از ماها انتظار نداره که این موضوع واسمون عجیب نباشه. تو مقدمه کتابش هم میگه. میگه: «داستان این زنهای سیاهپوست، خلاف انتظار ماست و دانسته‌های ما را درباره تاریخ معاصر آمریکا، به چالش می‌کشد.» این کتاب، داستان بانوان سیاه پوستی رو بیان میکنه که نقشی حیاتی در توسعه ماشین‌آلات جنگ جهانی دوم و رقابت فضایی داشتند.

نِیل آرمِستِرانگ به‌تنهایی به ماه سفر نکرد؛ آدم های زیادی در پشت صحنه مشغول تلاش بودند که داستانشان تا قبل از این کتاب گفته نشده. اداره کل ملی هوانوردی و فضایی آمریکا یا همان ناسا NASA ، تا قبل از سال 1958 به عنوان کمیته ملی مشاوره هوانوردی یا ناکا NACA شناخته می‌شد که مقر تحقیقاتی اون در آزمایشگاه هوانوردی لِنگلی در همپتون، در ایالت ویرجینیا قرار داشت.

ناکا در سال 1917 تأسیس شده بود و اولش یه جایی بود برای ساخت هواپیماهای جنگی و بقیه ی ماشین‌آلات مربوط به جنگ. همه چیز در دوران جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی تغییر کرد و ناکا، تبدیل به ناسا ای شد که هدف اول اون پیروزی در رقابت های فضایی تو دنیا بود.

در دهه 1940، لنگلی اولین کارمندان سیاه پوست خودش را با عنوان شغلی computer یا محاسبه‌گر استخدام کرد. یعنی درواقع کامپیوتر قبل از اینکه یه چیزی باشه؛ یه شغل بوده. لنگی این کارمندان سیاه‌پوست رو استخدام کرد تا محاسبات ریاضی مربوط به پروژه‌ها را انجام بدهند. تا قبل از دهه 40 میلادی، تبعیض نژادی مانع رسیدن چنین شغل‌هایی به افراد سیاه پوست شده بود و خوشبختانه چنین شرایطی به لطف “فیلیپ راندولف“، یکی از فعالان حقوق بشر در آن دوره تغییر کرد.

راندولف، مقامات را تهدید کرد که اگر این موضوع رو به گوش مقامات عالی‌رتبه‌ی ملی نرسونن، صد هزار معترض رو به سمت پارلمان ایالتی میفرسته. آخر سر در سال 1941 “فِرانکلین دِلانو روزِوِلت“، رئیس جمهور آن  دوره آمریکا فرمان‌های اجرایی 8802 و 9345 را صادر کرد که اولی تفکیک نژادی در صنعت دفاعی را از بین می‌برد و دومی، کمیته شیوه استخدام منصفانه را به وجود آورد.

با وجود این که بانوان سیاه پوست توانستند به لطف دستور رئیس‌جمهور، روزِوِلت، به لنگلی راه پیدا کنند، آن‌ها هنوز هم در محیط‌های جداگانه‌ای کار می‌کردند. در واقع، اولین گروه از زنان سیاه پوست به دلیل این که همه در قسمت غربی محوطه لنگلی کار می‌کردند، به عنوان محاسبه‌گرهای غربی شناخته می‌شدند. یعنی روشون اسم گذاشته بودن؛ که خب این حرکت قشنگی نبود.

با این وجود، آن‌ها هنوز هم در قلب عملیات لنگلی قرار داشتند و سرگذشتشان، بخش مهمی از تحولات قرن بیستم طی جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و رقابت فضایی به شمار می‌رود. آن‌ها حتی در جنبش‌های حقوق مدنی و برداشتن گام جدیدی در محاسبات الکترونیکی هم تأثیر گذار بودند.

بعضی از این چهره‌ها مثل کاترین گوبِل جانسون در سطح جهانی شناخته شده و البته ستایش شده‌ هستن و انواع نشان‌های افتخار را از سوی مقامات بالا دریافت کرده‌اند؛ همین کاترین جانسون تو سال 2015 از باراک اوباما نشان افتخار آزادی ریاست جمهوری که بالاترین نشان افتخار غیر نظامی به حساب میاد رو گرفت. ولی با این حال، اکثر مردم جهان نمی‌دانند که یه تیم از زنان سیاه پوست هم بودند که به آمریکا در پیروزی رقابت فضایی کمک کردند.

در دهه 1940، فقط یک سری از شغل‌های خاص برای سیاه پوستان وجود داشت؛ که از نظر سطح اجتماعی و قدرت به سه دسته تقسیم میشدن: دسته اول، شغل‌های خیلی معمولی مثل کار به عنوان خدمتکار یا کشاورز بودن؛ دسته دوم که در رده شغل‌های خوب قرار می‌گرفت، آرایشگری یا کار در اداره پست محسوب می‌شد و دسته سوم که جزو شغل‌های عالی‌رتبه برای سیاه پوستان شناخته می‌شدند، معلمی، طبابت، وکالت و مبلغ دینی بودند.

کار در آزمایشگاه هوانوردی لنگلی، جزو هیچ‌کدام از دسته‌های بالا قرار نمی‌گرفت و شانس این‌که یک فرد از جامعه سیاه پوست به چنین شغلی دست پیدا کند، عملاً صفر بود. با این حال، با ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و افزایش نیاز به ساخت و تولید هواپیماهای جنگی، نیاز به ریاضیدانان بسیار افزایش پیدا کرد و یهو ورق برای همون زن‌هایی که بهشون برچسب میزدن رنگین پوست یا سیاه‌پوست، برگشت.

در سال 1943، لنگلی در حال آزمایش طرح‌های مختلفی از هواپیماها بود و نیاز مبرمی به ریاضیدانان داشت تا بتوانند با کمک آن‌ها، امنیت، قدرت و بهره‌وری را به میزان حداکثری برسانند. همین موضوع، صنعت هواپیماسازی آمریکا را دگرگون کرد و آن‌ها را از رتبه چهل و سوم بزرگترین صنایع آمریکا، به رتبه یک توی دنیا رساند. یعنی صنعت هواپیماسازی تو خودِ آمریکا تا قبل از سال 1938 بین بقیه صنایع آمریکا رتبش 43 بود و تو سال 1943 میشه بزرگترین صنعت جهان. عجیبه! خب بالأخره زحمت کشیدن.

پس میشه گفت به‌وجود آمدن چنین شرایطی، یک مقدار تبعیض نژادی در شغل‌های فدرال را از بین برد و راه را برای زنان ریاضیدان سیاه پوست باز کرد. هنوز هم عدد دقیقی از تعداد زنان محاسبه‌گر که در ناکا کار می‌کردند وجود ندارد اما در سال 1992 تخمین زده شد که این عدد میتونه در حدود چند صد و یا حتی چند هزار نفر بوده باشه و در خصوص زن‌های سیاه پوست، نویسنده کتاب مدعی است تعداد آن‌ها در بین سال‌های 1943 تا 1980، چیزی در حدود هفتاد نفر بوده است.

با وجود گفته‌های بالا، شرایط برای زن‌ها همچنان سخت بود. در سال 1940، فقط دو درصد از زن‌های سیاه پوست مدرک دانشگاهی داشتند و از بین اون دو درصد هم، اکثرشان مشغول تدریس در جایی بودن که اون‌جا به دنیا اومده بودن یعنی تو زادگاهشان. اگر اون‌ها میخواستند شغلی رو به دست بیارن در ناکا، باید زادگاه خودشون را ترک می‌کردند، به شهر جدیدی منتقل می‌شدند و بیخیال شغل معلمی میشدن و از همه مهمتر بیخیال خانواده‌هایشان می‌شدند.

بدتر از همه، آن‌ها مجبور بودند شش روز در هفته کار کنند، از مسیرهای جداسازی شده تردد کنند و از اتوبوس‌های شلوغ استفاده کنند.( به خاطر تبعیض نژادی) این چیزهایی که گفتم فقط یه بخش کوچیک بودن از موانع و سختی‌هایی که زنان سیاه پوست مجبور به تحمل آن بودند.

حتی تصورش هم سخته که پنجاه سال قبل زنان سیاه پوست چه سختی‌هایی کشیدند تا شغل‌های باکلاس اما همچنان سفید پوست محور به دست آورند. آن‌ها مجبور به تحمل نژادپرستی، جداسازی و تحقیر بودند و پیدا کردن مسکن حتی در همان همپتون هم برایشان کار آسونی نبود.

محاسبه گران سفید پوست می‌توانستند به عنوان مَسکن از خوابگاه اَن‌ویث‌هال استفاده کنند، مشکلی بابت مسکن نداشتند و اتوبوس مخصوصی هر روز آن‌ها را از خوابگاه به لنگلی می‌برد. ولی محاسبه گران سیاه پوست مجبور به پیدا کردن خانه در محله‌هایی می‌شدند که خیلی دورتر از محل کارشان بود.

آن‌ها در محل کار هم مجبور بودند از دستشویی‌ها، آبخوری‌ها و اتاق‌های اداری جداگانه و متفاوتی نسبت به سفید پوستان استفاده کنند و در سالن غذاخوری، قسمت مخصوصی برای آنها با عنوان «محاسبه گران رنگین پوست» تعیین شده بود. یه سکانسی داره فیلم ارقام پنهان که کاترین جانسون مجبوره از دستشویی سیاه پوستان استفاده کنه و اون دستشویی از محل کارش خیلی دوره. بریم این سکانس رو با هم ببینیم.

با وجود چنین تبعیض‌هایی، اون‌ها مصمم بودند تا از خودشون الگویی با متانت و مقاومت بسازند. یک روز، “میریام مان” دیگر تحمل علامت «محاسبه‌گران رنگین پوست» در سالن غذاخوری را نداشت و آن را به آرامی تا کرد و در کیف خودش گذاشت. چند روز بعد، باز هم اومدن اون علامت رو قرار دادن و میریام باز هم اون را برداشت. این گذاشتن و برداشتن اون علامت انقدر ادامه پیدا کرد و میریام اونقدر مصمم بود که دیگر آن آدمی که مسئول ساخت علامت بود، تسلیم شد.

ببینید این‌ها شاید خنده‌دار باشه؛ ولی از یه جایی اون خنده گریه دار میشه.

این قسمت اول بود از مغز کتاب ارقام پنهان نوشته‌ی مارگوت لی شِتِرلی. قسمت بعد رو از دست ندید؛ بیشتر درمورد این شخصیت‌ها حرف میزنیم؛ کاری که انجام دادند و تاثیر بزرگی که روی اون دوره آمریکا و به نظرم آینده گذاشتند و حتماً میدونید که اینجا کباب و کتاب؛ کتاب، خوشمزه عینه کباب. شایدم بیشتر!

ترتیب مشاهده مغز کتاب “ارقام پنهان”

1 دیدگاه برای “مغز کتاب ارقام پنهان – قسمت اوّل

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توی سایت ثبت نام کن تا کیفِ پولت 1 میلیون تومان شارژ بشه!
ثبت نام
close-image