خلاصه کتاب ” صفر تا یک ” اثر ” پیتِر تیل و بِلِیک مَستِرز ”
Zero to One by Peter Thiel and Blake Masters
این کتاب درباره چیست؟
کتاب صفر تا یک (یا صفر به یک) (نوشتهشده در سال 2014) به این سوال پاسخ میدهد که چطور شرکتها میتوانند آینده را پیشبینی کنند و از موفقیت شرکتهای نوپا اطمینان داشته باشند؟ نویسنده در این کتاب بسیاری از نکات کلیدی را با تجارب شخصی خویش ادغام کرده است.
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- موسسان شرکتهای تازه تأسیس و نوپا
- سرمایه گذاران
- علاقهمندان به دانستن رمز موفقیت یا شکست برخی شرکتهای نوپا
نویسنده این کتاب کیست؟
پیتِر تیل از بنیان گذاران پیپال و یکی از ریسکپذیرترین سرمایهداران جهان به شمار میرود. او اولین غیرآمریکاییای بود که در فیس بوک سرمایهگذاری کرد و همچنین مدیریت شرکت دو میلیارد دلاری Founders Fund را بر عهده دارد.
راز موفقیت شرکتهای نوپا، از زبان یکی از برجستهترین سرمایهداران ریسکپذیر جهان
امروزه افراد بسیاری در حال تأسیس شرکتهای نوپای خود هستند. برای این کار، دیگر حتی لازم نیست دفتر کار داشته باشید؛ بسیاری از کارآفرینان در اتاق خواب یا کافه نزدیک خانهشان آن را انجام میدهند که خبر خوبی برای علاقمندان به پروژههای نوآورانه است. البته باید بدانید که بیشتر این شرکتهای نوپا، دوام زیادی ندارند و خیلی زود شکست میخورند.
با خواندن این خلاصه کتاب، از تجارب، طرز فکر، فلسفه و نصایح پیتر تیل که یکی از برترین سرمایهداران جهان است بهرهمند میشوید. او از بنیانگذاران شرکت پیپال و اولین سرمایهگذار خارجی فیسبوک به شمار میرود و روش نوینی که در تجارت دارد، به او اجازه میدهد آینده را پیشبینی کند و شرکتهای نوپای موفقی داشته باشد.
در این خلاصه یاد میگیرید:
- چرا امتیاز انحصاری میتواند برای نوآوری مفید باشد؟
- چرا شرکتهای نوپا باید بهجای یک، از صفر شروع کنند؟
- چرا داشتن تجربه موفقیت برای مؤسّس یک شرکت نوپا، نباید غیرمعمول باشد؟
- برای تصور پیشرفتهای آینده، باید نگرش خود را نسبت به زمان حال تغییر دهید
- معمار آینده خود باشید
- امتیازات انحصاری، برای تجارت مفیدند
- پیشرفت امتیازات انحصاری
- شرکتهای موفق رازهای تقلید نشدنی دارند
- ساخت یک شرکت موفق و سودآور، سالها زمان میبرد
- شرکتهای نوپا نیازمند پایههای مستحکماند
- محصولات شرکت، خود به خود فروش نمیروند
- بسیاری از شرکتهای فناوری پاک به دلیل نپرسیدن این هفت سؤال، ورشکست شدند
- بنیانگذاران، افرادی غیرعادی اما باهوشاند
- پیام کلی کتاب
برای تصور پیشرفتهای آینده، باید نگرش خود را نسبت به زمان حال تغییر دهید.
سال 2100 را تصور کنید. دنیا چگونه است؟ برای بسیاری از افراد، صحبت درباره آینده موضوعی هیجانانگیز به شمار میرود اما واقعاً منظورمان از صحبت درباره آینده چیست؟
مشخصاً منظور ما تنها گذرِ زمان نیست و میخواهیم درباره پیشرفتهای حاصل شده طی این زمان صحبت کنیم. همین پیشرفتهای حاصل شده، تفاوت زمان حال و آینده را رقم میزنند.
به طور دقیقتر، پیشرفت به دو بخش افقی و عمودی تقسیم میشود:
پیشرفت افقی به معنای توسعه دادن ایدهها و نوآوریهای موجود است. برای مثال، جهانی شدن یک محرک رایج بین موسسان و سرمایهگذاران به شمار میرود؛ زیرا با گسترش ایدههای موجود به افراد بیشتری کمک میکند. پیشرفت عمودی اما به معنای خلق چیزی کاملاً جدید است که قبلاً وجود نداشته است؛ مانند تکنولوژی یا روشهای جدید.
به عبارت دیگر، پیشرفت افقی به معنای شروع کردن از یک و پیشرفت عمودی به معنای شروع از صفر به یک است.
در مثالی برای پیشرفتهای افقی میتوان به تولید انبوه تلفنهای همراه و پخش کردن آنها در کشورهای در حال توسعه اشاره کرد. در بحث پیشرفتهای عمودی، ساختن تلفن همراه هوشمند از یک تلفن همراه معمولی، یک نمونه است.
همانطور که خودتان هم حدس میزنید، پیشبینیِ پیشرفت عمودی از آنجا که باید چیزی را تصور کنید که هنوز وجود ندارد، دشوار است. به همین خاطر است که گفتیم تنها زمانی پیشبینی پیشرفتهای آینده ممکن است که نگرشتان را نسبت به زمان حال تغییر دهید.
هرچه نباشد، آینده و حال دو تعریف متفاوت هستند و برای تصور آینده، نمیتوان فقط بر روی وضع کنونی تمرکز کرد. اگر میخواهید بدانید چه چیزی در آینده انتظار شما را میکشد، باید نگاهی منتقدانه به زمان حال داشته باشید.
نویسنده کتاب، داشتن تفکر انتقادی را بسیار مهم میداند؛ تا جایی که در مصاحبههای کاری، همیشه این سؤال را میپرسد: «چه حقیقت مهمی وجود دارد که افراد کمی درباره آن با شما موافق هستند؟» اهمیت این سؤال در چیست؟ خب، تنها کسانی میتوانند به این سؤال پاسخ دهند که خارج از قاعده فکر میکنند و توانایی تغییر آینده را دارند.
معمار آینده خود باشید.
چگونه میتوان خود را برای شرایط متفاوت و ناشناختهای که در آینده انتظار شما را میکشد، آماده کرد؟ امروزه تصورات مردم وسعتی نامحدود دارد و همه سعی میکنند خود را برای تکتک احتمالات آینده آماده کنند. این طرز فکر از آنجایی که متغیرها و ناشناختههای بیشماری در آینده وجود دارد، کاملاً پوچ و بیهوده است.
یک راه کارآمدتر برای رسیدن به آیندهای که مناسب شما باشد، داشتن تلاش متمرکز است که به شما این اجازه را میدهد که خود، معمار آیندهتان باشید.
برای مثال، دانشآموزان بسیاری به امید ورود به دانشگاههای درجهیک، سعی میکنند در اکثر دروس، کلاسهای تقویتی و فوق درسی بگیرند. آیا بهتر نیست به جای این کار، تنها بر روی یک موضوع تمرکز کنیم و به بهترینِ آن موضوع تبدیل شویم؟
موفقیت، نتیجه تمرکز، فداکاری و عزم راسخ است. بخت و اقبال سهم بسیار کوچکی در این بخش دارد و اگر قرار بود فردی فقط با شانس خود موفق شود، دیگر موفقیتهای زنجیره وارِ افرادی مثل استیو جابز یا پیتر تیل نویسنده کتاب وجود نداشت.
بسیار مهم است که این نکات را هنگام شروع یک پروژه یا شرکت نوپا بدانید. برای شرکتهای نوپا، تنها یک آینده که در آن به موفقیت میرسند وجود دارد و موسسانش برای رسیدن به آن آینده، نیازمند تلاشی هماهنگ هستند. حال چرا فقط یک آینده؟
چون شرکتهای نوپا، تنها تحت شرایط خاصی موفق میشوند: تنها یک بازار هدف مشخص برای محصولشان وجود دارد، تنها یک دوره زمانی بینقص برای شروع کار شرکت وجود دارد و…. چنین عاملهایی، بسیار اند.
برای آغاز کردن کار در شرایط بینقص، باید انتخابهای آگاهانه انجام دهید تا بتوانید آن آینده را دنبال کنید. سختی این کار، پیدا کردن آن وضعیت بینقص و درست است.
به عبارت دیگر، شما کدام آینده را هدف گرفتهاید؟ هنگام انتخاب آیندهتان، نکتهای که در قسمت قبل گفتیم را به یاد بیاورید: تنها وقتی میتوانید آینده را ببینید که خارج از قاعده فکر کنید.
امتیازات انحصاری، برای تجارت مفیدند.
هنگام شنیدن کلمه انحصار، اغلب یاد شرکتهای بزرگ میافتیم که رقیبان خود را ناعادلانه از گردانه رقابت خارج میکنند. این باور غلط است. تفکرات سنتی، مدعی بر مفید بودن رقابت هستند؛ چیزی که باعث پیشرفت کیفیت محصولات یک کارخانه میشود تا از رقیب خود پیشی بگیرد.
درواقع، این امتیازات و کالاهای انحصاری هستند که علت پیشرفت اند اما چگونه؟ اول از همه، داشتن این امتیازات به معنای ناعادلانه بودن رقابت نیست؛ بلکه نشان میدهد شما کارتان را به قدری خوب انجام میدهید که بقیه، توان رقابت با شما در تولید آن محصول را ندارند. پس، ساختن چیزی که هیچ کارخانه دیگری قادر به ساخت مشابه آن نیست، آنقدر هم بد به نظر نمیرسد.
واضح است که شرکت گوگل امتیاز ویژهای نسبت به دیگر موتورهای جستجوگر دارد؛ تا جایی که در قرن بیست و یکم تقریباً بیرقیب شده است! چنین شرایطی ممکن است برای دیگر شرکتها که خواهان رقابت با گوگل هستند ناعادلانه به نظر برسد اما قطعاً کاربران گوگل از استفاده از چنین موتور جستجوگر قدرتمندی لذت میبرند.
علاوه بر این، انحصار برای جامعه نیز مفید است؛ باعث پیشرفت آن میشود و دیگر تجارتها را تشویق به یافتن راه حلهایی برای پیشی گرفتن از رقبا میکند. برای مثال، اگر شرکتی بخواهد در زمینه موتورهای جستجوگر رقابت کند، باید موتور جستجوگری بسازد که از گوگل بهتر باشد و اگر موفق به انجام این کار شود، مصرف کنندگان سود میبرند!
پس با این اوصاف، میتوان گفت داشتن امتیاز انحصاری، یک از شروط داشتن کسب و کاری موفق است؛ چرا که به شما اجازه میدهد قیمتهای خودتان را تعیین کنید و بر روی میزان سوددهی کنترل کامل داشته باشید.
اگر محصول شما بهتر از سایر رقبا نباشد، مجبورید نرخ قیمتها را پایین بیاورید تا مشتریان را از دیگر رقیبان به سمت خود جذب کنید که همین امر باعث کاهش میزان سود نهایی میشود. برای مثال، یکی از خطوط هوایی آمریکا، قیمت بلیطهای خود را به قدری کاهش داد که در آخر، از هر مسافر تنها 37 سنت سود بهدست میآورد. از طرف دیگر نیز شرکتی مانند گوگل وجود دارد که بیشتر از یکچهارم درآمدش سود خالص است.
پیشرفت امتیازات انحصاری
چه چیزی باعث میشود امتیازات انحصاری تا این حد موفق باشند؟ امتیازات انحصاری به طور کل ترکیبی از چهار ویژگی هستند:
اول از همه، آنها برتری تکنولوژیکی دارند؛ تکنولوژی انحصاری آنها تقریباً ده برابر بهتر از بقیه کار میکند. برای مثال، الگوریتم جستوجوی گوگل بسیار سریعتر، قابل پیشبینیتر و کارآمدتر از سایرین است و همین امر، رقابت با آنها را دشوار میکند.
دوم، امتیازات انحصاری، از تأثیرات شبکهای سود میبرند؛ بدان معنا که هرچه افراد بیشتری از محصولاتشان استفاده کنند، آن محصول کارآمدتر میشود. فیسبوک را در نظر بگیرید؛ اگر افراد کمی عضو آن بودند، هیچ سودی برای کاربرانش نداشت. چیزی که فیسبوک را ارزشمند میکند این است که تقریباً تمامی افرادی که در زندگی میشناسید، از خانواده و دوستان گرفته تا همکاران و آشنایان، در این شبکه عضو هستند.
ویژگی سوم، مزیت مقیاس است؛ تولید بیشتر، درنهایت باعث صرفهجویی در هزینهها میشود؛ فرض کنید صاحب یک نانوایی هستید و ماهانه تقریباً به طور ثابت هزار دلار بابت اجاره، قبض گاز و برق میپردازید. از آنجایی که این هزینه هزار دلاری هر ماه ثابت است، شما هرچقدر نان بیشتری بفروشید، سود بیشتری به دست میآورید و به این معناست که پختن هر نان، هزینه کمتری نسبت به قبل برای شما خواهد داشت. از آنجایی که بزرگترین صنایع در هر بخش متعلق به شرکتهایی هستند که امتیاز انحصاری دارند، به آنها این امکان داده میشود تا با تولیدات بیشتر و کاهش هزینه، قیمتهایی را تصویب کنند که به مزاج مشتری بیشتر خوش میآید.
ویژگی آخر، ارزش برند است. شرکت اَپِل قدرتمندترین برند امروزی در زمینه تکنولوژی به شمار میرود. با وجود تلاش برندهای دیگر در تقلید از محصولات اپل، آنها هیچ گاه نتوانستهاند به موفقیتی که اپل به دست آورده حتی نزدیک هم شوند؛ چرا که ارزش برندشان قابل مقایسه با ارزش برند اپل نیست.
شرکتهای موفق رازهای تقلید نشدنی دارند.
به نظر میرسد در دنیای تکنولوژیمحورِ امروز، دیگر هیچ فضایی برای پیشرفتهای عمودی و ارائه ایدههای جدید نمانده! همین تفکر خطرناک، شما را از کسب موفقیت دور میکند.
درواقع، دنیا هنوز هم رازهای زیادی دارد؛ رازهایی که هرچند مهم هستند، اما ناشناخته اند یا مورد قبول مردم نیستند. کشف چنین رازهایی، سخت؛ اما غیرممکن نیست. آنها به قدری در عمق جامعه پنهان شدهاند که اغلب چند نسل طول میکشد تا فاش شوند.
کافیست بردهداری را در نظر بگیرید؛ پدیدهای که تا چند قرن پیش کاملاً چیزی عادی و مورد قبول همه بود! به عبارت دیگر، در آن زمان این که بردهداری کاری غلط و غیراخلاقی باشد، یک راز محسوب میشده است و کسی آن را نمیدانسته!
برای برندهای تکنولوژی، داشتن فناوری بهتر(سخت افزار و نرم افزار)، راز آنها در برتری نسبت به رقبایشان محسوب میشود؛ رازی که باعث میشود جایگاه آنها در بازار غیرقابل دسترسی باشد. شما نیز باید این رازها را پیدا کنید؛ وگرنه فقط در بخش افقی پیشرفت میکنید و درنهایت کالایی تولید میکنید که مشابه آن به صورت انبوه در بازار وجود دارد.
شرکت هیولت پاکارد که احتمالاً آن را با نام HP میشناسید، مثالی بارز در موضوع داشتن تکنولوژی بهتر است؛ آنها در دهه 1990 به قدری فناوری بهتری نسبت به سایر رقبا داشتند که میتوانستند پرینترهای رنگی و همهکاره و دستگاه فکس را با قیمتی ناچیز وارد بازار کنند. محصولاتی که در آن سالها بیمانند و کم نظیر بودند!
اما در دهه 2000، زمانی که این شرکت دیگر به دنبال کشف رازها و خلق محصولات جدید نرفت، تقریباً نیمی از ارزش برند خود را از دست داد.
ساخت یک شرکت موفق و سودآور، سالها زمان میبرد.
البته که در ظاهر، داشتن امتیاز انحصاری نسبت به رقبا یک مزیت حساب میشود؛ اما ساخت و به دست آوردن این امتیاز پروسهای زمانبر است.
برای مثال، به سود رسیدن یک شرکت نوپا ممکن است چند سال طول بکشد؛ حتی اگر یک شرکت نوپا از ابتدا به سوددهی نرسد، برند آن میتواند باارزش باشد؛ این ارزش در کل عمر فعالیت شرکت محاسبه میشود، نه فقط چند دوره ابتدایی.
برای مثال، شرکت پیپال در سال 2001 هنوز به سوددهی خاصی نرسیده بود اما وقتی پیتر تیل ارزش پیپال را در آن سال محاسبه کرد، متوجه شد که بیشتر ارزش این شرکت از سودی است که انتظار میرود در ده سال آینده به دست آید.
نکتهای که اینجا یاد میگیریم چیست؟ نباید انتظار داشته باشید از همان ابتدا میان شرکتهای بزرگ قرار بگیرید. ماندگاری در بلند مدت کلید موفقیت و چیزی است که به شما سود میرساند.
خب چگونه میتوان یک شرکت نوپای انحصاری سودآور ساخت؟ با ذره ذره شروع کردن و توسعه دادن.
اول از همه، باید بدانید برای محکم کردن مکان خود میان دیگر رقبا، لازم نیست در همه اقسام تجارت بهترین باشید. بازار هدف خود را شناخته و تمام فعالیت خود را به آن محدود کنید. پس از این که در این قسمت به انحصار رسیدید، شرکتتان را به بازار هدف بزرگتری منتقل کنید.
جف بزوس، پایهگذار آمازون از همان ابتدا تصمیم داشت روزی به بزرگترین فروشگاه آنلاین جهان تبدیل شود اما میدانید از کجا شروع کرد؟ بازار هدف او در ابتدا بسیار کوچک بود و تنها کتاب میفروخت. او پس از اینکه بازار کتابفروشی را به زیر سلطه خود درآورد، بخشهای دیگری مانند CD، فیلم و چنین محصولاتی نیز به کار خود اضافه کرد. پس برخلاف تصور عموم، موفقیت آمازون یک شبه اتفاق نیفتاد.
شرکتهای نوپا نیازمند پایههای مستحکماند.
هر شرکتی برای دوام آوردن در بلند مدت، نیاز به پایههای مستحکم دارد. پس هنگامی که پروژه ساخت یک شرکت نوپا را آغاز میکنید، روزهای ابتدایی حیاتیترین روزها هستند. اولین نکته کلیدی در بنا کردن پایههای شرکت، یافتن افراد درست است. به طور معمول، شرکتهای نوپا در آغاز آنقدری کوچک هستند که هر فرد در تیم نقش بسیار مهمی دارد.
به همین علت است که نویسنده کتاب پیش از سرمایهگذاری در یک شرکت، اول از همه تمامی افراد دخیل در آن را به صورت دقیق آنالیز میکند. او به خوبی میداند کارکنان ضعیف، چه آسیبی به تیم میزنند. پیتر تیل و لوک نوسک قبل از بنیانگذاری شرکت پیپال با یکدیگر، بر روی شرکتی سرمایهگذاری کرده بودند که نوسک با فردی که به سختی او را میشناخت، تأسیس کرده بود. درنهایت اختلافات شخصی بین آنها باعث ازبینرفتنِ شرکت به همراه سرمایههایشان شد!
یک نکته کلیدی دیگر در داشتن شرکتی با بنای مستحکم، در تعادل بودن و همخوانی داشتنِ اهداف صاحبان آن شرکت است. طبیعی است که هر مالک و سرمایهگذار، برنامه متفاوتی برای سودآوری در سر داشته باشد اما شرکت نباید تاوان این اختلاف انتظارات را پس بدهد.
برای مثال، گاهی پیش میآید که بنیان گذاران شرکت در توسعه یک محصول، با صبر و بدون عجله عمل کنند؛ در حالی که هیئت مدیره میخواهد هرچه سریعتر به سودآوری برسد. با وجود این که چنین مسائلی اغلب با اختلاف نظر همراه هستند، بعضی اوقات باعث به وجود آمدن درگیری میشوند. پس حل چنین تفاوت عقایدی از همان ابتدای کار، بسیار حیاتی است.
نکته آخر، پرورش یک فرهنگ قدرتمند در تیم است که باعث میشود همه به صورت مؤثر با یکدیگر همکاری کنند. این فرهنگ قدرتمند، صرفاً به معنای مزایای دریافتی کارکنان مانند میز بیلیارد و تنوع بوفه در محل کار نیست و در روابطی که کارکنان با یکدیگر دارند خلاصه میشود.
یک نمونه از وجود فرهنگ قوی، در شرکت پیپال دیده میشود؛ جایی که کارکنانش آنقدری با یکدیگر ارتباط نزدیک و قوی دارند که بعضاً با هم شرکتهای خودشان را تأسیس میکنند.
محصولات شرکت، خود به خود فروش نمیروند.
اکثر مردم هنگام شنیدن کلمه «فروشنده – فروشنده سیار»، فردی با کت و شلوار ارزان قیمت را تصور میکنند که خانه به خانه برای فروش محصولاتش میرود. تصور زیبایی نیست، نه؟
اما در تجارت، بخش فروش بسیار حساس و ضروری است. عاشقان تکنولوژی معمولاً بر روی نوآورانه بودن یک محصول تمرکز میکنند؛ اما این محصولات نوآورانه اگر نتوانند به فروش برسند، هیچ ارزشی ندارند و هیچ محصولی بر روی کره زمین آنقدر خوب نیست که بدون تبلیغات خودش، خودش را بفروشد.
برای فروش مؤثر محصول خود، به توزیع درست نیاز دارید. این مسئله، شامل برنامه، میزان تلاش و سازماندهی لازم برای فروش محصولات است. برای استفاده کارآمدتر از قدرت توزیع خود، همیشه باید پتانسیل هر مشتری قبل از تصمیمگیری در مورد میزان تلاش خود برای فروش محصول به آن مشتری را در نظر بگیرید.
برای مثال، پیتر تیل شرکت نرم افزاری پالنتیر را تأسیس کرد که با هر فروش موفق، میلیونها دلار به دست میآورد. در این شرکت، پیتر تیل شخصاً مسئول فروش محصولات است؛ زیرا او مشتریانی دارد که با هر خرید، مبالغ هنگفتی هزینه میکنند؛ پس انتظار مشارکت و ارتباط شخصی با تیم فروش دارند.
در دیگر تجارتها که هر فروش تنها چند صد هزار دلار سودآوری دارد، گذاشتن چنین میزان تلاش و وقت از سمت مدیرعاملان و صاحبان شرکت، بیهوده است.
یک راه دیگر برای پیشرفت در بخش توزیع، استفاده از استراتژیهای فروش است. همه ما از فروشندگانی که میخواهند بر سر ما کلاه بگذارند متنفریم. اگرچه چنین ترفندهای مشخص و واضحی ما را به خریدن یک محصول وادار نمیکنند، برخی استراتژیها وجود دارد که استفاده از آنها میتواند کارآمد باشد.
مارک سایر از سری کتابهای مارک توان را به یاد بیاورید؛ او به قدری در فروشندگی مهارت داشت که وقتی از او خواسته شد نردهها را رنگ بزند، چند بچه را متقاعد کرد که نه تنها این کار را برای او انجام دهند؛ بلکه بابت آن پول هم بپردازند!
بسیاری از شرکتهای فناوری پاک به دلیل نپرسیدن این هفت سؤال، ورشکست شدند.
بین سالهای 2005 تا 2009، حباب سرمایهگذاری در سیلیکون ولی، در اوج خود قرار داشت. فناوری پاک که تولید محصول یا خدمات از طریق بهبود بهرهوری انرژی بود، زیربنای این صنعت محسوب میشد و هزاران شرکت با بودجهای بیش از 50 میلیارد دلار در این صنعت سرمایهگذاری کرده بودند.
متأسفانه از آن زمان تا به الآن، قریب به تمام این شرکتها شکست خوردهاند! حال علت چه بود؟ آنها درک و آنالیز درستی از فرصتهای بازار نداشتند. برای جلوگیری از تکرار چنین واقعهای، هر شرکت باید درباره خود و بازار هدفش، این هفت سؤال حیاتی را بپرسد:
1 – سؤال مهندسی: آیا میتوان تکنولوژی برتر ساخت؟ شرکتهای فناوری پاک متوجه نبودند که برای حضور ماندگار در گردانه رقابت با دیگر شرکتهای تکنولوژی باید فناوری و سخت افزاری داشته باشند که حداقل ده برابر بهتر از رقیبانشان باشد.
2 – سؤال زمانبندی: آیا الآن زمان مناسبی برای شروع است؟ برخی از شرکتهای فناوری پاک فکر میکردند با اوج گرفتن این صنعت و پیشرفتهای حاصل شده در زمینه مثلاً پنل های خورشیدی، راه پیشرفتشان سریع و کوتاه است؛ در حالی که اینطور نبود!
3 – سؤال امتیاز انحصاری: آیا سهام بزرگی در یک بازار کوچک دارید؟ شرکتهای فناوری پاک خودشان عضوی کوچک و یکی از زیرمجموعههای صنعت چند تریلیارد دلاری انرژی بودند؛ بدان معنا که بازار هدف آنها به شدت عظیم و بزرگ بود. فعالیت در بازاری کوچکتر با سهام بیشتر برای شروع بسیار بهتر است.
4 – سؤال کارکنان: آیا تیمی که در اختیار دارید توانایی استفاده از فرصتها را دارد؟ شرکتهای فناوری پاک اغلب توسط افراد غیرفنی مدیریت میشدند که هیچ ایدهای در زمینه ساخت محصولات فوقالعاده نداشتند.
5 – سؤال توزیع: رساندن محصول به دست مشتریان چگونه انجام میشود؟ بسیاری از شرکتهای فناوری باور داشتند محصولاتشان به قدری خوب است که نیازمند کانالهای توزیع سراسری نیستند و برخی از این شرکتها پس از 800 میلیون دلار هزینه در بحث ساختن ماشینهای الکتریکی، توانستند تنها هزار دستگاه بفروشند.
6 – سؤال ماندگاری: آیا هنوز هم میتوانید از جایگاه خود در بازار در 10 تا 20 سال آینده مطمئن باشید؟ بسیاری از شرکتهایی که محصولاتی با تکنولوژیِ خورشیدی تولید میکردند، خیلی سریع توسط شرکتهای چینی که همان محصولات را با هزینهای کمتر تولید میکردند، کنار زده شدند.
7 – سؤال محرمانه: آیا فرصتی میبینید که دیگران هنوز از آن استفاده نکرده باشند؟ در آن دوره همه میدانستند شرکتهای فناوری پاک رشد بسیار زیادی خواهند داشت اما شرکتهای موفق، به دنبال فرصتهایی بودند که دور از چشم همگان بود.
شرکتی مانند تسلا، تقریباً به تمامی این هفت سؤال پاسخ داده است. به همین دلیل است که تسلا موفق شده است و دیگر شرکتهای فناوری پاک شکست خوردند.
بنیانگذاران، افرادی غیرعادی اما باهوشاند.
فکر میکنید بنیانگذار یک شرکت نوپا چطور آدمی است؟
در سراسر جهان، اگر به بنیان گذاران شرکتهای موفق نگاه کرده باشید، همهی آنها انگار به نوعی عجیبالخلقه بودهاند! چه از روز تولد اینگونه بودهاند یا در طول زمان چنین شخصیتی پیدا کردهاند، همه آنها کمی با مردم عادی تفاوت دارند. حتی اگر به تیم بنیانگذار پیپال هم نگاه کنید شرایط همین است و از بچگی سرگرمیهای عجیبی مانند ساختن بمب داشتهاند!
چنین ویژگیهای اخلاقی، به بنیانگذاران اجازه انجام کارهایی بیش از تأسیس یک شرکت میدهند. آنها با استفاده از دید متفاوتی که نسبت به اتفاقات اطراف خود دارند، به شرکت، هدفی برای دنبال کردن و موفق شدن میدهند.
به بازگشت استیو جابز به اپل در سال 1997 فکر کنید. او در سال 2001، آیپاد را معرفی کرد که تحلیلگران آن را چیزی بیش از یک ابزار جالب برای کاربران مک نمیدانستند. نبوغ استیو جابز وقتی مشخص شد که او بعد از آیپاد، محصولاتی مانند آیفون و آیپد را نیز معرفی کرد.
معرفی این سه محصول، اپل را وارد بازاری خارج از بازار محصولات کامپیوتر کرد و این سه محصول به دلیل ویژگیهای ظاهری و توانایی سخت افزاری که داشتند، به سرعت میان کاربران محبوب شدند. استیو جابز با دید و برنامهای که داشت، اپل را به با ارزشترین برند جهان تبدیل کرد.
پیام کلی کتاب صفر به یک
موفقیت یک شرکت نوپا ارتباطی به شانس ندارد. شما میتوانید تا هر زمان که بخواهید، آینده مورد نظرتان را به یک شرط دنبال کنید: خارج از قاعده فکر کنید و سنتها را به چالش بکشید؛ سپس پس از این که توانستید امتیاز انحصاری یک محصول را به خاطر کیفیت کارتان به دست آورید، میبینید که رود موفقیت در شرکتتان جاری شده است.
پس از کشف ایدهای نو، سریعاً به فکر توسعه کار نباشید و بر بازار هدف کوچک که پیش رویتان است تمرکز کنید. تنها پس از سلطه بر آن بازار کوچک است که باید به خود اجازه توسعه دادن و ورود به بازارهای بزرگتر بدهید.
بنطرم متوسط
صحفه اول رو قبول ندارم. اصلا اما در رابطه با داشتن برنامه منسجم باید بکم یک احمق با برنامه یک باهوش بدون برنامه رو شکست میده.
خیلی عالی بود
عالی بود
عالی بود
عالي
خیلی خوب و حیاتی برای کسب و کار
جذاب و کاربردی برای برندسازی
بسیار عالی
عالی بود. ممنون
عالی بود
نگرش عتلی برای آگاه سازی افراد جهت ایجاد کسب کار
عالی بود،
میتونست مطالب بیشتری باشه در جهت راهنمایی کسب کار های کوچک بازم عالیییییی
کوچکترین ترین مطالب بزرگترین تغییرات گمان نکنیم که ۱۰۰۰ صفحه بودن یک کتاب بنیانگر با ارزش بودن آن کتاب هست …ممنون
مطالب متفاوت و مثال های خوبی داره و اصولی که معرفی می کنه برای موفقیت یک استارتاپ به نظرم کاربردی و دقیقه
از۱۰به این کتاب ۸میدم
خیلی مفید بود
بسيار عالي
کتاب عالی بود
کتاب عالی بود اما برای درک بهترش باید کل کتاب رو خوند فک میکنم
عالی
صفر تا یک کتابی بسیار ارزشمند و عالیست.
عالی بود
کتاب خیلی خوبی بود و از خوندنش برای بار چندم لذت بردم.
کتاب ساده و کلیشه ای که حرف جدی و مهمی نداشت
کتاب صفر تا یک از پیتر تییل یکی از کتاب هایی که پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش💙
خلاصه خوبیه.ولی میشد کمی از مثال های کتاب اصلی هم اضافه کرد تا مطالب بیشتر جا بیوفته.
مطالعه این کتاب به من راهنمایی خیلی جامعی درمورد نحوه رشد سریعتر در راه اندازی کسب و کار داد
عالی عالی عالی بود ، مرسی واقعا از ترجمه خلاصه این کتاب ارزشمند
آموزنده وانرژي دهنده
عالی و کاربردی
بسيار عالي
بسیار زیبا و کاربردی ممنون از کباب و کتاب
۲۵ تا نکته خوب و مفید یادداشت کردم
خیلی حرف خاص و عجیبی برای گفتن نداشت
عالی و مفید برای جوانان
کتاب خوبی بودد مخصوصا برای کسایی که میخوان کسب و کاری رو شروع کنن یه راهنمایی خوبی ارائه میده
مفید و راهنمای خوبی برای استارت کار جدید هست.
مناسب براي طراحي ابتدايي يه استارت آپ؛
خیلی مطالب هم یاد گرفتم و همبه اشکال دیگر یادآوری شد.
ترجمه اصلا مناسب نبود. نکات مهم هم کاور نشده بودند. ممنون
عالی
نکات کلیشه ایی همیشگی که در اغلب کتاب های مشابه دیده می شود
البته نیاز شناسی قبل از تولید محصول در موفقیت فروش ان محصول نقش بسزایی خواهد داشت
بسیار خوب
فوق العاده بود
مفید بود
عالی
عالی و مفید مخصوصا برای جوانان
بسیار کاربردی برای شروع و حتی بررسی اینکه تا به اینجاب فعالیت شما تا چه مقدار در مسیر درست حرکت کرده اید.