خلاصه کتاب تو کله خر هستی

خلاصه کتاب تو کله خر هستی اثر جن سینسرو

زمان مطالعه: 17دقیقه
5
(1)

خلاصه کتاب ” تو کله خر هستی ” اثر ” جِن سینسِرو ”
You Are a Badass by Jen Sincero

4.4 امتیاز از مجموع 5 نظری که ثبت شده

این کتاب درباره چیست؟

کتاب تو کله خر هستی (یا تو خفن هستی یا تو یک کله شقی) (نوشته شده در سال 2013) راهنمای شما برای رسیدن به یک زندگی کامل است. نویسنده‌ی کتاب سینسِرو تحلیلی دقیق ازآنچه شما را عقب نگه‌داشته ارائه می‌دهد و برایتان استراتژی‌های قدرتمندی فراهم می‌کند تا عادات بد را کنار بگذارید؛ به زندگی رؤیایی خود برسید و به همان فرد خفنی تبدیل شوید که همیشه می‌خواستید!

چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟

  • افرادی که در شغلی که دوست ندارند گیرکرده‌اند.
  • افرادی که به دنبال استراتژی‌های جدید برای مقابله با عدم اعتمادبه‌نفس هستند.
  • هرکس که به دنبال انگیزه برای ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی خود است.

نویسنده این کتاب کیست؟

جِن سینسِرو مشاور روانشناس و نویسنده‌ی پرفروش آمریکایی است که علاوه بر فعالیت در حوزه‌ی روابط عاطفی، روابط جنسی، شغل و انگیزه به‌عنوان سخنران عمومی، آثاری مانند: “راهنمای دختران برای دوست‌یابی با دیگر دخترها | The Straight Girl’s Guide to Sleeping with Chicks” و “تو در پول درآوردن خفن هستی | Are a Badass at Making Money” را نوشته است.

از زندگی کردن برای دیگران دست‌بردار و برای خودت زندگی کن.

یک دقیقه برای پاسخ به این سؤالات وقت بگذارید: چرا در شغل فعلی خود هستید؟ چگونه در دانشگاه انتخاب رشته کردید؟ چرا تمام وقت خود را صرف انجام فعالیت‌های موردعلاقه‌تان نمی‌کنید؟

پاسخ‌هایتان احتمالاً این‌گونه است: «درآمد شغلم خوب است.» «به اصرار پدر و مادرم فلان رشته را انتخاب کردم.» «تمامِ وقت؟ نه این خودخواهانه است.»

از پاسخ این سؤالات، می‌توان ریشه‌ی بسیاری از انتخابات اشتباه در زندگی را شناسایی کرد. ما کاری را که فکر می‌کنیم «باید» یا دیگران به ما میگویند، انجام می‌دهیم. چیزی که خودتان عمیقاً دوست داشته باشید به‌ندرت درباره‌اش صحبت می‌شود و این شرایط باید تغییر کند.

باید شروع به زندگی برای خود و آنچه انجامش را دوست دارید، کنید. شاید در حال حاضر غیرممکن به نظر برسد اما در پایان این خلاصه کتاب، در مسیر خود برای تبدیل‌شدن به فردی خفن قرار می‌گیرید.

در این خلاصه کتاب به موارد زیر نیز پرداخته می‌شود:

  • چُرتِ طولانی چیست و چگونه از آن خارج شویم؟
  • چرا باید فرکانس بالاتری از انرژی جذب کنید؟
  • خطرات دیدن خود در قامت قهرمان

اَفکار منفی درباره‌ی خود، شما را از رسیدن به بهترین نسخه‌ی خود عقب نگه‌داشته است.

اگر فکر می‌کنید شما نابغه‌ی کشف نشده‌ای هستید که درگیر دشواری‌های روزانه‌ی یک شغل بدردنخور شده، باید از خود بپرسید: «چه چیزی جلوی من را گرفته است؟» که اکثراً جوابتان «خود شما یا افکار منفی درباره‌ی خودتان» خواهد بود.

حقیقت این است: باور ما درباره‌ی خود بر روی پیام‌هایی که از دوران کودکی دریافت کرده‌ایم، بنا شده است و این پیام‌ها در ذهن ناخودآگاهمان هک شده‌اند. برای مثال، ممکن است والدینتان به شما گفته باشند تابه‌حال هیچ‌کس از خانواده‌شان نتوانسته پولدار شود و هرچقدر که بیشتر این پیام را بشنوید، بیشتر وارد ناخودآگاه مغزتان می‌شود و درنتیجه، شما نیز نتیجه می‌گیرید که پولدار نخواهید شد.

و در ادامه، از پیشروی در مسیری که شما را به موفقیت مالی می‌رساند اجتناب می‌کنید؛ مسیری که شاید خودتان هم دوست داشتید در آن قدم بگذارید. حال این مسیر می‌تواند یادگیری درباره‌ی استراتژی سرمایه‌گذاری باشد یا شرکت در دوره‌های MBA (مدیریت ارشد کسب و کار).

مثالی دیگر را در نظر بگیرید: فرض کنید مشتاق یافتن همسر آینده‌تان هستید اما چون والدینتان همیشه باهم جروبحث داشتند و به یکدیگر آسیب زدند، ناخودآگاه شما تأهل را همراه با درد و رنج می‌بینید که باعث می‌شود مجرد و غمگین بمانید.

باورهای منفی که ناخودآگاهانه درباره‌ی خود دارید باعث می‌شود فکر کنید در یک چُرتِ طولانی گیرکرده‌اید. بیاید آن را یک چُرت طولانی بنامیم. چرت طولانی، مانند یک مادر بیش‌ازحد مراقب است که هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد فرزندش خانه را ترک کند و می‌خواهد همیشه در کنار او بماند و از خطراتی که در دنیای بیرون وجود دارد او را دور نگه دارد. نیت او هرچند پاک، اما بر مبنای ترس بنا شده است.

خوشبختانه شما می‌توانید خود را از این چرت طولانی قدرتمند رها کنید. چگونه؟ در ابتدا باید به خودتان عشق بورزید.

با دوست داشتن خود و اهمیت ندادن راجع به اینکه دیگران درباره‌تان چه فکری می‌کنند، زندگی بهتری خواهید داشت.

در سنین پایین، درک واضحی از هویت خود و نحوه‌ی انجام کارها داریم و بدون اینکه نگران تصور دیگران از خود باشیم، بازی می‌کنیم و عشق می‌ورزیم. اما چنان‌که بزرگ‌تر می‌شویم، از گوش دادن به این صدای دانش درونی دست برمی‌داریم و شروع به انجام کارهایی می‌کنیم که دیگران به ما میگویند.

به همین خاطر، در شرایط نه چندان ایده آل گیر می‌کنیم؛ مانند ماندن در شغل یا رابطه‌ای که باعث شرمندگی‌مان می‌شود.

اولین قدم برای خروج از این چاله، شروع به عشق ورزیدن به خود است. هرروز باید با عشق و محبت حمام بروید و جملات مخصوص به خود مانند: «من زیبا و باهوش هستم.» «کاری نیست که نتوانم انجام دهم.» «دنیا فوق‌العاده است و منم فوق‌العاده‌ام.» را خلق و استفاده کنید. هرگاه که هنگام انتظار در صف مترو، سوپرمارکت یا هنگام رانندگی به محل کار فرصت پیدا کردید، این جملات را در ذهن خود مرور کنید. یا اصلاً بهتر است آن را بر روی کاغذهای کوچک یادداشت کنید و در سراسر خانه‌ی خود قرار دهید تا یادتان نرود چه انسان بزرگی هستید!

هرچه زودتر باید دست از مقایسه‌ی خود با دیگران بردارید. فقط تصور کنید اگر مِرلین مُونرو خود را با کِیت ماس مقایسه می‌کرد و تصمیم می‌گرفت که رژیم بگیرد و هیکل زیبای خود را خراب کند. یا اگر اعضای لِد زِپلین خود را با موتزارت مقایسه می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند طبل‌زن گروه خود را جایگزین یک نوازنده‌ی هارپسیکورد کنند.

هنگامی‌که یک رابطه‌ی محبت‌آمیز با خود شروع کنید، دیگر از کارهایی که دوست دارید انجام دهید نمی‌ترسید. همچنین، بر یکی از دشمنان اصلی خوشحالی که نظرات دیگران راجع به شماست، غلبه می‌کنید.

به تعداد دفعاتی فکر کنید که نظر دیگران درباره‌ی شما باعث تغییر کاری که می‌خواستید انجام دهید شده است. مثلاً، دوست داشتید نویسنده شوید. برای انجام این کار، باید هنگامی‌که در تلاش برای حضور در محل کار و تأمین هزینه‌های زندگی هستید، برای تمرین نویسندگی وقت پیدا کنید.

حال، همکارانتان ممکن است علاقه‌تان را مسخره کنند و دوستانتان چون زمان کمتری را با آن‌ها می‌گذرانید، از شما دور شوند. تجربه‌ی این تغییرات شاید تلخ باشد، اما قطعاً برای رسیدن به هدف باید از آن‌ها عبور کرد.

اگر قدر کاری که برای خود انجام می‌دهید را بدانید، قدرت بی‌توجهی به مخالفت دیگران را پیدا خواهید کرد.

منبعِ قدرتِ بی‌نهایتی در اطرافتان وجود دارد که می‌توانید از آن استفاده کنید.

آیا به وجود خدا باور دارید؟ اکثر مردم حتی اگر مذهبی هم نباشند به نوع قدرت یا انرژی والاتر باور دارند. مهم نیست چه صدایش می‌زنید؛ خدا، روح، نیرو، شهامت، شهود، زمین و … . نکته‌ی مهم این است که وجود یک قدرت یا انرژی بی‌نهایت را بشناسید که فراتر از شما می‌باشد و همه‌ی ما را به یکدیگر متصل کرده است.

فعلاً آن را منبع انرژی خطاب می‌کنیم. این انرژی همه‌جا در اطراف شما و تمام جهان هستی نفوذ کرده است. بااین‌حال، این انرژی، فرکانس یکسانی به همه‌جا ارسال نمی‌کند. شما مقدار خاصی فرکانس دریافت می‌کنید و تمام چیزهایی که در زندگی می‌خواهید نیز مقدار خاصی دریافت می‌کنند. آنان که مقدار فرکانس یکسانی دریافت می‌کنند، یکدیگر را جذب می‌کنند.

به این مفهوم، قانون جذب نیز میگویند. به همین خاطر، وقتی نگران، ناراحت یا در حال عصبانیت هستید، فرکانس کمتری دریافت می‌کنید و انرژی منفی بیشتری جذب خود می‌کنید. خبر خوب اینکه با بالا بردن فرکانس دریافتی، می‌توانید چیزهایی که در زندگی می‌خواهید را جذب کنید.

به همین خاطر است که یادگیری استفاده از انرژی بی‌نهایت تا این اندازه مهم است و بدون آن، نمی‌توانید مقدار انرژی لازم برای جذب چیزهایی که می‌خواهید را به‌دست آورید. پس، از الآن به بعد آن را مهم‌ترین اولویت خود قرار می‌دهید.

اگر به نظرتان پیچیده می‌آید، یک راه ساده و کارآمد برای دستیابی به منبع انرژی در زندگی وجود دارد: مُراقبه

هرکس که تمرین مراقبه را انجام داده باشد می‌داند که مراقبه بدون حرکت نشستن و رها کردن افکار است؛ دو کار بسیار ساده که انجام همزمانش ازآنچه فکر می‌کنید دشوارتر است. علاوه بر آرام‌سازی جسم و رهایی از استرس، مراقبه به ما می‌فهماند تا چه اندازه ذهنمان درگیر افکار بیهوده است.

بنشینید و برای چند دقیقه مراقبه انجام دهید تا بفهمید اکثر این افکار به‌اندازه‌ی دو کودکی که بر سر تصاحب یک اسباب‌بازی با یکدیگر درگیر شده‌اند، سازنده و متمرکز هستند. با انجام مراقبه، یاد می‌گیرید ذهنتان را خالی و آماده‌ی جریان یافتن منبع انرژی کنید.

یک دستورالعمل ساده و سریع برای انجام مراقبه:

  • بر روی صندلی یا بالش به‌صورت چهار زانو بنشینید و دستان خود را بر روی پاهایتان قرار دهید.
  • با چشمانی بسته، تمرکز خود را بر روی تنفس (دم و بازدم) قرار دهید. لازم نیست طور خاصی نفس بکشید.
  • وقتی درگیر افکار شدید، به‌آرامی رهایش کنید و دوباره بر روی تنفس خود تمرکز کنید.

به همین راحتی! مهم‌ترین نکته، انجام هرروز آن است و خیلی زود متوجه جریان انرژی بیشتری در زندگی‌تان می‌شوید.

تازه‌کار بودن را بپذیرید، قدردان بودن را تمرین کنید و بخشش را برای داشتن زندگی شادتر و پربارتر یاد بگیرید.

زمان شما در زندگی محدود است و باید بیشترین استفاده را از آن ببرید. هرروز، فرصتی دارید تا از آن لذت ببرید و شکرگزارش باشید. اگرچه فراموش کردن این نکته در هیاهوی دنیای مدرن بسیار ساده است.

سه کار می‌توان انجام داد تا ارزش هرروز خود را بیشتر بدانید:

در قدم اول، نگرش خود را نسبت به وظایف چالش‌برانگیز خود تغییر دهید. به‌جای اینکه مانند یک کارشناس به سراغ مشکلات بروید، با آن‌ها مانند تازه‌کاری که آماده‌ی یادگیری است مقابله کنید. افرادی که مشتاق یادگیری‌اند، نیازی بر ثابت کردن توانایی‌هایشان نمی‌بینند و درنتیجه، با ترس از شکست خوردن روبرو نمی‌شوند. برای کسانی که عاشق یاد گرفتن هستند، اشتباهات نه تنها ترسناک نیستند؛ بلکه بخشی از سفر آموزشی‌اند.

فرض کنید یک اسکیت‌بازِ حرفه‌ای هستید. اگر خود را مانند یک قهرمان ببینید، هرروز شما مانند یک شکست و ضربه‌ای به اعتمادبه‌نفستان خواهد. اما اگر خود را در جایگاه یک یادگیرنده‌ی مستمر ببینید، با روحیه‌ی بهتر و شهامت بیشتری به سراغ چالش‌ها و خطرات زندگی می‌روید که باعث می‌شود چیزهای بیشتری یاد بگیرید.

در قدم دوم، تلاش کنید تا شکرگزاری را روزانه تمرین و تجربه کنید. شکرگزاری به معنای سپاس‌گزاری بیهوده فقط به خاطر مؤدب بودن نیست و وضعیتی مثبت به شمار می‌رود. با شکرگزار بودن، تمام چیزهای خوب در زندگی را در پسِ ذهن خود نگه می‌دارید و با تمرین و اشتراک شکرگزاری، به دیگران نیز کمک می‌کنید مثبت بمانند.

روشی برای تمرین شکرگزاری: قبل از رفتن به تخت خواب، ده چیز که بابت آن شکرگزار هستید را یادداشت کنید. می‌تواند هر چیزی باشد؛ مثلاً شکرگزار گل‌های باغچه یا حتی اینکه والدین همسرتان بالأخره پس از یک هفته به خانه‌ی خود بازگشتند هستید.

استفاده از هر فرصتی برای شکرگزاری در طول روز، باعث می‌شود سطح انرژی دریافتی شما بالا بماند.

در آخر نیز، با یادگیری بخشیدن خود و دیگران می‌توانید روزبه‌روز پیشرفت کنید. اگر کسی به شما خیانت یا ناراحتتان کرده، مادامی‌که او را نبخشیده باشید، از این اتفاق رنج خواهید برد.

بخشش به شما کمک می‌کند در زندگی رو به‌ جلو حرکت کنید. چنین چیزی در مورد کاری که در گذشته انجام دادید و الآن بابت آن پشیمان هستید نیز صدق می‌کند. پس اگر تلاشتان را برای اصلاح شدن و جبران کردن انجام داده باشید، وقتِ بخششِ خودتان فرا رسیده است. با پذیرش خود و اشتباهاتتان، بهتر می‌توانید خود را از افکار منفی و شب‌زنده‌داری‌ها رها کنید.

از افکارتان که بسیار قدرتمندند، به نفع خود استفاده کنید.

در دنیای امروزی، بیش‌ازحد بر روی عمل و کار تمرکز می‌کنیم. بارها به یک موضوع فکر می‌کنیم، افکارمان را مرور می‌کنیم و از طرفی دیگر، عاداتی داریم که کمتر ازآنچه باید، به آن‌ها عمل می‌کنیم.

افکار، واقعیت و مسیر زندگی ما را می‌سازند؛ پس بسیار قدرتمندند. برای شروع، باید بفهمید چه می‌خواهید و راه رسیدن به آن را دنبال کنید.

شاید بخواهید نویسنده شوید اما راه تبدیل‌شدن به یک نویسنده‌ی موفق نامشخص است. برای پرده‌برداری از این فرایند، ممکن است به سراغ بزرگان نویسندگی بروید و سعی کنید بفهمید چگونه به رؤیاهایشان رسیده‌اند. چنان‌که در این مسیر قدم می‌گذارید و پیشرفت می‌کنید، راحت‌تر می‌توانید خود را نویسنده صدا بزنید.

و چنین نکته‌ای ما را به روش بعدی که به کمکش می‌توانید از افکارتان به نفع خود استفاده کنید می‌رساند: به‌سادگی، خود را همان فردی تصور کنید که می‌خواهید باشید.

با این تصور که آن فرد همین حالا نیز واقعی است، افکار منفی نمی‌تواند شما را عقب نگه دارد. به‌عبارت‌دیگر، آن‌قدر وانمود کن تا به واقعیت تبدیل شود.

اگر رؤیای شما تبدیل‌شدن به یک سخنران بزرگ است اما از قرارگیری مقابل جمعیت ترس دارید، بر روی دست‌های لرزان یا صدای گرفته‌ی خود تمرکز نکنید و در عوض، خود را هنگام انجام یک سخنرانی زیبا و سرگرم‌کننده تصور کنید و خیلی زود، اعتمادبه‌نفس حضور مقابل جمعیت را به‌دست می‌آورید. به چنین چیزی یک چرخه‌ی مطلوب میگویند.

برای تقویت بیشتر قدرت تفکر خود، وقت خود را صرف تصویرسازی اهدافتان با بیشترین جزئیات ممکن کنید.

بیاید به مثال نویسندگی برگردیم. انواع نویسندگان بزرگی وجود دارند: از رمان‌نویس‌ها گرفته تا فانتزی‌نویس‌ها. با مشخص کردن اینکه می‌خواهید مانند کدامش باشید، مسیر رسیدن به هدفتان مشخص‌تر می‌شود.

در صورت مقابله با تعلل، بهانه و تردید؛ دیگر هیچ‌چیز برای عمل جلودارِ شما نخواهد بود.

تفکر نیز ابزاری قوی برای رسیدن به هدف است اما باید با عمل واقعی ترکیب شود و برای عمل مثبت، باید بر تردید غلبه کنید.

هنگام تعلل، اجازه می‌دهیم ترس از شکست خوردن جلوی ما را از عمل کردن به تصمیماتمان بگیرد. اگر فکر می‌کنید توانایی لازم برای انجام کاری را ندارید، از هر دلیلی برای انجام ندادنش کمک می‌گیرید. مثلاً: «قدرت نویسندگی‌ام آن‌قدر خوب نیست.» «هیچ‌گاه به درآمد نخواهم رسید.» چنین بهانه‌هایی شما را عقب نگه می‌دارند.

برای غلبه بر این بهانه‌ها، باید خود را نسبت به هدفتان متقاعد کنید. اگر اراده‌تان ضعیف باشد، باید اهدافتان را از نو تعریف کنید.

عمل کردن نیاز به غلبه بر تردید نیز دارد و انجامش آسان هم نیست! اغلب وقتی می‌ترسیم به فردی تبدیل شویم که دوستش نداریم، دچار تردید می‌شویم. فرض کنیم آرزویتان تبدیل‌شدن به یک بازیگر تئاتر است؛ کسی که جسارت بالایی دارد و ستایش بینندگان را جلب می‌کند.

اما وقتی به‌صورت جدی این هدف را در نظر می‌گیرید، دچار تردید می‌شوید. چون هیچ‌گاه برون‌گرایان را دوست نداشته‌اید و به نظرتان بازیگران تئاتر قضاوت‌های منفی بسیاری دریافت می‌کنند. آیا بازیگر تئاتر شدن شما را به فردی که دوست ندارید تبدیل می‌کند؟ نه! فقط باید یاد بگیرید بر تردید خود غلبه کنید.

برای غلبه بر تردید، باید دست از قضاوت دیگران بردارید و از خود سؤالاتی مانند: «آیا واقعاً می‌خواهم بازیگر شوم؟» «آیا بازیگر شدن من را خوشحال می‌کند؟» بپرسید.

اگر پاسختان مثبت باشد، زمان شناسایی و کنار گذاشتن تردید و تعلل فرا رسیده. بهانه ممنوع!

بر روی تمامی جنبه‌های زندگی خود در راه رسیدن به هدف تمرکز کنید؛ از پول گرفته تا عادات و دوستان.

پس تصمیم گرفته‌اید که مسیر زندگی‌تان را در راه تلاش برای رسیدن به هدف خود تغییر دهید. اما نهایتاً تا کجا پیش خواهید رفت؟ اکثر اوقات افراد بااستعداد به خاطر زود تسلیم شدن، به اهداف و رؤیاهایشان نمی‌رسند.

به یاد داشته باشید که شکست یکی از حقایق زندگی است و همه‌ی ما رد شدن را تجربه می‌کنیم. برای مثال، اسطوره‌ی بسکتبال مایکِل جُردَن نتوانست وارد تیم دبیرستان مدرسه‌اش شود و استیوِن اِسپیلبِرگ کارگردان معروف، سه بار از مدرسه‌ی فیلم‌سازی رد شده بود!

درحالی‌که رد شدن در مسیر همه قرار دارد، تسلیم شدن کاری است که هیچ‌گاه هنگام رسیدن به رؤیایتان نباید انجام دهید. در عوض، از اشتباهات خود درس بگیرید و به تلاش ادامه دهید تا به زندگی که همیشه می‌خواستید برسید.

برای غلبه بر وسوسه‌ی تسلیم شدن، باید مسئول تمامی جنبه‌های زندگی خود بمانید. اگر عادات، محیط اطراف و دایره‌ی دوستانتان کار شما در رسیدن به هدف را سخت‌تر می‌کنند، وقت آن است که چند تغییر سنجیده ایجاد کنید.

درواقع، ایجاد یک سبک زندگی و محیط جدید که بر حول محور هدف زندگی‌تان بنا شده باشد، از بهترین راه‌های ماندن در مسیر درست است.

اگر ورزشکار بلندپروازی هستید، خود را با دیگر ورزشکاران احاطه کنید. روز خود را به شکلی شروع و به‌پایان برسانید که بتواند شما را به اهدافتان متصل کند. در گروه‌های جدید، مکان‌ها و محیط‌های جدید گشت‌وگذار کنید تا بتوانید حداکثر حمایت ممکن را دریافت کنید.

از نحوه‌ی تفکر راجع به پول نیز باید سخن گفت. هوشیار بودن نسبت به خرج کردن و پس اندازه کردن خوب است اما گاهی اوقات خرج‌های بزرگ نیز برای بهبود زندگی‌تان به‌جا هستند و مشکلی ندارند. از پول خود برای ساختن زندگی مطابق با اهدافتان زندگی کنید.

درنهایت، زندگی جدید شما از میان خواسته‌های مشخص، اهداف قدرتمند و عمل واقعی پدیدار می‌شود. نظرات دیگران را کنار بگذارید و مهم‌تر از همه، به خود اجازه‌ی زندگی کردن رؤیاهایتان را بدهید.

پیام کلی کتاب تو خفن هستی

You Are a Badass by Jen Sinceroبرای تبدیل‌شدن به فردی که همیشه می‌خواستید، باید چیزهایی که شما را در زندگی عقب نگه‌داشته مشخص کنید و آن‌ها را با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی و تفکر خود، حذف کنید. اجازه ندهید هیچ‌کس حواس شما را از انجام کاری که دوست دارید پرت کند. این‌گونه خیلی زود به همان زندگی می‌رسید که آرزویش را داشتید.


توی سایت ثبت‌نام کن و یه کد تخفیف 50 درصدی عضویت الماسی بگیر!!!

بعد از ثبت‌نام؛ کد تخفیف برای شما پیامک می‌شود😊

میانگین امتیاز 5 / 5. تعدا آرا 1

5 دیدگاه برای “خلاصه کتاب تو کله خر هستی اثر جن سینسرو

  1. رسول قلی زاده گفته:

    کتاب خوبیه ، تقریبا تمام چیزهایی که در رابطه با رویاها واهداف همه میدانیم بصورت مدون و کلاسه مطرح کرده و از این بابت هم از نویسنده و مترجم کتاب هم از کباب و کتاب تشکر میکنم .

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *