خلاصه کتاب « تمرکز به سرقت رفته | Stolen focus » اثر « یوهان هَری | Johann Hari »
چرا نمیتوانید تمرکز خود را حفظ کنید و چگونه تواناییِ تفکرِ عمیقِ خود را بازگردانید؟
این کتاب درباره چیست؟
کتابِ تمرکز به سرقت رفته (منتشرشده در سال 2020) با تجربهی نویسنده، یوهان هَری، با یک مُعضَلِ متداول آغاز میشود: نزولِ بازهی توجّه او. او حس میکند که غیر از توییتر و خبرهای آنلاین، روی چیز دیگری نمیتواند تمرکز کند. در طی حدود سه سال، هَری تلاش میکند تا ریشهی این معضل را پیدا کند. او متوجه یک بحران توجه سراسری میشود که همهی دنیا را تحت تأثیر قرار داده است. از شبکههای اجتماعی تا فرهنگِ راندمانِ کاری، هَری مقصّرین پشت تمرکز به سرقت رفتهی ما را مشخص کرده و به ما میگوید که چگونه میتوانیم تمرکزمان را پس بگیریم؟
چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
- افرادی که فکر میکنند دیگر همچون گذشته قادر به تمرکز کردن نیستند.
- افرادِ چندکاره با برنامهی کاری پر که هنوز حس میکنند به قدرِ کافی کار نمیکنند.
- هر کسی که در شبکههای اجتماعی فعالیت میکند!
نویسنده این کتاب کیست؟
یوهان هَری، یک خبرنگار و نویسنده است. او نویسندهی کتابهایی با موضوعات مختلف، از جنگ علیه مواد مخدر تا بیماری روانی است که در صدر لیست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفته و به 38 زبان دنیا ترجمه شدهاند.
ماجرای چگونگیِ از دست دادنِ توانایی تمرکزمان و چگونگیِ بازپسگیری آن
برای همهی ما پیش آمده. پشت میز و آمادهی کار نشستهاید که پیامکی دریافت میکنید. در این حین که در حال پاسخ دادن به پیام هستید، یک هشدار خبر نیز پدیدار شده و شروع به خواندن خبر میکنید؛ اما درحالیکه هنوز سرتیتر خبر را کامل نخواندهاید، یک هشدار دیگر میآید؛ یک نفر عکسی که دیروز پست کردید را لایک کرده است. بعدازاینکه میبینید چه کسی بوده که تصویرتان را لایک کرده است، میبینید که آنها هم تصویر جدیدی پست کردهاند؛ چه کسی توی تصویر است؟ یک دوست جدید؟ همینطور که عکسها را ورق میزنید، یک هشدار دیگر پدیدار میشود. راستی داشتم چه کار میکردم؟ آها، درسته؛ کار.
اگر در تعجّبید که چه بلایی بر سر ظرفیت تمرکزتان آمده، شما تنها نیستید. به نظر میرسد که بازهی تمرکزی ما، بهطور دستهجمعی به طرز خطرناکی در حال کاهش است و هر سال، حواسپرتیهای بیشتری به جمع اضافه میشوند.
متأسفانه این موضوع اتفاقی نیست. از سیلیکون وَلی(محل حضور شرکتهای بزرگ فناوری و شبکههای اجتماعی) تا محل کارهای امروزیمان، نیروهایی فرای کنترل ما، مدام در حال کار برای از بین بردن توانایی تمرکز عمیق و مقاومت ما مقابل حواسپرتی هستند.
اما چطور به اینجا رسیدیم؟ آیا راهی برای فرار از این پرتگاه توجه وجود دارد؟ اینها سؤالاتیاند که در این خلاصه کتاب به آنها خواهیم پرداخت. پس گوشیهای خود را روی حالت پرواز قرار داده و توجه کاملتان را به 5 نکتهی مهم پیش رو اختصاص دهید که داستان پشت این بحران جهانی را بیان میکنند.
در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته میشود:
- چگونه شبکههای اجتماعی برای دوشیدنِ تمرکزِ شما طراحی شدهاند؟
- ارتباطِ بینِ دکمهی لایکِ اینستاگرام با آزمایشات حیوانی دههی 50 میلادی چیست؟
- چرا صرفِ زمانِ کمتری در محلِ کار ممکن است درواقع راندمان کاریتان را بالا ببرد؟
شما تنها نیستید؛ همه در حالِ تَقَلّا برای تمرکز هستند.
اگر به سبک زندگی مدرن، روزگار را میگذرانید؛ حتماً متوجه شدهاید که چگونه بهطور فَزایَندهای، تمرکز کردن سختتر میشود. درعینحال که به نظر همیشه سرتان شلوغ است بهزور کاری را واقعاً تمام میکنید.
در سال 2016، سون لِمان، با همین مشکل روبهرو شده بود. ظرفیت تمرکز او رو به کاهش بود و نسبت به حواسپرتیها آسیبپذیرتر شده بود. لِمان، پروفسوری در دانشگاه فنی دانمارک است. پس این احساسِ اُفول تمرکز را نادیده نگرفت. در عوض، او مطالعاتی را آغاز کرد تا ببیند آیا شواهد واقعی برای حدسیات او وجود دارد؟
با تحلیل معیارهای متنوعی در پلتفرمهای آنلاین، او و تیمش به نتیجهی جالبی دست یافتند. در سال 2013، موضوعات صحبتهایی که در توییتر، ترند (پرطرفدار) میشدند بهطور متوسط 17.5 ساعت باقی میماندند تا اینکه افراد از آنها خسته شده و به موضوعات دیگری میپرداختند. در سال 2016 این زمان به 11.6 ساعت کاهش پیدا کرده بود. این یک کاهش 6 ساعته در تنها 3 سال است. این مطالعه نتایج مشابهی را در دیگر پلتفرمها همچون گوگل و ردیت نیز نشان میداد. خلاصه؛ هرچه بیشتر در فضای آنلاین وقت گذراندهایم، بازهی توجهمان کوتاهتر شدهاست.
پس آیا تنها اینترنت است که در حال از بین بردن توجه ما است؟
خب، بله. اما درعینحال خیر؛ مسئله خیلی بهسادگی 0 و 1ها نیست.
لِمان همچنین همهی کتابهایی که از سال 1880 تا به امروز در گوگلبوکز قرار داده شده بود را نیز مورد تحلیل قرار داد و مشاهده کرد که این پدیده، درواقع پیش از اینترنت آغاز شده است. با گذر هر دهه، مسائلِ فراگیر، با سرعت بیشتر و فزایندهای پدیدار و محو میشوند.
البته تحقیقات لمان بیشتر اجمالی و تنها نشاندهندهی روند بودند تا تحقیقاتی جامع؛ و اندازهگیری این جوانب بهتنهایی راهی قطعی برای کشیدن مسیر تکاملی بازهی توجه ما نیست. اما اگر این موضوع را بپذیریم که تمرکز ما در حال از بین رفتن است، سؤال بعدی که به وجود میآید، چرایی آن است.
مشخص کردن دقیق علت این موضوع، کار آسانی نیست؛ اما جای خوبی برای شروع، چیزی است که رابِرت کولویل، کارگردان برنامهی تُنگِ تفکر، “شتابگیری عظیم” مینامد. اساساً نحوهی دریافت اطلاعات ما در حال سرعتگیری است. مثلاً در قرن 19 میلادی، رسیدن اخبار از محلی به محل دیگر، روزها طول میکشید. سپس فناوریهایی مانند تلگراف، رادیو و تلویزیون، سرعت پخش اطلاعات را افزایش دادند. علاوه بر این، ورودیهای اطلاعاتی ما و شکلهای متفاوتی که ما اطلاعات را از طریق آنها دریافت میکنیم، چندین برابر شدهاند. در دههی 80 میلادی، هر شهروند معمولی غربی، از راههای مختلف دریافت اطلاعات، چیزی معادل 40 روزنامه در روز، اطلاعات دریافت میکرد. تا سال 2004، این عدد به مقدار اعجابانگیز 174 روزنامه رسید. امروز نیز تقریباً بهطور قطع، این رقم بسیار بالاتر رفته است.
بدون شک اینترنت به این شتاب گیری قدرت بخشیده است. امروزه، نه تنها اطلاعات همهوقت در دسترس ماست؛ بلکه درواقع با دینگدینگ و هشدارهای تمامنشدنی، از طریق لپتاپها و گوشیهای هوشمندمان، به زندگی ما ورود میکنند.
مغزهای ما هنوز با این شتاب وِقف پیدا نکرده و تحقیقات نشان میدهند که هرگز نخواهند کرد. ظرفیت ما برای تمرکز، یک زمینهی مطالعاتی نوظهور است؛ اما تحقیقاتِ صورت گرفته بر روی تندخوانی، نشان میدهند که یک ظرفیت محدود برای سرعت پردازش اطلاعات ما وجود دارد و همانطور که عصبشناسان اشاره میکنند، ظرفیت شناختی مغز انسانها در طی 40 هزار سال اخیر، دچار تغییر چندان بزرگی نشده است؛ اما میزان اطلاعاتی که ما به مغزهایمان وارد میکنیم، بهطور نجومی افزایش پیدا کردهاند.
واقعاً جای تعجبی ندارد که تمرکز کردن برای ما مشکل شده است.
برنامهها و پلتفرمهای آنلاین، نه به طور تصادفی؛ بلکه براساس طرّاحیشان معتاد کنندهاند.
فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و…
این موضوع که این بسترهای آنلاین مقدار بسیار زیادی از وقت شما را میخورند، یک نقص طراحی نیست. آنها باید معتاد کننده باشند. بالأخره یک دلیلی دارد که شرکتهای سیلیکون ولی، مشتریانش را “کاربر” خطاب میکنند.
این طراحی از کجا نشأت گرفت؟ پاسخ آسان است: آزمایشگاه فناوریهای ترغیبکننده در دانشگاه اِستَنفورد. در اوایل قرن 21، این آزمایشگاه این سؤال را مطرح کرد که آیا نظریههای روانشناسانِ بزرگِ رفتاری را میتوان در کدهای رایانهای بهکار گرفت؟ بهعبارتدیگر، آیا فناوری، میتواند رفتار انسانی را تغییر دهد؟ و پاسخ همانطور که احتمالاً حدس میزنید، «بله» بود.
بهعنوان یک نمونه: یکی از روانشناسانِ مشغول به کار در آزمایشگاه، بوروس فِرِدریک اِسکینِر بود. اِسکینِر به خاطر آزمایشاتش بر روی موشها مشهور بود. او موش را با تمرینی بیمعنا مثل فشار دادن یک دکمه روبهرو میکرد. اما موش هیچ علاقهای به انجام آن نشان نمیداد. چرا باید میداد؟
پس اِسکینِر تمرین را تغییر داد. این بار، در ازای هر بار فشار دادن دکمه، به موش کاسهای غذا پاداش داده میشد. اِسکینِر به این نتیجه رسید که پاداشها، حیوانات را به انجام کارهایی وا میداشت که بهخودیخود هیچ معنایی نداشتند.
به نظرتان موش و دکمه، ارتباطی با شما ندارند؟ خب اسکینر الهامبخش ساخت دکمههای دیگری نیز بود که ممکن است آنها را بشناسید؛ دکمههایی مثل لایک، اشتراکگذاری و کامنت. آن قلبها، ایموجیها و دکمههای ریتوییت، زیباییهای نما نیستند؛ بلکه آنها برای برنامهنویسی ما طراحی شدهاند تا از شبکههای اجتماعی به وسیلهی پاداشهایی که به خاطر گذراندن وقتمان در این شبکهها میگیریم، بهطور اعتیادآوری استفاده کنیم.
این دکمهها ما را برای مدتزمان بیشتری مشغول نگه میدارند؛ اما آنها تنها یکی از انواع عناصر طراحی هستند که برای آنلاین نگه داشتن ما ساخته شدهاند. یک نمونهی دیگر: پیمایش (اِسکرول) بیپایان است. در روزهای اول اینترنت، صفحات وب تنها صفحه بودند. اغلب سایتها از صفحات مختلف تشکیل شده بودند و وقتیکه به پایان یک صفحه میرسیدید، برای رفتن به صفحهی دیگر کلید صفحه بعد را کلیک میکردید. انتهای هر صفحه یک مکث پیشساخته را به کاربر ارائه میداد. اگر میخواستید به گردش ادامه دهید، باید فعالانه بر روی کلیدی کلیک میکردید.
اینجاست که آزا راسکین وارد شد. او پیمایش (اِسکرول) بیپایان را ابداع کرد؛ صفحه، محتوای مدام و بینهایت بهروزرسانی شوندهای که اکنون در صفحهی اصلیِ نزدیک به همهی شبکههای مجازی آنلاین استفاده میشود را به کاربر القا میکند. اگر دکمههای لایک و ریتوییت، افراد را فقط به مقدار بیشتری آنلاین بودن ترغیب میکردند، اسکرول بیپایان، آنها را به آنلاین ماندن تا اَبَد ترغیب میکند.
راسکین، البته از ابداع خود پشیمان شده است. در ابتدا او اسکرول بیپایان را هوشمندانه و کارآمد میدانست؛ اما وقتیکه او متوجه تغییر عادات آنلاین افراد، ازجمله خود او شد که این ویژگی باعث آن بود، آشفته شد. او متوجه شد که او مدتزمان بیشتر و بیشتری را در شبکههای اجتماعی میگذراند و شروع به حسابوکتاب کرد. او تخمین زد که اِسکرولِ بیپایان، باعث میشود که کاربران معمولی 50 درصد زمان بیشتری در پلتفرمهایی همچون فیسبوک و توییتر بگذرانند.
مدل کسبوکار اکثر این پلتفرمها، وابسته به زمان یا آنطور که شرکتها عنوان میکنند: تعامل است. این عبارت، مقدار زمانی که هر کاربر با یک محصول صرف میکند را بیان میکند. این معیاری است که شرکتهای فناوری برای اندازهگیری موفقیت خود استفاده میکنند؛ نه پول، بلکه دقایق. اما پول نیز بی نقش نیست؛ چراکه هر چه زمان بیشتری را به “تعامل” بپردازید، شرکتها فرصت بیشتری برای فروش تبلیغات خواهند داشت. هر چه بیشتر تعامل کنید، شرکتها امکان بیشتری برای تعقیب رفتار شما و ساخت پروفایلی اختصاصی برای هدف قرار دادن شما با تبلیغات مخصوص دارند. ما پرداختمان به شرکتهایی مثل فیسبوک و اینستاگرام را با پول انجام نمیدهیم؛ بلکه با یک کالای ارزشمند و پایانپذیر دیگر: توجهمان، هزینه پرداخت میکنیم.
در سیلیکون وَلی، زمان برابر است با پول. پول مال آنهاست و زمان (توجه) از شما.
الگوریتمها جنجال را بر همبستگی ترجیح میدهند.
پلتفرمهای آنلاین تمرکز ما را کاهش میدهند و از یکی از پرارزشترین منابع ما، توجهمان، برای سودِ مالی خود بهره میگیرند؛ اما همین پلتفرمها میتوانند با قدرت بخشی به جوامع و عمل همگانی نیروی مثبتی باشند.
برای درک بهتر این پتانسیل، سَری به فاوِلا (نوعی محلهی فقیرنشین یا زاغه در برزیل است که به دلیل بیتوجهی تاریخی و طولانیمدت دولتها ایجاد شدهاست) های دو آلِمو در ریودوژانیروی برزیل میزنیم. حکومت برزیل، رویکردی نظامی را نسبت به این مناطقِ کمدرآمد پیشگرفته و مرتب تانکها را برای سرکوب اعتراضات به آنجا میفرستد و این رازی آشکار بین مردم است که نیروهای پلیس بهقصد کشت، تیراندازی میکنند. زمانی هم که کودکان بیگناه در مسیر گلولهی آنها قرار میگیرند، با جاگذاری مواد مخدر و اسلحه بر جسد آنها، پلیس ادعای دفاع از خود میکند.
رائول سانتیاگو در این منطقه زندگی میکند. او همچنین صفحهی فیسبوکی با نام Coletivo Papo Reto را مدیریت میکند که فیلمهای تیراندازی پلیس به مردم بیگناه را جمعآوری و منتشر میکند. این صفحه، بسیاری از مردم فاوِلا را برای اعتراض به این برخوردها تشویق کرده است و باعث شده که نظر عمومی، نسبت به فاوِلاها که معمولاً در برزیل با بدبینی به آنها نگاه میشود، تغییر پیدا کند.
اما شرایط در آلِمو با پیروزی رئیسجمهورِ راستگرای افراطی جدید برزیل، ژائیر بولسونارو، بدتر از گذشته شده است و مسئله این است: پیروزیِ بولسونارو، همانند پیروزی صفحهی سانتیاگو، تا حدی مدیون فیسبوک است. کارزار تبلیغاتی بولسونارو، شبکههای مجازی را با سرتیترهای زرد و هراسانگیز پر کرد و او پیروز انتخابات شد.
پس آنچه ما را متحد میکند، میتواند ما را نیز از هم جدا کند. این روزها به نظر میرسد که پلتفرمهای آنلاین در تفرقهاندازی، بسیار بیشتر از همبستگیسازی تأثیرگذار بودهاند و اینها همه به خاطر الگوریتمها است.
اِسکرولِ بیپایان را به خاطر دارید؟ محتوایی که شما در این صفحهی تا ابد بهروزرسانی شونده مشاهده میکنید، بر اساس زمان مرتب نشدهاند. بلکه توسط الگوریتمی سازماندهی شدهاند که طراحی شده تا ما را به ادامهی اسکرول کردن وادار کند. جدا شدن از محتواهای آرام و مثبت، آسان است؛ اما اگر چیزی در نظر ما جنجالی و شوک برانگیز برسد، معمولاً به خواندن ادامه میدهیم. این موضوع بخشی از یک پدیدهی روانشناسی به نام سوگیری منفی است. به این مفهوم که تجربیات منفی بیشتر از تجربیات مثبت بر ما اثر میگذراند؛ پس منفعت شبکههای اجتماعی در آن است که کاربران خود را برانگیزد.
الگوریتم هیچ نوع اصولِ اخلاقی ندارد و نه حمایت میکند و نه محکوم؛ بلکه تنها کد میسازد؛ اما افرادی که نتیجهی آن را میبینند، احساس میکنند، باور میکنند و قضاوت میکنند. بعضی افراد هر چه بیشتر در معرض اخبار جعلی قرار بگیرند، این اخبار بیشتر برایشان عادی و حتی معتبر به نظر میرسد. مطالعهای در سال 2018 که به تحلیل گروههای افراطی راستگرای آمریکایی پرداخته بود، به این نتیجه رسید که اکثر آنها در وهلهی اول در یوتیوب به افراطگرایی رسیدهاند.
شما ممکن است با اخبار جعلی تعامل نکنید. شما حتی ممکن است در برخورد با چیزهای تحریککننده که در فضای مجازی میبینید، گوشی یا لپتاپ خود را کنار بگذارید. شما شاید تصمیم بگیرید که توجه خود را به محتواهای تحریککننده صرف نکنید؛ اما این موضوع هنوز بر شما تأثیر میگذارد.
ببینید، وقتیکه پلتفرمهای آنلاین، به محتواهای تفرقه و شوک برانگیز برتری بدهند؛ باعث فرسایش توان توجه جمعی ما و همچنین تواناییمان برای تمرکز بر روی موضوعات تأثیرگذار بهعنوان یک جامعه نیز میشوند.
در دههی 70، دانشمندان کشف کردند که سوراخی در لایهی اوزون وجود دارد. این سوراخ به خاطر گروهی از مواد شیمیایی به نام سیافسی به وجود آمده بود که عموماً در اِسپریها بهکار گرفته میشدند. دانشمندان هشدار دادند که اگر این سوراخ گسترش پیدا کند، ما لایهی حفاظتی مهمی در مقابل تشعشعات آفتاب را از دست خواهیم داد. زندگی بر روی زمین در خطر بود. فعالین محیطزیست علیه استفاده از سیافسیها تبلیغ و اعتراض کردند و از دیگر مردم خواستند تا به این کارزار بپیوندند. درنهایت، آنها فشار کافی بر حکومتها وارد کردند که استفاده از سیافسیها ممنوع شد. این یک داستان موفقیت محیطزیستی است؛ اما نتیجهی این ماجرا میتوانست متفاوت باشد؛ اگر ما توجه جمعیمان را متمرکز نمیکردیم!
آیا امروز ما امکان تمرکز توجه جمعیمان بر روی موضوعی مشابه را خواهیم داشت؟ پاسخ این سؤال را الآن هم میدانیم. تغییرات آب و هوایی، خطری جدی و فوری برای زندگی در زمین است؛ اما به نظر نمیرسد ما، همه بهعنوان یک گونه، علم را درک کرده و یا حتی بر این موضوع به توافق برسیم که اصلاً باید به حرف دانشمندان گوش داد یا خیر.
شبکههای اجتماعی میتوانند نیروی مثبت قدرتمندی باشند؛ اما به جای استفاده از این پتانسیل، شرکتهایی مانند فیسبوک، تمرکزشان را بر سوءاستفاده از توجه ما قرار دادهاند و درنتیجه در حال جنجالسازی و تفرقهاندازی میان ما هستند.
اخیراً فیسبوک، تحقیقاتی داخلی را با عنوان “زمینِ مشترک” به راه انداخت. هدف این تحقیق یافتن این بود که آیا واقعاً الگوریتمهای شرکت، اطلاعات جعلی و جنجال را برای درگیر نگه داشتن کاربران ترویج میدهد یا نه. بر اساس گزارش تحقیق، یافتهها بسیار واضحاند. «الگوریتمهای ما، از جذابیت تفرقه برای مغز انسان سوءاستفاده میکنند.»
بااینوجود، فیسبوک کار چندانی در خصوصِ این یافتههای ترسناک نکرده است و همچنین ما. ما هم خیلی مشغول اسکرول بیپایانیم که کاری در این خصوص انجام دهیم.
چندکارِگی را کنار بگذارید؛ لازمهی بازیابیِ تمرکز، پیدا کردنِ رَوَند است.
در همین لحظه چند کار دارید انجام میدهید؟ ممکن است تنها در حال خواندن این خلاصه کتاب باشید؛ بدون هیچچیز دیگر. اگر این کار را میکنید، پس در حال تککاری هستید.
اما بهاحتمال بیشتر، شما در حال انجام چند کار بهصورت همزمان، مثل خواندن اخبار در صفحهی کناری، گذاشتن غذا روی گاز، پاسخ دادن به پیامهای دوستان و صحبت با اعضای خانوادهتان هستید.
انداختن کاهش بازهی توجهمان به گردن تجهیزات رایانهای که دسترسی آسان به دنیای توجهخوارِ آنلاین را برایمان فراهم میکنند، کار آسانی است و البته چندان اشتباه هم نیست؛ اما مثل یک تصویرِ بُرِشخوردهی زیبا در اینستاگرام، همهی ماجرا این نیست.
یک مشکل اساسی در نوعی که ما تمرکز را چهارچوب بندی میکنیم وجود دارد.
ما در جامعهی بهطورِ فَزایَندهای مصرفگِرا زندگی میکنیم. جامعهای که برای سرعت و بازده ارزش قائل است. در این شرایط، ما تشویق میشویم که توجه خود را بر اساس نتایج فوری “کمیتسازی” کنیم. توجه ما، منبعی است که به ما اجازه میدهد، تولید کنیم، به دست آوریم و از لیست کارهایمان خط بزنیم. اینجاست که چندکارگی وارد میشود، هر چه بیشتر بتوانیم بهصورت همزمان بهدست آوریم، توجهمان بهتر مصرف شده است. پس چرا توجهمان را در یک لحظه به چند کار اختصاص ندهیم؟
خب به خاطر اینکه معلوم شده است انسانها بهشدت در چندکارگی ضعیف هستند. عبارت “چندکاری”، توسط مهندسان کامپیوتر در دههی 60 برای توصیف عملکرد رایانههایی با چند پردازشگر ابداع شده بود. هرگز قرار نبود که این عبارت در خصوص انسانها بهکار گرفته شود؛ چراکه نهایتاً ما تنها، یک پردازشگر داریم: مغزمان.
وقتیکه ما چندکاری میکنیم، درواقع در حالِ انجامِ همزمان چندین کار نیستیم؛ بلکه تنها داریم بین کارهای مختلف با سرعت بالایی جابهجا میشویم و هر بار که این تعویض انجام میشود، اثر “هزینهی تعویض” اتفاق میافتد. وقتیکه شما بین کارها تعویض انجام میدهید یا در حین انجام کاری وقفه میاندازید، مغزتان نیاز به تنظیم مجدد دارد که عملکرد ذهنیتان را کاهش میدهد. مطالعهای به سفارش هیولِت پاکارد، گروهی را که بدون حواسپرتی روی یک وظیفه کار میکردند، با گروهی که در طول انجام کار، حواسشان پرت شده بود، مقایسه کرد. این مطالعه نشان داد که اعضای گروهی که بهطور موقت حواسشان پرت شده بود، بهطور متوسط 10 نمرهی هوشی (IQ) را در حین انجاموظیفهی خود ازدستدادهاند.
در یک فضای کاری که چندوظیفه بودن نشانهی اوج بهرهوری دانسته میشود، حواسپرتی عملاً تشویق میشود. ما دائماً در حال پاسخ دادن به ایمیلها، مشارکت در گفتگوهای متعدد در خصوص پروژههای مختلف و کار کردن بر روی چندین صفحهی مانیتور هستیم. در حقیقت در آمریکا، بهطور متوسط هر کارمند عادی، 40 درصدِ وقتِ خود را در حال آنچه چندکاری خوانده میشود، میگذراند.
خوشبختانه پادزهری برای چندکارگی وجود دارد؛ رویکردی نسبت به وظایف که تمرکز عمیق را تقویت میکند. روانشناس مجارستانی، میهالی چیکسِنتمیهایی، نخستین بار این حالت را کشف کرد که آن را “رَوَند” نامید. او عنوان کرد: شما زمانی روند خود را مییابید که آنقدر جذبِ وظیفهی پیشِ روی خود شده باشید که تمام حواستان نسبت به اطراف خود را از دست بدهید و بتوانید به اعماق چاهی از تمرکز درونی دست پیدا کنید. اگر تابهحال بهقدری روی موضوعی، از صخرهنوردی گرفته تا برنامهنویسی یا نقاشی، سخت تمرکز کرده باشید که گذر زمان از دستتان در رفته باشد، در آن زمان شما در حالت رَوَندِتان قرار گرفتهاید. در روند، تمرکز شما بهتر و عمیقتر میشود و شما خیلی کمتر نسبت به حواسپرتیها آسیبپذیر میشوید.
خبر خوب این است که به گفتهی چیکسِنتمیهایی، اگر تنها چند شرط رعایت شوند، همهی افراد توان دستیابی به روند را دارند. ابتدا، موضوعی که شما به آن میپردازید باید ذاتاً رضایتبخش باشد. وقتیکه شما در روند قرار میگیرید، درواقع فرآیند است که شما را درگیر خود میکند و نه فرآورده. بنابراین اگر نسبت به وارد کردن اطلاعات، علاقهی خاصی نداشته باشید، بعید است که در فرآیندِ پر کردن جدولهای داده، روند را پیدا کنید.
دوم، کار پیش رویتان باید بهاندازهی کافی سخت باشد که تمام توجه شما را طلب کند؛ اما نه آنقدر سخت که ترغیب به رها کردن آن شوید.
و در آخر، تک کاری، ضروری است. برای رسیدن به سرچشمهی تمرکز، شما باید همهی توان ذهنی خود را به یک کار اختصاص دهید.
افرادِ با عملکرد عالی مثل ورزشکاران، موزیک دانان و دانشمندان، اغلبِ دستاوردهایشان را به توانایی دستیابی در حالت روند نسبت میدهند؛ اما در جامعهای که تصمیم گرفته به چندکارگی بهعنوان یک فضیلت نگاه کند و در مقابل تمرکز عمیق، ارزش را بهسرعت و خروجی بیشتر میدهد، عموم مردم دستیابی به حالت روند را سختتر و سختتر مییابند.
ما میتوانیم توجّهمان را پس بگیریم.
در دنیایی مجذوب شده با چندکارگی، جا باز کردن برای دیگر شکلهای تمرکز مثل روند، عملی افراطی است؛ البته این کار امکانپذیر است اما نه بهسادگی و با فشردن یک دکمه. فعال کردن حالت پرواز گوشی تا وقتیکه در سیستمی کار میکنید که مشوق چند کاری است و به بازدهی به هر قیمتی بها میدهد، چندان کارساز نخواهد بود. این خودِ سیستم است که نیازمندِ تغییر است.
خوشبختانه، تغییر در سیلیکون وَلی، قریبالوقوع به نظر میرسد؛ چراکه طراحان واقعبین، شروع به حرکت علیه این بحران توجه ما کردهاند. مهندس سابق گوگل، تریستان هَریس و همچنین آزا راسکین، بله، همان راسکین سازندهی اسکرول بیپایان، امیدوارند شاهد ظهور یک رسانهی اجتماعی غیر مُغرِضانه، نسبت به خاکسترِ باقیماندهی بازهی توجه فعلی ما باشند.
رسانههای اجتماعی برای ربودن توجه ما طراحی شدهاند. اما هریس و راسکین، مطمئن هستند که این رسانهها میتوانند دوباره طراحی شوند تا توجه ما را بازگردانند.
چشمانداز این شبکهی اجتماعی جدید چطور خواهد بود؟ چند نظر وجود دارد.
برای شروع، اسکرول بیپایان حذف خواهد شد. همهی آن دکمههای کوچک مثل قلبها و لایک ها و اشتراکها نیز ممکن است حذف شوند. در عوض ممکن است یک مرور روزانه از آنچه در صفحهی شما اتفاق افتاده است به شما داده شود تا از چک کردن چند باره در روز جلوگیری کند و توانایی فناوری برای تأثیر بر مغز انسان میتواند در راه خیر استفاده شود. میتوانید به پلتفرم بگویید که چه مدتی میخواهید آنلاین باشید و برنامه به شما در رسیدن به این هدف کمک کند.
میتواند به شما در رسیدن به اهداف دیگر نیز کمک کند. میخواهید گیاهخواری را امتحان کنید؟ پلتفرم میتواند شما را به گروههایی که طرز تهیهی غذاهای گیاهی را به اشتراک میگذارند متصل کند. دربارهی تغییرات آب و هوایی نگرانید؟ این پلتفرم میتواند شما را به گروههای فعال محلی، چه در فضای مجازی و چه در دنیای واقعی، متصل کند.
البته همهی اینها فرضی است؛ اما در سرتاسر جهان، مقاومتی واقعی علیه بحران توجه جمعی ما شکلگرفته که نتایج الهامبخشی را مشاهده میکند. یک شرکت نیوزلندی به نام Perpetual Guardian، سیاستِ هفتهی کاری 4 روزه را پیشگرفته است. از آن زمان، کارمندان تعادل بهتری بین کار و زندگی، توانایی تمرکز عمیقتر برای مدت طولانیتر و کاهش آسیبپذیری نسبت به حواسپرتی را گزارش کردهاند.
و این فقط کارمندان نیستند که از مزایای آن بهرهمند میشوند. روزها و هفتههای کاری کوتاهتر، تمرکز عمیق را به جای چندکارگی امکانپذیر میسازد و کارگران را تشویق میکند تا از حواسپرتیهای محل کار و از زیر کار در رفتنها دوری کنند. درواقع، زمانی که یک کارخانهی تویوتا در گوتِنبِرگ، ساعت کاری خود را در هفته دو ساعت کاهش داد، کارگران درواقع 114 درصد ظرفیت قبلی خود را تولید کردند و کارخانه 25 درصد سود بیشتری را گزارش کرد.
در فرانسه، فشارهای فزاینده بر روی تمرکز ما، امروزه بهعنوان شکل حقیقیشان دیده میشوند: یک بحران سلامت. پزشکان فرانسوی، از آمار رو به افزایش مراجعینی که دچار کارزدگی شده بودند نگران شده و مسئله را به دولت انتقال دادند. حالا، برای شرکتهای دارای بیش از 50 کارمند الزامی است که بر روی محدودیت هفتهی کاریشان به یک توافق برسند؛ به این معنا که درواقع ایمیل فرستادن کارفرمایان برای کارمندان در روزهای تعطیل، عملی غیرقانونی است.
در مقابل کلیت ماجرا، اینها قدمهای کوچکی هستند؛ اما باید به ما احساس خوشبینی بدهند. این قدمها نشان میدهند که راهحلهایی برای این بحران توجه جمعی وجود دارد. ما میتوانیم توجهمان را پس بگیریم؛ اگر فقط بر روی مسئلهی پیشِرو تمرکز کنیم.
پیام کلی کتاب تمرکز به سرقت رفته
درنتیجهی شتاب گیری سرعت زندگی و ارتباطات ما، بازهی توجه ما در حال کاهش است. ظهور اینترنت و بهطور بخصوص برنامهها و پلتفرمهایی که توجه ما را هدف میگیرند، سرعت چند برابری به این کاهشِ توجه دادهاند و این موضوع به خاطر ایراد شخصی و ضعف فردی نیست. بیشتر این روشهای جلبتوجه، عمدی هستند. آنها دقیقاً برای پرت کردن حواس شما طراحی شدهاند. برای مبارزه با آنها، ما به تغییرات سازمانی در مقیاس بزرگ، تغییرات در سطح فرد و همچنین تغییر از طرف طراحان فناوری که در وهلهی اول این سیستمها را ابداع کردند، نیاز داریم.
در آخر یک توصیهی کاربردی
به جای سخت تمرکز کردن بر روی کارتان، اجازه دهید ذهنتان پرسه بزند.
هیچ کاری نکردن خود درواقع نوع ارزشمندی از تمرکز است؛ زیرا خلاقیت را تسهیل میبخشد و خلاقیت زمانی به وجود میآید که شما ارتباطات و تداعیهای ذهنی غیرمنتظرهای ایجاد میکنید. هر چه بیشتر بتوانید اجازه دهید افکارتان پرسه بزنند، ذهنتان تداعیهای غیرمنتظرهی بیشتری ایجاد میکند که ممکن است به شما کمک کند بخشی از تمرکز به سرقت رفتهتان را برگردانید.